کد خبر: 499846
تاریخ انتشار :

شیطنت های مجردی عروس چشم عسلی داماد را به دادگاه کشاند

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش نامه نیوز، اما همه حساب و کتاب‌هایم به‌هم‌ریخت و مثل پسرهایی که در کوچه و خیابان و یا فضای مجازی درگیر عشق‌های هیجانی و بعد هم دچار دردسر و شکست‌های عاطفی می‌شوند من هم مشکل پیدا کردم. ماجرا از این قرار بود که مادر و خواهرم دنبال یک عروس زیبا و به قول معروف چشم عسلی می‌گشتند. حدود یک ماه طول کشید تا دختر مورد نظر‌شان را پیدا کنند. مراسم خواستگاری برگزار شد و تا به خودم آمدم دیدم پای سفره عقد نشسته‌ام و دختری را به عقد خودم درآ‌وردم که تنها ملاک و معیار انتخاب او رنگ چشم و قیافه ظاهری‌اش بود. برنامه‌های زیادی برای آ‌ینده‌ام داشتم. ولی در کمتر از چند ماه فهمیدم بی‌گدار به آب زده‌ام و با کوهی از مشکلات روبه‌رو شد‌ه‌ام.
اولین مسئله، غرور و بدخلقی و لج‌بازی‌های همسرم با مادر و خواهرم بود. البته نمی‌خواهم دیوار این مشکلات را یک رو کاهگل کنم. مادر و خواهرم نیز بی‌تقصیر نبودند. آ‌ن‌ها می‌خواستند عروس خانواده بیشتر همراه و تا حدودی مطیعشان باشد. همسرم مغرورتر از آ‌ن بود که بخواهد زیر بار حرف زور برود. البته کاش مشکل به همین جا ختم می‌شد. متأسفانه شریک سرنوشتم رفیق‌باز بود و این مسئله خیلی عذابم می‌داد. یک روز به طور اتفاقی و با چشم‌های خودم دیدم ظاهر نامناسبی به‌هم زده و داخل ماشین دوستش نشسته است و آنچنان پک به سیگار می‌زد که انگار چند سال است به مواد‌مخدر اعتیاد دارد. سعی کردم خیلی منطقی با این موضوع برخوردکنم. با لحنی دوستانه از او خواستم دست از دوستان دوران مجردی‌اش بکشد. جواب سر‌بالا داد‌، احترامم را زیر‌پا گذاشت و از من تمکین نمی کرد سر همین مسئله با هم قهر کردیم. از آ‌ن روز به بعد به خاطر آ‌نکه لج مرا در بیاورد آ‌رایش غلیظ و چندش‌آ‌وری می‌کرد و حتی در حضورم سیگار می‌کشید. از طرفی هر چه پول توجیبی از من می‌گرفت خرج دوستان بی‌سرو‌پایش می‌کرد. دندان روی جگر گذاشتم و فکر می‌کردم مشکل حل می‌شود اما روزی که فهمیدم دوست‌پسر هم‌کلاسی‌اش او را با ماشین به خانه رسانده است دیگر نتوانستم طاقت بیاورم. این ازدواج به طلاق انجامید. حق من نبود که با چنین شکستی روبه‌رو شوم. یک عمر سرم در درس و کتاب و دانشگاه بود و فکر نمی‌کردم چنین سرنوشتی برایم رقم بخورد. از شهر خودمان انتقالی گرفتم و به مشهد آ‌مدم. احساس سرخوردگی و افسردگی شدید پیدا کرده بودم. با پیشنهاد دوستم به مرکز مشاوره آ‌رامش پلیس خراسان‌رضوی آ‌مدم تا خودم را دوباره پیدا کنم.
منبع:رکنا

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها