برای پیروز و انقراض نسلش!/ توله یوز ایرانی چگونه به نماد مردم ایران تبدیل شده بود؟
پیروز توله ایرانی بالاخره بعد از ده ماه زندگی درگذشت. در شرایطی که وضعیت سیاسی و اقتصادی ایران در بدترین دوران است، موضوع زنده ماندن این یوز، به نمادی از امید برای مردم ایران تبدیل شده بود؛ امیدی که خیلی زود پایان یافت.
رویداد۲۴ نوشت: «پیروز» توله یوز ایرانی که ده ماه گذشته، نماد مقاومت و امید ایران بود، جانش را از دست داد. صبح نهم اسفند، مرگ «پیروز» همه خبرهای بد دیگر، از سفر بیثمر وزیر خارجه به وین گرفته تا دلار ۶۱ هزار تومانی و پسته ۱ میلیون تومانی برای ساعاتی به فراموشی سپرده شد و کشور در سوگ پیروز فرو رفت.
حجم تاسف ملت ایران از مرگ یک توله یوز با نوع حادثه همخوانی ندارد و احتمالا باید آن را در قالب یک «ترومای جمعی»، نه به دلیل مرگ پیروز بلکه به دلیل تبدیل شدن آن به «نماد امید»، دستهبندی کرد. دوام ده ماهه پیروز به حدی برای مردم ایران مهم بود که در جریان اعتراضان سراسری ماههای اخیر، به بخشی از ترانه مشهور اعتراضی «برای» تبدیل شد؛ وقتی شروین حاجیپور میخواند «برای پیروز و احتمال انقراضش ...»
رسانههای جهان از اینکه مردم ایران تا این اندازه به نقش حاکمیت در بحرانهای زیستمحیطی واقفند، توجه کردند و نام و عکس پیروز بارها در سطح جهان بازنشر شد. اما چرا مرگ قابل پیشبینی این حیوان فرصتی برای نمایش ترومای جمعی مردم ایران شده است؟
ترومای ملی یک مفهوم روانشناسی اجتماعی است. ترومای روانی به درهم شکستن فرضیات اساسی است یک فرد در مورد خود و جهان میانجامد. چنین تجربیاتی نه تنها بر یک فرد، بلکه به طور جمعی توسط گروهی از مردم هم میتواند تجربه شود. جنگها، بلایای طبیعی، ترور شخصیتهای محبوب یا حتی اتفاقاتی نظیر گروگانگیری سفارت آمریکا در تعریف جهان به عنوان ترومای جمعی یک ملت از آن یاد میشود. واکنشها به مرگ توله یوز بیش از لیاقت چنین حادثه کماهمیتی بوده است. چرایی چنین واکنشهایی در واقع ریشه در تولد پیروز و همزمانی آن با زوال سیاسی و اقتصادی ایران در ده ماه گذشته دارد.
تولد تا مرگ پیروز، نماد سوء مدیریت
اتفاقی که افتاده رسما نتیجه سوءمدیریت مسئولان محیط زیست کشور بوده است. ۱۰ اردیبهشت ماه امسال خبر تولد سه توله یوزپلنگ «ایران» در اسارت اعلام شد. خبر از جفتگیری «ایران» و «فیروز» دو یوزپلنگ ایرانی در شرایط طبیعی رسانهای شده بود. بنا بر اطلاعاتی که سازمان حفاظت محیط زیست داده، در حال حاضر کمتر از ۲۰ قلاده یوز در هفت استان سمنان، کرمان، یزد و خراسانهای رضوی، شمالی و جنوبی وجود دارد. پس اضافه شدن یک سه قلو به این جمع برای دوستداران محیط زیست خبر جذابی بود، اما اهمیت تسری این خوشحالی به همه مردم در واقع ناشی از تمایل ملت به ایجاد روزنهای امید در شرایط سخت اقتصادی و سیاسی بود.
در نهایت سه توله یوز بعد از مدتها، اما و اگر در اسارت توران و به روش سزارین متولد شدند. مقامات محیط زیست ابتدا اعلام کردند هر سه توله ماده و سالم هستند. اما اولین توله یوز سه روز پس از به دنیا آمدن تلف شد. سازمان محیط زیست نتیجه کالبدشکافی و علت تلف شدن توله اول را ناهنجاری مادرزادی ریه سمت چپ و چسبندگی ریه اعلام کرد، اما این ادعا از سوی برخی دامپزشکان رد و دلیل مرگ توله اول را تغذیه اشتباه خواندند. ظاهرا مسئولان سازمان محیط زیست به علت نداشتن علم کافی در شیردهی به تولهها، شیر را وارد ریههای توله یوز کرده و منجر به تلف شدن آن شدهاند.
