کد خبر: 488122
تاریخ انتشار :

یادداشتی از دکتر سید حسین سیف زاده؛ چگونه یک پوپولیست رییس جمهور ایالات متحده شده است؟/حوزه عمومی اجازه نمی دهد ترامپ سرگشته، بلای سیاسی جامعه شود/ مدیریت پوپولیستی ترامپ از کارایی افتاده است

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

گروه بین الملل نامه نیوز: در حالی که بیش از یک سال از حضور ترامپ در امریکا به عنوان رئیس جمهور این کشور می گذرد هنوز بسیاری می پرسند آیا امکان دارد که چنین فردی با چنین خصوصیاتی رئیس جمهور این کشور شده باشد. او در هیچ یک از قالبها و معیارهای گذشته نمی گنجد و هنوز نمی توان رفتارها و برخی اقدامات او را هضم کرد. این رفتارها هم شامل عملکرد داخلی و هم عملکرد خارجی او می شود. او در این یک سال بیشتر تکروی ها و خروج از توافقات را داشته و به عنوان یک تاجر سیاست ندیده، روندی را پیش برده است که قابل درک برای بسیاری از ناظران بین المللی نبوده است. اما آیا ایالات متحده در راستای گذار از پیچیدگی ها و فهم جدید از سرعت تحولات منطقه ای و بین المللی که امریکا با آن درگیر است نیاز به چینین فردی برای دوران گذار خود ندارد؟ آیا سیستم و ساختار ایالات متحده به چنین کارگزاری برای شکل دادن به استراتژی جدیدی از بی نظمی و عدم پیش بینی ها نیاز به چنین فردی ندارد؟ او نمی تواند شعار «اول امریکا» را که مورد پسند توده مردم امریکاست محقق کند؟
در زیر یادداشت دکتر سید حسین سیف زاده استاد بازنشسته دانشگاه تهران و استاد مونتگمری کالج - راکویل در مریلند امریکا در این باره از نظر می گذرانید.
پاپیولیسم در واقع ایدئولوژی خاصی است برای رهائی از ضوابط فلسفی موجود، که یا معطوف به دامن زدن آگاهانه عوامفریبان به زیستمانهای غریزی حب-بغضی توده ها جهت حضور در سطح خیابان، و مقابله با نگاه نخبگان گوناگون مدرن است، و یا ناشی از عکس العمل غریزی شخص گرفتار در این حب و بغض است، که در جایگاه رهبران پیروان نیازمند به شارژ شدن حب و بغضی است.
بنا به تعریف دایرة المعارف فلسفی استانفورد، پاپیولیسم از جمله نگاههای رهایی بخشی محسوب می شود که در اواخر دهه 1960 در آرژانتین ظهور کرد؛ ولی در دهه 1970، سراسر آمریکای لاتین را فرا گرفت. به نظر می رسد که این بیماری هم اکنون به کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا کشیده شده، و به این لحاظ غرب منطقه ای را تحت سرعنوان MENA و گاه خاورمیانه وسیعتر نامگذاری کرده است.
به نظر جی ای گارسیا و مانویوئل وارگاس، در دوران گذار آمریکای لاتین، رهایی بخشی به شکل پاپیولیستی و ضد فلسفی ظهور کرد. خمیرمایه این نگاه بی مایه فلسفی را شعارهای ضد استعمار، ضد امپریالیسم، ضد جهانی شدن، ضد نژاد پرستی و ضد جنسیت گرائی تشکیل می داد. این گام از گذار سرگشته واکنشی عاطفی و غیر استراتژیک به تجربه های تلخ ناشی از استثمار، نکبت، بیگانگی، شی گشتگی ، و نگاههای فلسفی وارداتی به نفع دموکراسی و لیبرالیسم است. موتور محرکه این رهائی بخشی رمانتیک معطوف به فروپاشاندن نگاه معرفتگرای وارداتی، به نام خودگردانی و بازگشت به خویشتن خویش، بود.
