کد خبر: 321066
تاریخ انتشار :

مرگ تدریجی يك «نهال»

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش نامه‌نیوز، زمان حمله طالبان به همراه خانواده‌ام به ایران مهاجرت کردیم از پشت‌بام خانه بچه هاي مدرسه را با حسرت نگاه می‌کردم شهرداری مدرسه ما را پلمب کرده بود با اهداي 50 جلد کتاب به کتابخانه مدرسه با ثبت‌نام من موافقت شد مسئولان دانشگاه گفتند نمي‌توانند من را ثبت نام كنند رتبه 1000را در آزمون سراسری کسب کردم تحصیل در رشته‌هایی مثل پزشکی و مهندسی برای ما ممنوع بود مدرك دانشگاهم را نمي دهند،همه تلاش هايم درحال نابودي است ايران كشور من است و براي ايران ارزش بسياري قائلم تمام خاطراتم متعلق به ايران است بابت هر نفس كشيدن ماليات مي پردازيم معاون مدرسه مانع ورودم به مدرسه شد يك سال كامل مانند يك مرده متحرك بودم تحت درمان داروهاي عصبي قرار گرفتم درهاي دانشگاه هايبه رويم مختلف بسته شد نگذاشتند در رشته مورد علاقه ام درس بخوانم مهاجراني كه با اميد آينده‌اي بهتر غم غربت كشور خويش را تحمل كردند اما طي اين سال ها از اولين حق كه آموزش و تحصيل است محروم بوده و از تحصيل آنها ممانعت به عمل آمده است. سال‌هاست كه كشورمان ميزبان مهاجراني از افغانستان، پاكستان و... است كه از راه‌هاي قانوني و غيرقانوني به كشور وارد مي‌شوند. فارغ از ورود با مجوز يا بدون مجوز آنها بايد گفت اين افراد با مشكلاتي روبه‌رو بوده و هستند. از جمله اينكه طي اين سال‌ها و قبل از فرمان مقام معظم رهبري مبني بر اينکه همه کودکان افغانستانی، چه آنها که دارای شرایط قانونی حضور در ایران هستند و چه آنها که مدارک قانونی حضور در ایران را ندارند باید در مدارس دولتی ثبت‌نام شوند، از تحصيل و هرگونه آموزش محروم بوده اند.با وجود اينكه اين فرمان مقام معظم رهبري را بايد يك تصمیم بزرگ و تاریخی دانست اما با نگاهي به گذشته متوجه مي‌شويم بسياري از اين مهاجران با اميد زندگي بهتر و همچنين تحصيل وارد كشورمان شده‌اند اما طي سال‌های قبل از تحصيل محروم مانده اند. داستان زير قصه واقعي زندگي دختري افغان است كه عاشق درس خواندن و رشته پزشكي بوده اما مرارت‌هاي زيادي در اين سال ها متحمل شده است. نهال غیاثی در گفت‌وگو با «قانون» به تشريح مشكلات خود در راه تحصيل پرداخته است. خانم غياثي قبل از پرداختن به موضوع گفت‌وگو كمي راجع به خودتان صحبت ‌كنيد تا خوانندگان ما با شما بيشترآشنا شوند. من نهال غیاثی،23سال سن دارم و متولد افغانستان هستم. هنگامی که 4سال داشتم ، زمان حمله طالبان به همراه خانواده‌ام به ایران مهاجرت کردیم و حدود19سال است که به‌همراه خانوادم ساکن تهران هستیم. درحال حاضردانشجوي ترم دوم کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی هستم. باتوجه به اینکه شما مطابق قوانین ایران، تبعه یک کشورخارجی محسوب می‌شوید آیامشکلاتی درزمینه تحصیلی خود داشتید؟ بله، مشکلات زیادی درتمامی موارد ازجمله تحصیلات داشتم. به‌دلیل اینکه به ماحق درس خواندن داده نمی‌شد. زمانی که ازافغانستان مهاجرت کردیم ساکن شهریار شديم .آن زمان خانه ما نزدیک مدرسه ابتدایی بود. من از بچگی عاشق درس خواندن بودم. درس را تنها ابزار پیشرفت خود می‌دیدم. دوست داشتم از طریق درس زندگی‌ام راتغيير دهم و آدم مفیدی برای جامعه باشم. به اين دليل صبح‌های زود از خواب بیدار می‌شدم و از پشت‌بام خانه بچه ها را که با لباس مخصوص داخل مدرسه می‌شدند با حسرت نگاه می‌کردم و با خودم می‌گفتم من چه فرقی با این بچه ها دارم؟ چرامن نمی‌توانم درس بخوانم؟ سرنوشت من هم مانند هزاران افغان مهاجر دیگر خواهد شد؟ آيا من‌هم قراراست مثل خانواده‌ام در فقر زندگی کنم؟ گریه می‌کردم و ازعدالت خداشکایت می‌کردم حتی یک بارمادرم وقتی بیقراری‌های من را دید، دستم را گرفت و رفت داخل مدرسه التماس کرد، اشک ریخت تا اجازه بدهند حتی شده کف زمین گوشه کلاس یا حتی پشت دربنشینم تا در حد خواندن و نوشتن ياد بگيرم. مادرم گفت «مدرک هم ندهيد فقط به دخترم اجازه دهيد درس بخواند تا مثل ما بی‌سواد نشود. در حالي كه با حرف‌هاي مادرم دل سنگ هم به رحم می آمد، اما کسی دلش به حال گریه‌های من و مادرم نسوخت ومن را ثبت نام نکردند. درنهایت مادرم درکنار پدرم مشغول به کارشد و برای من وبرادرم معلم خصوصی گرفت (یکی از بچه هایی که چند مقطع از ما بالاتر بود) تا من و برادرم خواندن و نوشتن را یاد بگیریم. چند ماهی گذشت و شنیدم که افغان‌های ساکن ایران، مکانی را برای آموزش به ما دایرکرده‌اند. فضايي در یک زیرزمین كه موکت در آن پهن شده بود و بچه‌ها کف زمین می‌نشستند و درس می‌خواندند. البته نزدیک امتحانات، من وبرادرم كه به آنجا رفتیم با در بسته و يك قفل بزرگ به آن روبه‌رو، و متوجه شدیم شهرداری آنجا را پلمب کرده است. با نا امیدی راهي خانه شديم و مدتی را درمنزل ماندیم اما همچنان شوق درس خواندن آرام وقرار را ازمن گرفته بود، تا اینکه شنیدیم افغان‌ها دوباره مکان دیگري را دایرکردند كه آنجا هم پس از مدتی تعطيل شد. چند سال به همین منوال گذشت تا اینکه شنیدیم دولت ایران برای افغان‌ها کارت اقامت صادر می‌کند که آن هم براي خودش داستانی داشت. افغان‌ها از12 یا1 بامدادمی‌رفتند نوبت مي‌گرفتند که خوشبختانه با لطف خدا و تلاش پدرومادرم (با دوندگی زیاد) توانستيم امضاهای لازم را بگیریم وقرارشد در نوبت‌های بعدی به ما هم مدارك اقامت بدهند. اين اتفاقات مربوط به چه سالی است؟ حدود سال‌های 78تا85، دقیق یادم نیست بین همین سال‌ها بود. شما تاچه مقطعی به این صورت درس خواندید؟ من تا دوم راهنمایی به این روش درس خواندم البته زمانی که دوم راهنمایی بودم ما در تهران ساكن شده بودیم، در خیابان 17شهریور افغان‌ها مدرسه‌اي داير كرده بودند كه آنجا مشغول درس خواندن بودم و آن مدرسه هم متاسفانه اواسط سال بسته شد و دیگر نتوانستم دوم راهنمایی را کامل بخوانم. آیا شما مدرکی هم براي درس خواندن در این مدارس دریافت می‌کردید؟مدرکی که نشان دهد چه مقاطع تحصیلی ای راگذرانده‌اید؟ مدرک رسمي در كار نبود، فقط یك کارنامه به‌صورت دستی آن هم براي اينكه از نمرات مان مطلع شويم به ما مي‌دادند. چه زماني و به چه صورتي وارد مدرسه دولتی ایرانی شدید؟ وقتي کارت اقامت گرفتيم اواسط سال تحصيلي بود و قرارشد من اول مهرسال بعد برای ثبت‌نام به مدرسه بروم. پس از دوسال وقفه در تحصيل زماني كه براي ثبت نام مرا به مدرسه بردند، مدیرمدرسه گفت تا به حال اتباع را ثبت نام نکرده ونمی‌تواند من را ثبت نام کند. هرچقدراصرارکردیم فایده ای نداشت گفتند در مدرسه دیگري ثبت نام كن. تا اینکه کارفرمای پدرم با مدیرمدرسه تماس گرفت و صحبت کرد. درنهايت 50 جلد کتاب به کتابخانه مدرسه اهدا کرد و به آنها گفت که اینها آدمای خوبی هستند و من ضمانت شان را می‌کنم. بعدازهمه اینها مدیرمدرسه با يك شرط قبول به ثبت نام كرد. چه شرطي؟ اينكه من در آزمون تعيين سطح شركت و قبول شوم. دوهفته تا زمان امتحان فرصت داشتم با توکل به خدا در امتحان شركت كردم و روزگرفتن کارنامه‌ها رسید. روزی که کارنامه را دیدم مادرم را بغل وگریه کردم. من بامعدل (18:94) قبول شده بودم. هیچ وقت این عدد را فراموش نمی‌کنم من آنجا معجزه خدا را دیدم و بسيار از خدا ممنونم. با اين كارنامه توانستيد ثبت نام كنيد؟ روزی که برای ثبت نام رفتم معاون مدرسه مانع ورود من به مدرسه شد و با تعجب پرسيد «مگه قبول شدی؟» گفتم بله. باورنکرد، گفت «کارنامتو بده بینم»من هم با افتخارکارنامه را به او نشان دادم وبعد او اجازه داد وارد مدرسه شوم وکارهای ثبت نام را انجام دهم. تحصيل در مدرسه ايراني و بين همكلاسي‌هاي ايراني چطور بود؟ تا6 ماه زیرذره‌بین بودم زيرا من تنها و اولین تبعه افغان محصل در مدرسه بودم اما کم‌کم من را شناختند و حتی برای دبیرستان برايم معرفی نامه دادند تا راحت ثبت‌نام کنم. شماچند نفر را می شناسید که به این صورت توانستند وارد مدارس دولتی ایران شوند و درس بخوانند؟ زمانی‌که من برای آزمون تعیین سطح رفته بودم حدود15نفر ديگر هم با من در آزمون شركت كردند اما زمانی که مهرماه شد و من برای ثبت نام رفتم هیچ يك از آنها را ندیدم. امکان ندارد همه قبول نشده باشند به احتمال زیاد ثبت نام نشدند، نمونه‌اش هم برادرخودم بود که نتوانست واردمدرسه دولتی شود که بابت او هم خیلی دردسر کشیدیم . من ادامه تحصیل دادم وازهیچ تلاشی دریغ نکردم. بعد از اتمام دبیرستان هم در کنکورشرکت کردم و رتبه 1000را در آزمون سراسری کسب کردم. چه سالی کنکورشرکت کردید؟ ودر کدام زیرگروه بودید؟ فکر می‌کنم سال90-89.علوم انسانی. چه رشته‌اي قبول شديد؟ روانشناسی بالینی، البته دوست‌ داشتم پزشکی بخوانم اما می‌دانستم که نمی‌توانم زيرا تحصیل در رشته‌هایی مثل پزشکی، مهندسی و... برای ما ممنوع بود و اجازه تحصیل دراین رشته‌ها را نداشتیم. برای ثبت‌نام شوق وذوق خاصی داشتم زيرا برای دیدن این روزخیلی تلاش کرده بودم آرزویم رسیدن به دانشگاه وتحصیلات عالیه بود امازمانی که مسئولان ثبت‌نام دانشگاه پرونده من را دیدند گفتند به دلیل اینکه از اتباع هستم نمی‌توانند من را ثبت‌نام کنند ترم اول به عنوان مهمان پذيرش مي‌شوم و ازترم‌های بعد برای ثبت‌نام باید از افغانستان پاسپورت و ویزا بگیرم كه اين كار براي من که خانواده ام شرایط مناسبی نداشت اصلا امکان‌پذیر نبود. اين حرف‌ها مثل سطل آب یخی بود كه روي من ريختند تمام رویاها وآرزوهایم باخاک یکی شد.وقتي به خانه رسيدم نتوانستم جلوی گریه ‌ام را بگیرم، وقتی مادرم مرا ديد بانگرانی پرسید چی شده، با گریه برايش تعريف كردم. من سال‌ها با مشقت زیاد و تنهایی و در مدارس غیرقانونی به‌سختی درس خوانده بودم. شب‌ها تا صبح بیداربودم تا این روز را ببینم با عصبانيت تمام كتاب هايي كه هرصفحه اش برایم خاطره بود را با گريه پاره کردم. فشارعصبی شدیدی به من وارد شده بود تا آن زمان كشور ایران براي من مثل کشورخودم وحتی شاید بیشترازکشورخودم ارزش داشت چون من اینجا بزرگ شده بودم و تمام خاطراتم متعلق به ایران بود اما آن روز ایران من را پس زد و نشان داد که من و امثال من را دوست ندارد. به حدی ضعف اعصاب پیداکرده بودم که مجبوربودم در آن سن قرص اعصاب مصرف كنم وحتی دكترها مي‌خواستند من را بستری كنند که خانواده ام اجازه ندادند.یک سال کامل من مثل یک مرده متحرک بودم خودم را باخته بودم زندگی برایم ارزشی نداشت و روزبه‌روزحالم بدترمی‌شد تااینکه خانواده ام تشویقم کردند وارد دانشگاه شوم و حتي یک یا دوترم درس بخوانم اما نه کتابی داشتم و نه انگیزه‌ای براي دوباره کنکوردادن به همین دلیل خواستم بروم دانشگاه پیام نوربا شرط معدل ثبت‌نام کنم چون معدلم بالابود اما مهلت پیام نورتمام شده بودبه همين دليل دردانشگاه علمی کاربردی ثبت‌نام کردم. به دلیل ضعف و فشارعصبی نمی‌توانستم با این روحیه روانشناسی بخوانم، مترجمی زبان انگلیسی را انتخاب کردم که مدتی بعد قبول شدم این بار نيز با ناامیدی براي ثبت‌نام رفتم اما ناامیدی ام به امید تبدیل شد و دانشگاه من را با کارت موقت ثبت نام کرد فقط مسئله‌ای که بازمن را نگران کرد این بود که هنوزمدرک کاردانی من آماده نشده دانشگاه می‌گفت سه بارمدرک من را برای تاییدیه فرستادند ولی برگشت خورده و گفتندبه اين دليل است كه شماره گذرنامه نداری. یعنی الان هم بابت گرفتن مدرک‌تان مشکل دارید؟ - بله ، دقیقا و اگر دانشگاه مدرک به من ندهد انگارکه من این سه سال فقط هزینه و وقتم را تلف کرده‌ام. شماگفتیدکه مدت 19-18سال است ساکن تهران هستید؛ باتوجه به اینکه این مدت درایران زندگی کردید و باتوجه به قوانین ایران و با لحاظ این مسئله که شاید شما فقط اسمی ازافغانستان باخودتان دارید و خودتان را یک ایرانی می دانید، انتظارتان از مسئولان ایراني چیست؟ ایران وافغانستان دو کشوری هستند که از نظر فرهنگي به هم نزديك اند من اگر در این مدت ساکن یک کشوراروپایی بودم حتما تاحالا شهروند آن کشورشده بودم و فرقی بین من وشهروندان خودشان قائل نمی‌شدند. تنها چیزی که ازمسئولان ایران می‌خواهم این است که ما را مثل شهروندان خودشان بدانند و از امکانات اولیه‌ای که حق هر انسانی است ما را محروم نکنند من و امثال من حتی نمی‌توانيم سیم کارت ایرانسل که دست هر بچه کوچکی هم هست را به نام خودمان بزنيم. درحالی که بابت هرنفس کشیدن مالیات می‌پردازيم اگر مجبورنبودیم هیچ وقت آواره نمی‌شدیم چون واقعازندگی در كشور ايران براي مهاجران افغان مثل مرگ تدریجی است. حق تحصیل بدون توجه به ملیت و نژاد مورد بالا يكي از صدها مصاديقي است كه بارها و بارها مطرح شده و سال‌هاي سال است كه در كشور مشاهده مي‌شود. اين قصه پر غصه یک انسان بود فارغ از ملیت، ایرانی یا افغان بودن او. قصه زندگی تحصیلی یک انسان که به‌دلیل فرار از کشته شدن در جنگ تحمیلی توسط آمریکا و متحدانش و نیز افراط‌گرایان طالبان، مجبور به جلای وطن شده بود و جان خود را در کوله پشتی مهاجرت گذاشته و مهمان کشورمان ایران شد اما سرگذشت همراه با محرومیت از حق تحصیل بود حقی که در اسناد متعدد بین‌المللی به‌عنوان یک حق بشری برای تمامی انسان‌ها فارغ از ملیت آنها شناسایی شده است. هرچند در اردیبهشت سال 1394 با دستور مقام رهبری، افغان‌ها از حق تحصیل در ایران برخوردار شدند اما آنچه خواندید سرنوشت بسیاری از کودکان افغان بود که از حق ابتدایی تحصیل در ایران محروم شدند و اکنون در میانه جوانی هیچ توشه‌ای از علم ندارند. لذا شاید مفید باشد که نگاهی به قوانین موجد حق در عرصه بین الملل که حق تحصیل را برای آحاد بشر مورد شناسایی قرار داده اند بیندازیم. هر كس حق دارد از آموزش و پرورش بهره‌مند شود احسان حسین زاده، وکیل دادگستری و كارشناس ارشد حقوق جزا با اشاره به قوانين موجود در مورد آموزش رايگان براي همگان به «قانون» گفت: علاوه بر اصل‏ سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که در بند سوم خود فراهم كردن آموزش‏ و پرورش‏ و تربیت‏ بدنی‏ رایگان‏ «برای‏ همه‏» را در تمام‏ سطوح‏ وظیفه دولت می‌داند، بند 1ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز در این زمینه اشعار می‌دارد:" هر كس حق دارد كه از آموزش و پرورش بهره‌مند شود . آموزش و پرورش لااقل تا حدودي كه مربوط به تعليمات ابتدايي و اساسي است بايد رايگان باشد. آموزش ابتدايي اجباري است . آموزش حرفه‌اي بايد عموميت پيدا كند و آموزش عالي بايد با شرايط تساوي كامل به روي همه باز باشد تا همه بنا به استعداد خود بتوانند از آن بهره گيرند". اين وكيل دادگستري افزود: همچنین بند الف ماده 9 اعلامیه اسلامی حقوق بشر نیز دولت‌های کشورهای اسلامی را موظف به آموزش مسلمین می‌كند فارغ از ملیت آنها و اشعار می‌دارد: "طلب علم یک فریضه است و آموزش یک امر واجب است بر جامعه و دولت و بر دولت لازم است که راه‌ها و وسایل آن را فراهم نموده و متنوع بودن آن را به گونه‌ای که مصلحت جامعه را برآوردتأمین نماید و به انسان فرصت دهد که نسبت به دین اسلام و حقایق هستی معرفت حاصل کند و آن را برای خیر بشریت به کار گیرد". آموزش اجباری و رایگان وي با اشاره به ماده‌ 28 کنوانسیون حقوق کودک نیز که ایران به آن ملحق شده است تصريح كرد: اين ماده نيز با تاکید بر آموزش اجباری و رایگان برای همه کودکان اشعار می دارد: "1- كشورهاي‌ طرف‌ كنوانسيون‌ حق‌ كودك‌ را نسبت‌ به‌ آموزش‌ و پرورش‌ به‌ رسميت‌ مي‌شناسند و براي‌ دستيابي‌ تدريجي‌ به‌ اين‌ حق‌ و براساس‌ ايجاد فرصت‌هاي‌ مساوي‌، اقدامات‌ ذيل‌ را معمول‌ خواهند داشت‌: الف‌) اجباري‌ و رايگان‌ نمودن‌ تحصيل‌ ابتدایي‌ براي‌ همگان‌؛ ب‌) تشويق‌ توسعه‌ اشكال‌ مختلف‌ آموزش‌ متوسطه‌ ازجمله‌ آموزش‌ حرفه‌اي‌ و كلي‌، در دسترس‌ قرار دادن‌ اين‌ گونه‌ آموزش‌ها براي‌ تمام‌ كودكان‌ و اتخاذ اقدامات‌ لازم‌ از قبيل‌ ارائه‌ آموزش‌ و پرورش‌ رايگان‌ و دادن‌ كمك‌هاي‌ مالي‌ در صورت‌ لزوم‌". وي ادامه داد: ميثاق‌ بين‌المللي‌ حقوق‌ اقتصادي‌ـ اجتماعي‌ و فرهنگي‌ نیز ذیل ماده 13 خود بر همین امر تاکید می‌كند: " 1- كشورهاي‌ طرف‌ اين‌ ميثاق‌ حق‌ هر كس‌ را به‌ آموزش‌ و پرورش‌ به‌ رسميت‌ مي‌شناسند. كشورهاي‌ مزبور موافقت‌ دارند كه‌ هدف‌ آموزش‌ و پرورش‌ بايد نمو كامل‌ شخصيت‌ انساني‌ و احساس‌ حيثيت‌ آن‌ و تقويت‌ احترام‌ حقوق‌ بشر و آزادي‌هاي‌ اساسي‌ باشد. علاوه‌ بر اين‌ كشورهاي‌ طرف‌ اين‌ ميثاق‌ موافقت‌ دارند كه‌ آموزش‌ و پرورش‌ بايد كليه ‌ افراد را براي‌ ايفاي‌ نقش‌ سودمند در يك‌ جامعه‌ آزاد آماده‌ سازد و موجبات‌ تفاهم‌ و تساهل‌ و دوستي‌ بين‌ كليه ملل‌ و كليه‌ گروه‌هاي‌ نژادي، قومي‌ يا مذهبي‌ را فراهم‌ آورد و توسعه‌ فعاليت‌هاي‌ سازمان‌ ملل‌ متحد را به‌ منظور حفظ‌ صلح‌ تشويق‌ كند. حسین زاده در خاتمه يادآور شد: کنوانسیون عدم تبعیض در آموزش و پرورش نیز، عدم تبعیض در آموزش را به‌دلیل منشأ ملی به‌شدت محکوم و عملی غیرانسانی می‌داند. حال پس از روشن شدن این موضوع که تمامی قوانین بین‌المللی از حق تحصیل هر انسانی بدون توجه به ملیت و نژاد او حمایت می‌کنند، چه کسی مسئولیت بی‌سوادی این برادران و خواهران مسلمان افغان را برعهده خواهد گرفت؟! مسئولان ایران اسلامی ما فردا در پیشگاه خدا آیا مسئولیت بی‌سوادی این مسلمانان را قبول خواهند کرد؟ و در نهایت آیا بودن یک فرد افغان باسواد و تحصیلکرده در کشورمان برای اقتصاد ایران مفید خواهد بود یا یک مهاجر بي‌سواد که باری خواهد بود بر دوش اقتصاد ما؟ این ها همه مسائلی است که باید 15 سال پیش که نهال کودکی خردسال و عاشق علم آموزی بود به آن ها فکر می شد نه اکنون...
منبع: روزنامه قانون

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها

پیشنهاد ما