کد خبر: 622419
تاریخ انتشار :

ماجرای 27 سال اختلاف سنی فریبا نادری و همسرش +عکس

“فریبا نادری” از زندگی عاشقانه اش میگوید: ازدواج با مسعود آنقدر عاشقانه و مهم بود که با وجود مخالفت های خانواده این کار را کردم.

ماجرای 27 سال اختلاف سنی فریبا نادری و همسرش +عکس
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش سایت خبری تحلیلی مثلث آنلاین، فریبا نادری بازیگر جوان و توانا از خاطراتش در زندگی مشترک با مرحوم مسعود رسام و ازدواج های امروزی می گوید . در کنار مرحوم مسعود رسام زندگی عاشقانه ای داشتم و با وجود بیست و هفت سال تفاوت سنی هیچ وقت در زندگی با او خلائی حس نکردم… حتی کوچکترین سخنان او برای من آموزنده بود و این بهترین خاطره ام از اوست که هنوز هم حرف های پرمحتوایش در خاطرم هست.

ازدواج همواره به عنوان یکی از مهمترین موضوعات مورد نظر جامعه ما مطرح بوده است. با ازدواج موفق می توان آرامش واقعی را تجربه کرد و به رضایت حقیقی از زندگی دست یافت.

ماجرای ازدواج فریبا نادری با مسعود رسام

خلاف همیشه که در آتلیه یا دفتر مجله با آدم معروف ها برای مصاحبه قرار می گذاشتیم این بار به پیشنهاد فریبا نادری در کافه قرار گذاشتیم تا گفت وگوی گرم تری داشته باشیم. همراه دمنوش گل گاوزبان و مخلفات که آن را هم مهمان فریبا نادری بودیم.

آشنایی فریبا نادری با مسعود رسام

هیجده، نوزده سالم بود که همراه دوست گریمورم به دفتر مسعود رسام رفتم تا تست بازیگری بدهد. مسعود بازیگران فیلم «مروارید سرخ» را انتخاب می کرد و از افراد مختلف تست می گرفت. من هم اصلا در این فکرها نبودم که از اتاق بیرون آمد و گفت:نوبت شماست. گفتم:من برای تست نیامدم؛ دوستم آمده است. مسعود هم گفت حالا که تا اینجا آمده ای بیا تست بده. آن روز خیلی خوشحال شدم اما می دانستم خانواده ام مخالفت می کنند.

در تست که قبول شدم برای مدتی به کلاس های آموزشی بهروز بقایی رفتم تا توانایی های بازیگری ام را تقویت کنم. در قراردادی که برای بازی در آن فیلم بستم قید شده بود که خانواده ام بتوانند سر صحنه حاضر شوند. «مروارید سرخ» فیلمی بود که باعث شد با مسعود رسام آشنا شوم.

دوران عاشقی فریبا نادری و همسرش

بعد از آشنایی با مسعود رسام و گذشت زمان حس می کردم که او احساس خاصی نسبت به من دارد. مسعود عاشقم شده بود و یک روز آن را بر زبان آورد. من هم در مقابل عاشق شدم؛ یعنی او من را هم عاشق کرد. بعد از دوران عاشقی تصمیم گرفتیم که با هم ازدواج کنیم. شاید خیلی ها فکر کنند من از بیماری او خبر نداشتم که تن به این ازدواج دادم اما این جور نبود؛ من از سال ۸۳ می دانستم که مسعود سرطان دارد. سال ۸۵ که با من ازدواج کرد دکترها می گفتند کمتر از شش ماه دیگر سرطان کار خودش را خواهد کرد اما معجزه عشق، امید و همنشینی با هم باعث شد که تا سال ۸۸ با سرطان بجنگد.

این جور وقت ها خیلی ها آدم را قضاوت می کنند. ممکن است فکر کنند به خاطر ثروت مسعود رسام بوده که من حاضر شدم با مردی که ۲۷ سال با من اختلاف سنی دارد ازدواج کنم. کسانی که مسعود رسام را از نزدیک می شناسند از وضعیت زندگی او خبر دارند و می دانند که او ثروتمند نبود. ازدواج با مسعود آنقدر عاشقانه و مهم بود که با وجود مخالفت های خانواده این کار را کردم.

حتی پدرم حاضر نبود من را ببیند و این اتفاق نیفتاد تا زمانی که مسعود تسلیم سرطان شد و از دنیا رفت. همه چیز در آن زمان کوتاه با مسعود برایم خاطره انگیز بود و تا همین چند ماه پیش با دختر او در یک خانه زندگی می کردیم. من همیشه در زندگی ام آدم محافظه کاری بودم و دنبال این بودم که بی دلیل خودم را در معرض قضاوت دیگران یا مشکل قرار ندهم اما دوست داشتن و عشق آنقدر قوی است که محافظه کاری نمی شناسد. مسعود رسام از کودکی برایم بت بود و وقتی نام او و برادرش در تیتراژ می آمد لذت می بردم. چهارشنبه شب ها این اجازه را داشتم که بیدار بمانم و «خانه سبز» را ببینم. او خاطرات نسلی را رقم زده و برای همیشه در خاطرم می ماند.

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها

پیشنهاد ما

دیگر رسانه ها