البته، چنانکه در ذهن پردازیهای سردمداران مدل وابستگی ستیز به توسعه در آمریکای لاتین، و عیدی امین خاورمیانه ای، می بینیم، این نگاه بی مایه فلسفی خود را نهضت ضد فلسفی نمیدانند. به عکس، آنان مدعی اند که بانی نگاهی عمیقتر و آگاهانه تر به نظریه پردازی فلسفی ، و حتا چگونگی پیاده شدن آن، هستند.
از لحاظ تفسیری، چنانکه در دو کتاب پانزده مدل توسعه و مبانی دانش سیاست در نظم نوین آورده ام، به نظر این معلم سیاسی، پاپیولیسم مزبور محصول عصر اطلاعات، و خروش توده های تحریک شده توسط رهبران پیشامدرن و یا ضد مدرنی است، که در قامت فره وشی ظهور می کنند. از منظر سیاسی، پاپیولیسم، در عصر اطلاعات، اصالتا" با دو جهت گیری متناقض 1) آنارشیستی، و 2) به عکس هرج و مرج خواهی و نظم ستیزی آشوبگرا زمینه ساز ظهور دو حرکت سیاسی متناقض دموکراسی خواه (جمهوری چک) و یا به عکس مابوکراتیک و یا غوغاسالار فزاینده (کره شمالی، کوبای کاسترو، و ونزوئلای چاوزی به بعد) می شود.
در مواردیکه فاصله فکری بین اندک نخبگان ملی گرای مدرنیست (نه رومانتیک) و توده های احساسی زیاد باشد، مدل سوم و میانه ای در قالب 3) اقتدارگرائیی ظهور می یابد. شاید استالین بنیانگزار این نگاه باشد، اما اقتدارگرایان سبعیت استالین در کشتار جمعی را نفی می کنند. در مدل اقتدارگرائی، عقلای ملی گرا (مانند سنگاپور لی کوان یو) اقتدارگرایی را برای مهار پاپیولیسم راهی سنجیده برای مهار هیجانهای توده ای در جامعه لازم می دانند. به نظر هرشمن، بر خلاف پاپیولیستهای ضد نظم و هرج و مرج خواهی که اقدامات خود را در قالب توجیهات احساس برانگیز برای تحریک توده ها و اشاعه سیاست خیابانی مطرح می کنند، نخبگان مدرنیست خود را موظف به مهار احساسات توده ها، و مدیریت نخبه سالارانه برای نجات کشور معرفی می کنند.
بر خلاف دو نگاه اخیر پاپیولیستی و مهار کننده پاپیولیسم، امروزه در جوامع دموکراتیک غربی، نوعا" پاپیولیسم به عنوان چاشنی سیاسی، زمینه را برای تشویق غرور و افتخار ملی، و افزایش مشارکت سیاسی فراهم می کند. به کلامی دیگر، به یمن وجود حوزه عمومی قوی (حاوی استادان دانشگاهها برای رهنمود بخشی، کانون وکلاء برای سنجش قانونی بودن جهت گیریهای نخبگان، و اصحاب رسانه ها با شفاف سازی، در قامت بازخواست پذیر کردن نخبگان سیاسی و یا اقتصادی ظاهر شده، و) اجازه نمی دهند که هیچ یک از دو نوع پاپیولیسم رهبران عوامفریب و یا فروپاشیده و سرگشته به بلای سیاسی در جامعه تبدیل شود. تقابلها با ترامپ در آمریکا، با می در انگلیس، و نازیستها در آلمان نشان از این اقدامات اصلاحی دارد.
