کد خبر: 550409
تاریخ انتشار :

یک جامعه شناس: بیشتر می‌دانیم که چه‌ چیز را نمی‌خواهیم

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

اپوزیسیون چه آدابی دارد و باید با چه مشی و رفتاری تلاش‌هایش را برای تحقق اهداف تعیین‌شده انتخاب کند؟ پوزیسیون چه راهکاری نیاز دارد تا بتواند با شیوه‌ای به مقابله با اپوزیسیون بپردازد؟ یا اینکه اصلاً می‌توان بین اپوزیسیون خارجی و داخلی فرقی قائل بود و.... سوال‌هایی است که در گفت‌وگوی اعتمادآنلاین با محمدعلی الستی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، مطرح شده که در زیر می‌خوانید:

گروه‌های مخالف یک نظام سیاسی مستقر را اپوزیسیون می‌گویند

*بحث ما درباره آداب اپوزیسیون است و اینکه به فاعلان چه نوع رفتاری اپوزیسیون می‌گویند؟

من اول به شما پیشنهاد می‌کنم از کلمه آداب استفاده نکنید.

*چرا؟

چون وقتی می‌خواهید اپوزیسیون را تعریف کنید، بحث مربوط به حوزه فرهنگ نیست که بگوییم چه آداب و رسوم و سنتی دارد؟! آداب جمع ادب است، مثلاً می‌‌گویند آداب احوالپرسی چیست؟ یعنی خوب است که این‌طور احوالپرسی شود، بد است که این‌طور شود. یا آداب عیادت از مریض، آداب مهمانی، آداب خواستگاری و....

ما در حوزه فرهنگی صحبت نمی‌کنیم، در حوزه سیاسی می‌خواهیم وضع موجود را توصیف کنیم. پیشنهاد می‌کنم کلمه آداب را حذف کنید. پس فرض می‌کنم از من سوال کرده‌اید اپوزیسیون چیست؟ من می‌خواهم تعریف شخصی‌ام را بگویم؛ یعنی بعد از مدت‌های مدیدی که تعاریف متعددی از فرهنگ‌های لغت درآوردند به این تعریف رسیدم. تعریف من از اپوزیسیون این است که به گروه‌های مخالف سران یا سیاست‌ها یا ساختارهای یک نظام سیاسی مستقر، اپوزیسیون گفته می‌شود.

به ‌عبارت دیگر به گروه‌های مخالف وضع موجود در جهان سیاست اپوزیسیون اطلاق می‌شود. در این تعریف چند عنصر وجود دارد که باید توجه شما را به آنها جلب کنم. اولین تعریف این است که ما از گروه صحبت می‌کنیم و چون از گروه صحبت می‌کنیم، پس دسته‌ای از افراد هم‌جهت وجود دارد. از طرف دیگر از مخالفت صحبت می‌کنیم. یعنی اپوزیسیون لزوماً باید مخالف چیزی باشد؛ یعنی بخواهد به چیزی نه بگوید، نه اینکه بخواهد چیزی را ایجاد کند.

سوم اینکه باید وضع موجود باشد؛ مثلاً اگر من با دولتی که از کار برکنار شده مخالف باشم، دیگر اپوزیسیون نام نمی‌گیرم، باید نظام سیاسی مورد نقد مستقر باشد. بعد بر اساس همین نوع مخالفت که سه فاکتور دارد: سران، سیاست‌ها و ساختارها، انواع اپوزیسیون تعریف می‌شود؛ یعنی ما وقتی می‌توانیم یک اپوزیسیون را اپوزیسیون قدرت‌طلب بگوییم که شامل مخالفانی باشد که تنها با سران یک دولت یا حکومت مخالف‌اند و برای کسب قدرت در صف اپوزیسیون قرار می‌گیرند. فرض کنید نظام سیاسی فقط می‌خواهد رئیس‌جمهور یا رهبر باشد، اصلاً با سیاست‌ها و ساختارها کاری ندارد.

همچنین یک اپوزیسیون اصلاح‌طلب داریم که مخالفانی را تشکیل می‌دهد که ساختار سیاسی را قبول دارند یا اگر قبول ندارند به آن التزام می‌دهند، اما با سیاست‌های جاری آن مخالف‌اند. نوع دیگر اپوزیسیون براندازان هستند؛ یعنی مخالفانی که هم مخالف سران و هم مخالف سیاست‌ها و هم مخالف ساختارهای حکومت هستند. پس همه این اپوزیسیون‌ها در کشورهایی که فاقد اپوزیسیون‌های قانونی هستند، فعالیت دارند.

افرادی معتقدند سیاست‌های آنها باید تغییر کند

اگر اپوزیسیون قانونی وجود داشته باشد، احزاب مخالف دولت جزو اپوزیسیون‌های قانونی محسوب می‌شوند. مثل کشورهایی که دارای نظام پارلمانی هستند. به این صورت است که به شکل نهادهای قانونی و رسمی و پذیرفته‌شده، اندیشه‌ها و افکار خودشان را سازماندهی و ابراز می‌کنند و وارد کنش سیاسی می‌شوند.

*بین اپوزیسیون داخلی و خارجی باید چه تفاوتی قائل بود؟ تفاوتی که وجود دارد به جغرافیا یا به مشی و نوع رفتار مربوط می‌شود؟

من بین داخلی و خارجی مرز قائل نیستم که این دو بر اساس مرزبندی داخل و خارج کشور بودن از هم جدا شوند، بلکه معتقدم اپوزیسیون را بر اساس نوع مخالفتش باید تقسیم‌بندی کرد، همان‌طور که واضح توضیح دادم سران و سیاست و ساختارها را باید از هم جدا کنیم.

یک بحث فلسفی هم در این زمینه وجود دارد و آن اینکه ممکن است عده‌ای اساساً به وجود حاکمیت نقد داشته باشند و اصلاً اعتقاد داشته باشند که نباید کسی بر کسی حکومت کند؛ اینها آنارشیسم‌ها هستند که جزو اپوزیسیون‌ها محسوب نمی‌شوند.

کسانی دیگر هستند که افکار خاص بین اینها را دارند، چه در داخل کشور و چه در خارج کشور. فرض کنید افرادی هستند که با سران و افراد صاحب قدرت مخالفت ندارند، اما معتقدند سیاست‌های آنها باید تغییر کند یا معتقد باشند اگر ساختارها تغییر کند، امکانش هست که شرایط بهتری وجود داشته باشد. در واقع اینها بدون اینکه اپوزیسیون انقلابی یا برانداز باشند می‌خواهند در ساختارها تغییر ایجاد کنند و اصلاً افراد به «زنده‌‌باد و مرده‌باد» کاری ندارند، هر حزب خاصی باشند کاری ندارند، بیشتر دنبال تغییرات نهادی هستند که در مطالعات کلاسیک برای این‌گونه افراد لفظ اپوزیسیون به کار نمی‌رود. ما هم در داخل کشور و هم در خارج از کشور از این دست از افراد کم نداریم.

*به هر قیمتی مخالف ‌بودن چه تبعاتی دارد؟ برخی به مخالفت عادت دارند و دنبال هر بهانه‌ای هستند تا مخالفت‌شان را ابراز کنند.

اصولاً یک مشی تربیتی خاص یا عادت فرهنگی خاص در کشورمان و شاید در بسیاری از کشورهای جهان سوم وجود دارد و آن این است که ما «بیشتر می‌دانیم چه‌ چیز را نمی‌خواهیم»، اما «نمی‌دانیم چه ‌چیز را می‌خواهیم» که چنین حالتی سبب می‌شود به وضع موجود اعتراض داشته باشیم. اما در استقرار وضعیت بهتر بعد از آن دچار مشکل ‌شویم.

قطعاً افرادی را که در این وضعیت هستند می‌توان اپوزیسیون نامید، چون می‌دانند چه ‌چیز را نمی‌خواهند، اما چون وضعیت جایگزین را ندارند شاید بشود گفت هنوز وضعیت اپوزیسیون‌ بودن توسعه‌ نیافته و نابالغ هستند که ما اسم این افراد را اپوزیسیون نابالغ می‌گذاریم.

از این وضعیت نامطلوب‌تر وضعیت افرادی است که می‌دانند مخالف‌اند. می‌دانند که نمی‌خواهند اما نمی‌دانند چه‌ چیز را می‌خواهند. یعنی ما نمی‌دانیم که چه ‌چیز را نمی‌خواهیم و فقط ناراضی هستیم و غر می‌زنیم. این کاملاً یک اپوزیسیون کودک‌صفت، نابهنجار یا اپوزیسیون بیمارگونه است.

