کد خبر : 688482

حسین شریعتمداری: این هم شد اپوزیسیون؟!

در جلسه‌ای که به پرسش و پاسخ درباره مسائل سیاسی روز اختصاص داشت، یکی از شرکت‌کنندگان که بی‌تمایل به غرب نبود، پرسید؛ از کجا معلوم مصاحبه برخی از لیدرهای اغتشاشات سال گذشته و کسانی که اخیراً دستگیر شده‌اند، تحت فشار و شکنجه نبوده است؟! در پاسخ گفته شد، برفرض محال که فشار و شکنجه‌ای در میان باشد! ولی فشار و شکنجه که «‌سند» تولید نمی‌کند!

حسین شریعتمداری در یادداشتی در  کیهان نوشت:

 ۱- در جلسه‌ای که به پرسش و پاسخ درباره مسائل سیاسی روز اختصاص داشت، یکی از شرکت‌کنندگان که بی‌تمایل به غرب نبود، پرسید؛ از کجا معلوم مصاحبه برخی از لیدرهای اغتشاشات سال گذشته و کسانی که اخیراً دستگیر شده‌اند، تحت فشار و شکنجه نبوده است؟! در پاسخ گفته شد، برفرض محال که فشار و شکنجه‌ای در میان باشد! ولی فشار و شکنجه که «‌سند» تولید نمی‌کند! مثلاً اگر یک قاچاقچی مواد مخدر در حالی که محموله‌ای از مواد را با خود حمل می‌کند، شناسایی و بازداشت شود، چه جای انکار است که برای اعتراف گرفتن از او نیازی به فشار باشد؟! بازداشت‌شدگان اغتشاشات هنگام ارتکاب جرم و در حال حمل اسلحه گرم بازداشت شده‌اند و علاوه‌بر تصاویر ضبط شده از صحنه جرم و اسنادی که از روابط تلفنی و رد و بدل پیام با سرویس‌های بیگانه و... به دست آمده، سپس شناسایی و بازداشت شده‌اند. این اسناد که با شکنجه و فشار ساخته نمی‌شود! ولی صرفنظر از این ماجرا، نکته دیگری نیز در میان است که به ایشان گفته شد.

بخوانید!

۲- شهید محمد شهسواری، درحالی که به دست نظامیان رژیم بعثی اسیر شده و با دست‌های بسته و در محاصره نیروهای مسلح دشمن ایستاده بود، روی به دوربین خبرنگاران خارجی حاضر در صحنه کرد و با صدای بلند فریاد زد «‌مرگ بر صدام، ضد اسلام‌». مهندس محمد جواد تندگویان وزیر نفت کشورمان که در مناطق جنگی به اسارت نظامیان بعثی در آمده بود، در اسارتگاه تحت شکنجه‌های وحشیانه و طاقت‌فرسایی قرار گرفت. بعثی‌ها از او می‌خواستند که در یک مصاحبه تلویزیونی حاضر شود و فقط اعلام کند که از حضور در جبهه پشیمان است. مهندس تند‌گویان تمامی شکنجه‌های سخت را تحمل کرد و تحت شکنجه به شهادت رسید اما هرگز حاضر نشد از حضور خود در جبهه ابراز پشیمانی کند. همین یک سال گذشته، اغتشاشگران وحشی و تحت مدیریت موساد، شهید آرمان علی‌وردی را با ضربات سهمگین دشنه و تیغ موکت‌بری به سختی شکنجه کردند. از او می‌خواستند که فقط یک کلمه علیه رهبر نظام مقدس جمهوری اسلامی بر زبان آورد. شهید علی‌وردی، تن به شهادتی مظلومانه داد و به خواسته شکنجه‌گران تن نداد. وقتی برای تحویل و تبادل پیکر شهید محسن حججی رفته بودند و به مثله کردن پیکر پاکش اعتراض کردند. عامل داعش گفت؛ تقصیر خودش بود که لب به سخن باز نکرد! شهید عجمیان، شهید... شهید.. و... اکنون سرکردگان اپوزیسیون و به اصطلاح لیدر‌های آنها را با شهدای مورد ‌اشاره مقایسه کنید؟! بر فرض محال که شکنجه شده باشند! ولی سؤال این است که آنها چه نوع سرکرده و لیدری هستند که اگر شیرکاکائو از صبحانه‌شان حذف شود، هرچه در دل پنهان کرده بودند را بیرون می‌ریزند؟!

با این لیدرها و سرکردگان می‌خواهند به مقابله با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران برخیزند؟! نظامی که ۴۵ سال است با همه قدرت‌های ریز و درشت پنجه در پنجه افکنده و همه روزه نیز بر اقتدارش افزوده است.

۳- و بالاخره، این نکته نیز هرچند خالی از طنز نیست ولی گفتنی است و از واقعیت آشکاری حکایت می‌کند و آن، این که جمهوری اسلامی ایران اگرچه در بسیاری از عرصه‌ها، نظیر عرصه‌های علم و تکنولوژی، عرصه نظامی، حضور مقتدرانه در عرصه بین‌المللی، ساخت موشک‌های ‌هایپرسونیک، ساخت دریچه قلب، درمان تالاسمی با شیوه پیوند مغز استخوان، تولیدکننده دکل‌های انتقال برق، فناوری لیزر، تولید نانو دارو، صنعت سد‌سازی، برخورداری از چرخه کامل فناوری فضایی، تولید پهپاد رادارگریز، و ده‌ها عرصه دیگر، پیشرفت‌های فراوان و خیره‌کننده‌ای داشته است ولی از اپوزیسیون ‌شانس نیاورده است! می‌پرسید چرا؟! کافی است فقط نیم نگاهی به سرتا پای اپوزیسیون نظام در داخل و خارج کشور بیندازید! و آنها را با گروه‌های اپوزیسیون در سایر کشورها مقایسه کنید! گروه‌ها و جریانات اپوزیسیون در بسیاری کشورها از شخصیت‌های برجسته، کارشناس، دانشمند، هنرمند، مقاوم، صاحب فکر و ‌اندیشه و... تشکیل شده است. حالا به اپوزیسیون کشور خودمان نگاه کنید. چه می‌بینید؟! یک مشت آدم‌نمای بی‌سواد، بی‌شخصیت، اجق وجق‌های علاف، نان به نرخ روز‌خور، کاسه‌لیس بیگانه، وطن‌فروش، نوکر صفت و... غیر از این است؟! اپوزیسیون در کشورهای دیگر از عضویت برخی هنرمندان صاحب‌نام برخوردارند و اپوزیسیون کشور ما، تعدادی هنرپیشه‌نما را جذب کرده است که اگر هر چه داشته باشند، هنر ندارند! گروه‌های اپوزیسیون کشور ما، هر چند روز یک‌بار با هم ائتلاف می‌کنند و به بن‌بست که می‌رسند یکدیگر را به باد فحش و ناسزا (بخوانید بسزا) می‌گیرند. مثل اسب‌های درشکه که وقتی به سربالایی می‌رسند و توان حرکت ندارند، همدیگر را گاز می‌گیرند. این به آن می‌گوید شعورت از گاو کمتر است! آن بر سر این که در حال سخنرانی است داد می‌زند که بع بع نکن! آن به این پرخاش می‌کند که چرا نوار صوتی جلسه محرمانه را به ماموران اطلاعاتی نظام داده‌ای؟! و...

این قصه سر دراز دارد... بخشکی‌شانس! این هم شد اپوزیسیون؟!

حسین شریعتمداری

لینک کوتاه: