مروری بر سفرنامه «ژان شاردن» فرانسوی به انگیزه سیصدوهفتادوششمین زادروز او
سفرنامه نویس فرانسوی: من هیچ ملت را مؤدبتر و ملایمتر از ملت ایران ندیدهام
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
شاردن معتبرترین مورخ عهد صفوی است و سیاحتنامهای که او نوشته است از پارهای جهات با شاهنامه فردوسی میشود مقایسهاش کرد که در آن از دلاوریهای پهلوانان ایران صحبت به میان آمده است.
«ادوارد براون»، ایرانشناس شهیر انگلیسی
ژان شاردن (Jean Chardin)، یک پروتستان فرانسوی بود اما در انگلیس زاده شده بود. وقتی به ایران آمد حتی به دربار صفوی راه یافت و شد طراح جواهرات سلطنتی. شاه عباس دوم (کبیر) به او پر و بال داد. بار دیگر در سالهای ۱۶۶۷، ۱۶۶۹، ۱۶۷۳ و ۱۶۸۱ به ایران آمد که در این میان، طولانیترین حضورش در سفر چهارمش رخ داد. سفری که چهار سال یعنی تا ۱۶۷۷ تداوم یافت که دو سالش در اصفهان و باقی آن در دیگر شهرهای ایران ازجمله بندرعباس گذشت.
اگرچه زندگی خودِ شاردن حاوی نکتهای چندان خاص نیست اما سفرنامه ده جلدیاش سراسر نکته دارد و حالا یکی از مهمترین منابع بیبدیل غربی در ایرانشناسی محسوب میشود و اهمیت آن بیشتر به سبب جزئیاتی است که درباره ایران و ایرانیان بیان کرده است. او بخش نخست کتابش را در سال ۱۶۷۱ منتشر کرد و در آن احتیاط ورزید اما وقتی با استقبال حیرتانگیزی روبهرو شد، بقیهاش را هم به طبع رساند چنانکه در زمان حیات خودِ او، پنج بار تجدید چاپ شد، هرچند نسخه کامل آن در سال ۱۸۱۱ وقتی نود و هشت سال از مرگ او میگذشت در اختیار عموم قرار گرفت.
این کتاب نثری بیتکلف دارد و میکوشد از اغراقهای مثبت و منفی که غالب سفرنامهنویسان و سیاحان اروپایی از ایران دارند، پرهیز کند. از این رو درباره ایران و هند و مشرقزمین اثری کمنظیر است. درستی آنچه شاردن نوشته چنان است که حتی ناورنیه و مینورسکی بر آن صحه گذاشتهاند.
مکتوبات او هرچه از حضور در ایران میگذرد همگام با افزایش دانش و تجربهاش درباره ایران، دقیقتر و مفصلتر شده است و درباره حکومت، ارتش، قوانین، سنتها، امور اقتصادی، اجتماعی، مسایل فرهنگی، باورها، اعتقادات دینی، عادات ایرانیان و تاریخ و جغرافیای ایران به تفصیل نوشته است. نوشتهاند سفرنامه او چنان بود که علاوه بر جذابیت عمومی و تخصصی، الهامبخش آثار فکری، سیاسی و ادبی برخی از نویسندگان و متفکران مطرح غربی بعد از او، از جمله منتسکیو، گیبون، ولتر، روسو و ویلیام جونز بوده است.
این سفرنامه را نخستین بار، محمد عباسی در سال ۱۳۳۵ ازسوی موسسه انتشارات امیرکبیر منتشر کرد، و نسخه کامل ده جلدیاش به مرور تا سال ۱۳۴۵ عرضه شد.
شاردن در سفرنامه خود، درباره تساهل و تسامح ایرانیان نوشته است: «من هیچ ملت را ندیدم که مثل ایرانیها نسبت به اقوامی که از لحاظ نژاد و دین بیگانه هستند، سهلانگار باشند. در این هنگام که در کشورهای اروپایی اختلافات بزرگ مذهبی وجود دارد در ایران، هیچکس به یهودیها و عیسویها و گبرها و مسافرین اروپایی که گاهی به ایران میآیند کاری ندارند مگر اینکه بعضی از افراد آنها را تحریک کنند و به جان یهودیها یا عیسویها و یا گبرها، بیاندازند.»
او همچنین درباب اخلاق ایرانیها نیز معتقد است: «ایرانیها و البته سکنه شهرنشین آنها همانگونه که از حیث زیبایی و خوشاندامی در خور تحسین هستند، از حیث اخلاق و معاشرت هم در دنیا بینظیر هستند. من هیچ ملت را مودبتر و ملایمتر از ملت ایران ندیدهام و ادب و نزاکت در ایرانیها فطری است و اگر سالها با یک ایرانی دوستی و یا معامله بکنید، محال است از زبان او چیزی بشنوید که شما را برنجاند و محال است که او حاضر باشد یک خبر بد به شما بدهد و اگر مجبور شود راجع به مرگ یک نفر صحبت کند و می گوید «عمرش را به شما داد» یا «عمرش را به شما بخشید.» یعنی او نمیخواست بمیرد تا این که باعث تاثر شما بشود بلکه چون شما را دوست می داشت برای ابراز دوستی عمرش را به شما واگذار کرد و رفت.»