همان زمان اعلام شد دلیل مرگ توله اول این بوده که مسئولان توله یوز پلنگها را در زمان سزارین بدون دستکش لمس کردهاند و گرفتن بوی انسان به تولهها باعث شده تا مادر فرزندان خود را نپذیرد. بیست و هشتم اردیبهشت ماه یعنی هجده روز بعد از تولد، توله دوم هم تلف شد. علت مرگ این بار رسما لخته شدن شیر در دستگاه گوارش یوزپلنگ اعلام شد؛ اتفاقی که در واقع ریشه در همان تولد غلط تولهها در اسارت و لمس آنها توسط انسان بدون دستکش و جدایی آنها از مادرشان داشت.
یوز سوم، اما دوام آورد و به دلیل همین مقاومتی که از خود نشان داد، به نماد «امید» تبدیل شد. نام او را «پیروز» گذاشتند، چون هم پیروزی سازمان محیط زیست در تولد یوزپلنگ در اسارت بود هم از دست همین سازمان جان سالم بهدر برده بود. اما عمر نماد امید و مقاومت ایران هم به یک سال قد نداد و در ده ماهگی به دلیلی مشابه خواهرانش تلف شد. سازمان محیط زیست علت مرگ او را نارسایی کلیوی ناشی از عدم دریافت شیر مادر اعلام کرد. «پیروز» در دیالیز موفق نبود و حین عمل جانش را از دست داد.
بعد از مرگ پیروز با اطمینان میتوان سوءمدیریت را عامل مرگ هر سه توله یوز اعلام کرد. اشتباه تیم پزشکی در دست زدن به بدن «ایران» زمان سزارین و امتناع مادر از شیردادن به تولهها دلیل مرگ هر سه آنها بود. از سوی دیگر نحوه شیردهی غلط و استفاده از شیرخشک نامناسب هم دلیل دلیل دیگر پایان غم انگیز این قصه در تاریکترین سال مردم ایران بود.
ترومای جمعی مردم ایران و بهانهای برای انفجار
تقاطع گرفتاریهای مردم با مرگ پیروز عامل اصلی واکنشهای احساسی شدید مردم به این خبر بود. شش ماه از اعتراضات سراسری مردم که با مرگ مهسا امینی توسط گشت ارشاد آغاز شد گذشته و هر چند اعتراضات به شکل ماههای نخست ادامه ندارد، اما آتش زیر خاکستر است. مسمومیت سریالی مدارس دخترانه به دلیل رویکرد کی جریان افراطی که ظاهرا تحصیل دختران را بر نمیتابد و عدم معرفی و برخورد علنی با عوامل این مسمومیتها انگشت اتهام را به سمت نظام نشانه رفته است. ارزش ریال به پایینترین حد خود رسیده و قیمت کالاهای اساسی ظرف کمتر از یک ماه تا ۳۰۰ درصد افزایش داشته است.
نظام گرفتار تحریمهای شدید اقتصادی است که با سرکوب اعتراضات ماههای گذشته از سوی غرب تشدید هم شده است. دولت ورشکسته شده و برای تامین کسری بودجه امسال (که ظاهرا با تصور لغو تحریمها و بازگشت به برجام بسته شده بود) دست به دامن آتش زدن به اموال دولتی تحت عنوان «مولدسازی» شده است. برخی معتقدند افزایش بیرویه قیمت دلار هم نتیجه تصمیم دولت برای تامین کسری بودجه در روزهای پایانی سال است.
راه حلهای کوتاه مدت دولت برای حفظ کمای اقتصادی مردم را نگرانتر کرده و این نگرانی را در صفهای طولانی دلار ۶۱ هزار تومانی میتوان به راحتی لمس کرد. در چنین وضعیتی، مرگ پیروز به مثابه بسته شدن آخرین روزنه امید بود. کاوه مدنی فعال محیط زیست و نائب رئیس مجمع محیط زیست سازمان ملل در وصف این موقعیت نوشته «فراموش نمیکنیم که در دورانی سرشار از ظلم و اندوه، عشق و لبخند برای یک ملت به ارمغان آوردی.» اینکه جامعهای تولد یک یوزپلنگ را تبدیل به نماد کرده، خودش تروماست. این یعنی جامعه به حدی از فلاکت رسیده که زنده ماندن ده ماهه یک یوز آنهم در دست محیط زیست، برایش نوعی پیروزی محسوب میشد.