در واقع یک عادت فرهنگی است که هر چیزی را به او ارائه شود، آن را رد می‌‌کند و انگار همیشه باید ناراضی باشد و با هر وضعی مخالفت ‌کند. اگر بخواهیم سطوح تکامل‌یافتگی یا سطوح رشد یک اپوزیسیون را مطرح کنیم، یک مورد هم حالت بیمارگونه آن است که متاسفانه در بسیاری از کشورهای جهان سوم این مساله وجود دارد؛ مثلاً دولت هر طرحی بزند آن را کورکورانه نفی و انتقاد و به آن حمله می‌کنند. این اپوزیسیون بیمارگونه است. مواقعی هم پیش می‌آید که هر چیزی نیست، وجهه خاصی را مورد حمله قرار می‌دهند ولی جایگزینی برایش ندارند، که اسمش را اپوزیسیون نابالغ می‌گذارم.

اما زمانی که به بلوغ خاصی برسد و تعریف خاصی برای خود داشته باشد و بخواهد فردی را به جای فردی دیگر جایگزین کند، طبیعتاً قدرت‌طلب می‌شود. اگر بگوید ساختار خوب است ولی سیاست‌های جاری چندان جالب نیست، طبیعتاً اصلاح‌‌طلب می‌شود و اگر ساختارها را قبول نداشته باشد، اپوزیسیون برانداز یا اپوزیسیون انقلابی می‌شود.

*برای اپوزیسیون برانداز هم می‌شود مرزی قائل شد؟

خیر. تعریف من این است که یک درصد اپوزیسیون، اپوزیسیون برانداز است؛ یعنی اگر به نظر فردی در اپوزیسیون برانداز مرزی وجود دارد، احتمالاً منظور مرز بین ساختارهای سیاسی است. در واقع اپوزیسیون برای خود تعریفی دارد که در ساختار موجود سیاست‌ها باید اصلاح و گزینش افراد مشخص شود. ولی فردی که هیچ‌چیز را قبول ندارد و اپوزیسیونی که نه ساختار، نه سیاست و نه سران را قبول دارد، اپوزیسیون برانداز است که می‌توانیم به آنها بگوییم براندازان.

*آیا می‌توان بین پوزیسیون و اپوزیسیون ارتباطی پیدا کرد؟

این از مقولات بسیار فسلفی است که شاید در بحث ما نگنجد، اینکه ما دنبال چه هستیم و وقتی می‌خواهیم از اپوزیسیون صحبت کنیم چه چیزی را اپوزیسیون می‌بینیم؟ آیا ما موافق وضع موجود را پوزیسیون می‌دانیم یا آن چیزی را که باید وجود داشته باشد مورد توجه قرار می‌دهیم؟ از این نظر سعی می‌کنم خود واژه پوزیسیون را درست سرجایش قرار دهم. اگر واقعاً مایلید در مورد این قضیه صحبت کنید وقت بگذارید وارد شویم، چون اصطلاح پوزیسیون به معانی مختلفی به کار رفته است.

*اگر اپوزیسیون به قدرت برسد و در جای پوزیسیون قرار گیرد، باید از سابقه اپوزیسیون خود دفاع کند؟ اصولاً برای کسب قدرت چه رفتاری باید از خود نشان ‌دهد؟

لازم شد سوال قبلی را جواب دهم. من از شما اجازه می‌خواهم در مورد مقوله‌ای به عنوان کنش یا تعامل سیاسی توضیحی دهم. ما در کنش یا تعامل سیاسی می‌توانیم سه سطح عمل را در نظر بگیریم. سطح عمل کنش‌پذیر یا ری‌اکتیو.. در سطح عمل کنش‌پذیر، پوزیسیون یعنی کسی که همسو با قدرت است، در مواجهه با اپوزیسیون حالت دفاعی به خود می‌گیرد و ممکن است حتی حرکت‌هایی مثل انفعال از خود نشان دهد و فرار ‌کند و پاسخگو نباشد. یا زمانی که شروع به سرکوب کند و از خود خشونت‌ نشان دهد که این هم یک حالت انفعال دیگری است و هر دوی اینها کنش‌پذیری و انفعال محسوب می‌شود.

اما ممکن است پوزیسیون دست به کنش‌پذیری بزند و به گفت‌وگو با مخالفان بپردازد. حتی در جاهایی آمادگی انتقال قدرت و پذیرش جایگزین یا کلاسیک را هم داشته باشد. اما در سطح عمل فراکنش‌، که در این مرحله اصلاً ممکن است پوزیسیون خود طرفدار شکل‌گیری و حمایت از اپوزیسیون با معانی و اهداف مختلف باشد. ممکن است اپوزیسیون را همیشه کنترل‌کننده کار خود، و عاملی برای حفظ هوشمندی سیستم خود و حفظ آمادگی کامل در برابر مشکلات قرار دهد. ممکن است از اپوزیسیونی استفاده کند که بتواند در زمان‌های لازم نقش اپوزیسیون‌های جدی و واقعی را بگیرد و جایگزین آنها شود و سیستم بتواند یک نمایش یا شوآف ارتباطاتی داشته باشد تا بگوید بله، ما مخالفانی داریم که آنها را تحمل و با آنها تعامل می‌کنیم.

این سطح عمل بین پوزیسیون و اپوزیسیون است که می‌تواند چنین رابطه‌ای داشته باشد. اما اگر بخواهیم پوزیسیون و اپوزیسیون را به عنوان دو نیرویی که مخالف هم هستند و در مخالفت با هم عمل می‌کنند ببینیم، می‌توانیم دو نوع کنش را در این حالت مد نظر قرار دهیم. یکی تعامل در یک کلیت دیالکتیک است؛ اینکه اینها با هم جدالی دارند و این جدال ممکن است مرز سومی پدید آورد که با هیچ‌کدام از آنها همسو نباشد، اما نتیجه آن جدال با هم خواهد بود.

طبیعتاً در چنین حالتی اپوزیسیون از دل پوزیسیون برمی‌خیزد. عملاً می‌بینید که پوزیسیون موجب پیدایش اپوزیسیون شده است. حتی گاهی وقت‌ها پوزیسیون خود اپوزیسیون را به وجود می‌آورد. اما اپوزیسیون در جدال خود با پوزیسیون به منطقی می‌رسد که شاید هیچ‌کدام از پوزیسیون و اپوزیسیون این را نمی‌خواستند.

یعنی درست است که پوزیسیون و اپوزیسیون به ظاهر در خلاف جهت هم عمل می‌کنند و مخالف هم هستند، اما عملاً یک کلیت ارگانیک را حفظ می‌کنند. فکر کنید سمپاتیک و پاراسمپاتیک در بدن موجود زنده فعالیت می‌کنند- طبیعتاً سمپاتیک و پاراسمپاتیک کارکردهای متضاد دارند- اما بدین معنی نیست که کارکردهای متضاد با کلیت ارگانیک بدن را سرپا و سالم نگه داشته است.

فرض کنید من الان می‌خواهم فعالیت‌ ورزشی نکم. در این حالت قطر رگ‌های لوله گوارش من کم می‌شود و خون کمتری به اندام‌های گوارشی می‌رسد. در عوض رگ‌های عضلات و ماهیچه‌های من گشادتر خواهد شد و خون بیشتری به عضلات می‌رسد، چون ارگانیسم بدن من برای ورزش‌ کردن آماده می‌شود. کارکرد عواملی هم که قطر رگ را کم و زیاد می‌کنند، به ‌ظاهر ضد هم است، اما همان‌طور که می‌بینید چیزی که قطر رگ را کم می‌کند در اندام‌های گوارشی و چیزی که قطر رگ‌ها را زیاد می‌کند در اندام‌های ورزشی عمل می‌کند.

قطر رگ‌های موجود در اندام‌های ورزشی کم می‌شود و قطر رگ‌های گوارشی من زیاد می‌شود. ما نمی‌توانیم به عواملی که قطر رگ‌ها را کم و زیاد می‌کند بگوییم این عوامل با هم مخالفت دارند و بنابراین کل ارگانیسم را تغییر می‌دهند، خیر. مخالفت اینها ارگانیسم را سرپا نگه می‌دارد.

گاهی اوقات هم وجود همزمان پوزیسیون و اپوزیسیون یک ارگانیسم دموکراتیک را سرپا نگه می‌دارد؛ مثل ضرورت نیروهای چپ و راست در کنار همدیگر. نیروهای چپ و راست در کنار هم مکمل یک کلیت ارگانیک هستند. چپ‌ها و راست‌ها در نظام‌های دموکراتیک- تاکید می‌کنم در نظام‌های دموکراتیک نه در نظام‌های تمامیت‌خواه- همواره مبادله کلیت نظام را برقرار می‌کنند. کلیت نظام هر مخالفتی را که در قالب اپوزیسیون مطرح می‌شود به عنوان یک فیدبک می‌گیرد و سعی می‌کند خود را اصلاح کند.

اما در نظام‌های غیردموکراتیک اپوزیسیون فرصت انتقال فیدبک را ندارد. چه‌بسا این فیدبک به شکل مخالفت و خطرناک و سیاه‌ جلوه‌ دادن و... نمود یابد و موجب ممانعت فعالیت اپوزیسیون شود. بنابراین در این نظام‌ها زمانی اپوزیسیون را به‌ طور کامل حذف می‌کنند یا آن‌قدر جمع‌ می‌شود تا اپوزیسیون تبدیل به اپوزیسیون برانداز و انقلابی شود و این موضوع موجب براندازی اپوزیسیون می‌شود. با این حساب در پاسخ اینکه آیا می‌توان بین پوزیسیون و اپوزیسیون ارتباطی متصور شد، باید گفت بله می‌شود.

*اپوزیسیون لزوماً باید پرخاشگر باشد یا اینکه می‌تواند رفتارهای دیگری هم از خود بروز دهد؟

کلاً اپوزیسیون وقتی با سیستم مخالفتی می‌کند، جهتش منفی است، اما لزوماً خشونت و پرخاشگری نباید در آن باشد. اپوزیسیون می‌تواند در ساحت یک فیدبک‌دهنده، یک اعلام‌کننده یا روشن‌کننده مشکلات یا نارسایی‌های سیستم، حتی نقش حامی را برای پوزیسیون ایفا کند. در واقع پوزیسیون با حفظ جایگاه اپوزیسیون، آینه‌ای را که ایرادهایش را به نمایش می‌گذارد نگه می‌دارد. بنابراین در آن جایگاه اپوزیسیون می‌تواند بدون پرخاشگری نقش انتقال‌دهنده اشکالات را ایفا کند.

*اپوزیسیون‌ها چطور تقویت می‌شوند و چه روندی باعث تضعیف آنها می‌شود؟

اجازه می‌خواهم از دو سیستم فکری که می‌توانند دست به کنش سیاسی بزنند یاد کنم؛ یکی سیستم فکری مبتنی بر کشمکش و دیگری سیستم فکری مبتنی بر توافق.

در سیستم فکری مبتنی بر توافق، ارزش‌ها و هنجارهای مشترک برای جامعه بنیادی انگاشته می‌شود و بر نظم اجتماعی مبتنی بر توافق‌های ضمنی تاکید می‌شود و دگرگونی‌های اجتماعی دارای آهنگ کند و سامان‌مند هستند. در حالی ‌که در سیستم‌های فکری کشمکشی بر چیرگی برخی از گروه‌های اجتماعی بر گروه‌های دیگر تاکید می‌شود و نظم اجتماعی را مبتنی بر دخل و تصرف نظارت گروه‌های مسلط می‌دانند و دگرگونی‌های اجتماعی را دارای آهنگ‌ سریع و نابسامان می‌دانند و معتقدند دگرگونی بیشتر زمانی رخ می‌دهد که گروه‌های زیردست، گروه‌های مسلط‌شان را براندازند.

طبیعتاً این دو سیستم فکری توافقی و کشمکشی وقتی اقدام به کنش سیاسی می‌کنند، می‌بینیم که در سیستم کشمکشی اپوزیسیون می‌خواهد پوزیسیون را براندازد و پوزیسیون هم می‌خواهد اپوزیسیون را تخریب کند. اما در سیستم توافقی وجود همدیگر را برای موجودیت خود ضروری می‌دانند، چون دنبال ارزش‌ها و هنجارهای مشترکی هستند که می‌گویند این مختص جامعه بنیادی است و تاکید می‌کنند نظم اجتماعی باید مبتنی بر توافق‌های ضمنی باشد.

اما در سیستم‌های کشمکشی تاکید بر چیرگی برخی از گروه‌های اجتماعی بر گروه‌های دیگر و نظم اجتماعی مبتنی بر دخل و تصرف و نظارت گروه‌ها انگاشته می‌شود. در این صورت اپوزیسیون مدام کنترل و نظارت می‌کند و اجازه فعالیت را به پوزیسیون نمی‌دهد. در چنین سیستم‌هایی اصولاً دگرگونی‌ اجتماعی آهنگ سریع و نابسامان پیدا می‌کند. در واقع دگرگونی وقتی رخ می‌دهد که گروه‌های زیردست، گروه‌های مسلط را بربیندازند؛ یعنی گروه‌های اپوزیسیون گروه‌های پوزیسیون را سرنگون می‌کنند.

جالب اینجاست که سیستم‌های فکری کشمکشی و توافقی در طول تاریخ همواره هر دو با هم حضور داشته‌اند؛ یعنی اگر از ابتدای تاریخ به فلاسفه یونان باستان اشاره کنیم، می‌توان گفت افلاطون بیشتر طرفدار توافق بوده و ارسطو طرفدار کشمکش بوده است. همین‌طور که جلوتر برویم، در مورد شخصیت‌های رومی می‌‌توانیم بگوییم توماس آکویناس قدیس هم طرفدار توافق بوده است. یا اینکه نیکولو ماکیاولی طرفدار کشمکش بوده، در حالی‌ که جان لاک طرفدار توافق بوده است. یا مثلاً بعدتر ژان‌ژاک روسو طرفدار توافق بوده است.

اینها اصولاً در کنش سیاسی و سیستم فکری تبدیل به سیستم‌های عملی و واقعی می‌شوند و مدل‌های واقعی ایجاد می‌کنند. ولی این مدل‌ها طبیعتاً در نمونه‌های کشمکشی‌اش، اپوزیسیونِ دارای پرخاشگری و خشونت است. همان‌طور که پوزیسیون دارای خشونت و پرخاشگری است.

*مقبولیت و محبوبیت اجتماعی چقدر در جابه‌جایی قدرت بین اپوزیسیون و پوزیسیون موثر واقع می‌شود؟

صد درصد. مقبولیت اجتماعی یکی از اساسی‌ترین فاکتورهای تعیین‌کننده وضعیت اپوزیسیون و پوزیسیون است. در جهان ما اگر اپوزیسیون یا پوزیسیون از جایگاه و مقبولیت اجتماعی کافی برخوردار نباشد، اصلاً نمی‌تواند در کارش موفق باشد؛ پوزیسیون برای استمرار قدرت و اپوزیسیون برای به‌ دست ‌گرفتن قدرت.

جبهه، حاصل توافق بر سر حداقل‌ها و حزب، حاصل توافق بر سر حداکثرهاست

*اپوزیسیون جمهوری اسلامی، از جمله مجاهدین خلق و سلطنت‌طلب‌ها، آیا توانمندی و کارآمدی لازم را دارند که مورد توجه مردم داخل کشور قرار گیرند یا خیر؟

به نظر می‌رسد اصولاً اپوزیسیون برانداز طرفداران زیادی ندارد. چون تجربه‌های تاریخی نشان داده که براندازی‌ها و تغییرات یک‌شبه اصلاً نمی‌توانند مردم را به اهداف‌شان نزدیک کنند. بنابراین بعد از این نتیجه‌گیری‌ها بود که اپوزیسیون اصلاح‌طلب صاحب طرفداران قابل ‌توجه شد و توانست با کسب رای اکثریت در مجلس و دولت دو قوه را در دست بگیرد.

اما همان اپوزیسیون هم بر سر اینکه «می‌دانیم چه چیز را نمی‌خواهیم ولی نمی‌دانیم چه چیز را می‌خواهیم»، ائتلاف خود را از دست داد. چون اگر بخواهیم فرق بین جبهه و حزب را مشخص کنیم، تفاوت بر اساس همین وضعیت است.

جبهه، حاصل توافق بر سر حداقل‌هاست در حالی‌ که حزب، حاصل توافق بر سر حداکثرهاست. یعنی افرادی که می‌دانند چه چیزی را نمی‌خواهند ولی نمی‌دانند چه چیزی را می‌خواهند، می‌روند جبهه تشکیل می‌دهند تا فعلاً علیه پوزیسیون اقدام کنند، اما چون حزب حاصل توافق بر سر حداکثرهاست، بر سر اینکه ما چه چیز را می‌خواهیم به توافق می‌رسد.

اما تعریف شما از اپوزیسیون، و توصیف‌تان از شرایط مطلوب موجود، آن‌قدر ابهام دارد که بعید است بتوان فرض کرد اپوزیسیون برانداز به طور جدی در عرصه سیاسی نقش‌آفرین باشد.

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها