کد خبر: 578287
تاریخ انتشار :

از خوان نوروزی در آیین زرتشت چه می‌دانیم؟

از خوان نوروزی در آیین زرتشت چه می‌دانیم؟
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

آیین با پخت نان آغاز می شود. غذای نخستین.

قداست دیرینه ی نان از آیین های باستانی پرستش الهه ی مادر، که ناظر و برکت دهنده ی دگرگونی غلات به نان بود، برجامانده است.

خاک که قلمرو سپندارمذ، مادرِ زمین است، گندم را چون مادری در دل می پرورد و در سربرآوردنی رستاخیز گونه، به بار مینشاند. فرزند وصلت خورشید رخشان با زمین را تیشتر، بانوی باران ها، سیراب می کند و امرداد بی مرگ جاوید، نگاهبان گیاه، می رویاند.

ثمره ی زمین، با آب پاک پیوند می خورد و تن به آتش می سپارد، تا این شعله ی پاکِ درخشان ِ فساد ناپذیر، که کاملترین نشان خداوندی ست، اجزایش را پیوند دهد و این گرده ی با برکت ِ تقدیس شده توسط مینوان، حاصل شود.

آتش، پسر هورمزد، پاک و پاک کننده و نیرومند است. او که با دم فزاینده اش تاریکی و سرما و اهریمن را می راند، نشانه ی خدایان است و چراغ راهنمای کردار انسان ها. رخشنده ای که دعاها و راز و نیازهای روحانی بندگان را با بالهای زرین و افراشته ی خود به سوی اهورامزدا می برد.

نان را می توان نشانه ای از جهان دانست و نمایاننده ی فراخنای زمین. برجستگی دایره ی دور نان، نماد البرزکوه است که زمین را چون حلقه ای فرا گرفته است. جهانی که میانه اش، جایگاه چینوَد پل است.... چکاد دائیتی.

نان و فطیر(و حلوا)، از دیربازبا خواندن نیایش های خاصی تقدیس شده ، و به نیت روان درگذشته ،خورده می شد.

از خوان نوروزی در آیین زرتشت چه می‌دانیم؟

این سفره ی آیینی، که نان آغاز گر گسترش آن است، غنی ترین سفره ی رمزآلود ایرانیست. سفره ای حاوی نمادهای امشاسپندان ورجاوند، فرشتگان اهورایی که همراه هرمزد، سرور دانا، خیر مطلق، آفرینننده ی خورشید و ستارگان، در روشنی بی کران میزیند. هر امشاسپند و ایزد را نمادی در گیتیست که به پاس وجود مینوی، باید آنرا حرمت گزارد

بجز نان، غذا و خوراکی های دیگری نیز بر سفره قرار داده می شود. خوراکی هایی که از قدیم در مراسم تشییع و عزاداری و گاهنبارپخته شده و نثار روان درگذشته می شده است...آنجا که این نذور غیرمایع باشند، مَیَزد خوانده می شوند. گیاهان، که نمادی از مرگ و رستاخیز و چرخه ی حیاتند در پخت این غذاها جایگاه ویژه ای دارند.

گیاه سبز و زمین و آسمان، به گونه ای نمادین در غذایی که بر سر سفره نهاده می شود پیوند می خورند. تخم مرغ، که در اساطیر، نمادی کیهانیست و نشانه ی آفرینش و رستاخیز در هستی، به عنوان ماده ی بسط دهنده و وحدت بخش به سبزی و سیب زمینی (که نماینده ی زمین است) اضافه می شود.

«اردیبهشتِ امشاسپند، فرشته ی آتش ونور، از جانب هرمزد موکل شد تا علل امراض را به یاری ادویه و اغذیه رفع کند و صدق را از کذب باز نمایاند.»

شهریورِ امشاسپند را مایملک گیتی فلز است... فلز، از آغاز این آیین بصورت ظروف حاوی غذا و آب و دیگهای پخت غذا دیده می شود. اینجا نیز مخلوط آمیخته به هم را، در حمایت فلز، به آتش میسپرند که نگاهبانش اردیبهشتِ امشاسپند، فرشته ی راستی ست.

از دیگر خوراکی هایی که باید بر سر سفره قرار گیرد «کماج» است که ترکیبی از آرد گندم و تخم مرغ و شکر را به همراه مخلفات معطر در خود دارد. خمیر این کماج نیز برای پخته شدن، در دیگی مسی بر روی ذغال های افروخته قرار می گیرد.

غیر از روان، حیواناتی مانند پرندگان و سگ نیز حق خوردن غذای سفره(کماج) را دارند.

سگ، که پاسدار خانه است و موجب آسایش مردمان، در ایران باستان از احترام برخوردار بوده وآزردن و کشتن او گناهی بزرگ و موجب کیفر بوده است. در جهان دیگر نیز، دو سگ مینوی به پاسبانی چینود پل گماشته شده اند که روان مردگان را راهنمایی می کنند و هر کس در این جهان به سگ نیکی کند، پس از مرگ به وی کمک خواهد شد.

پرندگانی همانند کبوتر، که نشان آناهید، دختر آب های روان است، و خروس سپید، که از مرغان مقدس است و به نخستین آفریده ی هرمزد، بهمنِ نیکِ نیرومندِ آشتی بخش، اختصاص دارد و با بانگش در سپیده دیو ظلمت را میراند، سهمی ازین خوان می برند.

حلوا، از دیگر اجزاء لاینفک سفره است که پختنش از اعصار کهن در آیین های سوگواری رواج داشته و برای سیر کردن روح، در مراسم مربوط به درگذشتگان پخته می شده است. حلوا را نیز در دیس فلزی، پهن می کنند و زینت می دهند. وجود روغن در حلوا، ضمن آنکه دو جهان گیاهی و حیوانی را به هم پیوند داده، نشان دهنده ی وحدت و اتحاد کیهانی نیز هست.

سفره را بر سکویی بلندتر از سطح زمین می چینند. این میز، یکی از نمادهای سپندارمذ امشاسپند، فرشته ی اخلاص است که نگاهبان و مادر زمین است و موظف است زمین را خرم و آبادان و پاک نگاه دارد.

پارچه ی سپید، مخصوص فرشته ی پندار نیک است.... بهمن بخشنده ی عادل. این پارچه را «شبگیره» می خوانند و سپیدی درخشانش، نشانیست از بخشودگی گناهان و تقصیرات نادانسته و غیرعمدی متوفی.

با گستردن این پارچه، همچنانکه در آشپزخانه، آماده کردن ظروف غذا برای آوردن بر سر سفره آغاز می شود، گرداگرد محل سفره نیز، تصویرِ دیگر متوفیان نهاده می شود، چه آنان با حضور همیشگی و جاودانی خود همواره نظاره گرند

غذاهای آماده شده را به همراه نان در سینی فلزی، بر سر سفره می برند.

میوه ها، برای قربانی شدن بر سر سفره آورده می شوند. آنها قربانی گیاهیند که بدنبال منع قربانی های حیوانی توسط زردشت، معمول شده اند. با بریدن میوه و تقدیم آن به مردم، برکت زمین پاس داشته می شود. این وظیفه را موبد، درحال گفتن باژ انجام می دهد.

بَرسَم، که در مراسم مزدیسنا هنگام خواندن اوراد و ادعیه ی خاص، اسباب ستایش بوده، شاخه ی «مورد» است. گیاه مورد، گیاهیست همیشه سبز، که مظهر آراستگی و کمال و رمزی از آفرینش آغازین آب و ایزدبانوی ناهید است و گیاه مخصوص اهورا مزداست. این شاخه ها- که تعداد، درازا، و پهنایشان در اوستا تعیین شده - در برسمدان و برسر سفره قرار میگیرند. موبد به هنگام باژ گفتن، برسم در دست می گیرد. گویند که سروش پرهیزگار، برای نخستین بار برسم را گسترد و مردمان را به باژ امر کرد.

از خوان نوروزی در آیین زرتشت چه می‌دانیم؟

سه گلدان گل نیز معمولاً به نشانه ی گفتار نیک، کردارنیک، و پندار نیک، موجب برکت، فراوانی، خیر و سرسبزیست. قرار گرفتن این گیاهان در کنار سفره، نشانیست از امرداد جاودان ِ بی مرگ که نگاهبان گیاهست در گیتی.

لُرُک نیز، آجیل مخصوص مراسم زرتشتیان است که در طول مراسم با باژ خوانی تقدیس و تبرک می گردد.

خردادِ امشاسپند، نگهبان آب است. آب را در کاسه ای فلزی، به نشان شهریور جاوید، پاسبان فلزات، در کنار آتش، نماد اردیبهشت پاک، نگهبان تمام آتش های روی زمین، بر لبه ی ایوان می نهند.

آب پاشیدن بر زمینِ سپندارمذ، نمادی از باریدن تیشتر، الهه ی باران است در سرزمین های مزدایی. پاک کننده ی جایگاه ایزدان است و برکت بخشنده ی زمین و راننده ی اپوش، دیو خشکسالی از سرزمین مزدا.

برسم که نشان هرمزد است، مخلوط گل سفید را با آب بر زمین می پاشد و همان گونه که اهورامزدا نور می افشاند و اهریمن را از جهان میراند و باعث نوزایی جهان می شود، بگونه ای نمادین، اهریمن را از خانه دور می کند. چرا که کلمات مقدس باژ، ایزدان مینوی را بر سفره می خواند و اهریمن و دیوان بدسرشت را در آنجا، جای نیست.

با پایان مراسم، خوراکی های بر سر میز را به نشانه ی تبرک بین مردم تقسیم می کنند.

روان ها، که درسالگرد، و پنج روزه پسین سال، به زمین برمیگردند تا مورد برکت قرار گیرند، بر سر سفره ای حاضر میشوند که با خواندن باژ، که نیایش است به درگاه ایزدان مینوی، تقدیس شده ست. ایزدان بر سفره خوانده میشوند تا روان درگذشتگان آرام گیرد، که خشنودی همه ی مینوان و آزار همه ی دیوان از ستودن آن مینوهای گاهان است و خواندن کلام مقدس، دیوان را می رماند.

زرتشتیان، آن هنگام که مردگان را در دخمه ها می نهادند، سه روز نخست پس از مرگ را در مکان هایی در پای دخمه ی مردگان (به نام خیله) می گذراندند و نان و غذا می پختند و میوه و عود نثار روان می کردند،... چه، آمده ست که روان پس از مرگ، تا سه روز بر بالین جسد خویش می نشیند و در بیم است و روز چهارم، به همراهی سروشِ پرهیزگارِ دلیرتن، برای قضاوت خواهد رفت.

«چون مردم در گذرند، سه شب روان به نزدیک تن، نشیند. آن سه شب از دیوان بس حمله بیند و پشت همی به آتش کند که آن جای افروخته است.

آن سه روز، روان به بالین تن، بدان امید نشیند که باشد که جان به تن شود و او را توان باز رفتن باشد. سپس شب سوم، اندر بامداد، سروش پرهیزگار وی را به چکاد دائیتی، در میانه ی جهان میبرد که بدان میانه جای تیغی تیز، شمشیروار ایستاده است و سگی مینوی بر سر آن پل است.

روان را اگر پرهیزگار است آن تیغ تیز به پهنا بایستد و ایزدان او را پاکیزه کنند و به مینو در فراز البرز برند.

اگر آن روان دروند است، آن تیغ تیز به همان تیغی بایستد، گذر ندهد و او را به ناکامی بر همان تیغ رفتن باید. به سه گام که فراز نهد از اندیشه ی بد، گفتار بد و کردار بدی که ورزیده است، از سر پل سرنگون به دوزخ افتد.»

هستی انسان را چهار جزء است که از آن، روان و فرَوَهر ماندگارند، اما جان و تن از بین می روند. فروهر غیر از روان است که پاسخگوی اعمال این جهان انسان و کیفر پذیر است. فروهر، که برای نگهداری آفریدگان نیک ایزدی فرستاده شده، بدون کوچکترین آلودگی به مبداء خود اهورا مزدا باز می گردد، اما در جریان زندگی نیز حضوری مداوم دارد.

عود و اسپند و کندر، با معطر نمودن فضا بهشت اهورایی را تصور می بخشند که روان پرهیزگاران تا ابد در آن به شادی خواهد زیست.

« آن بهشت پرهیزگاران را دیدم که روشن، همه آسانی و فراخی و پر اِسپَرغمِ خوشبوی همه رنگ، همه بشکفته، و روشن و پر فرّه و پر شادی و پر رامش ، که کس از او سیری نداند.»

فاطمه بداغ‌آبادی - دانش‌آموخته کارشناسی ارشد باستان‌شناسی، دانشگاه تربیت مدرس

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها