در گفتوگو با نامهنیوز مطرح شد
بازی بزرگان/ محمد هاشمی رفسنجانی: مدیران اول انقلاب برای رضای خدا کار میکردند نه برای منافع جناحی خود
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
مهرشاد ایمانی، نامهنیوز، رسته خبر سیاسی : هرچه به انتخابات مجلس نزدیکتر میشویم بحثهای جناحی بیشتر میشود. عدهای در تحلیلهای خود میگویند که اصلاحطلبان دیگر سرمایه اجتماعی خود را از دست دادهاند و مجلس آینده نصیب اصولگرایان است و عدهای دیگر با جداکردن حساب اصلاحطلبان از دولت، این طیف را برنده قطعی یا دستِکم نسبی انتخابات قلمداد میکنند؛ همه اینها شاید مهم باشد اما مسئله اصلی این روزهای مجلس نیست. مجلس شورای اسلامی در سالهای اخیر و مشخصا بعد از مجلس ششم با یک افول عظیم مواجه شد؛ بهنحوی که دیگر شخصیتهای تأثیرگذار و مهم در آن دیده نشد و معمولا افرادی در مجلس حضور یافتند که یا از اساس برای مردم شناختهشده نبودند یا آنکه با مانور تبلیغاتی تنها درصدد تأمین منافع شخصی و گروهی خود بودند. البته این سخن مطلق نیست و در سالهای گذشته افراد موثری نیز نمایندگی مردم را برعهده گرفتند اما بستهبودن مسیر برای حضور شخصیتها و چهرههای مهم سیاسی به وضوح آشکار است. وقتی به مجالس اول و دوم انقلاب نگاه میکنیم، درمییابیم که هر یک از نمایندگان مجلس فارغ از نوع دیدگاهشان در قامت یک رئیسجمهور بودند و همگان آنقدر مجلس را مهم میپنداشتند که حتی شخص امام(ره) گفت که مجلس در رأی امور است اما اکنون نهتنها مجلس از حیث کارکرد عملی در رأی قرار ندارد بلکه شخصیتهای سیاسی نیز آن را چندان جدی نمیدانند و عموم ایشان تمایل دارند که به سکان ریاستجمهوری دست یابند. البته برخی نیز علت دور ماندن شخصیتهای بزرگ سیاسی را موضوع ردصلاحیت میدانند اما هر یک از اینها یا حتی هردوی اینها باشد، باید پذیرفت که فقدان نیروهای تأثیرگذار بسیار بااهمیتتر از رأیآوری این یا آن جناح سیاسی در انتخابات است و خارج ماندن بزرگان از بازی سیاست اگر بر منوال دو دهه گذشته پیش رود، مجلس در مقام عمل از محتوای خود تهی میشود. «نامهنیوز» برای بررسی این موضوع تحت عنوان «بازی بزرگان» سلسله گفتوگوهایی را با شخصیتهای سیاسی انجام میدهد که اکنون مشروح گفتوگو با محمد هاشمی رفسنجانی را میخوانید.
وقتی به عرصه سیاسی کشور نگاه میکنیم جای خالی شخصیتهای برجسته انقلاب خالی است. به خصوص آنکه در مجلس این خلأ بیشتر از هر جای دیگر احساس میشود. چه زمینههایی وجود داشت تا دیگر شاهد چهرههای مهم در نهاد قانونگذاری نباشیم؟
فضای سیاسی کشور پذیرای اشخاصی که سالها در مدیریت کلان تجربه آموختهاند نیست؛ افرادی که از استقلال رأی برخوردارند و عمر خود را صرف کشور و انقلاب کردهاند. مسئولان چندان تمایل ندارند که چنین افرادی را بپذیرند و از تجربیات آنها استفاده کنند. ما هنوز به این باور نرسیدهایم که تجربه یکی از ثروتهای ملی است. افراد وقتی روی کار میآیند معمولا به دنبال منافع فردی، جناحی و گروهی خود هستند و به منافع ملی نمیاندیشند و سطح مدیریت کشور به گونهای نیست که از تجربیات افرادی که سالها فعالیت کردهاند، استفاده شود. یکی از مهمترین نمونههای چنین دیدگاهی تصویب قانون منع بهکارگیری بازنشستگان است که باعث شد افرادی که 30 یا 40 سال تجربه اندوختهاند کنار بروند. این همان نگاهی است که آزمون و خطاهای مجدد را به بار میآورد و ما در کشورمان آزمون و خطا کم ندیدهایم و میدانيم كه چه هزینهای را به کشور تحمیل میکند. مدیران اول انقلاب از عزت نفش بالایی برخوردار بودند زیرا فعالیت در نظام را تکلیف میدانستند و با این دیدگاه هیچ وقت خود را تحمیل نمیکردند و اساسا به دنبال منافع جناحی و شخصی نبودند؛ این تفکر اکنون در حاشیه است. مدیران برجسته و شخصیتهایی که مردم سالهاست به آنها اعتماد دارند هنوز هم اگر دعوت شوند حاضرند که تجاربشان را در اختیار قرار بدهند. در دنیا اینطور نیست که وقتی فردی دوره نمایندگیاش تغییر میکند یا دوره ریاستجمهوریاش به پایان میرسد، حذف شود. نه تنها اینگونه نیست بلکه در موقعیتهای مختلف از تجربیات ایشان استفاده میشود.
در شرایطی که احزاب کارکرد درست خود را ندارند و فعالیتهای حزبی با اصول خود پیش نمیرود، احزاب به محافل سیاسی تبدیل شدهاند که معمولا لیستهای انتخاباتی آنها نتیجه توافقهای محفلی و نه نتیجه حزبی است. آیا لیستهایی که اخیرا برای انتخابات داده میشود در شرایطی که اصول واقعی تحزب رعایت نمیشود، باعث کنار ماندن بزرگان و حتی جوانهای شایسته نمیشود؟
فلسفه احزاب در کشورهای مختلف دنیا با ایران متفاوت است. احزاب در کشورهای مختلف برای دستیابی به قدرت تشکیل میشوند و برای نیل به این هدف برنامههای مشخص خود را ارائه میدهند و مردم بر اساس آن برنامهها آراء خود را در صندوق انتخابات میریزند. ساختار سیاسی موجود این اجازه را نمیدهد که احزاب اینگونه فعالیت کنند؛ نتیجه چنین حالتی این میشود که احزاب قادر نیستند قدرت واقعی را در اختیار بگیرند، برای مدیریت عالی کشور برنامهریزی کنند و نقشی تعیینکننده داشته باشند. آنها آرامآرام جذابیت خود را از دست میدهند و از محتوا خالی و تبدیل به محافل سیاسی میشوند. چنین محفلهایی در هر انتخابات لیستهایی هم میدهند اما تمام اینها به معنای داشتن استراتژی و برنامه نیست؛ بنابراین احزاب در کشور ما نمیتوانند مانند سایر کشورها فعالیت کنند و توانشان در هین حدی است که میبینید.
به عنوان بحث پایانی بفرماید که آیا خود شخصیتهای برجسته کشور علاقه دارند که در قامت نمایندگی ظاهر شوند؟
مجلس در سالهای اخیر از کارکرد خود افتاده است و چندان اعتباری ندارد و حرفش خوانده نمیشود. حتی بعضی از دولتها آنقدر به مجلس بیاعتنا بودند که مصوبات آن را اجرا نمیکردند و نهاد قانونگذاری را مزاحم خود میدیدند؛ مشخصا در یکی از دولتها هفتاددرصد برنامه چهارم توسعه اجرا نشد. با چنین وصفی شأن مجلس پایین آمد و از جذابیت آن کاسته شد و بعدها هم چنین شأنی ارتقا نیافت و همان حالت به شکل عادت درآمد. طبیعی است در چنین فضایی شخصیتهای مهم که خواستار کار برای کشور و مردم هستند، تمایل نداشته باشند وظیفه نمایندگی را بر عهده بگیرند.
دیدگاه تان را بنویسید