کد خبر: 5605
تاریخ انتشار :

پاساژها در مقابل بازار، تقابل سنت و مدرنیته در بطن شهرها

پاساژها در مقابل بازار، تقابل سنت و مدرنیته در بطن شهرها
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش نامه به نقل از هفته نامه متن، پاساژ به‌مثابه یک عرصه عمومی جدید آن نقش پررنگ بازار سنتی را کمرنگ‌تر کرده و روابط و مناسبات جدیدی را همراه با یک سبک زندگی نوین به ارمغان آورده است. شکاف بین نسل‌ها «پژمان» بیشتر بعدازظهر‌ها را در پاساژ‌های «گلستان» و پاساژ «میلاد نور» شهرک غرب می‌گذراند. به قول خودش این پاساژ‌ها «پاتوقش» است و اکثر دوستانش را اینجا می‌بیند. وقت‌گذرانی می‌کند. دوستان تازه پیدا می‌کند. وی تاکید دارد «بزرگ‌ترین تفریح زندگی‌اش» همین پرسه‌زدن در پاساژ‌هاست، اما به‌ندرت هم شده از این پاساژ‌ها خرید کند. پژمان دانشجوی سال دوم رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه آزاد رودهن است. او می‌گوید: «خانواده‌ام خرید‌هایش را از بازار بزرگ تهران می‌کند. مادرم هر چند هفته یک بار با مترو می‌رود به ایستگاه 15خرداد خرید می‌کند، من هم هر وقت لباس خرید می‌کنم با مادرم آنجا می‌روم.» این امر، نشان از یک شکاف نسلی دارد. اگر سال‌ها پیش بازار سنتی تهران مرکز تمامی تبادلات تجاری و البته مرکز فرهنگی-سیاسی شهر بوده، نسل جدید اکنون جا‌های دیگری از جمله پاساژ‌ها را مدنظر دارد. کارکرد بازار سنتی اکنون کمرنگ‌تر از گذشته شده و صرفا کارکرد تجاری آنها باقی مانده است.

در ایران خصوصا شهر‌های بزرگ، در طول تاریخ «بازار سنتی» به عبارتی «قلب تپنده شهر» بوده‌اند، اما در چند سال اخیر، این قلب کمتر به شریان شهر خون می‌رساند. اکنون تعدد پاساژ‌ها و مراکز خرید مدرن، کارکرد بازار سنتی را کمرنگ‌تر کرده است.

شاید هنوز مادران و پدران پژمان‌ها برای «خرید» به بازار سنتی بروند. اما دیگر بازار سنتی کمتر آن کارکرد سابق خود، به‌مثابه فضایی برای بروز عرصه عمومی را دارند. در پیوند با این موضوع، شهروندان خصوصا جوانان در مکان‌های گوناگون از جمله پاساژ‌های مدرن سعی می‌کنند، کارکرد‌های فرهنگی-اجتماعی ایجاد کنند. از همین رو، پاساژ‌ها در شهرهای بزرگ ایران تنها مکانی تجاری نیستند، بلکه تبدیل به یک عرصه عمومی شده‌اند. پاساژ اکنون به‌عنوان بخشی از زندگی روزمره شهری، دیگر تنها جنبه تجاری ندارد. بلکه به عرصه‌ای برای بروز کنش‌های اجتماعی و حتی فرهنگی تبدیل شده است.

برخی از کار‌شناسان، پرسه‌زدن در پاساژ‌ها و پاساژگردی را با پرسه‌زنی شهروندان اروپایی در میانه قرن نوزدهم میلادی در خیابان‌ها و پارک‌های کشورهای اروپایی مقایسه می‌کنند؛ خیابان‌ها و پارک‌هایی که نه تنها مکانی برای گذراندن اوقات فراغت جوانان بلکه محلی برای نمایش آخرین مد‌ها و به‌روزشدن جدید‌ترین مدل‌ها بودند.

پاساژ، فرصتی برای نمایش مد پیروی از مد، زیبایی‏‌خواهی و تنوع‌‏پسندی، ریشه در نهاد انسان دارد که نیازهایی چون تنوع، زیباخواهی منشا اصلی آن محسوب می‌‏شود. برخی از روان‌شناسان اجتماعی معتقدند که ایجاد نشاط و شادابی و ارضای هیجان‌ها از کارکرد‌های مد است.

واژه مد، در لغت به معناى سلیقه، اسلوب، روش و شیوه به کار مى‏رود. مد در اصطلاح، عبارت است از روش و طریقه موقت که طبق ذوق و سلیقه اهل زمان طرز زندگی، لباس پوشیدن را تنظیم می‌کند. مدگرایى نیز آن است که فرد، سبک لباس پوشیدن و طرز زندگى و رفتار خود را طبق آخرین الگو‌ها تنظیم کند و به محض آن‌که الگوى جدیدى در جامعه رواج یافت، از آن پیروى کند. شاید بازار سنتی با تیپ آدم‌هایی که با لباس‌های ساده و بعضی خاک‌آلود و نامرتب مشغول تبادلات تجاری هستند، با تیپ حاجی‌بازاری‌هایی که کلاه نمدی سرمه‌ای رنگ بر سر دارند و تسبیح می‌چرخانند نتواند حس نسل جدید، در یافتن مد‌های جدید را ارضا کند.

در بازار‌های سنتی، شهروندان خصوصا جوانان، فرصت کمتری برای عرضه مد‌های جدید می‌یابند. «مونا» فارغ‌التحصیل طراحی لباس از دانشگاه هنر تهران معتقد است: «چون در ایران مکان مشخصی نداریم که شوهای لباس در آنجا برگزار شود. از این رو این شو‌ها یا در خانه‌های شخصی صورت می‌گیرد یا در مکان‌هایی همچون پاساژ‌ها، برای همین است که حضور جوانان در پاساژ‌ها تبدیل به یک کنش دسته‌جمعی و به نوعی نمایشگاهی از مدهای جدید شده است.»

بازار برای «خرید کردن»؛ پاساژ برای «خرید رفتن» به‌دلیل همین مسایل، پاساژ‌ها تبدیل به یک پدیده اجتماعی شده‌اند، مکانی که برخلاف بازار سنتی دیگر افراد تنها برای خرید، به آن مراجعه نمی‌کنند. در این شرایط باید یک تفاوت جدی در مورد دلایل حضور شهروندان در پاساژ‌ها در مقابل بازار‌های سنتی بیابیم؛ تفاوتی میان قصد «خرید رفتن» و عمل «خرید کردن». جوانانی که چندان عرصه عمومی برای بروز سبک زندگی خود نمی‌یابند، از اندک فرصتی که برایشان در پاساژ‌ها پیش می‌آید، بیشترین بهره را می‌برند. در این شرایط، مساله کسب سود هم مطرح است. این کنشگری جوانان به کسب سود بیشتر مغازه‌داران کمک می‌کند. همین امر به فرصتی برای پاساژدار‌ها در مقابل بازاریان سنتی تبدیل شده است.

محسن، مرد میانسالی که در پاساژ تیراژه بوتیک لباس دارد، معتقد است که باید اجازه داد که جوانان و زنان حتی اگر قصد خرید ندارند به پاساژ‌ها بیایند، قدم بزنند و به ویترین نگاه کنند. وی به رادیو زمانه می‌گوید: «بالاخره از میان ۱۰ نفری که به ویترین مغازه من نگاه می‌کنند، یک نفر مشتری می‌شود. هر چقدر تعداد بالا‌تر برود به‌تبع هم مشتریانم زیاد‌تر و هم سودم بیشتر خواهد شد.»

این در حالی است که در بازار سنتی تهران این فرصت «ویترین‌گردی» به‌دلیل ساختار طبیعی بازار وجود ندارد. آقای حلاج از پارچه‌فروشان قدیمی تهران، که همه در بازار وی را به نام «حاجی حلاج» می‌شناسند، در این باره می‌گوید: «قدیم‌تر‌ها مردم حوصله داشتند، می‌آمدند می‌پرسیدند و ما تخته‌های پارچه را برایشان می‌آوردیم و با حوصله و وقت نگاه می‌کردند اما الان دیگر آن موقعیت‌ها نیست. مردم به پاساژ‌های بالای شهر می‌روند. گویا شکل حجره‌های ما دیگر موردپسند مشتریان جدید نیست.

این پاساژگردی علاوه بر این‌که فرصتی برای ارتباطات اجتماعی به جوانان می‌دهد، برای صاحبان مغازه‌ها هم رونق کسب و کار ایجاد می‌کند. فرصتی که بازار‌های سنتی با کوچه‌های باریک و حجره‌های تودرتویشان چندان ایجاد نمی‌کنند. بازار‌های سنتی بیشتر تبدیل به موزه‌هایی شده‌اند که یا برای گردشگران خارجی جذاب هستند یا حس نوستالژی کودکی نسل‌ها را برمی‌انگیزد. دیگر «کف بازار» بودن، مزیتی نیست که کسی به آن ببالد.

کافی‌شاپ یا قهوه‌خانه؟ اگر به تاریخ ایران نگاه کنیم، معمولا قهوه‌خانه‌های واقع در بازار‌های سنتی، مرکز اصلی تبادلات فرهنگی و بحث‌های داغ سیاسی بوده‌اند. اما الان آن رونق سابق افتاده‌اند، این‌بار کافی‌شاپ‌ها و فست‌فود‌های پاساژ‌ها جای آن را گرفته‌اند.

به همین دلیل، این روز‌ها شاهد آن هستیم که در پاساژ‌های بزرگ شهر تهران و دیگر شهر‌های بزرگ ایران، تعداد زیادی کافی‌شاپ و کافی‌نت هم در کنار بوتیک‌های لباس وجود دارد. همچنین معمولا در ورودی‌های این پاساژ‌ها، رستوران‌های فست‌فود، دکه‌های فروش بستنی و شیرینی‌جات و البته از همه جالب‌تر پدیده فروش «ذرت مکزیکی» را شاهد هستیم. نمونه بارز این پدیده را در پاساژ اندیشه نزدیک سیدخندان می‌توان دید. به جرات می‌توان گفت معجون‌فروشی‌ها و بستنی‌فروشی‌های این پاساژ و کافی‌شاپی که در طبقه زیرزمین این پاساژ وجود دارد، از تمامی مغازه‌های دیگر، مشتری بیشتری دارد.

یکی از مغازه‌داران پاساژ اندیشه در این زمینه به رادیو زمانه گفت: «اکثر مشتریان ما کسانی هستند که می‌خواهند یک بعدازظهر خود را به تفریح و وقت‌گذرانی بپردازند، می‌آیند یک بستنی یا معجون یا ذرت مکزیکی می‌خرند و در میان مغازه‌ها پرسه می‌زنند، چند ساعتی را به ویترین‌ها نگاه می‌کنند. در ‌نهایت هم بدون خرید جنس خاصی هم می‌روند.

این پدیده «پرسه‌زنی» در پاساژ‌ها چیزی است که در بازار‌های سنتی نمی‌بینیم. در بازار‌های سنتی همه برای یک هدف مشخص و معین مشغول فعالیت هستند. به قول حاجی‌حلاج کسی وقت برای سرخاراندن هم ندارد. اما پرسه‌زنی در پاساژ‌ها یکی از مهم‌ترین پدیده‌های زندگی روزمره در ایران امروز است. امری که باعث شده بسیاری از صاحبنظران و جامعه‌شناسان به آن توجه نشان دهند. در این بین، عباس کاظمی یکی از جامعه‌شناسانی است که در این زمینه، کار تحقیقاتی کرده است.

استاد سابق دانشگاه تهران در زمینه پدیده پاساژگردی در ایران مقالاتی هم منتشر کرده است. در مقاله‌ای که در ۲۳ آذر سال ۱۳۸۴ رزونامه ایران با عنوان «کاوشى در زندگى روزمره در مراکز خرید شهر تهران» منتشر کرده است، می‌نویسد: «گویا مراکز خرید، جامعه رفاه را به نمایش مى‌گذارد؛ آدم‌هاى مرفه، کالا‌ها و مکان مناسب؛ آن‌چه بنیامین مى‌گفت یک جامعه خیالى مرفه. ولى وقتى، این اقلیت‌هاى فرهنگى در آنجا حاضر مى‌شوند این یوتوپیا و دنیاى خیالى را از بین مى‌برند و این یکنواختى را به فضاى نایکنواخت تبدیل مى‌کنند. وقتى که این افراد از سوى ماموران و نگهبانان مراکز خرید رانده مى‌شوند، هشدار مى‌بینند و تذکر مى‌شنوند، به این معناست که آنجا ناهمگنى وجود دارد. آنجا ناعدالتى و نایکنواختى وجود دارد. در تجربه روزمره در پاساژهاى تهران ما چه چیزى مى‌بینیم؟»

پاساژ، مکانی برای هویت‌یابی اگر در گذشته بازار‌ها محلی بودند که نبض کل شهر در دستشان بود و بازاریان تعیین‌کننده بسیاری از شوونات زندگی شهری از اقتصاد گرفته تا فرهنگ و سیاست بودند اکنون پاساژ‌ها تبدیل به یک عرصه عمومی شده‌اند؛ مکانی برای بروز هر آن چه نادیده گرفته شده است. میل به متفاوت زیستن، میل به زندگی مدرن، پرسه‌زنی، ارتباط اجتماعی، مد، تفریح و... به نظر هم نمی‌رسد این امر مختص طبقه خاصی باشد. هستند بسیاری از جوانان بیکار طبقات متوسط و فرودست که با سوار شدن به مترو و اتوبوس به پاساژ‌های بالاشهر می‌روند، در کنار هم‌سن‌وسال‌هایشان که ماشین‌های گران‌قیمت را در پارکینگ پاساژ‌ها پارک کرده‌اند، وقتشان را در پاساژ‌ها به پرسه‌زنی می‌گذرانند. از این رو به نظر می‌رسد پاساژگردی پدیده‌ای فراطبقاتی است.

بنا به مشاهدات معمول مغازه‌داران، بیشتر کسانی که هر روزه به پاساژ سر می‌زنند، زنان و مردان جوان هستند. که یا در گروه‌های بزرگ دوستی یا دو نفره و حتی بعضا تنها به پرسه زدن در پاساژ‌ها می‌پردازند. در واقع شهروندان کمتر به‌صورت خانوادگی به پاساژ‌ها مراجعه می‌کنند. برخلاف بازار‌های سنتی که اکثر مراجعه‌کنندگانش یا خانواده‌ها هستند یا زنان پا به سن گذاشته. این تفاوت در گروه‌های اجتماعی مراجعه‌کننده به پاساژ و بازار موید این مطلب است که اکثرا زنان و پسران جوان، بازیگران اصلی عرصه عمومی پاساژ‌ها هستند.

عباس کاظمی، معتقد است که پاساژگردی برای جوانان علاوه بر این‌که «تفریح» است، به نوعی برای کسب «هویت شهری» لازم است. وی در این زمینه می‌گوید: «پاساژ‌ها و مراکز خرید مانند خیابان‌ها فضای رویارویی با غریبه‌ها هستند. غریبه‌هایی که شخص با چشم‌های خود با دیگر افراد تماس برقرار می‌کند و به لحاظ فیزیکی و بدنی با آنها بسیار نزدیک است بدون این‌که آنها را مخاطب قرار دهد. در مراکز خرید، فضای مشترک از در کنار هم بودن پدید می‌آید. جایی که امکان ارتباط متقابل اگرچه به‌ندرت رخ دهد اما وجود دارد. یعنی‌‌ همان ویژگی‌های شهر در مراکز خرید نیز مشاهده می‌شود.»

همین مساله باعث شده است که پاساژ به یک مکان برای تعریف «هویت زیست شهری» تبدیل بشود. هویتی که پیش از از هر طرف نفی می‌شود. شاید برای دختران جوان خرید کردن نوعی هویت‌یابی باشد و برای پسران جوان پرسه‌زدن در میان ویترین مغازه‌ها تفریح بی‌خرجی باشد. هرچه باشد برای جوانان شهر‌های بزرگ ایران که عرصه عمومی خاصی برای تفریح ندارند، پاساژ تفریحگاه، عرصه عمومی برای هویت‌یابی و مکانی برای ارتباطات اجتماعی است. جوانان، پرسه‌زنان در راهروهای پاساژ‌ها میل به مصرف خود را ارضا می‌کنند تا شاید هویتی بیابند. پاساژ درواقع یک عرصه عمومی در پروژه ناتمام مدرنیته است. این پدیده از آغاز سرمایه‌داری مصرفی تاکنون بوده است و در هر موقعیت جغرافیای خاصی به‌تبع آن تغییرات ویژه خود را داشته است.

همین امر، باعث شده است که نقش بازار سنتی در هویت‌دهی به شهر‌ها کاسته شود. اگر در گذشته نه‌چندان دور، هر شهری با بازار سنتی‌اش شناخته می‌شد و معماری بازارش هویت خاصی به شهر می‌داد، اکنون ده‌ها پاساز و مرکز خرید با معماری مدرن به‌صورت نمادین جای معماری سنتی و بومی بازار‌های سنتی را گرفته است. از آن طرف روابط سنتی که در بازار حاکم بوده است و به کلیت شهر تسری می‌یافت دگرگون شده است. دیگر مفهوم «حاجی‌بازاری» آن تاثیرگذاری که در گذشته داشته است را از دست داده است.

شاید اگر این روز‌ها والتر بنیامین (متفکر معروف مکتب فرانکفورت) در تهران می‌توانست پرسه بزند، قطعا برای پروژه ناتمام پاساژ‌هایش در پاریس ایده‌های نابی از پاساژهای امروز تهران می‌گرفت. شاید کل مساله «عرصه عمومی» در تفکر مکتب فرانکفورت، هم دچار تغییر بنیادینی می‌شد.

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها