کد خبر : 688987

واکنش معنادار معین به ماجرای اخراج اساتید

وزیر علوم دولت‌های هاشمی‌رفسنجانی و خاتمی در واکنش به ماجرای اخراج اساتید گفت: مسئله سابقه‌دار و مزمن است و ریشه آن در تعارضی است که مسئولان با نهاد علم، دانشگاه و استاد و دانشجو دارند. این تعارض ناشی از نداشتن تحصیلات آکادمیک، نداشتن شناخت از جایگاه و رسالت دانشگاه، غیرخودی دانستن دانشگاه و احساس خطر از آن است. اوج این فرآیند خسارت‌بار و آینده‌سوز در کشور از سال ۸۴ با دولت احمدی‌نژاد آغاز شد و در دولت رئیسی هم ادامه یافته است.

هم میهن نوشت: دانشجویان سال سختی را پشت سر گذاشتند؛ سالی که بسیاری از دانشگاه‌ها شاهد شکل گرفتن اعتراضات بودند. در همین یک سال اخیر، خبرهای بسیاری درباره بازداشت دانشجویان، احضار آنها، تذکر از سوی نیروهای امنیتی خارج از دانشگاه شنیده شد و در ادامه در داخل دانشگاه‌ها هم پرونده‌های سنگینی در کمیته‌های انضباطی برایشان تشکیل شد. تا مدت‌ها فضای دانشگاه‌ها امنیتی بود و تعدادی از دانشجویان معترض، به دانشگاه‌ها و خوابگاه‌ها ممنوع‌الورود شدند. در ادامه هم برای گروهی از آنها محرومیت‌های تحصیلی در نظر گرفته شد. پیش از این از دانشگاه شریف خبر رسیده بود که شورای انضباطی این دانشگاه، چندین نفر را به مدت یک تا دو ترم از تحصیل محروم کرده بود. دلیل آن هم شرکت در تجمعات غیرقانونی اعلام شد. ماجرا اما تنها به برخوردها محدود نمی‌شود، در سالی که گذشت خبرهای فراوانی از اخراج و تعدیل و بازنشستگی اساتید شنیده شد که اوج آن در هفته‌های اخیر بوده است؛ وضعیتی که نگرانی‌های زیادی درباره آینده علمی دانشگاه‌ و کنش اجتماعی دانشجویان و اساتید ایجاد کرده است. مصطفی معین، استاد پیشین دانشگاه علوم پزشکی تهران، وزیر اسبق علوم و کاندیدای ریاست‌جمهوری در سال 84 است و نسبت به این موضوع انتقاد دارد. او در گفت‌وگو با هم‌میهن نسبت به رکود علمی دانشگاه‌ها، فاصله گرفتن از استانداردهای جهانی آموزش عالی و در نتیجه بی‌انگیزگی، سرخوردگی و دغدغه دانشگا‌هیان نسبت به آینده کشور هشدار می‌دهد. به اعتقاد او، تلاش شده تا دانشگاهی ساکت و مطیع ایجاد و دانشنامه‌های فاقد ارزش علمی تولید شود. او درباره وضعیت فعلی و آینده دانشگاه‌ها، بیشتر توضیح می‌دهد.

در ماه‌های گذشته خبرهای زیادی درباره اخراج استادان شنیده شد؛ خبرهایی که نشان می‌داد با تعدادی از استادان دانشگاه به دلایل مختلفی قطع همکاری شده است. آمارها نشان می‌دهد که از سال 85 تاکنون نزدیک 157نفر به‌دلیل انتقاد و نگاه مخالف با خواسته‌های دولت، حکم اخراج گرفته‌اند. درحالی‌که از طرف مقابل اعلام می‌شود که این افراد موعد بازنشستگی‌شان فرارسیده یا مسئله سیاسی و امنیتی نبوده است. درست مثل وضعیت اخیر که اعلام شد این افراد شرایط ادامه همکاری را نداشتند و مسئله امنیتی نیست. تحلیل شما از این اتفاقات چیست؟ و به‌نظرتان چطور سال تحصیلی جدیدی را خواهیم داشت؟