نژاد ایرانی اما مشخصه دیگری است که توجه شاردن را به خود جلب کرد: «نژاد ایرانی تا دویست سال قبل به این زیبایی نبود، برای اینکه ایرانیان، پیوسته بین خویشاوندان وصلت میکردند و خون تازه وارد خانوادههای ایرانیان نمیشد. از دویست سال به این طرف رسم وصلت کردن با نژادهای بیگانه، بهخصوص وصلت با گرجیها و چرکسها که از زیباترین نژادهای جهان هستند، در ایران طوری متداول شد که در آن کشور هر کس اسم و رسمی داشته باشد، مادرش گرجی است یا چرکسی. اختلاط نژادهای ایرانی با نژادهای گرجی و چرکسی،نژاد ایرانیان را خیلی زیباتر کرده است... مردها و زنها، در شهر اصفهان «پایتخت ایران در زمان حکومت صفوی» همه بلندقامت و نازکاندام هستند و من در اصفهان، مرد زشت ندیدم مگر، روستاییان که از اطراف به شهر میآمدند. انسان وقتی از معابر و بازارهای اصفهان عبور میکند آنقدر مردان زیبا میبیند که نمیداند کدامیک از آنها را از نظر بگذراند. من زنها را که حجاب داشتند، نمی دیدم ولی در کشوری که مردها آنقدر زیبا باشند، معلوم است که زیباییِ زنها به چه پایه میرسد و تمام جوانهای ثروتمند ولایات ایران که خواهان زن بسیار زیبا باشند برای زن گرفتن به اصفهان مسافرت میکنند و از دختران اصفهانی خواستگاری میکنند.»
او حتی اقلیم ایران را سبب زیبایی مردم این دیار دانسته است: «هوای تمام مناطق ایران، غیر از ولایات شمالی و سواحل خلیج فارس و بحر عمان خشک است و هوای خشک مانع از این میشود که زیبایی مرد و زن، بهزودی از بین برود.»
او ولخرجی ایرانیها را هم به باد انتقاد میگیرد و میان آنان و باقی جامعه تمیز قائل میشود: «من در هیچ کشور، جماعتی ندیدم که مثل جماعت نوکرباب ایران، مسرف باشند و ثروت خود را در اندک مدت با عیش و طرب و ولخرجی از دست بدهند. نوکرباب در ایران به جماعتی اطلاق میشود که درباری و حکام ایالات و ولایات هستند و در دستگاه دولت خدمت میکنند. این طبقه به قدری به عیش و عشرت علاقه دارند که اگر پادشاه ایران یک روز را معادل پانصد هزار لیره فرانسوی به یکی از درباریان خود بدهد که در کشور ما برای اعاشه چندین خانواده ی بزرگ تا پایان عمرشان کافی است، ماه دیگر آن شخص از آن همه پول، یک پشیز ندارد و همه را صرف تجمل و باده نوشی و آمیزش با زیبارویان کرده است. اما این ولخرجی خارقالعاده که نظیرش در کشورهای دیگر دیده نمیشود فقط بین طبقه نوکرباب ایران است که در دستگاه دولت کار میکنند و طبقات دیگر نه فقط ولخرج نیستند بلکه صرفهجو نیز هستد و ثروت کشور را همان طبقات صرفهجو بهوجود آوردهاند.» و در مقام مقایسه اشراف ایران و فرانسه نیز برمیآید: «در ایران اشراف و نجبا وجود وجود دارند ولی نه مثل فرانسه. در فرانسه اصیلزادگی موروثی است و کسی که پدرش اصیلزاده نباشد، نمیتواند خود را در سلک اشراف در آورد اما در ایران، جزء اشراف شدن مستلزم این نیست که پدرشان اصیلزاده باشد و هرکس که ابراز لیاقت کند یا ثروت تحصیل کند میتواند در شمار اشراف درآید و عدهای کثیر از اشراف دربار ایران کسانی هستند که پدر یا جد آنها مردی گمنام بوده و آنها توانستهاند با ابراز لیاقت خود را جزء اشراف کنند.»
امروز، درست ۳۷۶ سال از زادروز او میگذرد. او که وقتی درگذشت، هفتاد سال داشت و ایران را چنان دقیق و ظریف توصیف کرد که از پس از سیصد سال از مرگش هنوز هم منبعی محکم و معتبر در جهان ایرانشناسی و بهویژه سیاحان فرانسوی است.
دیدگاه تان را بنویسید