مشاور سابق ظریف:
نگرانی اروپا در قبال ایران به همکاری با روسیه بازمیگردد
اخیرا مباحثی در فضای رسانهای دال بر انعطاف اروپا و فشار قاره سبز بر واشنگتن در جهت مذاکره با تهران مطرح شده است که شاید قرابتی با اقتضائات دیپلماتیک و فضای بنبست کنونی نداشته باشد.
روزنامه شرق نوشت: در همین زمینه والاستریت ژورنال از تمایل اروپا برای در پیش گرفتن مسیر دیپلماسی میگوید و در گزارشی نوشته که «کشورهای اروپایی که از پیشرفت ایران در غنیسازی اورانیوم در سطوح بالا نگران شدهاند، دولت بایدن را برای احیای مسیر دیپلماتیک با تهران تحت فشار قرار میدهند که امیدوارند به جلوگیری از بحران هستهای احتمالی کمک کند».
بخشی از مصاحبه دیاکو حسینی، مشاور سابق ظریف با روزنامه شرق در ادامه بخوانید.
طرفین باید انتظارات خود را تغییر دهند؟
دراینمیان فارغ از آنچه در فضای رسانهای درباره ابهام و سردرگمی در سیاست اروپا و آمریکا برای ازسرگیری مذاکرات هستهای وجود دارد، با درنظرگرفتن پارامترها و اقتضائات حوزه سیاست خارجی نمیتوان این موضوع را نادیده گرفت که تداوم شرایط کنونی، نه برای تهران و نه برای غرب دیگر میسر نیست. از یک سو اروپا و آمریکا اکنون برنامه و سناریوی جایگزینی برای مذاکرات هستهای و احیای برجام ندارند و در کنار آن تهران هم به واسطه مشکلات اقتصادی و معیشتی در یک وضعیت نامناسب گرفتار است. به همین دلیل دیاکو حسینی در گفتوگو با «شرق» به بررسی دقیقتر این فضا پرداخته است. از نگاه او تنها راهحل موجود تغییر نگاه طرفین درباره مذاکرات است. مفسر حوزه سیاست خارجی به تشریح چرایی فقدان یک برنامه منسجم مذاکراتی از سوی طرفین هم اشاره دارد.
جناب حسینی اکنون فضای سیاست خارجی در یک ابهام به سر میبرد که طیفی قائل به مرگ برجام هستند و در مقابل عدهای هنوز به توافق سال ۲۰۱۵ چشم امید دارند. حضرتعالی دلیل این ابهام را ناشی از چه پارامترهایی میدانید؟ خود شما قائل به کدامیک از این دو حالت هستید؟
بگذارید از پاسخ به قسمت دوم سؤال شما شروع کنم. به باور من با توجه به واقعیتهایی که روی زمین وجود دارد، دیگر احیای برجام مطابق با روند مذاکراتی که در واپسین سال دولت حسن روحانی و در ادامه دولت رئیسی شکل گرفت، ممکن نیست. در مقابل اروپاییها و بهویژه آمریکا هم در سایه داغترشدن تنور انتخابات ریاستجمهوری تمایلی به احیای برجام ندارند؛ چون این گزینه برای دولت بایدن بسیار هزینهبر خواهد بود، نهتنها در مناقشه دوحزبی بین دموکراتها و جمهوریخواهان، بلکه حتی احیای برجام میتواند چالشی را در خود بدنه دموکرات ایجاد کند. پس اگرچه اکنون ابهامی در میان اروپاییها و آمریکا درباره فعالیتهای هستهای ایران وجود دارد، اما آن چیزی که قطعی است، آمریکا دیگر نمیتواند روی سناریوی احیای توافق سال ۲۰۱۵ حساب باز کند.
چرا چنین باوری دارید؟
چون حتی اگر توافق سال ۲۰۱۵ به شکل پیشین خود احیا بشود که تا حد زیادی چنین چیزی روی نمیدهد، هیچ نسبتی با آنچه دولت بایدن بهعنوان توافق طولانی و قوی وعده داده بود، نخواهد داشت. اما نکته اینجاست که فعلا هیچ طرح جایگزین و در دسترسی برای مذاکرات وجود ندارد که بتواند هم تحریمهای آمریکا را به نفع ایران لغو کند و هم نگرانیهای غرب درباره فعالیتهای هستهای ایران را مرتفع کند و چون یک سناریوی جایگزین و راهکار عملی وجود ندارد و همه چیز در چند سناریوی احتمالی متعدد مطرح است، سبب شده هم آمریکا و هم اروپا در قبال آینده مذاکرات و همچنین موضوع پرونده فعالیتهای هستهای ایران دچار نوعی ابهام و سردگمی شوند؛ به همین دلیل فعلا برای مدیریت شرایط روی سیاست «نه توافق، نه بحران» پیش میروند.
راهحل عینی و ملموس به نظر شما چیست؟
ما اگر به دنبال راهحل جایگزین هستیم، به جای آنکه روی فرمت جداگانه در توافق تمرکز کنیم یا سناریوهای آلترناتیو را پیش بکشیم، باید انتظارات را در هر دو طرف ایران و همچنین اروپا و آمریکا تغییر بدهیم؛ یعنی باید نگاه نسبت به مذاکرات تغییر پیدا کند. به هر حال واقعیت این است که ادامه شرایط کنونی در میانمدت و بلندمدت بر هیچکدام میسر نیست. پس برای جلوگیری از تصاعد تنش باید تهران، اروپاییها و واشنگتن انتظارات خود را از مذاکره و توافق تغییر بدهند. اگر واقعا آمریکا به دنبال این است که برنامه هستهای ایران را آنهم در شرایط فعلی به نقطه قبلی خود در سال ۲۰۱۵ بازگرداند و سیستم نظارتی و راستیآزمایی گستردهای را پی بگیرد، بههیچوجه امکان تحقق آن وجود ندارد. اگر در مقابل هم تهران این انتظار را دارد که آمریکا تمام تحریمها را لغو کند و تضمینی برای خارجنشدن مجدد از برجام بدهد، چنین تضمینی احتمالا وجود نخواهد داشت؛ یعنی هیچ دولتی در آمریکا نمیتواند این تضمین را به ایران بدهد که به توافق پایبند خواهد بود.
ابهام اروپا در قبال ایران را چگونه میبینید؛ چون به همان اندازه که دولت بایدن سردرگم است، سه کشور اروپایی عضو برجام هم یک سیاست متشتت را دارند؛ از یک طرف با اعضای شورای امنیت بر سر فعالکردن مکانیسم ماشه رایزنی میکنند و در اجلاس جی ۷ بیانیه ضدایرانی مطرح میکنند و از سوی دیگر طبق برخی اخبار رسانهای به دنبال فشار به دولت بایدن برای مذاکرات هستند. اروپا به دنبال چیست؟
اگر میبینید که اروپا هم مانند دولت باید دچار نوعی سردرگمی است، به دلیل فقدان همان راهحل و طرح جایگزین است. اکنون واقعا خود اروپاییها هم مانند دولت باید نمیدانند در قبال موضوع فعالیتهای هستهای ایران چه راهی را در پیش بگیرند که هم از بازشدن یک حوزه درگیری جدید جلوگیری کند و همزمان بتواند نگرانیهای آنها را هم مرتفع کند. البته من معتقدم اکنون نگرانی اصلیتر اروپاییها در قبال ایران به همکاری با روسیه بازمیگردد که میتواند علاوه بر تحتالشعاع قراردادن امنیت در مرزهای اروپا، توازن سیاسی و دیپلماتیک قاره سبز را هم تحت تأثیر قرار دهد. به همین دلیل تمرکز و محوریت تلاشهای دیپلماتیک اروپا روی ایجاد شکاف بین تهران و مسکو خواهد بود و بعد از آن به موضوع هستهای ایران خواهند پرداخت. اگر فشاری به تهران شکل بگیرد، بیشتر برای گرفتن این تضمین است که همکاری خود را با روسیه کاهش دهد. از طرف دیگر اروپا به دنبال گرفتن این تضمین است که تصاعد تنش تهران - واشنگتن و همچنین موضوع پرونده فعالیتهای هستهای به یک سرفصل جدید ناامنی بدل نشود. پس بعید میدانم که اروپا بخواهد در این مقطع برای مدیریت تهران دست به فعالکردن مکانیسم ماشه بزند؛ چون نهتنها جبهه تازهای از تنش را برای اروپا ایجاد میکند، بلکه مشوقی برای نزدیکی هرچه بیشتر تهران به مسکو خواهد بود.
شما هم قائل به نبود زمینه برای احیای توافق سال ۲۰۱۵ هستید و هم در مقابل اعتقادی به توافق جدید با هدف تحمیل محدودیتهای هستهای در کنار موضوع نظامی، دفاعی، موشکی و منطقهای دارید؛ چون به نظر میرسد که واشنگتن درصدد ترسیم چنین توافقی است.
از اساس و حتی قبل از مذاکرات برجام، گزینه ایدئال آمریکاییها یک توافق جامع در همه حوزههای هستهای، دفاعی، موشکی و منطقهای بوده است. در دوره ترامپ این تا جایی جلو رفت که آمریکا از برجام خارج شد، به این امید که بتواند یک برجام جامعتر را به ایران تحمیل کند. در دولت بایدن هم این نگاه وجود دارد؛ اما به نظر من در مقطع زمانی کنونی برجام جدید با این اقتضائات یک خیالپردازی محض است.
چرا؟
به خاطر اینکه فضای بینالمللی برای حصول چنین توافقی مهیا نیست. اگر میبینیم که مذاکرات ایران و ۱+۵ به نتیجه رسید، به دلیل فضای همکاری جهانی در آن مقطع بود. اکنون دیگر چنین فضای همکاری وجود ندارد. یک شکاف عمیق بین مسکو و پکن و واشنگتن و اروپا شکل گرفته است.
توافق موقت را تا چه اندازه جدی میدانید؟ البته در همین توافق موقت هم دو جریان فکری وجود دارد که برخی از توافق کم در برابر کم میگویند و برخی توافق موقت موفق را توافق بیشتر در برابر بیشتر میدانند.
به نظر من توافق موقت با تمرکز روی توافق کم در برابر کم ناشی از این برداشت است که دیگر امکان رسیدن به نقطه ایدئال وجود ندارد و توافق موقت مبنی بر توافق بیشتر در برابر بیشتر همان نقطه ایدئال است؛ ولی من به جای توافق موقت در هر دو حالت کمتر در برابر کمتر یا بیشتر در برابر بیشتر، اعتقاد دارم باید طرفین نگاه خود را درباره مذاکرات و توافق تغییر دهند. تهران باید این مسئله را جدی ببیند که در یک دنیای واقعی و آنارشیک زیست میکند. دنیایی که کشورهای ابرقدرت با توان و قدرت اقتصادی و تجاری احتمالا میتوانند از تعهدات بینالمللی شانه خالی کنند و درعینحال سیستم پلیسی و نظارتی بینالمللی هم وجود ندارد که بتواند این کشورها را به دلیل نقض عهد تنبیه یا وادار به پرداخت خسارت کند. ایران باید یک سیاست هوشمند، منعطف و عملگرایانه را در دستور کار قرار دهد. ما باید این تصور غلط را کنار بگذاریم که میتوان با آمریکا به توافقی رسید که همه انتظارات، ایدئالها و خواستههای تمام و کمال ما را محقق کند. در مقابل آمریکا هم باید بپذیرد که دیگر نمیتواند با وجود سابقه خود یک توافق را به ایران تحمیل کند که تمام ابعاد اختلافی دو کشور را در بر بگیرد. پس اگر انتظارات در همین سقف کنونی باقی بماند، طبیعتا به هیچ توافقی منجر نخواهد شد؛ نه توافق سال ۲۰۱۵ میتواند راهحل باشد و نه هیچ توافق دیگری در دستور کار خواهد بود. تکرار میکنم که باید طرفین نگاه خود را نسبت به اصل «مذاکره» و موضوع «توافق» تغییر دهند.
گویا ایران مدتی است این تغییر نگاه را در موضوع مذاکره و توافق پیش برده است. آزادی زندانیان دوتابعیتی، همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی در نصب مجدد دوربینهای نظارتی، اعلام مکرر آمادگی برای ازسرگیری مذاکرات و جمعبندی گفتوگوهای هستهای و حتی احیای روابط با ریاض دال بر این است که بر اساس اعلام همیشگی آماده ازسرگیری دوباره مذاکرات است؟
من این تصور را ندارم که مشکلات اقتصادی رفتار تهران را تغییر داده است. البته در همین راستا من منکر مشکلات اقتصادی، معیشتی و اجتماعی کشور نیستم؛ اما اگر اروپا و آمریکا چنین تصوری دارند که میتوانند با فشار به بحرانهای اقتصادی امتیازات خود را از تهران بگیرند، یک سوءمحاسبه است؛ چراکه اساسا عقبنشینی و انعطاف تهران به واسطه بحرانهای داخلی آغاز سلسله امتیازدهی به غرب خواهد بود که منافع ملی را تحت تأثیر قرار میهد. هرچند من هم از برخی اقدامات صورتگرفته استقبال میکنم، ولی این اقدامات لزوما به معنای عقبنشینی و امتیازدهی ایران به واسطه مسائل داخلی نیست.