روسپی و اراذل خطاب کردن معترضان
خشونت کلامی فعالان سیاسی تندرو تا کجا ادامه دارد؟
از آغاز اعتراضات سراسری بعد از فوت مهسا امینی، اقلیتی از سلبریتیهای تندرو و فعالان رسانهای اقدام به انتشار توئیتها و گزارشات خبری توهین آمیزی کردند که محرکی برای خشونتهای خیابانی بوده است.
خبرآنلاین نوشت: هدف وسیله را توجیه نمیکند؛ هرگونه که دوست داری با شما رفتار کنند، با دیگران رفتار بکن، هرچیز که در جستن آنی، آنی؛ این ادبیات زیبای دینی و ملی ایران زمین است که در نهایت با جمعبندی مفاهیم فوق میگوید؛ ادب مرد به زدولت اوست؛ یا ادب از که آموختی از بی ادبان. اکنون در شرایطی اعتراضی قرار گرفته ایم که به درست یا به غلط زبانها و نیش قلمهایی هستند که به جای شمشیر، برای زخمی سازی طرف مقابل استفاده میشود و به بحرانها دامن میزنند.
شاید تنها استثناء در متون دینی که میتواند زبان به دشنام و بدی بگشاید، کسی است که ظلم بر او رواداشته شده. در مابقی موارد، دشنام، تمسخر و ... منجر به خشونت و دشمنی بیشتر میشود؛ امری که هرچند از کشتن یکدیگر، کمتر خسارت دارد، ولی نباید فراموش کرد طرح آن از سوی قدرتمندان در برابر کسانی که امکان دفاع از خود ندارند، بی تردید میتواند به خشونت و خسارت بیشتر منتهی شود.
بخشی از این ادبیات تنها زمانی قابل حل خواهد بود که دریابیم «همه حق دارند ولو برحق نباشند.» چنین ادبیاتی قادر است من و دیدگاه من را از محور بودن خارج کرده، و در کنار سایر دیدگاهها در زیستی صلح آمیز و توام با آرامش قرار دهد. در غیر این صورت توهین، منتهی به ایجاد تحقیر میشود، شخص تحقیر شده، همواره دنبال جبران و عکس العمل توام با خشم است. در مرحله سوم، اعمال خشم گاه خود را در وندالیسم و دیگر تخریبی، و ناتوانی در عکس العمل مسالمت آمیز، منتهی به عکس العمل انتحاری میشود، امری که هم معترض و هم تحت اعتراض قرار گرفته را میتواند در آستانه نیستی و انهدام قرار دهد. این در حالی است که دوری از چنین مواضعی میتواند معترض را به کانال خشونت پرهیزی سوق داده، و حفظ کرامت انسانی را برای همگی به ارمغان بیاورد. اما چرخه خشونت کنونی در ایران شعارهای بیش از ۴۰ سال در حفظ کرامت انسان ها، که بنابر آموزههای دینی از حرمت کعبه بالاتر است، خلاف عمل کرده و در مزرعه خشونت، روند «کاشت» گذشته، به «داشت» امروز «برداشت» خشونت منتهی شده است.
بررسیهای زیر نشان میدهد، ادبیات برخی مسئولان و فعالان رسانهای به نمایندگی از جناح تندرو از سنت اسلامی و ایرانی کاملا بیرون بوده، و خشم را در کلام و عمل نهادینه میسازد. ادبیاتی که مادران، پدران، خواهران، و برادران این سرزمین متمدن را شرم آگین میسازد. برای مثال این جمله روزنامه شهرداری تهران خطاب به دانشجویان معترض که «امروز در دانشگاهها برای سرویس بهداشتی مختلط، پایکوبی میکنند.» فاجعه اخلاقی و سقوط مبتنی بر قدرت طلبی بیش نیست.
در موردی دیگر میخوانیم فوتبالیستهای تیم ملی که در اردوی جام جهانی به سر میبرند و کمتر از ۲۴ ساعت به نخستین بازی ایران در جام جهانی مانده است، حسن عباسی از سلبریتیهای تندرو، اقدام به انتشار توئیتی توهین آمیز خطاب به بازیکنان فوتبال کرده و آنها را «ملعون» و از «عوامل» مرتبط با «رژیم صهیونیستی» دانسته است. این توئیت که بلافاصله با واکنش خبرگزاری تسنیم مواجه شد، در پایان روز گذشته به احضار حسن عباسی به دادستانی منجر شد.
ردپای این چرخه خشونت را در برخی دیگر از رسانههای خودی نیز میتوان جست و جو کرد. «خبرآنلاین»، در گزارشهای قبلی خود نیز نسبت به پیامدهای توهین رسانهها و افراد نزدیک به نهادهای رسمی هشدار داده بود.
چه آنکه بسیاری از کارشناسان و فعالان سیاسی، خشونتهای کلامی را جزئی از خشونتهای نمادین ارزیابی میکنند. واکنشی که توهین شونده به آن، دایره وسیعی از خشونتهای رفتاری و کلامی متقابل را دربر میگیرد. از سویی پدیدههای نکوهش شدهای همچون «عمامه پرانی» یا «توهین به مقدسات»، جزئی از چرخه رادیکالیسم جمعی در اعتراضات بوده و نمیتوان آن را از چرخه خشونتی که حسن عباسی، روزنامه کیهان یا برخی مجریان صداوسیما به آن دامن میزنند، جدا ارزیابی کرد. به عبارت دیگر، پیامدهای این خشونتهای کلامی و نمادین، ضربه به منافع ملی است.
درباره اهمیت ورزش به مثابه یکی از نمادهای «قدرت ملی»، رهبرانقلاب در تیرماه۱۳۹۷ وقتی میخواهند برای دولت از شجاعت و ابتکار و تلاش، مثالی بیاورند، تیم ملی فوتبال را مثال میزنند درحالی که حسن عباسی همین تیم ملی فوتبال را در تیرماه امسال «لمپن» خطاب میکند.
این فاصله گرفتن برخی افراد که خود را با صفات انقلابی و منعکس کننده دیدگاههای انقلاب معرفی میکنند در تمایز آشکار با سیاستهای کلی نظام است. ضرباتی که افراد و رسانههای ارزشی بدون درنظر گرفتن تبعات آن به کشور وارد میکنند.
توهین به افراد از ذهنیتی شکل میگیرد که قصد دارد با توهین، منتقد یا مخالف فکری خود را «تحقیر» کند. استفاده از چنین توهینهایی در رسانههای دولتی همچون روزنامه ایران، همشهری و کیهان به صورت متناوب در روزهای اعتراضات سراسری بعد از فوت مهسا امینی به کار رفت.
برآیند عادی انگاری انتشار «توهین» و «تهدید» که نمونه عینی تهدید، در سخنان بهادری جهرمی سخنگوی دولت مشاهده میشود، موجی از نقدها به این اظهارات را که گفته بود «برای دولت مثل آب خوردن بود که از روز اول اجازه شلیک با گلوله جنگی بدهد»، به دنبال داشت. اظهارات فردی که در نهادهای تصمیم ساز امنیتی جایگاهی ندارد و باید به جای تهدید معترضان، دولت را محور وحدت ملی قرار داده و از سیاستهای مداراگرانه نظام دفاع کند.
در تحلیل نهایی، این روزها که ایران ستیزان بیش از گذشته در تلاش برای تفرقه افکنی بین مردم و ضربه به منافع ملی هستند، فعالیت برخی افراد که از آنها به عنوان «غضنفرهای مجازی» یاد میشود و متاسفانه در نهادهای دولتی و حاکمیتی حضور فعال دارند، با رفتار اشتباه و اظهارنظرهای تحریک آمیز، مردم را نسبت به نظام بدبین کرده و دایره منتقدان به مخالفان را گستردهتر میکنند.
افرادی که به اعتبار حضور در نهادهای حاکمیتی، بعضا سخنگوی حاکمیت بازنمایی شده و اعتبار نظام را مورد حمله منتقدان قرار میدهند. فاکتورهای هزینه زایی که افراد تولید میکنند و کلیت نظام مسئول پرداخت آنها از منافع ملی میشود.