تفاوت پوپولیسم ترامپی در امریکا با مناطق دیگر
در واشکافی تحلیلی پاپیولیسم، می توان گفت در هر جامعه سیاسی، اگر اعضاء نهاد حوزه عمومی از استقلال و جایگاه محکم نهادین برای بازخواست کردن اصحاب قدرت محروم باشند، توده ها به آسانی بازیچه دست صاحبان قدرتی می شوند. صاحبان قدرت عوامفریب توده ها را ابزار پیشبرد مطامع قدرت طلبانه سیاسی و یا اقتصادی خود می کنند. آمریکای تحت مدیریت ترامپ پاپیولیست نیز از این قاعده مستثنا نیست، اما به یمن وجود حوزه عمومی مستقل و محکم، به وضوح ترامپ و مدیریت پاپیولیستی او از کارآئی افتاده است.
در مقابل، در جوامع در حال گذار پساسنتی و پیشامدرنی چون کوبا، ونزوئلا، و کره شمالی، توده ها در معرض مدیریت سیاسی رهبران پاپیولیستی هست که غالبا" به یمن توهم توطئه، توده ها را علیه دشمنی موهوم، و به نفع وضعیتی هیجانی شورانده، تا با حضور احساسی خود در صحنه، علیه نخبگان حوزه عمومی و جامعه مدنی خروش کنند. در این مورد، حکام بیگانه با مفهوم ملی و یا ملی ستیز، جامعه را در دام پاپیولیسم دگر ستیز نگه می دارند. در مواردی که پاپیولیسم بسیار فراگیر باشد، یا پاپیولیستهای داخلی در دام هژمون ستیزی قدرتهای رقیب هژمون (چون روسیه و چین) بیفتند، پاپیولیسم یا منجر به تجزیه کشور می شود (سودان) یا دولت فروپاشیده ای چون سومالی و افغانستان نتیجه کار خواهد بود.
چنانکه گفته شد، در جوامعی که مفهوم ملی جا افتاده، اما "ملت" به معنای "مولد قدرت ناشی از علم" هنوز آفریده نشده است، پاپیولیسم با اقتدارگرائی ملی (نظامی-بوروکراتیک) مهار می شود. اگر منافع قدرت هژمون ایجاب کند، و رقیب هژمونها توان مقابله با هژمون را نداشته باشند ، با کودتا (اوگاندا) و گاه با حمایت هژمون، کشور از شر پاپیولیسم نجات می یابد.
در واشکافی تبار شناختی پاپیولیسم، و با الهامگیری از نوشته ای از باربارا تاکمن، (استاد فقیده دانشگاه) تحت عنوان "تاریخ بی خردی: از تروا تا ویتنام"، در مقاله ای تحت عنوان "بی خردی و جریان تاریخ"، نویسنده مدعی میشود که "بی خردی از بنیادی ترین چیز آغاز می شود: اراده معطوف به قدرت بزرگتر از حد و خودویرانگر." او در بازتاباندن پیام خانم تاکمن، نقل قول زیر را به ذهن خواننده متبادر می کند
بدون تفاوت زمانی و مکانی، پیروی حکومت ها از سیاست های مغایر با منافع خویش، یکی از پدیده های مشهودِ سراسر تاریخ است. گویا در حکومت بیش از هر رشته دیگر، بشر بی کفایتی از خود نشان می دهد. خرد، که می توان گفت داوری بر پایه تجربه و عقل سلیم و اطلاعات موجود است، در این رهگذر کمتر به کار می افتد و اغلب سَر می خورد و ناکام می ماند. چرا زمامداران این همه بر خلاف عقل و منافع خردمندانه خویش عمل می کنند؟ چرا شعور چنین به ندرت وارد کار می شود؟
در پاسخ به این سوال، نویسنده باری دیگر از خانم تاکمن الهام گرفته و می نویسد:
انسانهائی سخت مصمم امّا بدجوری خارج ار رده(به محضی که" وارد بن‌بستی شوند بی هیچ راه خروجی" به این فکر (بخوانید توهم ) می افتند که جامعه را باید به راه صحیح اندازند: جنگ " با قدرتهای برتر.

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها