کد خبر: 560389
تاریخ انتشار :

بازخوانی ماجرای قتل بن لادن به روایت میشل اوباما به بهانه کشته شدن ابوبکر بغدادی

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عملیات نظامی آمریکا و اعلام خبر کشته شدن ابوبکر البغدادی رهبر گروه تروریستی داعش اتفاقی است که خبرهایش از شب گذشته فضای رسانه‌ای و مجازی را درنوردیده است. اتفاقی که هنوز رسما اعلام نشده و گفته می‌شود رئیس جمهور آمریکا منتظر اعلام نتیجه تست دی‌ان‌ای است تا این خبر را به طور قطعی اعلام کند. اما این اتفاق چندسال پیش‌تر هم در کاخ سفید تکرار شده است. وقتی باراک اوباما خبر کشته شدن بن لادن رهبر گروه القاعده در پاکستان را رسانه‌ای کرد. البته طبق تصویرسازی میشل اوباما این اتفاق در کاخ سفید هیجان بسیاری برانگیخته است.
میشل اوباما، همسر باراک اوباما در کتاب «شدن» هیجان و اضطرابی که این اتفاق در کاخ سفید به وجود آورد را توصیف می‌کند. او ابتدا در بخشی از فصل بیست‌ودوم کتاب می‌نویسد: «در اوایل سال ۲۰۱۱، باراک، یک بار، نام اسامه بن لادن را برد. تازه شام را تمام کرده بودیم و ساشا و مالیا رفته بودند تکالیفشان را انجام دهند، و دونفری در اتاق غذاخوری تنها بودیم. باراک گفت: «فکر می‌کنیم جاش رو می‌دونیم. شاید بریم و بگیریمش؛ اما هنوز هیچ چیز قطعی نیست.»
او در بخش دیگری از همین فصل ماجرا را اینطور توصیف می‌کند: «آن شب، پس از اینکه از دوستانم جدا شدم، ساعت ده به خانه رسیدم و راهنما جلوی در از من استقبال کرد، مثل همیشه. می‌توانستم حدس بزنم که اتفاقی در حال وقوع است. حس کردم فضای طبقه اول کاخ سفید مثل همیشه نیست. از راهنما پرسیدم رئیس جمهور کجاست. گفت: «فکر می‌کنم طبقه بالاست خانم. برای صحبت با مردم کشور خود را آماده می‌کند.»
فهمیدم که این اتفاق بالاخره رخ داده بود. می‌دانستم که قرار بود اتفاق بیفتد؛ اما دقیقا نمی‌ دانستم چه موقع اتفاق می‌افتد. دو روز گذشته را سعی کرده بودم عادی رفتار کنم و وانمود می‌کردم نمی‌دانم اتفاق مهم و خطرناکی در حال وقوع است. پس از ماهها جمع‌آوری اطلاعات و هفته‌ها آمادگی دقیق، پس از جلسات مختلف توجیه اطلاعات و ارزیابی خطر و تصمیم نهایی، هفت هزارمایل دورتر از کاخ سفید و در تاریکی شب، تیمی نخبه از تفنگ‌داران آمریکایی به مجتمعی در ایبت‌آباد پاکستان حمله کردند و اسامه بن لادن را کشتند. وقتی وارد سالن شدم، باراک داشت از اتاق خواب بیرون می‌آمد. کت و شلوار به تن داشت و یک کراوات قرمز زده بود و ظاهرا آدرنالین بدنش کم شده بود. فشار این تصمیم را ماهها تحمل کرده بود. گفت: «گرفتیمش؛ و هیچ کس آسیب ندید.»

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها

پیشنهاد ما

دیگر رسانه ها