پسر احمد توکلی: زیباکلام به خاطر حرمت محرم در مراسم شب یلدا شرکت نکرد
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
به گزارش نامه، زهیر توکلی پسر احمد توکلی و داماد صادق زیباکلام در گفتوگویی با روزنامه آرمان به رابطه خود با صادق زیباکلام و زندگی شخصی دکتر احمد توکلی میپردزاد.
بخشی از گفتوگوی زهیر توکلی با روزنامه آرمان:
زیباکلام جوانمرد است
*من قصد ندارم آقای زیبا کلام را به عقاید خودم نزدیک کنم و فکر نمیکنم ایشان هم چنین قصدی داشته باشند. من در روزنامه همشهری با دختر ایشان آشنا شدم و این آشنایی ، بعدا شکل یک رابطه عاشقانه گرفت و طبعاً دیگر به این جور مسائل فکر نمیکردم ولی پس از ازدواج ، هرچقدر گذشت، محبت و حرمت این مرد در قلب من بیشتر شد و میشود البته اختلاف نظر به جای خود باقی است .
آقای زیباکلام پشت در پشت بچه تهران قدیم است و خصلتهای جوانمردی بسیار زیبایی دارد که تا از نزدیک با ایشان تماس نداشته باشید ، متوجه نمیشوید . به نظر من دینداری بدون جوانمردی خطرش از بی دینی بیشتر است اگر چه آقای زیباکلام را وقتی که از نزدیک بشناسید متوجه خواهید شد که تقیدشان به نماز و روزه ازبرخی مدعیان قوی تر است. مثلا در شب یلدا حاضر به حضور در هیچ جمعی نشد و گفتند به احترام ماه محرم در مراسم شب یلدا شرکت نمیکنم در حالی که خود من که ادعایم به آسمان میرسد در 2 مهمانی حاضر شدم.
در این سالهایی که من داماد ایشان شدهام، ندیدهام که پدرم و ایشان با هم بحث سیاسی کنند. شاید این چیزی که شما از آقای زیباکلام نقل کردهاید ، مربوط به قبلترازاین باشد . فضا، فضای خانوادگی است نه فضای سیاسی. من با پدرم هم بحث سیاسی نمیکنم چه برسد به پدرزنم
در خانوادههای سیاسی بحث سیاسی نمیشود
*اتفاقا در خانوادههای سیاسی، باید بحث سیاسی نشود چون چنین خانوادههایی در مرکز بحثها هستند و معمولا اعضای این خانوادهها اطلاعات و شم سیاسیشان قویتر از افراد عادی است و احیاناً خود را صاحب رای و نظر میدانند بنابراین، ممکن است بحث سیاسی به کدورت منجر شود. ضمنا من اعتقاد دارم که این سیاستزدگی مفرط در جامعه ما یک جور مریضی است. چرا باید همه سیاسی باشند و نظر سیاسی داشته باشند، همه نظر خود را اظهار کنند و همه سعی کنند نظر خود را به هم بقبولانند ؟ اما درباره رابطه من و پدرزنم ؛ من سعی میکنم از معلومات و محفوظات آقای دکتر زیباکلام استفاده کنم. به نظر من فارغ از وجه آکادمیک شخصیت ایشان ، تحلیلهایشان همیشه یک زاویه دید خاص و یک نگاه متمایز در خود دارد ، یک جور توجه به ابعاد واقعی ، عینی و ملموس مسائل که مورد توجه جمع نیست و از این نظر حتی اگر ماده و مفاد تحلیل ایشان را قبول نداشته باشید، برایتان جالب است که از این زاویه هم میشود به ماجرا نگاه کرد . ایشان به تمام معنی کلمه در بحث و تبادل نظر، دموکرات منش است . من و آقای زیباکلام خیلی با هم صحبت میکنیم. خیلی وقتها هم من نظرات ایشان را قبول دارم.
لاریجانیها پسرخاله مادرم هستند
*مادر برادران لاریجانی ، خاله مادرم است یعنی برادران لاریجانی، پسرخالههای مادرم هستند و از طرفی هم این خالهجان عزیز ما که خدا بر عمر پربرکتش بیفزاید ، از طرف پدری هم خاله مادربزرگم میشوند چون مادرم و مادرشوهرش ( یعنی مادربزرگ پدری بنده ) دخترخاله ناتنی همدیگر بودند . بنابراین، حضرات اخوان لاریجانی از دو طرف ، خویشاوند ما هستند . خاندان لاریجانی با ما نبودند ما اهل مازندران هستیم و آنها اهل قم یعنی اول نجف بودند و بعد به قم مهاجرت کردند و همانجا زندگی میکردند .
یک رابطه خانوادگی محدود با آنها داریم. زمانی که در قم درس طلبگی میخواندم، وقت و بیوقت مزاحم خاله جانم میشدم و بوی مادربزرگم را از او میگرفتم . ایشان یعنی مادر لاریجانیها در مهر، محبت، صلح و صفا موجود کمنظیری است . مزاحم آقا صادق هم زیاد میشدم . طلبه پر شرّ و شوری بودم و سوال و شبهه زیاد داشتم و ایشان همواره با روی باز و حوصله فراوان مرا میپذیرفتند . از محضر آقا صادق بسیار استفاده میکردم. طلبه وارسته و درویش مسلکی بود که آن زمان با این که سی و پنج سال بیشتر نداشت، در میان همنسلان خود ، از فحول حوزه علمیه به حساب میآمد .
پدرم با آقایان صادق ، علی و جواد لاریجانی ، فارغ از این ارتباط خویشاوندی از دهه 60 ارتباط کاری و سیاسی دارد مثلا وقتی ایشان وزیر کار بود، یعنی در سالهای 60 و 61 ، آقای علی لاریجانی ، قائممقام ایشان در وزارت کار بود. من از آنچه در دیدارهای آنها در منزل پدرم میگذرد، اطلاعی ندارم.
آقای علی لاریجانی داماد شهید مطهری است . اگر این را نسبت خانوادگی میدانید ، آقای دکتر باقر لاریجانی هم داماد علامه حسنزاده آملی است . آقای محقق داماد هم شوهر دخترخاله مادرم ، یعنی خواهر اخوان لاریجانی است . آیت الله سید علی اصغر هاشمی چیذری یکی از مشهورترین رجال مذهبی شمیرانات هم شوهر دخترخاله آقای دکتر زیباکلام است . مرحوم آیت الله عبدمنافی هم شوهرخاله ایشان بوده است . اینها که نسبت خانوادگی حساب نمیشود؛ دست کم نسبت نزدیکی نیست.
شغل ثابت ندارم
*بنده 14 سال است که در مدارس غیرانتفاعی تهران تدریس میکنم. در کنار آن، کار مطبوعاتی هم کردهام؛ روزنامه فردا ، روزنامه جوان ، هفتهنامه سیاست ، خبرگزاری فارس ، روزنامه همشهری ، هفتهنامه پنجره و هفتهنامه مثلث ... . کتاب هم مینویسم . دو کتاب شعر منتشر کردهام به اضافه پنج کتاب در حوزه تلخیص و بازنویس متون کهن ادبی . دو کتاب دیگر از این مجموعه در دست انتشار دارم . این غیر از جلسات نقد و بررسی کتاب است که به عنوان کارشناس صحبت میکنم . غرضم این است که من استخدام هیچ موسسه خصوصی و دولتی نیستم و شغل ثابت ندارم.
در زمستان هم با صندل سر کلاس میرفتم
*یک سال در آنجا درس دادم اما برای سال بعد از من دعوت نکردند وایرادهایی گرفتند ؛ بعضی از آن ایرادها را بعداً از کسانی که در آنجا کار میکردند، شنیدم مثلا چرا شلوار جین میپوشد یا چرا روی میز معلم مینشیند. شاید به صندل پوشیدن من هم اعتراض داشتند . در آن زمان من دچار مشکلی بودم که نمی توانستم کفش بپوشم چون کف پایم داغ میشد و عرق میکرد حتی در زمستان هم با صندل سر کلاس میرفتم . یک مورد دیگر اختلاف آن بزرگواران با من این بود که چرا نتایج آزمون تست راضیکننده نیست . من از آموزش تستی خوشم نمیآید و این روش را که باب شده است و از دبستان تا دبیرستان آزمونهای ادواری تستی برگزار میکنند، یک کاسبکاری میدانم!. اعتقاد دارم که فقط در پایه چهارم و آن هم سه ماه منتهی به کنکور لازم است که بچهها تست بزنند و رفع اشکال شود . من در این مورد زیر بار نمیرفتم اما به قدری در مدارس زیرآبم به همین علت خورد که دیگر مجبور شدهام تا حدودی زیر بار این نوع آموزش هم بروم.
به خاطر گرفتن سکه متلک شنیدم
* یکبار به پدرم گلایه کردم چرا من تا شهرک محلاتی و لویزان و تهرانسر بروم و تدریس کنم اما حق ندارم در مدرسهای که خودتان تاسیس کردهاید و نزدیک خانهام است، درس بدهم. ایشان پاسخ دادند: پسرم! برای تو برازندهتر است که به جایی بروی که از تو دعوت کردهاند نه اینکه به واسطه من به مدرسهای بروی و تدریس کنی. دیدم حرف حق است و جواب ندارد.
پدرم ما را به این شیوه بزرگ کرده است. بد هم نشد. آزادی و آزادگی و با مردم یکرنگ بودن خیلی ارزشش بیش از این حرفهاست. پدرم استدلال دینی برای این روش دارد. او ساده زیستن و پرهیز از دنیا را برای مسئولان نظام اسلامی یک فضیلت نمیداند بلکه یک فریضه میداند. ضمن این که مساله فراتر از بحث سادهزیستی است، بسیاری از آقایان و فرزندانشان در این 33 سال از قبل نفوذ خانوادگی و سیاسی، به نحوی با قانون، بیتالمال، منابع عمومی و امکانات شغلی رفتار کردهاند که آدم را به یاد فامیلبازیهای تاریخی میاندازد ، در حالی که این حکومت را مردم به خاطر ربط و نسبت ادعاییشان با عدل علی - علیه السلام - پذیرفتند و پایش ایستادند، این همه هزینه دادهاند و هنوز هم دارند هزینه میدهند. شما از روش پدر من تعجب نکنید . «اصل» ، این است منتها چون برخی رعایت نمیکنند ، این مساله اکنون باعث تعجب میشود . در روزنامه همشهری گاهی وقتها به مناسبت ، سکه به همه کارمندان میدادند مثلا نیمه شعبان. من یک بار رفته بودم که از بخش اداری - مالی سکهام را بگیرم که آن همکارمان متلک انداخت که : آقای توکلی! شما دیگر چرا سکه میگیرید؟ این مال ما ضعیف ضعفاست نه مال شما . گفتم : بابا! من هم مثل شما هستم به خدا! از وقتی که خودم را شناختهام ، تا گردن زیرقرض و قسطم . چیزی نگفت و سکهام را دستم داد و خداحافظی کردم و آمدم بیرون ولی باز دفعات بعد هر بار به یک شیوهای به من نیش و کنایه میزد و من میفهمیدم که باور نمیکند و راستش حق میدادم به او از بس که مردم تبعیض و اجحاف دیدهاند . حتی بعضیها توی چشمم نگاه کردهاند و گفتهاند که : اینها هم نمایش شماست و زرنگیتان را میرساند که مثل یک آدم عادی میآیید و میروید تا حرف پشت سرتان نباشد ؛ قایم کردهاید.
سرچهاراههای شلوغ تبلیغات پخش میکردم
*من کلاس اول دبیرستان بودم . یکپارچه شور و اشتیاق شده بودم و هر جا میرفتم برای پدرم تبلیغ میکردم. یادم هست که در آن زمان، امتحانات ثلث سوم بود و من برای اولین در طول تحصیل ، معدلم به زیر 19 رسید چون درس نمیخواندم و گونیهای محتوی بروشورهای تبلیغاتی را روی دوش میگذاشتم و میرفتم سر چهارراههای شلوغ و توزیع میکردم. یادم هست یک نفر درباره پدرم بد حرف زد، گفتم من پسرش هستم ؛ این حرفها دروغ است. بنده خدا، شرمنده شد و عذرخواهی کرد.
تا به حال دروغی از پدرم نشنیدهام
*من به پدرم توصیه کردم این دوره، آخرین دوره حضور شما در مجلس باشد و بعد از آن به کار پژوهشی بپردازید. پدرم از نظر جسمی ضعیف شده است چون شبانه روزی کار میکند و حتی در روزهای تعطیل هم مشغول است. پدرم را هر طور که هست دوست دارم و برایم مهم نیست که کاندیدای ریاست جمهوری بشود یا نشود. پدر من، پدر خوبی است و تا به حال دروغی از او نشنیدهام. آنچه بیرون خانه میگوید با آنچه در داخل خانه میگوید، یکی است.
نه فقیرم نه پولدار
*من متاسفم در شرایطی قرار گرفتهام که به خاطر سوءاستفادههای دیگران، زندگی خصوصی و شخصی امثال من این جور زیر ذرهبین میرود. من زندگی متوسطی دارم. نه فقیرم، نه پولدار. داشتم میگفتم که من دی ماه 87 که کارم را از دست دادم ، تازه مستاجر شده بودم و ماهی 500 هزار تومان قسط داشتم و پسر دومم هم تازه به دنیا آمده بود که هزینه پوشک و شیرخشک اوحدود 100 هزار تومان در ماه بود. یک دفعه از کار بیکار شدم که از طرف آقای دکتر زاکانی تماس گرفتند و گفت میخواهیم نشریه بزنیم، آماده همکاری هستی که من جواب مثبت دادم و یکسال در آنجا فعالیت کردم که بعد از یک سال و سه چهار ماه خسته شدم و از آنجا، استعفا دادم.
دیدگاه تان را بنویسید