نگاهی به تأثیر واقعه سیاهکل بر ادبیات دهه 50
داس کلمات در حاشیه سیاهکل
سایت خبر سراسری نوشت: واقعه سیاهکل برای جامعه روشنفکری آن زمان یک سوژه ی مهم محسوب می شد که ساواک نیز نسبت به آن دچار حساسیت های جدی بود و نماد های این اتفاق را به شدت سانسور میکرد.
به گزارش نامهنیوز، به نقل از سایت خبر سراسری، شعر سوژه می خواهد، مثل زندگی کردن و چه سوژه ای بهتر از سیاست!آن هم شکل قهرآمیز آن که در دهه 60و70میلادی مد روز سیاست ورزی جوانان بود.در آن سال های واقعه ای تلخ و مهم در جنگل های روستای سیاهکل سکوت شب های شاه را بر هم زد و سوژه ای سیاسی،ادبی،هنری و اجتماعی خلق شد.19بهمن1349 گروهی که یک سال بعد نام سازمان چریک های فدایی خلق را برای خود انتخاب کرد در جنگل های سیاهکل به امید فتح سنگر به سنگر شهر ها تا تهران به شکل تقلیدی از روش فیدل کاسترو در کوبا جنگ مسلحانه چند ساعته ای را با ژاندارمری و ارتش آغاز کردند که در نهایت تعدادی کشته و باقی مانده ها نیز اعدام شدند. این واقعه برای جامعه ی روشنفکری آن زمان یک سوژه ی مهم محسوب می شد که ساواک نیز نسبت به آن دچار حساسیت های جدی بود و نماد های این اتفاق را به شدت سانسور می کرد حتی کلماتی که اشاره ای به این واقعه داشته باشد از نظر ساواک ممنوع و شاعران و نویسندگانی که از این کلمات استفاده می کردند مرتکب جرم شده بودند.اگرچه از نظر ادبی نمی توان تمامی آثار مربوط به این واقعه را یک اثر باکیفیت درنظر گرفت اما در هر صورت به عنوان سوژه اجتماعی-سیاسی پرداختن به آن در تمامی هنرمندان و شعرا یک رسالت احساس می شد.
ترانه ها نیز برای اجرا دچار این سانسور شدند و کلماتی از جمله جنگل،ستاره،کوهستان،شب،دشمن و.. از سوی ساواک به اداره نگارش به عنوان کلمات ممنوعه ابلاغ شد.این اتفاق اولین و آخرین بار نبود و سال 52نیز بر سر داستان اعدام خسروگلسرخی،ساواک دوباره کلماتی را برای به کار بردن در شعر و ترانه و داستان و نمایشنامه ممنوع اعلام کرد.
در ادامه به برخی از آثار منتصب به واقعه ی سیاهکل اشاره خواهیم داشت:
یه جنگل ستاره داره...
یکی از مشهورترین آثاری که در رسای سیاهکل سروده شد و بعد ها نیز توسط داوود شراره ها و با آهنگ مهرداد بران اجرا شد شعر«سراومد زمستون» اثر سعید سلطانپور بود اگرچه سلطانپور این شعر را در آن دوره به دلیل محدودیت های ساواک و درگیری های خود او به صورت رسمی منتشر نشد اما در سال58،اجرا این شعر به ماندگاری آن کمک کرد.نام رسمی این شعر که بر کاست نیز نقش بسته است «آفتاب کاران جنگل» نام دارد.
سر اومد زمستون
شکفته بهارون
گل سرخ خورشید باز اومد و
شب شد گریزون..
حماسه جنگل های سیاهکل
احمدشاملو نیز همراه با روشنفکران چپ گرا از این واقعه دور نماند و سوژه سیاهکل را در مهر ماه 1350 به شعر تبدیل کرد شعری که بعد از انقلاب بر همگان عیان شد که سوگواری سیاهکل است. شاملو در شعر های خود نماد های دیگر جریان چپ را نیز همراه دارد اگرچه بعد از سال 60دیگر همراهی قابل توجهی با آن تفکر و آن جریان نداشت
حماسه جنگلهای سیاهکل
راوی
اما
تنها
یکی خنجرِ کج بر سفرهی سور
در دیسِ بزرگِ بَدَلْچینی.
میزبان
سرورانِ من! سرورانِ من!
جداً بیتعارف!
راوی
میهمانان را
غلامان
از میناهای عتیق
زهر در جام میکنند
مرثیه جنگل
چه کسی آن نگاه آرام ابتهاج را می تواند با سیاهکل خونین پیوند دهد؟اما سیاهکل ابتهاج را نیز مبتلا به خود کرد و نتیجه ی آن مرثیه ای به نام جنگل شد که در میان دیگر شعر های ابتهاج چندان شنیده نشد.
در ادامه بخشی از آن را می خوانیم:
شب همه غم های عالم را خبر کن
بنشین و با من گریه سر کن
گریه سر کن
ای جنگل ای انبوه اندوهان دیرین
ای چون دل من ای خموش گریه آگین
سر در گریبان در پس زانو نشسته
ابرو گره افکنده چشم از درد بسته
در پرده های اشک پنهان کرده بالین
ای جنگل ای داد
از آشیانت بوی خون می آورد باد
شبروان ستاره
سیاوش کسرایی،شاعر عضو حزب توده نیز از این سوژه جا نماند و به عنوان یک وظیفه حزبی و یا به عنوان یک رسالت اجتماعی درباره سیاهکل سرود که این شعر هم در سال های بعد از انقلاب بصورت کامل و علنی مطرح شد. کسرایی درباره سیاهکل سروده است:
آری
این شبروان ستاره روزند
که مرگهایشان
در این ظلام روزنی به رهایی است
و خون پاکشان
در این کنام کحل بصرهای کورزا است
اینان تبارشان
سر می کشد به قلعه ی دور فداییان
آری عقاب های سیاهکل
کوچیدگان قله الموتند و بی گمان
فردا قلاعشان
قلب و روان مردم از بند رسته است
پیوند جویبار نازک الماسهای سرخ
شطی است سیل ساز
کز آن تمام پست و بلند حیات ما
سیراب می شوند
روح جنگل سیاه
جریان روز ترانه آن دوره نیز از غافله عقب نماند و ایرج جنتی عطایی شهامت سرودن به خرج داد و ترانه ای تحت عنوان جنگل به یاد سیاهکل نوشت.ترانه ای که با اجرای داریوش به گوش همگان رسید و در فیلم خورشید در مرداب نیز به نمایش گذاشته شد اما اینگونه نبود که جنتی عطایی هر سرودی که دلش بخواهد بسراید و اجرا شود.ساواک پس از اجرا این ترانه به سراغ جنتی عطایی رفت و او طعم زندان را در پی این ترانه چشید هر چند جنتی عطایی،داریوش اقبالی و بابک بیات پس از آن به دستور ساواک ناچار به اجرا دو ترانه سفارشی برای تمجید از شاه شدند.
در ادامه بخشی از این ترانه را می خوانیم:
پُشتِ سر، پُشتِ سر،
پُشتِ سر جهنمه
روبرو، روبرو،
قتلگاهِ آدمه
روح جنگل سیاه
با دست شاخه هاش داره
روحمو از من میگیره
تا یه لحظه میمونم
جغدا تو گوش هم میگن
پلنگ زخمی میمیره
جمعه ها خون جای بارون می چکه
شهیارقنبری فرنگ رفته که نه از نظر خانوادگی و نه از نظر تفکر شخصی هیچ چسب سیاسی او را به جریان چپ مارکسیستی نمی چسباند نیز سیاهکل را در آثار خود یاد کرده است اگرچه شاید امروز در نظر او نباشد اما ترانه ی جمعه ترانه ی روز های تاریک سیاهکل است.ترانه ای که با صدای فرهاد و موسیقی اسفندیار منفرد زاده ماندگار شد.
توی قاب خیس این پنجرهها |
عکسی از جمعه غمگین میبینم |
|
چه سیاهه به تنش رخت عزا |
تو چشاش ابرای سنگین میبینم |
|
داره از ابر سیاه خون میچکه |
جمعهها خون جای بارون میچکه |
|
نفسم درنمیاد، جمعهها سرنمیاد |
کاش میبستم چشامو، این ازم برنمیاد |
|
داره از ابر سیاه خون میچکه |
جمعهها خون جای بارون میچکه |