کد خبر: 104834
تاریخ انتشار :

از کانادا تا ایران با محمد رحمانیان

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش نامه نیوز، رحمانیان که نخستین اثر خود را سال 1360 در حالی که تنها 16 سال سن داشت به چاپ رساند و تاکنون هم بی قرار قلم و نمایش است. نگاه و قلم این هنرمند در صحنه های نمایشی به دلیل بازتاب دغدغه ها و مطالبات مردمانی که کنار آنها نفس کشید، روزهای انقلاب و جنگ تحمیلی را تجربه کرد و با نگاه هنرمندانه و خلاقانه با آمیزش مذهب، تاریخ واسطوره به عنوان سه ضلع اصلی دغدغه هایی که حتی امروز نیز به روشنی آفتاب و سختی البرز به آنها ایمان دارد را در صحنه های نمایشی بازتاب داد و سختی کشید و ایستاد، مورد هجمه قرار گرفت و آرام ماند، کنار گذاشته شد و صبوری کرد، از اجراهایش ممانعت شد به حوزه های دیگری چون تلویزیون و سینما درغلتید اما از حرکت ناایستاد و بیان دغدغه را کنار نگذاشت . این روند ادامه داشت تا سال 1388 و نمایش هامون بازها، نمایشی در ستایش هنر ایران و هنرمندانش که با مخالفت صریح و تند عده ای مجبور به کنار گذاشتن این نمایش شد و همین مهم بهانه ای شد تا مهر ممنوع الکاری وی در شناسنامه فعالیت های فرهنگی اش ضرب شود و او که حضور در صحنه های نمایشی و تولید آثار فرهنگی را به دستگاه تنفسی و عامل حیاتش تشبیه کرده بود، بر خلاف میل باطنی جلای وطن کرد و به کانادا رفت. در آنجا به طرفه العینی گروه تئاتر ونک را تشکیل داد و با همکاری همسرش (مهتاب نصیرپور) به تربیت نیروهای جوان در عرصه هنرهای نمایشی پرداخت و آثار خود را در کانادا به صحنه برد، اما انتخابات خرداد ماه 1392 و روی کار آمدن دولت تدبیر و امید و طلیعه نوید بخش آفتاب امیدواری بر آسمان فرهنگ و هنر ایران، بار دیگر آثار این هنرمند جسته از وطن را دل دل کنان به موطن خود باز گرداند و حالا با سه نمایش در کمتر از شش ماه قصد جبران روزهایی را دارد که در کانادا هوای ایران را نفس می کشید. گفت و گوی ذیل حاصل برقراری ارتباط با این هنرمند در ساعات بامدادی به وقت ایران و نیم روز در کشور کانادا است، تا درباره نمایش «آرش ساد» به عنوان تازه ترین تجربه کارگردانی این هنرمند برای اجرا در جشنواره تئاتر فجر و اجرای عمومی در تالار وحدت از او پرسیده شود و همچنین در خلال این گپ و گفت نقب و نظری زدیم به فضای چهار سال دوری او از وطن و آنچه در طی سه دهه فعالیت در عرصه هنرهای نمایشی تجربه کرده است . س: برای آغاز بحث از تجربه شکل گیری نمایش «آرش ساد» بگویید؟ متنی تلفیقی از دو نمایشنامه «برخوانی آرش» اثر بهرام بیضایی و «ماراساد» اثر پیتر وایس و البته پیش زمینه و حادثه ای که در تهران به وقوع پیوست و جرقه های نوشتن این اثر را به وجود آورد. - در نمایشنامه های بهرام بیضایی چند کار را واقعا از ته دل خیلی دوست دارم. یکی از این نمایشنامه ها «خاطرات بازیگر نقش دوم» است که چند سال پیش هادی مرزبان اجرایی از آن را در تماشاخانه سنگلج روی صحنه برد. فیلمنامه «روز واقعه» هم که من آن را به صورت نمایشی تنظیم کرده بودم ، قرار بود آن را اجرا کنم اما متاسفانه نشد. تعداد نمایشنامه های مورد علاقه من بسیار زیاد بوده که یکی از آنها «برخوانی آرش» است اجراهای متعددی از آن را دیده ام، از اجراهای حرفه ای مانند کار قطب الدین صادقی تا کارهای نیمه حرفه ای و دانشجویی که در زمانی که داوری جشنواره های مختلف را برعهده داشتم. دیدن اجراهای متعدد باعث شد متوجه شوم که چقدر ظرفیت های متفاوتی در این نمایشنامه وجود دارد و می توان چند گونه به آن نگاه کرد. همانطور که کارگردانان حرفه ای و جوان توانستند دیدگاه های متفاوت خود را در آن پیاده کنند. چند بار در ایران و کانادا تصمیم داشتم این نمایش را کار کنم اما متاسفانه نشد. اما زمانی که عزم خود را برای اجرای این نمایش جزم کردم در 26 دی ماه 1391 خبری در رسانه ها (روزنامه ایران) منتشر شد که یک بیمارستان روانی در دو نوبت تخریب شد و در هر دو نوبت هم بیماران غافلگیر شدند و در نوبت دوم زمانی که بولدوزرها برای تخریب ساختمان هجوم آورده بودند، بیماران مجبور شدند به خیابان ها بریزند. بعد اجتماعی این اتفاق حتما قوی است و رسانه ها به آن پرداختند اما وجه نمایشی آن نیز جالب بود. پیش از این نمایش ماراساد را به شکل های دیگری اجرا کرده بود. یک مرتبه در سال های اولیه دهه 1360 (سال 1362 یا 1363) در تلفیق با نمایشنامه ای چخوف اجرا کرده بودم که به مدت 10 شب در تئاتر شهر به روی صحنه رفت. در سال های بعد زمانی که در یک پایان نامه با نام «گزارش خواب شارلوت کورزه» همکاری داشتم متن آن را بر اساس نمایشنامه ماراساد پیتر وایس نوشتم که پس از آن در جایی چاپ و اجرا نشد. در نمایش «آرش ساد» مرتبه سومی است که به سراغ ماراساد می روم و فکر می کنم تاثیرات عمیقی دارد. یکی از آثار آن به این موضوع باز می گردد بهرام بیضایی معرف این متن در ایران بود و زمانی که انتشارات نیلا به تازگی آغاز به کار کرده بود و مشغول انتخاب آثاری برای انتشار بود، نمایشنامه ماراساد توسط آقای بیضایی پیشنهاد شد و محمد نجفی آن را ترجمه کرد و با توجه به این پیشنهاد و صحبت هایی که با آقای بیضایی داشتم احساس می کنم وی هم به این نمایشنامه علاقه مند است. تمام این مسائل دست به دست هم داد و مهمتر آنکه پیشنهاد اجرای نمایش آرش ساد از سوی خود بیضایی صورت گرفت. اتفاقی که در روز 26 دی رخ داد باعث شد که کار کارگاهی خود را با افرادی که در کانادا زیر نظر نصیرپور آموزش دیده بودند آغاز شود و سرانجام کار بعد از چهار ماه تمرین و آماده سازی سخت و فشرده برای اجرا آماده شد. س: بعد از این مراحل آماده سازی و تمرین فشرده آیا نمایش آرش ساد در کانادا به صحنه رفت؟ - بله، البته! این نمایش را به مدت سه شب در یکی از تالارهای مشهور ونکوور به نام «کنی سنتر» اجرا کردیم. این تالار شرایطی مانند تئاتر شهر در تهران دارد و دارای یک سالن بزرگ است که نمایش «ترانه های قدیمی» را در آن اجرا کردیم و سالن کوچک تری با ظرفیت 150 تماشاگر دارد که آرش ساد را در آن به صحنه بردیم. س: چه شد که به فکر اجرای نمایش «آرش ساد» در ایران افتادید؟ - زمانی که برای اجرای نمایش «ترانه های قدیمی» و برگزاری کلاس ، کارگاه های آموزشی به ایران بازگشتم دیدم چه امکانات خوبی برای هنرمندان فراهم شده است. این امکانات شامل تعدد سالن ها و امکان اجرای تئاترهای متفاوت است. این مساله باعث شد که به این فکر بیفتم که آیا می توانیم آرش ساد را در ایران اجرا کنیم یا نه؟ طبیعی است که مهمترین مساله آن هزینه بود که توانستیم تا حدی از طریق بلیت فروشی و یک سرمایه گذار که حدود 100 میلیون تومان کمک کرد منابع لازم برای اجرا را تامین کنیم. امروز خوشحالم که با قدرت اعلام کنم ، گروه تمرینات خود را با جدیت در کانادا دنبال کرده است و آماده حضور در ایران و سه شب اجرا در تالار وحدت است. س: علت انتخاب سه روز 21 تا 23 بهمن چه بود؟ با توجه به برگزاری جشنواره فیلم فجر در این ایام و همچنین راهپیمایی 22 بهمن فکر نمی کنید که این مساله می تواند در تعداد و نحوه حضور مخاطابن این نمایش اثر بگذارد؟ - با توجه به اینکه اختتامیه جشنواره فیلم فجر به برج میلاد منتقل شده، روز 22 بهمن روز خلوتی در تالار وحدت است و به راحتی می توانیم نمایش خود را اجرا کنیم. از طرف دیگر امکان اجرای بیش از سه روز برای گروه نیز دشوار بود؛ چون برخی بازیگران این نمایش در کانادا دانشجو هستند و فقط دو هفته می توانند در ایران حضور داشته باشند و همزمان مشغول کار هم هستند. در واقع هم باید از دانشگاه مرخصی می گرفتند و هم از محل کارشان. از سوی دیگر تالار وحدت هم بیش از سه روز امکان اجرای نمایش را ندارد زیرا پیش و پس از آن از جشنواره های تئاتر و موسیقی فجر میزبانی می کند. ما در این فرصت سه روزه که تالار کمی استراحت می کرد بهترین زمان برای اجرا را در اختیار داشتیم و به دلیل اینکه دکور آنچنانی هم نداریم و تمام ابزار صحنه ما تعدادی چهارپایه و یک سری ابزار بیمارستانی است، به سرعت می توانیم این وسایل را مستقر کنیم و برداریم. در حقیقت اجرای این نمایش به هیچ وجه مستلزم دکور سنگین نیست و همین عامل باعث شد که ما بتوانیم این سه شب تالار وحدت را در اختیار داشته باشیم و به دلیل این همراهی از مسئولان این تالار نیز کمال تشکر و قدردانی را دارم. س: آقای رحمانیان نمایش آرش ساد با دو فرهنگ مختلف در مواجهه با مخاطبان قرار خواهد گرفت، البته اجرای نخست شما در کانادا به صحنه رفته است و نخستین مواجهه مخاطبان با این اثر شکل گرفته، با توجه به تفاوت های فرهنگی مخاطبان و مردم در ایران ایران و کانادا، اجرای سه شب در تهران تفاوتی با اجرای این نمایش در کانادا دارد یا خیر؟ - فکر می کنم که در ونکوور هم در واقع بیشتر ایرانیان علاقه مند به نوع خاصی از تئاتر به دیدن نمایش ما آمدند. تماشاگری که معمولا برای دیدن یک نمایش تئاتر لس آنجلسی را انتخاب می کند ، با تاکید بر این مساله که به هیچ وجه قصد توهین به این گونه نمایشی را ندارم و این آثار در نوع خود و با توجه به گونه خاص مخاطبان و مطالبه آنها آثار خوب و موفقی هم هستند، کاملا آزاد در انتخاب هستند اما این را می دانم که آن تماشاگران بیننده آثار گروه نمایشی ما و تئاتری مانند آرش ساد نیستند. به همین دلیل ما از طراحی پوستر و بروشور کار خود را آغاز کردیم و در آن اعلام کردیم که نمایش ما شبیه نمایش های دیگری که اینجا اجرا می شود نیست. بنابراین تماشاگری که آمد نمایش آرش ساد را دید آن را با ذهن باز و علم به تفاوت ماهوی آن انتخاب کرد. بر همین اساس است که احساس می کنم تماشاگرانی که در کانادا دیدن آرش ساد را انتخاب کردند از نظر فرهنگی و ارتباط برقرار کردن با تئاتر بسیار شبیه تماشاگرانی هستند که در ایران به سالن های تئاتری می روند و درست مانند ایرانی ها، نمایش مورد نظر خود و گونه و سبک آن را برای تماشا انتخاب می کنند. در تهران همیشه همین طور بوده، چون به هر حال 13، 14 میلیون نفر جمعیت این امکان را دارند که هر کس تئاتری را که می پسندد انتخاب کند و برای دین آن به سالن یا تماشاخانه آن اثر برود. مثلا بخشی از تماشاگران کارهای آقای حداد را می پسندند و بخشی کارهای آقای پسیانی یا یعقوبی را دوست دارند. مهم آن است که مخاطبان حق انتخاب دارند. یعنی همه کارها را همه تماشگران نمی پسندند. فکر می کنم این اتفاق درباره ما هم می افتد و آرش ساد از این قاعده مستثنی نیست. به نظرم تماشاگرانی که کار ما را می پسندند کسانی هستند که تفاوت های فرهنگی زیادی با تماشاگران ونکوور ندارند. در ونکوور ما با زیرنویس انگلیسی اجرا رفتیم چرا که حدود 20 درصد تماشاگران ما کانادایی بودند در تهران این مساله و مشکل وجود ندارد چرا که زبان مورد استفاده ما در کار زبان شیرین فارسی است. س: حضور رحمانیان بعد از چند سال و اجرای عمومی وی با یک گروه بین المللی به اندازه کافی هیجان انگیز است که بازار شایعه و خبرهای درگوشی را افزایش دهد، از سوی دیگر فرصت محدود سه روزه شما برای اجرا تنور این شنیده ها را افزایش داده و به عنوان مثال طی چند روز اخیر از گوشه و کنار شنیده می شود که در سه شبی که شما اجرا دارید در دو سانس یعنی در شش اجرا قرار است اثرتان را به صحنه بروید، خودتان این قضیه را تایید می کنید یا نه؟ - این اتفاقی بود که درباره اجرای نمایش «ترانه های قدیمی» هم افتاد. یعنی ما 10 شب با تالار اکو برای 10 اجرا قرارداد داشتیم. بعد به دلیل استقبال ما هر شب دو اجرا به صحنه بردیم، یعنی در مجموع 20 اجرا و در ضمن شش شب دیگر هم اضافه شد که ما باز هم دو اجرایی رفتیم که مجموعا 32 اجرا شد به جای 10 اجرای مورد توافق اولیه! اگر درخواستی باشد برای بلیت احتمال دارد که ما همان سه شب را البته و نه بیشتر، به این منوال داشته باشیم. البته من احتمالش را کم می دانم چون هنوز بلیت های سانس اول هم فروش نرفته. س: امروز که دوستان سایت تی وال و ایمنتا را رصد می کردند تمام بلیت ها به اتمام رسیده بود... - خب این خبر خوشحال کننده ای است! ببینید این نمایش از لحاظ بدنی بسیار نمایش سختی است اما چون اغلب بازیگران آن جوان هستند فکر می کنم بدنشان توانایی اجرای دو سانس را داشته باشند. حالا در مواجهه با اجرا خواهید دید که شدت حرکات بدنی بازیگر در این نمایش فوق العاده زیاد و انرژی براست، به زبان خودمانی آرش ساد، نمایش پر جنب و جوشی است و بر پایه حرکت استوار است و دیگر اینکه هر اجرا حدود دو ساعت زمان می برد و در صورت اجرا در دو سانس بازیگر باید چهار ساعت بی وقفه انرژی صرف کند به هر حال امیدوارم این جوانان ایرانی - کانادایی از پسش بر بیایند. (صدای خنده آرام او از پشت گوشی می رسد ) س: کمی برگردیم به عقب. اتفاقاتی نه چندان خوشایند برای رحمانیان افتاد، فضایی که برای او ایجاد شد و به هر حال باعث شد که او برای مدتی از ایران فاصله بگیرد. می خواهم از ماجرای آن موقع بگویید... به هر حال شما فردی بودید که چه در سخن و چه در آثاری که به صحنه می بردید بر مبارزه و صبوری تاکید می کردید، اما آن اتفاقات شما را هم از مبارزه و صبوری دور کرد نمی دانم شاید خط قرمز شما را رد کرد، شاید به مرز انفجار رسیدید و بالاخره برای محمد رحمانیان فضایی را به گونه ای بدل کرد که باعث شد او از فضای هنر کشور فاصله بگیرد.. حالا فارغ از تمام شایعه ها می خواهم صریح و بی پرده بپرسم چه عاملی باعث شد تا تصمیم بگیرید برای مدتی از فضای تولید در ایران خارج شوید و به کانادا بروید.... مسائلی که پیرامون نمایش روز حسین و حاشیه های آن به وجود آند عامل این اتفاق بود یا موارد دیگری که شما خیلی بیشتر از من به آن اشراف دارید... مانند بحث ممیزی، سانسور، شورای حمایت، حذف نمایشنامه نویسی و نمایشنامه نویسان.... - تمام این اتفاق و تصمیمی که برای جدا شدن مقطعی از کار فرهنگی در ایران و رفتن به کشوری دیگر در من شکل گرفت از آن روزی که من از خواب بیدار شدم و دیدم که نه دیگر امکان تئاتر کار کردن برایم هست و نه می خواستم در تلویزیون کار کنم و نه امکان کار در سینما اعم از فیلمانه نویسی یا کارگردانی دارم، نه امکان تدریس دارم و نه امکان چاپ کتاب هایم برای من به وجود آمد. باز هم خودمانی می گویم که شرایط زندگی عاطل و باطلی برای من ایجاد کرده بود. دقیقا تنها راهی که به نظرم رسید این بود که کمی فاصله بگیرم و فکر می کردم این کار هم برای خودم بهتر بود و هم فرصتی برای تفکر و تامل بیشتر به من می داد. درست بعد از حاشیه های ایجاد شده به خاطر نمایش هامون بازها بود. بعد از اتفاق هامون بازها بود که تصمیم گرفتم جای دیگری بختم را امتحان کنم و همین جا هم که آمدم همین کار را کردم و به هیچ وجه کار تئاتر و تولید فرهنگی دور نبودم و اتفاقات و اخبار فرهنگ و هنر ایران را نیز هر روز از طریق رسانه های داخلی و خبرگزاری ها پیگیری می کردم. س: از گروه تئاتر ونک که آن را با همکاری همسرتان خانم مهتاب نصیرپور در کانادا تاسیس کردید و فعالیت های تان در این مدت بگویید. - در گام نخست گروه تئاتر ونک را تاسیس کردم و شروع کردم به آموزش دادن. الان به جز کار صحنه، چیزی حدود 60هنرجو داریم و تعدادی از این هنرجوها را شما دراجرای آرش ساد خواهید دید. با توجه به اینکه اینها بازیگر تئاتر نبودند و همه از مشاغل فنی و مهندسی و پزشکی از رشته های اینچنینی آمدند و دارند کار تئاتر می کنند، به نظرم نتیجه اش خیلی بد نیست و همین شد که به ادامه فعالیت و اجرای نمایش در کانادا به امید حضری دوباره در ایران پرداختم. حضورم در کانادا امکانی به وجود آورد که بتوانم یک فیلم بسازم البته با وام بانکی و کمک دوستان.(می خندد) خوشبختانه این اتفاق افتاد و فیلم هم تقریبا آماده است. تنها کارهای فنی آن که من وارد نیستم مانده و خبر دیگر آنکه موسیقی آن را آقای فردین خلعتبری ساخته و آماده است. البته تا فراموش نکردم بگویم که فیلمبردار هم دوست و همکار بزرگوار من آقای فرهاد صبا بود. فیلم خیلی خوب و شیکی است که با سه بازیگر ساختم. امیدوارم که تا یکی دو ماه دیگر هم کارهای فنی اش تمام شود تا آن را آماده پخش کنیم و تلاش می کنم این اثر را در جشنواره های بزرگ یا هر جایی که امکان دیدن شدن را دارد ارائه کنیم. س: به فکر اکران آن در داخل کشور هم هستید؟ - این یک تصمیم بود... در پنجاه سالگی برای من هم سخت بود که کاری را از صفر شروع کنم. برای همین تصمیم گرفتم در این سال هایی که توانایی کارکردن را دارم وقتم را به انتظار تغییر دولت یا تغییر فضای کار برای خودم در کشورم نگذرانم. با تمام وجود می خواستم همچنان نمایشنامه بنویسم،نمایش کار کنم و تدریس کنم، کاری که خیلی دوست دارم و خوشبختانه این سفر امکان را برای من به وجود آورد. س: و بالاخره خرداد 1392، انتخاب ریاست جمهوری، روی کار آمدن دولت تدبیر و امید و حضور مجدد محمد رحمانیان در ایران، اجرای نمایش ترانه های قدیمی حاصل این تغییر نگرش و تغییر فضا بود، درست است؟ - بدون شک! بعد از ماجراهای خرداد 92 با همسرم تصمیم گرفتم که سفری به ایران بیاییم تا دیداری با اهل خانواده به خصوص مادران مان داشته باشیم. در این میان دوستانم از جمله حجت الله ایوبی و علی مرادخانی خیلی به من لطف داشتند و کمک کردند که من نمایش ترانه های قدیمی را روی صحنه ببرم. این در حالی بود که آقای ایوبی هنوز نه حکمی داشت و نه سمت و مسئولیتی. تنها مدیر موسسه فرهنگی اکو بود و توانستیم با همکاری وی نمایش ترانه های قدیمی را به صحنه ببریم. س: بعد از چند سال دوری، از اجرای مجدد یک نمایش در ایران راضی بودید؟ - کار بدی نبود. به هر حال تماشاگرانی آمدند و آنهایی که دیدند خیلی فحشمان ندادند. (می خندد) امیدوارم بتوانیم این داستان را ادامه بدهیم. س: حضور مجدد در ایران، اجرای دو نمایش ترانه های قدیمی و آرش ساد... تصمیمی برای اجرای عمومی یک نمایش جدید و نه تنها در سه روز با هنرمندان ایرانی دارید؟ - نمایش کوچکی داریم با آقای اشکان خطیبی با نام «در روزهای آخر اسفند» که برای اجرای عموم ی آن طی 20 شب در تالار وحدت موزها و قول و قرارهای آن را گرفته ایم. این نمایش از سوم اسفند تا 23 اسفند یعنی قبل از ایام فاطمیه حدود 20 روز به صحنه می رود. کاری کوچک و جمع و جور است، ولی کار مهم اصلی که دارم به آن فکر می کنم، اجرای نمایش صدام است که چیزی حدود 90 بازیگر دارد و زمانش حدود چهار ساعت است و از 31 شهریور 93 و همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس آماده اجرا خواهد شد. س: بعد از این اخبار خوب از اجرای دو نمایش طی ماه های پیش رو، آیا برنامه ای برای اکران عمومی فیلم «کنسل» اثر تولیدی شما در کانادا برای سینمای ایران دارید؟ - من فیلم را که تمام کردم، به وزارت ارشاد و معاونت سینمایی عرضه خواهم کرد. تصمیم نهایی را آنها باید بگیرند فکر نمی کنم مشکلی برای پخش داشته باشد. س: خب حالا اگر اجازه می فرمایید کمی از بحث و گفت و گوی خبری و خودمانی به سمت پرسش های محتوایی برویم، دوست دارم مقداری درباره مسائل مبتلابه تئاتر با شما صحبت کنم... از بحث ممیزی و سانسور شروع کنیم که نه شما بلکه بسیاری از هنرمندان طعم تند این قیچی سانسور را در طی هشت سال قبل چشیده اند. مطرح کردن این پرسش زمانی برای من جالب شد که صحبت شما را در یکی از رسانه ها خواندم که در کانادا از توزیع پوستر یکی از کارهای شما به دلیل وجود کلمه آزادی در آن جلوگیری کرده بودند، می خواهم راجع به این قضیه بشنوم. درست است که ما درباره سانسور و ممیزی در ایران شنیده ایم اما در صورت امکان نگاهی مقایسه ای درباره همین مساله (نظارت و سانسور) در جاهایی دیگر غیر از ایران هم داشته باشید و بفرمایید... - من نمی توانم قیاسی از کانادا داشته باشم، زیرا ما چیزی برای ارائه به دولت کانادا یا چیزی به نام محل نظارت و ارزشیابی در آنجا نداریم. من فیلمنامه ای نوشتم و رفتم فیلمبرداری کردم و هیچ کس مزاحم من نشد ، خب کسی نیامد این فیلمنامه را تایید یا رد کند. در خیابان ها هم کلی فیلمبرداری داشتیم که انجام شد. نمی توانم هیچ مقایسه ای در این باره داشته باشم؛ اما در ایران در واقع به نظر می رسد تا زمانی که یک بحث قانونی به وجود نیاید، تا زمانی که سانسور به جای وابستگی به قانون و چارچوبی در بند سلیقه افراد باشد و تا زمانی که به جای ممیزی و نظارت، کار به بولتن سازی و افترا و تهمت کشیده می شود، این مساله به یک مشکل خیلی اساسی و حل نشدنی بدل می شود. من پیش از انقلاب کار فرهنگی نکردم و اطلاعی درباره قوانین سانسور و نظارت در آن زمان ندارم و اولین کارم سال 60 که چاپ شد، شانزده سالم بود. همیشه فکر می کردم که برای مساله ای به نام نظارت و ارزشیابی باید قانونی واحد و مشخص وجود داشته باشد، قانونی که به طور مشخص و در قالب کلمات و موضوعات خط قرمزهای دقیق را ترسیم کند. اما مشکل اصلی اینجاست که نگاه به مساله نظارت و ارزشیابی در کشور ما بیشتر سلیقه ای است و در هر دولتی بر می گردد به سلیقه های ناظران و ممیزان. اگر آن دولت به آزادی های فردی و اجتماعی اعتقاد داشته باشد (مانند دولت اصلاحات)، خب شرایط نویسندگان سهل تر می شود و درغیر این صورت مانند دولت های نهم و دهم شرایط سخت تر می شود. این مساله طی هشت سال اخیر و قیاس با آن با هشت سال پیش از آن به اثبات رسیده است. مضافا بر اینکه من در تعداد زیادی از نهادها بی آنکه بدانم چرا، ممنوع الفعالیت بودم. بین سال های 61 تا 63 در تئاتر ممنوع الکار بودم، باز از سال 67 تا 76 و مجددا از سال 84 تا همین چند وقت پیش بدون اینکه بدانم چرا ممنوع الفعالیت بودم. حقیقت آن است که دوره های طولانی ممنوع الکاری در واقع آدم را فرسوده می کند و سخت آنکه هنرمند نمی داند برای چه ممنوع الکار است. من هرگز نفهمیدم که چه اتفاقی افتاد که در سال 67 مجموعه کارهای من ممنوع شد و حتی به خود من برای کارگردانی هم اجازه داده نشد. بعد از سال 67 که نمایشنامه شب یهودا را آقای حسینی کارگردانی کرد مجددا من اجازه کار پیدا کردم، و در این مدت نفهمیدم که 9 سال را برای چه من کار نکردم و اجازه آن را نداشتم. البته در این 9 سال به جز تئاتر من اجازه کار در محیط های دیگر را داشتم. کار به جایی رسید که حتی نمایشی از من اجرا شد و اسم نویسنده را حذف کردند. یعنی سال 72 نمایش تنبور نواز را آقای مرزبان در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا کرد و اسم نویسنده حذف شد. باز هم هیچ دلیلی برای این حذف اعلام نکردند. به هرحال همه اینها در مجموع هر آدمی را خسته و فرسوده می کند. به صراحت تاکید می کنم که سودای نام را ندارم ولی خب به هر حال هر کاری شناسنامه ای دارد و فقط شناسنامه خود اثر نیست. مشکل مهم من آن بود که مرا از این شناسنامه محروم کردند. یعنی مجموعه همه این ممیزی ها و این حذف کردن ها در نهایت می تواند نویسندگان را خسته و فرسوده کند. این نهی های مکرر، جواب های منفی که در هر زمان به گوش آدم می رسد، باعث می شود نویسندگانی مانند بیضایی را از دست بدهیم یعنی از نعمت وجودش در ایران بی بهره باشیم. بیضایی که می تواند تدریس کند، تئاتر کار کند، الان در جایی دیگر این کارها را می کند. او کارش را انجام می دهد و این ماییم که در ایران از حضور چنین استادی محروم شدیم. س: صحبت های شما مرا به بحث تنوع دیدگاه رساند؛ متاسفانه در هفت، هشت سال اخیر بحث مرز کشی و انتخاب بین برخی از هنرمندان یا کنار گذاشتن، که البته سودی هم نداشت انجام گرفت و البته شاهد بودیم هنرمندانی که به گمان مسئولان کنار گذاشته شدند باز هم به حرکت و حیات خود ادامه دادند، شاید حتی تاثیرگذارتر. در این باره نظر شما را می خواهم بدانم. به خصوص اینکه آقایان جنتی ، مرادخانی و ایوبی سه ضلع مثلثی هستند که فرهنگ و ارشاد و تولیدات فرهنگی را در دولت تدبیر امید رهبری می کنند، بر بازگشت برخی از هنرمندان تاکید کردند ومن حتی از جمله ی آقای ایوبی استفاده می کنم که خواهش کرد از کارگردانانی مثل خسرو سینایی و ناصر تقوایی برای تولید فیلم. به نظر شما خلاء تولید تئاتر ما در یک دهه اخیر که از زبان کارشناسان گفته می شود دچار افت کیفی و یکدستی محتواست، به این مواردی که اشاره کردید بر می گردد؟ - مسائل متعددی در این میان وجود دارد. نخست آنکه من هیچ خلائئ در تئاتر طی این مدت ندیدم، یعنی به نظر من هنرمندان تئاتر ایران با چنگ و دندان و با شهامت در همین سال هایی که خیلی امکان کار وجود نداشت، آمدند و با تلاش خود و با توجه به همه شرایط سخت به هر حال جنگیدند و ایستادند. من این خلاء را احساس نکردم اما کمبود را احساس کردم. از آدم های مختلفی که قبلا همواره بودند. مدتی است که از حمید امجد، از بهرام بیضایی خبری نیست. اینها آدم را رنج می دهد اما خلاء نیست، چون دوستان دیگری ایستادند و دارند با قدرت کار می کنند. نوشتارهایشان خیلی خوب شده و اجراها بسیار درخشان است. من در سال هایی که کار نکردم تماشاگر تئاتر بوده و بسیار لذت بردم. امروز ما بازیگران خیلی خوبی در تئاتر و در کنار آنها طراحان صحنه فوق العاده ای داریم. این نشان می دهد که با توجه به همه مشکلات که بوده همچنان تئاتر سرپا و استوار و محکم ایستاده است. اما در مورد چند عزیزی که اسم بردید تنها خبرهای خوبی که مرا واقعا امیدوار می کند در این گوشه دنیا و حالم را خوب می کند، خبرهایی است که در حوزه فرهنگ می شنوم و خبرهایی که درباره جشنواره فیلم فجر شنیدم درباره تئاترها، 16 فیلم راه یافته به مسابقه، دعوت هایی که از فیلمسازانی می شود آنها که با بی مهری کنار گذاشته شده بودند و اتفاق های این چنینی که تنها خبرهای خوبی است که مرا در این گوشه دنیا خوشحال می کند. من هر روز سایت ها و خبرگزاری مختلف را باز می کنم، حالا چه خبرگزاری خودتان را چه خبرگزاری های دیگر. اولین کاری که می کنم می روم در حوزه فرهنگ، خبرهای فرهنگی ببینم و پیگیر این مساله هستم که امروز چه اتفاقات خوب دیگری درحوزه فرهنگ و هنر افتاده. یک جورهایی ما داریم عادت می کنیم به شنیدن خبرهای خوب فرهنگی و امیدوارم که این راه همچنان ادامه پیدا کند. به نظر می رسد که شهامت و جسارتی که بار دیگر به وجود آمده به تکثر فرهنگی و تنوع دیدگاه موجود و توسعه آن ختم خواهد شد و این تنوع دید ابتدا در نگاه مدیران وزارت ارشاد باید وجود داشته باشد که هست و بسیار ستودنی است، امیدوارم این مسئولان و مدیران همچنان در کنار هنرمندان باقی بمانند و فراموش نکنند تا زمانی که در کنار هنرمندان باشند ، انگار که در دل مردم باقی مانده اند و خودشان را از دل های مردم دور نکنند. س: طی این مدت از زبان شما در رسانه های مختلف آرزویی با این مضمون که امیدوارید مجددا شاهد حذف هنرمندان نباشید را خوانده و شنیده ام و به نظر می رسد در خلال این گفت و گو نیز مجددا این آرزو را به زبان دیگر تکرار می کنید... - به نظرم نه تنها حذف نشدن هنرمندان که اتفاقاتی که لااقل در این یکی، دو ماهه اخیر افتاده چیزی بیش از امیدواری من بود. یعنی در کارهایی که من دیدم و کسانی که شما اسم بردید و با هنرمندانی که برای بازگشت صحبت شده است همه اینها گام ها و اتفاقاتی است که مسئولان در فرصت زمانی کوتاهی برداشته اند و الان نمی دانم که با این شتاب و سرعت دیگر چه انتظاری از مسئولان فرهنگی می توانم داشته باشم که آنها انجام نداده باشند. خوشبختانه پرش بسیار بلندی را آغاز کردند و فکر می کنم از این راه در ذهن و خاطره مردممان باقی بمانند. س: برسیم به بحث نمایشنامه نویسی، مطلبی که شما به آن اشاره کردید و روند حذف نمایشنامه نویسی و نمایشنامه نویسان. در این زمینه به ویژه با همین تغییرات و خبرهای خوشی که اشاره کردید آیا در آینده می شود از جریان حذف نمایشنامه نویسی ایرانی یا نمایشنامه نویسان جلوگیری کرد؟ یعنی روزی می رسد که محمد رحمانیان در سال های آینده به خاطر اجرای نمایشنامه مرد بالشی که اثری از نویسنده یا غربی و نه ایرانی است حسرت نخورد؟ - بله! به نظرم این اتفاقات در حال وقوع است. یک راه حلی که من همیشه یادم می رود بگویم نگاه کردن و تشخیص و کشف استعدادهای نمایشنامه نویسان در شهرستان هاست. من فکر می کنم این وظیفه ای است که بخش هنرهای نمایشی دارد در برابر آن غفلت می کند و فکر می کنم که غفلت بزرگی هم است. شما می دانید که بخش عمده ای از نمایشنامه نویسان خوبی که الان در ایران هستند بچه هایی هستند که از شهرستان ها بلند شده اند ، آمده اند و کار کرده اند و درخشیده اند. از محمد یعقوبی بگیرید تا امیررضا کوهستانی تا دوستان دیگر. اینها هنرمندانی هستند که در شهرستان کار می کردند و آمدند تهران، کارهایشان دیده شد و اجرا شد و گرنه شادی هرگز دیده نمی شد، حرف من این است که بی توجهی به نمایشنامه نویسان شهرستانی، بی توجهی بزرگی است. نویسنده ای که پارسال در جشنواره فجر جایزه گرفته و کارش به عنوان بهترین نمایشنامه انتخاب شده منظورم میلاد اکبرنژاد است ، امسال چند کار برای حضور در جشنواره تئاتر فجر ارائه کرده و هیچ کدام از این کارها پذیرفته نشده است . این حذف و بی توجهی ها به آدم هایی مثل میلاد اکبرنژاد و بقیه دوستانی که در شهرستان حضور دارند و کار برای اجرا دارند و نمایشنامه های خوب می نویسند، یک سرخوردگی در نمایشنامه نویسان شهرستانی به وجود می آورد. فکر می کنم اگر رویکرد اصلی وزارت ارشاد و مرکز هنرهای نمایشی به شکل عمل گرایانه به سوی حمایت از هنرمندان شهرستانی باشد نمایشنامه نویسی ایرانی حرکت رو به جلویی که داشت و در برهه ای از زمان متوقف شد، آن هم به شکل عالمانه و عامدانه، تا نمایشنامه های فرنگی اجرا شود، اگر این راه را دوباره برای نمایشنامه نویسان ایران باز کنند که بتوانند آثار خودشان را به صحنه بیاورند می توانیم امیدوار باشیم که در این دهه هم حسین کیانی های تازه، محمد یعقوبی های دیگر خواهیم داشت و این مسیر رو به جلویی خواهد بود. آرزو می کنم همان آرزویی که شما کردید که محمد یعقوبی تا اطلاع ثانوی فقط آثار خودش را روی صحنه بیاورد و برای نشان دادن هنرش به نمایشنامه های غربی متوسل نشود. س: سری بزنیم به مقایسه تئاتر ایران و تئاتر بین الملل، طی این چند سال هنرمندانی چون افشین هاشمی، کیومرث مرادی و آرش عباسی تئاترایران را با هنرمندان ایرانی به خارج از کشوربردند و در جشنواره ها خوش درخشیدند، این نشان می دهد که ظرفیت در بین هنرمندان ایرانی وجود دارد. از زبان شما درباره تئاتر ایرانی در صحنه بین المللی یعنی کیفیت تئاتر بین المللی و تئاتر خودمان بشنویم. در چه سطحی هستیم؟ کجای دنیا ایستادیم؟ - ببینید من چند وقت پیش برای دیدن نمایش دایی وانیا به یکی از تالارهای نمایشی ونکوور رفتم، اجرایی خوب و گرم بود. اما چیزی که به شدت آزارم داد نگاه بسیار کهنه و وفادارانه کارگردان به متنی بود که حداقل 110، بیست سال از عمرش می گذرد و این در حالی است که برای اجرای این نمایش در قرن حاضر باید نگاه تازه ای به آن شود تا هر چه بیشتر مورد اقبال مخاطبان قرار بگیرد. در کنار آن نمایشی از هنرمندان ایرانی را در پارما دیدم که چه استقبال گرمی از آن شد، زمانی که در پارما جشنواره تئاتر ایرانی اجرا شد و از دیگران شنیدم که اجرای این آثار چه شور و اشتیاقی میان مخاطبان برانگیخت از خوشحالی و غرور در پوستم نمی گنجیدم. کارهای امیررضا کوهستانی و دیگران دارد در کشورهای جهان با دقت وعلاقه دنبال می شود. کارهای دانشجویی ما مثل کارهای جابررمضانی در کشورهای مختلف اجرا می شود. تلاش های فردی مثل هاشمی یا آرش عباسی جایزه گرفتند. من تا حالا نقد بد یا منفی درباره آثار این هنرمندان نخواندم یعنی هر جا بوده چه در روزنامه های خارجی و چه بازتابش در ایران، همه نقدها مثبت و سازنده بوده و فکر می کنم این راه باید ادامه پیدا کند. روی نسل جوان باز هم باید کار و سرمایه گذاری شود. نسل دانشگاهی نیز همینطور! اینها ظرفیت های واقعی تئاتر آینده کشور است و باید به جشنواره های خارجی فرستاده شوند، تجربه های آنها را ببیند، بیاورند و درکارها و آثارشان منتقل کنند. یک حرکت پرشور رفت و برگشتی بدون هیچ محدودیتی باید صورت بگیرد تا درعرصه بین الملل هم تئاتر ایران حرفی برای گفتن داشته باشد. س: شما را همه به قلم قدرتمند و سرعت بداهه نویسی و بداهه گویی ظریف می شناسند، حالا چند کلمه نوستالژیک را برای شما بیان می کنم و شما در این گام پایانی گفت و گو نخستین جمله ای که به ذهن تان می رسد را با ما قسمت کنید... - تدبیر: اسم نمایشنامه ای اثر برتولد برشت است که من خیلی این نمایشنامه را دوست دارم و یکی از نمایشنامه های آموزشی محسوب می شود و بسیار خوشحالم که در ایران این کلمه از زبان یکی از مسئولان کشوری استفاده می شود و البته فکرمی کنم آن مسئول علاقه شخصی هم به این نمایشنامه داشته باشد. امید: این اسم شعری بود که کلاس اول یا دوم راهنمایی داشتیم از فخرالدین اسعد گرگانی از منظومه ویس و رامین و باز هم خوشحالم که این کلمه مرا همیشه یاد فخرالدین اسعد گرگانی و ویس و رامین می اندازد و در کلام یک مسئول کشوری جاری است. تئاتر: یکی از بهترین سرگرمی های زندگی و یکی از بهترین جاهایی که هم از نظر مضمونی و هم از نظر مکانی چیزی است که همیشه با فکر کردن به آن حال آدم بهتر می شود. دلتنگی: نشانه آدمیت است. آدمی چیزی نیست جز حیوان دلتنگ. تنها حیوانی است که دلتنگ می شود. مذهب: مذهب، تاریخ و اسطوره جزو علایق شخصی من بوده و امیدوارم روزی برسد که این علاقه را بتوانم در نمایشنامه هایم دوباره جاری کنم. مردم یا مخاطبان: هیچ هنری بدون مخاطب نمی تواند زنده بماند و این مخاطبان هستند که می توانند باعث پیشرفت یا پسرفت یا درجا زدن یک هنر شوند. مدیریت: کلمه ناآشنایی است به گوش من. هر وقت با این کلمه برخورد کردم معنایش این بوده که کار من انجام نمی شود. امیدوارم بار منفی این کلمه در چهار سال آینده تبدیل به بار مثبت شود. ایران: خواهش می کنم با احساسات من بازی نکنید. حسن روحانی: مچکریم.

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها