ترامپ آمریکا را با چین درگیر میکند؟/ موضع او در قبال ایران چیست؟
«احتمالاً باز هم شاهد سیاست مرد دیوانه از سوی ترامپ و غیر قابل پیشبینی بودنش باشیم، اما به شکلی نخواهد بود که بحرانی از دل آن زاییده شود که بخواهد اهداف بنیادین و اصلی سیاست خارجی آمریکا را تحتالشعاع قرار دهد.»
به گزارش نامهنیوز، به نقل از فرارو، دونالد ترامپ چهارسال پس از دوری از کاخ سفید، بار دیگر به دفتر بیضیشکل رئیسجمهور برمیگردد. اتفاقی که با سنت همیشگی دوحزبی در آمریکا و تبدیل شدن ترامپ به نامزد نهایی حزب جمهوریخواه، احتمالی ۵۰ درصدی داشت و در نهایت حادث شد. با توجه به اهمیت سیاستهای آمریکا و تاثیرگذاری آن بر معادلات بینالمللی، کشورهای مختلف خود را برای یک دوره چهار ساله دیگر از زمامداری ترامپ در آمریکا آماده کردهاند.
پس از مشخص شدن نتیجه انتخابات آمریکا، این مساله مورد توجه قرار گرفت که آیا رئیسجمهور جدید آمریکا همان سیاستهای سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ را در پیش خواهد گرفت یا قرار است تغییراتی در سیاستهای خود اعمال کند. به طور مشخص، ما در ایران به این موضوع توجه میکنیم که روابط تهران – واشنگتن از زمان استقرار دولت دونالد ترامپ تا پایان دوران چهار ساله او، به چه صورت خواهد بود و ما باید چه سیاستی در پیش بگیریم. این مساله را در گفتگو با هادی خسروشاهین، روزنامهنگار و پژوهشگر روابط بینالملل بررسی کردیم.
خسروشاهین درباره نگاه ترامپ به موضوع سیاست خارجی، به فرارو گفت: «گفتمان ترامپ که با عنوان ترامپیسم شناخته میشود، اصولاً با مفروضات و بنیانهای سیاسی ایالات متحده امریکا بعد از جنگ دوم جهانی و به ویژه پس از فروپاشی شوروی متفاوت است. برای این که ترامپ گروههای اجتماعی را نمایندگی میکند که اکثراً از سیاست خارجی امریکا به ویژه بعد از پایان جنگ سرد متضرر شدند و میتوانیم آنها را در میان لیبرالها، جهان وطنگرایان و چه امپریالیستها موسوم به نومحافظهکاران جستجو کنیم. به همین دلیل در ارتباط با نقش بینالمللی ایالات متحده، به احتمال زیاد مثل دولت اول او که با نوعی آشفتگی و مقاومتهای بوروکراتیک در برابر این گفتمان جدید همراه بود، با مفروضات جدید و بنیانهای جدید در سیاست خارجی امریکا روبرو میشویم.»
وی افزود: «بر همین اساس، دولت دوم ترامپ احتمال زیاد یکی از مضیقترین و محدودترین سیاست خارجی در تاریخ معاصر امریکا یعنی از پایان جنگ جهانی دوم تا امروز را خواهد داشت. احتمالا این دولت سعی در بازتعریف بسیاری از نقشها، مسئولیتها و تکالیفی که برای خودش بر پایه آن مفروضاتی کلاسیک دارد خواهد کرد. این بازتعریف منجر به تکانههایی در نظام بینالملل و نظامهای منطقهای خواهد شد.»
این تحلیلگر سیاست خارجی ادامه دادک «آنچه برای ترامپ آن هم در قالب سیاست اول آمریکا اولویت دارد – مانند آنچه هانتینگتون در کتاب ما چه کسانی هستیم؟ سال ۲۰۰۴ نوشت - رقابت با قدرتهای بزرگ است که چین در کانون آن قرار میگیرد؛ بنابراین تمام توجه یا بخش قابل توجهی از سیاست خارجی ترامپ در دولت دومش متوجه چین خواهد بود؛ بنابراین موضوع اصلی سیاست خارجی ترامپ نه منطقه ما، نه ایران و نه حتی مناقشه اسرائیل - فلسطین و ایران – اسرائیل است. اینها موضوعات ثانویه قلمداد میشوند و درجه بعدی اهمیت قرار میگیرند. برای ترامپ مهم است که این اهداف ثانویه خللی در ارتباط با رقابت آمریکا و چین به وجود نیاورد. بخشی از این داستان که میتواند این اختلال را ایجاد کند، ضرورت آزادسازی برخی از منابع و یا بخش غالب منابع و داراییهای نظامی آمریکا در خاورمیانه است. ترامپ میخواهد بر این ایده جامه عمل بپوشاند که بازگرداندن این منابع به کشور و متمرکز کردن آن بر موضوع چین است. بخشی مهمی از مطالبه پایگاه رای ترامپ این است که میگویند ما قرار نیست پلیس جهانی باشیم و نقش بی حد و حصر در جهان ایفا کنیم که به دنبال آن، هزینههای طاقت فرسایی بر مالیاتدهندگان آمریکایی تحمیل شود.»
خسروشاهین خاطرنشان کرد: «احتمالاً باز هم شاهد سیاست مرد دیوانه از سوی ترامپ و آن غیرقابل پیشبینیبودنش باشیم، اما به شکلی نخواهد بود که بحرانی از دل آن زاییده شود که بخواهد اهداف بنیادین و اصلی سیاست خارجی آمریکا را تحتالشعاع قرار بدهد.»
این تحلیلگر حوزه بینالملل با اشاره اولویتهای ترامپ، ادامه داد: «گفتمان ترامپیسم در دولت اول او، جنگ و درگیر شدن آمریکا در جنگ به خصوص منطقه ما را به عنوان یکی از خطوط قرمز تعریف میکرد. احتمالاً ترامپ بر این مساله دوباره تاکید کند و تلاشهایی هم برای خروج نیروها از خاورمیانه صورت بگیرد. در این چهارچوبها به جز نقاط افتراق تضاد منافعی که میتواند با ایران ایجاد کند، امکان دیپلماسی همچنان وجود دارد. با توجه به تمایزات گفتمانی ترامپیسم به ویژه با محافظهکاری، میتوان چشم اندازی از دیپلماسی در این حوزهها دید. حتی در موضوع هستهای اگر ترامپ احساس کند که این موضوع میتواند آمریکا را درگیر بحران و تنش کند، تلاش میکند با استفاده اهرمهای مختلف این مساله را حل کند.»
وی تاکید کرد: «حتماً یکی از این اهرمها میتواند اهرم دیپلماسی حداقلی یا توافق موضوعی و موردی با تهران باشد. اما در عین حال فراموش نکنیم این سیاست خارجی محدود احتمالاً تعریف خواهد شد و یک سیاست خارجی کم سابقه بعد جنگ دوم جهانی است. نظام بینالملل بعد از جنگ جهانی دوم، همواره بر پایه مفروضات نقش جهانی و پلیس بودن امریکا به حیات خود ادامه داده است. تکانههای شدیدی که این سیاست خارجی در نظام بینالملل به وجود خواهد آورد، میتواند دورههایی از آشوب را نیز به دنبال داشته باشد. این مساله هم باید مد نظر تصمیم سازان و تصمیمگیران در ایران قرار بگیرد که یکی از راهکارهای مدیریت این آشوبها تکیه دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران بر موضوع شکلدهی به پیوستهای حقوقی هنجاری و نهادی منطقهای از جمله شکلدهی یک نوع مجمع گفتگوهای منطقهای یا مانند آن باشد که بتواند به کنترل این فضا کمک کند.»