همانگونه که اشاره کردید مسئله سابقه‌دار و مزمن است و ریشه آن در تعارضی است که مسئولان با نهاد علم، دانشگاه و استاد و دانشجو دارند. این تعارض ناشی از نداشتن تحصیلات آکادمیک، نداشتن شناخت از جایگاه و رسالت دانشگاه، غیرخودی دانستن دانشگاه و احساس خطر از آن است. اوج این فرآیند خسارت‌بار و آینده‌سوز در کشور از سال ۸۴ با دولت احمدی‌نژاد آغاز شد و در دولت رئیسی هم ادامه یافته است. نکته اینجاست که دانشگاه علاوه بر رسالت‌های آموزشی و پژوهشی، همچنین رسالت اجتماعی و دفاع از حقوق شهروندان را نیز برعهده دارد و استاد، رکن اصلی دانشگاه است که آموزش و تربیت‌ اجتماعی دانشجویان، به‌عنوان مدیران آینده کشور و پیش‌برنده فرآیند دموکراسی را برعهده دارد. این است که استاد و پژوهشگر دانشگاهی و دانشجو نقطه هدف و سیبل تهاجم سیاسی و ایدئولوژیک هستند. فاجعه کوی دانشگاه تهران در سال ۷۸ و تکرار آن در سال ۸۸ نمونه‌ای از حمله به این مهد علم و فرهنگ است. در نظام دانشگاهی جهان توسعه‌یافته سقفی برای بازنشستگی استاد و پژوهشگر جز به‌دلیل ناکارآمدی و روزآمد نبودن علمی آنان وجود ندارد. حال این چه بام و دو هوا و عدالت و انصافی است که حتی در حوزه‌های علوم دینی قم، مشهد و...، مدرسانی با گرایش‌های سیاسی و فکری گوناگون تا سن بالای یک‌قرن به تدریس و فعالیت ادامه می‌دهند و کسی هم به‌دنبال بازنشستگی، احضار، بازداشت، اخراج، تعلیق و زندانی‌کردن ایشان نیست.

اخراج و اعمال فشار بر اساتید در کدام حوزه بیشتر دنبال می‌شود؟ آیا می‌توان گفت اساتید علوم انسانی بیشتر زیر فشار قرار دارند؟ اگر اینطور است، چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟

رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی در اولویت اول خالص‌سازی نظریه‌پردازان اسلامی‌کردن دانشگاه قرار دارند و به همین دلیل هم استادان علوم انسانی در معرض بیشترین حساسیت، تهدید و اتهام غرب‌زدگی و بی‌دینی و... اخراج هستند. از دیدگاه نظریه‌پردازانی ازجمله مرحوم مصباح یزدی، علوم دینی و غیر دینی [سکولار] داریم که مبانی نظری متفاوتی دارند، بنابراین علوم انسانی به‌طور خاص باید اسلامی شود، چیزی که در 44سال گذشته فقط شعار آن داده شده ولی کار علمی قابل دفاعی هم دراین‌زمینه انجام نگرفته است. حال اگر شما بگویید که رشته‌های علوم انسانی هم مانند سایر رشته‌های دانشگاهی شاخه‌های یک درخت علم، عقلی و سکولارند، در آن صورت علم سیاست و ساختار قدرت برگرفته از آن نیز باید از دین تفکیک شود، واقعیتی که در این نظام سیاسی قابل قبول نیست.

به‌هرحال در یک دوره‌ای اساتید را متهم به داشتن همین نگرش سکولار کرده بودند و گاهی به این بهانه،آنها را اخراج می‌کردند. طی سال‌های گذشته چه بهانه‌هایی برای اخراج اساتید و حتی دانشجویان آورده می‌شد؟

اتهامات و دلایلی چون غرب‌زدگی، نفوذی دشمن یا عنصر نامطمئن، حامی حقوق دانشجویان، معترض به سرکوب زنان و جوانان در اتفاقات اخیر یا به گناه درخواست حقوق شهروندی خود، داشتن زندگی شرافتمندانه و کشوری پیشرفته.

البته در این میان دانشگاه آزاد گوی سبقت را از دانشگاه‌های دولتی ربوده است. آنطور که اعلام شده در اسفندماه سال 96، نام 2800 استاد شاغل در واحدهای مختلف دانشگاه آزاد در فهرست تعدیل و اخراج بودند. آنها به اسم طرح ساماندهی اعضای هیئت‌علمی دانشگاه آزاد در این فهرست قرار گرفتند.

می‌دانید که دانشگاه آزاد از ابتدای تاسیس خود از هفت دولت قانون و نظارت بر کیفیت آزاد و مطلق‌العنان بوده و سیاست‌های آموزشی و اجرایی آن مانند یک بنگاه سیاسی و تجاری تابعی از درآمدها و هزینه‌های اقتصادی و بهره‌گیری‌های سیاسی از مقوله علم و نهاد دانشگاه بوده است و نباید اخبار و اقدامات آن موجب تعجب شما شود.

در دوره شما دانشگاه چه وضعیتی داشت و حالا در چه شرایطی قرار دارد؟

بهتر است این سوال را از دانشگاهیان؛ چه استادان و دانشجویان، چه کارمندان بپرسید. در خاطره جمعی استادان، دانشگاهیان و دانش‌آموختگان در دولت‌های هاشمی و خاتمی، برخورداری از احترام و امنیت فکری و شغلی، امکان پژوهش و رشد علمی، انجام سفرهای علمی و فرصت‌های مطالعاتی در دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی دنیا و نیز امکان فعالیت گسترده دانشجویان در انجمن‌ها و کانون‌های فرهنگی، هنری، اجتماعی و سیاسی دانشجویی به یادگار باقی مانده است. وضعیت کنونی دانشگاه‌ها را که خودتان شاهد هستید، می‌بینید که حرمت و امنیت و فعالیت مفید علمی را از فضای دانشگاهی کشور سلب کرده‌اند. ازیک‌طرف جریان پیوسته‌ و رو به افزایشی از مهاجرت نخبگان علمی و استعدادهای خلاق کشور در همه سطوح از دانش‌آموز گرفته تا دانشجو و استاد شکل گرفته و ازطرف‌دیگر جذب هیئت‌های علمی کم‌مایه یا حتی استخدام واعظ، مداح و نوحه‌خوان هیئت‌های عزاداری است که جایگزین آنها می‌شود. ورودی دانشگاه‌ها را هم محصولات بی‌سواد مدارس آموزش‌و‌پرورش طبقاتی و سهمیه‌بندی‌ها و بورسیه‌‌های رانتی تشکیل می‌دهد. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

البته این ماجراها محدود به اساتید نمی‌شود، موج بازداشت، احضار و تشکیل پرونده در کمیته انضباطی دانشگاه‌ها هم از نیمه دوم سال گذشته بازتاب‌های فراوانی داشت. تعدادی از دانشجویان به‌دلیل اعتراضات اخراج و تعلیق شدند و خیلی‌ها در کمیته انضباطی محکوم شدند. این اتفاقات چقدر بر روند فعالیت‌های دانشجویی و ادامه فعالیت دانشگاه تاثیر می‌گذارد؟

چنین برخوردهایی هم موجب تشدید رکود علمی دانشگاه و فاصله‌گرفتن از استانداردهای جهانی آموزش‌عالی می‌شود؛ درنتیجه بی‌انگیزگی، سرخوردگی و دغدغه بیشتر دانشگاهیان نسبت به آینده کشور و گسترش بیشتر آسیب‌های اجتماعی در راه خواهد بود.

درست است اما ازیک‌طرف اساتید اخراج می‌شوند و ازطرف‌دیگر نامه‌ای محرمانه در فضای‌مجازی منتشر می‌شود که نشان می‌دهد قرار است  15هزار عضو هیئت‌علمی به‌جای اساتید منتقد و معترض استخدام شوند؛ موضوعی که نگرانی‌هایی در زمینه یک‌دست‌سازی فضای دانشگاهی ایجاد کرده است. این تصمیم‌گیری‌ها چه پیامدهایی دارد؟

علاوه بر نگاه منفی نسبت به دانشگاه که قبلاً توضیح داده شد، سکوت و انفعال کامل و به احتمال زیاد بی‌اختیاری وزرای علوم و بهداشت به‌دلیل سیطره باند جبهه پایداری در دولت و ستاد وزارتخانه‌ها هم مزید بر علت شده است. سیاست‌های گام دوم انقلاب که توسط شورایعالی ‌انقلاب‌ فرهنگی، مجلس انقلابی و دولت رئیسی اجرائی و پیگیری می‌شود، تسری‌دادن سیاست خالص و یکدست‌سازی به دانشگاه‌هاست؛ یعنی ایجاد دانشگاهی ساکت، مطیع، مصرف‌کننده ایده‌های خرافی و تولید نظریه‌پردازی‌های شبه‌علمی و کارخانه مدرک‌سازی و دانشنامه‌های فاقد ارزش علمی.

نقش شورایعالی انقلاب فرهنگی دراین‌زمینه چیست؟ و به‌نظرتان رصد رفتار آنها حکایت از چه موضعی دارد؟

متاسفانه سایه سیاست‌زدگی، خُردنگری و دخالت در امور اجرایی بر تصمیمات شورایعالی ‌انقلاب فرهنگی حاکم است و در تلاش است تا نقش راهبردی را در پروژه اسلامی‌کردن دانشگاه و به‌طورخاص علوم انسانی برعهده داشته باشد. در دو مقطع ریاست احمدی‌نژاد و رئیسی بر شورای انقلاب فرهنگی، این فرآیند تشدید شده است. جایگزین کلی اساتید دانشگاه به‌ویژه در رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی با فارغ‌التحصیلان دانشگاه امام صادق، قم، موسسه پژوهشی امام خمینی مرحوم مصباح یزدی و به‌کارگیری مدرسان حوزه‌های علوم دینی در دانشگاه‌ها و مدارس آموزش‌وپرورش می‌تواند از اهداف راهبردی این شورا باشد.

وضعیت فعلی از نظر شما نگران‌کننده است؟ دانشجویان و دانشگاهیان چطور می‌توانند نسبت به آن کنش داشته باشند؟ از نظر شما این کنش اساساً شکل گرفته است؟

رسالت دانشگاهیان در این مقطع بحرانی، انجام کنشگری فعال در جهت ایجاد امنیت و آزادی آکادمیک و استقلال نهاد دانشگاه، آگاهی‌بخشی و کمک به توانمندسازی جامعه و تقویت همبستگی ملی به‌عنوان یک وظیفه اخلاقی و مسئولیت اجتماعی است. کمک به افزایش انگیزه و امید، رفع خشونت، مشارکت فعال در ایجاد نهادهای مدنی و عضویت فعال در آنها، گام‌های ضروری برای کاهش خسارت به بنیان‌های علمی، افزایش سرمایه اجتماعی و تسریع در فرآیند پیشرفت دموکراسی است.

از نظر شما شوراهای جذب در دانشگاه‌ها که در سال‌های گذشته تشکیل شده، چقدر مفید یا آسیب‌زا بوده است؟

تشکیل شورای جذب هیئت‌علمی زیر نظر دبیرخانه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی درواقع دخالت در وظایف قانونی وزارت‌ علوم و وزارت بهداشت و گروه‌های آموزشی دانشگاه‌ها و بازگشت به دوران سیاست‌های تمرکزگرای انقلاب‌ فرهنگی است. دخالت در کار دانشگاه و سلب استقلال آن زمینه‌ساز دخالت عناصر غیرمسئول در امور آموزشی و پژوهشی و به ابتذال کشیدن توسعه علمی کشور است.

حالا در کنار این مسائل، به‌طورکلی عملکرد زلفی‌گل، وزیر علوم و تحقیقات را در این وضعیت چطور ارزیابی می‌کنید؟

انتظار طبیعی از یک استاد دانشگاه، برخورداری از حکمت و دانشوری، تدبیر و پاسخگویی است، نه اینکه مسئولیت خطیری در سطح وزارت را بپذیرد ولی به‌جای او عناصر حرفه‌ای دولت احمدی‌نژاد و تفکر پایداری تصمیم‌گیری و اقدام کنند یا اجازه دهد که وزیر کشور و شورای امنیت وابسته به آن به‌جای وزارت علوم درباره جذب و استخدام هیئت‌علمی و مدیریت جنبش دانشجویی تصمیم‌گیری و اقدام کنند.

وزرای علوم در دولت‌های گذشته چه کارکردها و اختیاراتی داشته‌اند و در چه دولتی بدترین شرایط را تجربه کردیم؟

وظایف و اختیارات قانونی وزرای علوم یا بهداشت در دولت‌های مختلف، تفاوتی نداشته است؛ این خود آنها بوده‌اند که نخواسته یا نتوانسته‌اند به وظایف و اختیارات قانونی خود در جهت حفظ استقلال دانشگاه و تامین آزادی و امنیت دانشگاهیان عمل کنند. نامناسب‌‌ترین شرایط در دولت‌های نهم، دهم و نیز دولت سیزدهم بوده که اکنون شاهد آن هستیم.

وضعیت حاکم بر جامعه دانشگاهی چه هشداری به ما می‌دهد؟

هشدار خالی‌شدن دانشگاه از استادان اصیل، دانشمند، مستقل و جایگزینی ایشان با افراد کم‌مایه و حداکثر میان‌مایه علمی و سیاست‌بازان به‌عنوان استاد و مدرس دانشگاه و درواقع بی‌آینده‌شدن جوانان و از دست رفتن استقلال کشور.

در اواخر دهه80 شاید در واکنش به همین دخالت‌ها آکادمی‌های موازی رونق فراوانی گرفت. به‌ نظر شما اینک باز جامعه به‌سمت چنین گزینه‌هایی خواهد رفت؟

بله، این روند رو به رشدی است که در جامعه علمی و مدنی مشاهده می‌شود و آن را باید نشانه‌ای از زنده‌بودن جامعه جوان و فرهیخته کشور دانست که تلاش دارد با نگاهی جهانی و بهره‌گیری از دستاوردهای بشری و باتوجه به مبانی و فرهنگ دینی و ملّی، عقب‌افتادگی کشور را در عرصه‌های مطالعاتی و تبیین علوم انسانی جبران کند.

ارزیابی شما از فضای جامعه و نقش کنونی نهاد دانشگاه چیست؟

مطمئناً نه زمان به عقب برمی‌گردد، نه زنان و جوانان و جامعه از خواسته‌های خود که داشتن برابری حقوق زنان و مردان، نفی تبعیض و خشونت جنسیتی، تامین آزادی و عدالت و نفی جامعه طبقاتی، رفع فساد سیستماتیک و ساختاری، تحول در مدیریت نظام، رعایت موازنه منفی در سیاست خارجی و تعامل صلح‌جویانه با دنیاست، صرفنظر خواهند کرد. در این شرایط دانشگاه همراه و یاور مردم و پیشران دوران گذار به ساختاری دموکراتیک و کشوری پیشرفته خواهد بود.

لینک کوتاه: