کد خبر: 557656
تاریخ انتشار :

پروفسور اولریش مارزلف در برنامه «خیلی دور خیلی نزدیک» مطرح کرد:

ریشه‌های مشترک در سنت‌های روایی شرق و غرب

ریشه‌های مشترک در سنت‌های روایی شرق و غرب
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش نامه نیوز، مارزلف به تجربه اولین سفر خودش به ایران در دوره جوانی اشاره کرد و گفت: همه چیز در این سفر برای من جذاب بود و به همین دلیل نتوانستم چیز زیادی بفهمم و در خاطرم بماند. در دوره جوانی من آلمان به‌شدت مشغول بازسازی بود و دوست نداشت دوران جنگ را یادآوری کند. به همین دلیل پرسش‌های ما درباره گذشته بی‌پاسخ می‌ماند. من به آن زندگی راضی نمی‌شدم و می‌خواستم ببینم دنیا چه پاسخی به پرسش‌های من دارد.

قصه‌شناسی تطبیقی

او در پاسخ به سوالی درباره موضوع رساله دکترایش که درباره داستان‌های عامیانه ایرانی است، گفت: این داستان‌ها با داستان‌های ما از لحاظ مضمون مشابه است. هر چند از نظر زبان و فرهنگ و خط متفاوت است. به این زمینه می‌گویند «قصه‌شناسی تطبیقی» که در دانشگاه‌های آلمان تدریس نمی‌کردند و به همین دلیل من روش آن را از خودم شروع کردم. چون استاد در این زمینه وجود نداشت. در قصه‌شناسی تطبیقی من یک نظریه دارم؛ اینکه مهم‌ترین قصه‌های سنت روایی غرب، از شرق می‌آید. قدیم‌ترین قصه‌‌های ما، در ادبیات هندوستان یا ادبیات اوایل اسلام در ایران یا در ادبیات عرب یا ترک وجود دارد. قصه‌ها برای آنکه از هندوستان به غرب بیاید ناگزیر از ایران عبور کرده است. قصه‌شناسان درباره قصه‌های عامیانه غرب (آلمان و انگلستان)، هندوستان و ترک فهرستی نوشته بودند اما این فهرست در خصوص ایران وجود نداشت. من چون فارسی بلد بودم طبقه‌بندی قصه‌های فارسی را نوشتم.

مارزلف درباره مواجهه شرق‌شناسان با قصه‌های شرقی گفت: گروهی از شرق‌شناسان قصه‌های شفاهی آلمان را با قصه‌های کتبی هزارویک شب مقایسه کرده‌اند و گفته‌اند ما اسم شخصیت‌ها را در قصه‌های خودمان نمی‌آوریم و هزارویک شب برعکس قصه‌هایی با شخصیت‌های نامدار دارد. مکان‌ها هم کاملا مشخص است. اشتباه آن‌ها این این بود که چیزهایی را با هم مقایسه کردند که قابل مقایسه نیست. وقتی ادبیات عامیانه غرب و شرق را مقایسه می‌کنیم می‌بینیم که خیلی به هم نزدیک هستند.

ریشه‌های مشترک در سنت‌های روایی شرق و غرب

ریشه داستان شنگول و منگول و حبه انگور

او توضیحی درباره طبقه‌بندی داستان‌های عامیانه ایرانی ارائه کرد و به عنوان مثال به ریشه داستان معروف شنگول و منگول اشاره کرد و گفت: «بز» در قصه‌های عامیانه غربی معمولا هفت بچه دارد. در داستان‌های ایرانی سه یا چهار بچه دارد که آخرینش آنقدر کوچک است که حبه انگور نام دارد. غیر از این تفاوت زیادی وجود ندارد. گرگی می‌خواهد بچه‌ها را بخورد و می‌خورد و مادر بزها بچه‌ها را نجات می‌دهد. از تحلیل‌های تاریخی پیدا کردیم که یک روایت یونانی مربوط به قرن پنج میلادی وجود دارد که شاید ریشه هر دو سنت شرقی و غربی باشد. البته روایت یونانی بسیار فشرده و ناقص است. در این حد که ماده‌بزی به بچه‌هایش می‌گوید شما مواظب گرگ باشید.

مارزلف که برای طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی از «مکتب فنلاندی» استفاده کرده است درباره این طبقه‌بندی گفت: این طبقه‌بندی مناسب قصه‌های هندواروپایی است و به درد قصه‌های چینی یا آفریقایی نمی‌خورد. من از سیستم شماره‌گذاری بین‌المللی استفاده کردم. حدود 1400 متن قصه استفاده کردم. دسترسی به مستندات در آن زمان سخت بود. چون در ایران انقلاب شد. الان آماده‌ایم این طبقه‌بندی را بازنویسی کنیم.

هزارویک شب ریشه ایرانی دارد

او گفت: مخاطبان ترجمه قصه‌های هزارویک شب درباریان اروپایی بوده‌اند و به همین دلیل مورد استقبال قرار گرفت. این قصه‌های شب‌های عربی نام گرفته است که اشتباه است؛ چون هزارویک شب فارسی است. قصه‌ علاءالدین را می‌گویند نوشته شده است اما ما نوشته آن را پیدا نکردیم. این قصه شفاهی نقل شده است. قصه علی بابا هم شفاهی تعریف شده است.

مارزلف با تاکید بر اینکه ریشه هزارویک شب فرهنگ ایرانی قبل از اسلام است، گفت: دو مولف تاریخ‌شناس عرب هستند به نام‌های مسعودی و ابن ندیم که اطلاعاتی در این زمینه داده‌اند. تا جایی که ما می‌دانیم ریشه هزارویک شب قبل از ترجمه به عربی در ادبیات ایران وجود داشت. دلیلش هم این است که نام شخصیت‌های اصلی قصه‌های هزارویک شب ایرانی هستند؛ شهریار و چهرآزاد و ... . متاسفانه هیچ اثری از کتاب فارسی و ایرانی اکنون وجود ندارد. همه‌اش از بین رفته است. پژوهشگرانی هستند که می‌خواهند قصه‌های اصلی و فارسی هزارویک شب را تشخیص دهند. من شک دارم که این موضوع امکان داشته باشد. ما در گذشته ترجمه‌های زیادی از هزارویک شب به زبان‌های مختلف داریم اما چرا به فارسی ترجمه نشد؟ اولین ترجمه به زبان فارسی در زمان قاجار انجام شد. چند صد سال داریم که هزارویک شب ترجمه نشده است. شاید به این دلیل که ایرانی‌ها کتابی شبیه هزارویک شب را داشتند. مثلا کتابی به نام مونس‌نامه بوده است که بسیار شبیه داستان‌های هزارویک شب است. پس چرا باید ترجمه می‌کرده‌اند.

مسلمانان شوخ و طنزپرداز هستند

او درباره توجهش به ادبیات شفاهی طنز در ایران گفت: من کتابی مفصل نوشتم درباره طنز در ادبیات عرب قبل از مغول‌ها. من در منزل آرشیوی دارم شامل 12هزار شوخی و طنز که در کتاب‌های مختلف از آن استفاده شده است. مهم‌ترین کتاب شوخی آن زمان کتابی است به نام «نثر الدر» که به فارسی یعنی پراکنده شدن مروارید. مولف کتاب ابومنصور الآبی است که ایرانی است اما به زبان عربی کتاب را نوشته است. این دایره‌المعارف هفت جلدی شاید پنج هزار لطیفه داشته باشد. من اینها را با لطایف فارسی مقایسه کردم. دیدم ما لطایف عبید زاکانی را داریم. ما کتاب سفیر را با نام لطایف الطوایف داریم. ما در شعرهای مولوی و عطار شوخی‌های زیادی داریم که در ادبیات عرب فقط متنش را گفته‌اند اما وقتی به دست شاعران ایرانی رسید معنای عرفانی به آن افزودند که ارزش این شوخی‌‌ها بیشتر شده است. ادبیات شرق و جهان اسلام در زمینه طنز بسیار غنی است و بسیار خندیده‌اند؛ برخلاف تصور تاسف‌آمیزی که از مسلمانان وجود دارد.

مارزلف با اشاره به پژوهش اخیر خود با نام «شرق درون ما» گفت: من قصه‌هایی را بررسی می‌کنم که دو شرط داشته باشد؛ یکی اینکه منبع قصه از ادبیات شرقی جهان اسلام باشد. شرط دوم این است که لااقل یکی دو تا روایت شفاهی غرب یا اروپا و آمریکا باشد که ثبت شده باشد. چیزی که برای من مهم و لذت‌بخش بود این است که دو چیز که خیلی با هم فاصله دارد و هیچ ارتباطی ندارد، چقدر شبیه هم و یکسان است. ما عقیده داریم که هیچ فرهنگی وجود ندارد که کاملا مستقل از فرهنگ‌های دیگر تحول یافته باشد. ما مدیون دیگران هستیم و باید این دین را پس بدهیم. کار من یک قدم خیلی کوچک در این راه است.

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها