کد خبر: 578510
تاریخ انتشار :

نگاهی قرآنی به رفتار حضرت ابوالفضل در قبال امام حسین(ع)؛

چرا حضرت عباس (ع) باب‌الحوائج نامیده شد؟

چرا حضرت عباس (ع) باب‌الحوائج نامیده شد؟
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش خبرگزاری تسنیم ـ امیرمحسن شیخان: تاریخ بشریت افرادی را به خود دیده است که نه تنها در زمان خود بلکه در تمام زمان‌ها و مکان‌ها انقلابی را در رفتارها و اندیشه‌های مردم به سوی ارزش‌های انسانی و معارف وحیانی ایجاد کرده‌اند؛ از این جهت توانستند الگوی خوبی برای تمام آزادگان و حق‌طلبان عالم باشند. این افراد با دارا بودن ویژگی‌های برتر انسانی، توانستند در تمام ابعاد وجودی به گونه‌ای رشد یابند که برترین انسان‌ها در حسرت آن به سر می‌برند. حضرت اباالفضل(ع) نمونه‌ای از این افراد برجسته دوران است که تحت تعالیم مکتب اسلام توانست قلّه‌های معرفت و اخلاق را فتحکند و به اوج عالم معنویت دست یابد.
اینک به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت با سعادت حضرت اباالفضل(ع) گفتگویی را با «عبدالحمید قدیریان» هنرمند و محقق مذهبی کشورمان که پیش از این در مجموعۀ «آسمان حسین علیه‌السلام» تصاویری زیبا دربارۀ حضرت عباس(ع) کشیده بود، ترتیب دادیم. او از جمله هنرمندانی است که در عرصۀ مطالعات قرآنی و حدیثی فعالیت‌های ویژه‌ای داشته و برای کارهای هنری خود از مدت‌ها قبل به مطالعه و تحقیق در قرآن و حدیث می‌پردازد تا بهتر بتواند مفاهیم موردنظر خود را به تصویر بکشد.
* در سال روز تولّد حضرت اباالفضل العباس(ع) قرار داریم، نگاه شما به عنوان یک هنرمند که سال‌ها در موضوعات مرتبط با اهل‌بیت علیهم‌‌السلام قلم زدید و تصویرگری کردید، نسبت به شخصیت ایشان چگونه است؟
حضرت اباالفضل العباس(ع) شخصیتی است که از یک طرف در دل همه شیعیان و حتی بسیاری از غیر شیعیان جایگاه خاص و رفیعی دارد و عموم آنان در گرفتاری‌­ها و یا در سیر و سلوک­‌های شخصی، به ایشان متوسل شده و بهره‌­ها می‌­گیرند و از طرف دیگر، آن حضرت در نزد خداوند و خوبان آسمان نیز جایگاه رفیعی دارند.
خداوند روح آن بزرگوار را به قدری رفعت و وسعت بخشیده که گویا شامل کل ارواح انسان‌های مادون اهل‌‌بیت‌(ع) است و چنان نورانیتی عطا کرده که روح تمام متوسلین به ایشان، متأثر از نورانیت آن است. بر طبق اعتقادات دینی ما که برگرفته از قرآن است و به ما می‌آموزد که شهداء را زنده بدانیم و حتی تأکید می‌کند که به ایشان مرده نگوییم، حضرت اباالفضل‌ العباس­ع با شهادتش­ و استقرار در آسمان، علاوه بر احترام بسیاری که نزد خوبان دارد، به إذن امام(ع) اختیارات زیادی برای انجام کار به ایشان داده شده ­است. به طوری که به راحتی می‌­توانند در امورات مختلف دخل و تصرف داشته باشند و مشکلات مردم و نیازمندان را به إذن‌الله مرتفع کند و دلیل صحت این کلام، بسیاری از متوسلین به ایشان هستند که حاجت روا شد‌ه‌‌اند. به گونه‌­ای که همه، این بزرگوار را به عنوان باب­‌الحوائج می‌­شناسند و رو به سوی او می‌­آورند.
چرا جایگاه حضرت عباس(ع) نزد خدا اینقدر رفیع است؟
همیشه این سوال برایم پررنگ بود که چرا جایگاه حضرت عباس(ع) نزد خداوند و به تبع آن، نزد خوبان عالم و مردم اینقدر رفیع و خاص است؟ مخصوصاً وقتی به رفتار ایشان در تاسوعا و عاشورا می­‌نگریستم، حساسیت و کنجکاویم بیشتر می­‌شد. بر طبق اخبار و نقل­‌ها در آن دو روز سرنوشت­‌ساز، ایشان در ظاهر هیچ‌گونه رفتار خاصی که باعث شود تفاوت ایشان با دیگران اینقدر زیاد شود، از خود نشان نداد. هر چند که مداحان و بعضی از سخنرانان سعی کرده­‌اند این اختلاف جایگاه را با پررنگ کردنِ نسب ایشان که برادر امام حسین(ع) است و وصف ظاهری زیبا و قدی بلند و بازوانی سِتبر و شجاعت بی‌مانند ایشان، برای آن بزرگوار توجیه کنند، اما واقعیت آن است که در فرهنگ رفتاری خداوند، نه برادر امام بودن و نه زیبایی و نه شجاعت باعث نمی‌­شود تا اشخاص امتیازی خاص بگیرند و نسبت به دیگران متفاوت شوند.
در زمان ساخت فیلم امام حسین(ع) (فیلم ثارالله) فرصتی شد تا با تعدادی از محققان همنشین و با حقایق و نگرش قرآنی در ماجرای امام حسین(ع) آشنا شوم و این توفیق، چارچوب ذهنی مرا اصلاح کرد. خدا در آن همنشینی‌ها متوجهم کرد که در قرآن تعبُد و عبد بودن جایگاه رفیع و مهمی دارد. ما بارها در قرآن می­‌خوانیم که خداوند دعوت به ایمان و عمل صالح می­‌کند، ایمان یک امر قلبی است که ضامن تحقق و بقای عمل صالح است و با نبودنش، مقبولیت عمل صالح باقی نمی‌‌ماند، همان‌گونه که بقا و سرسبزی یک درخت بستگی به جریان آبی دارد که از پای آن درخت عبور می‌کند. خداوند در آیاتی از قرآن، ایمان و عمل صالح را در قیامت به صورت بهشت‌هایی می‌خواند که نهرها از زیر آن جاری است. به عنوان مثال در قرآن کریم می‌خوانیم: «إِنَّ اللّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ إِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ.»
ببینید!‌ هر چه انسان عمل صالحش بیشتر باشد، در ارتفاع بالاتری در برزخ قرار داده می‌شود. خدا می‌فرماید: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ؛ اگر حرف شما پاک و طیب باشد، تا صحبت کنید بالا می‌رود.» مستجاب الدعوه کسی است که کلامش، کلام طیب است، چون خداوند آمادۀ استجابت است. عمل صالح نیز انسان را رفعت می‌دهد و بالا می‌برد. رفعت بالا بردنی است که شخص را حاکم می‌کند. اگر قرار باشد خداوند متعال انسان را به ارتفاع بالاتری ببرد، باید عمل صالح افراد، صالح‌تر شود. وقتی در قرآن کمی دقیق می­‌شویم، به واژه­‌هایی مانند: عبد شکور، عبد مُنیب، عبد صالح و... بر می­‌خوریم. در این واژه­‌ها قبل از هر رفتاری، عبد بودن مطرح است. به عبارت دیگر اگر قرار باشد عمل صالح، صالح‌تر شود، مؤمن قبل از ایمانش باید عبد باشد. باید عبد بود تا بتوان عمل صالحی را که خداوند می‌­پسندد انجام داد. به عبارت دیگر، آن ویژگی که در انسان می‌تواند در این موضوع اثرگذار باشد، «عبد بودن» است.
در ماجرای حضرت عیسی(ع) می­‌خوانیم که ایشان بعد از تولد، خود را عبدالله می­‌خواند و بعد نبّی بودن خود را اعلام می‌­دارد، گویی اگر شخص عبد نباشد، نمی­‌تواند عمل صحیح و منطبق با ارادۀ الهی را انجام دهد. عبد یعنی کسی که بیشترین سعی را برای هماهنگ شدن با معبود دارد. حال از این باب به رفتار حضرت اباالفضل العباس‌(ع) بنگریم، ایشان در روزهای اوج حادثه کربلا، در کنار امام حسین حضور دارد و در آن لحظات سخت و دردناک جنگ، تنها گوش به فرمان ولیّ دارد و از خود هیچ اراده‌­ای را نشان نمی‌­دهد. با توجه به جایگاه والای ولایت در معارف الهی و حساسیتی که خداوند در باب جاری کردن مفهوم ولایت در بین مؤمنین دارد؛ می‌­توان تا حدودی فهم کردکه چرا جایگاه حضرت عباس در نزد خداوند اینقدر رفیع است.
* امروز در جامعه وقتی می‌خواهند از شخصیت بزرگی مثل حضرت اباالفضل(ع) یاد کنند، به جنبه‌هایی مثل قد و قامت و زیبایی چهرۀ حضرت و شجاعت و دلاوری‌های ایشان می‏‌پردازند و این موضوع غالباً در تصاویری که دربارۀ ایشان کشیده می‌شود، نمود پیدا می‌کند. اما همانطور که شما نیز اشاراتی داشتید، به نظر می‌رسد ایشان دارای ابعاد و جنبه‌های بالاتری هستند که بهتر است به آنها توجه بیشتری شود؛ ابعادی که موجب شد ایشان به جایگاهی برسد که تمام شهداء از اول تا آخر به جایگاه ایشان غبطه بخورند و این نباید صرفاً در شجاعت و جنگ‌آوری حضرت خلاصه شود.
بله، متأسفانه ما در امور دینی هم بسیار قانع هستیم و با کمترین بهره از دین، راضی و سرخوش می­‌شویم و هم بسیار اسراف‌کار هستیم که از منبع عظیمی چون قرآن استفاده نمی‌کنیم و خود را محروم کرده‌­ایم و تنها به احساسات دینی بسنده می­‌کنیم. نگرانم که در زمان حساب و کتاب، پاسخی برای این رفتار و این‌گونه بهره‌گیری از دین و معارف الهی ندارم و برای این خودمحرومی، مجبور به توجیه شوم و تقصیر را به گردن بزرگان و علمای دین بیندازم که مطمئناً این‌گونه پاسخ­‌ها، جایگاهی نزد پروردگار نخواهد داشت.
حضرت اباالفضل العباس(ع) به قدری ابعاد وسیع و گسترده­ دارد که در چارچوب فهم من نمی‌­گنجد و من از درک ابعاد وجودی ایشان عاجزم؛ اما در حال حاضر نکته‌­ای که برایم جلب توجه کرده و بسیار پر رنگ است، رفتار تعبُدی ایشان نسبت به امام حسین ع است. موضوع بر سر این نیست که ایشان به ولایت امام حسین باور داشتند، چراکه شاید همه اصحاب به این امر باور قلبی داشتند، بلکه موضوع بر سر تعبُد در قبال ولایت است. یعنی ملزم کردن خود برای منطبق شدن با اراده و برنامه‌­های ولیّ عالم. سال 61 هجری وقتی امام حسین(ع) قصد ترک مکه را داشت، بسیاری از دوستان دانشمند و علمای زمان، خدمت امام آمدند و بیان کردند که چرا می‌خواهید بروید؛ چرا مسائل شرعی یعنی حفظ جان را در نظر نمی‌گیرد. این افراد بر اساس قوانین و احکام الهی با امام سخن می‌گفتند و حرف اشتباهی هم نمی‌زدند، اما توجه نداشتند که امام زمان­شان، خلیفۀ خداوند است.
واقعیت این است که در زمان حال نیز بسیاری از مردم، سیاست‌‌مداران و روحانیون والامقام هستند که نسبت به ولایت، تعبُد ندارند. ایمان به ولایت دارند اما نسبت به آن تعبُد ندارند. یعنی تلاشی برای هماهنگ شدن با برنامه­‌های امام زمان(عج) ندارند. شاید اگر ما نیز در سال 61 هجری بودیم، همچون خیلی از دوستان و دانشمندان آن زمان، امام خود را نصیحت می‌­کردیم. امامی که هدفی برای عالم قائل است و بر اساس آن، برنامه­‌ریزی کرده و راه‌‌سازی می‌‌کند. حال آنکه اگر من ولایت امام زمانِ خود را قبول ­داشتم، باید در مرحله اول سعی در فهم برنامه او می‌­کردم و بعد همه کلیات و جزئیات تصمیمات زندگی خود را در راستای برنامه­‌های امام زمان خود انجام می‌­دادم و در مسیر و مقصدی که ایشان در نظر دارند، حرکت می­‌کردم.
اکنون رفتار خود و بزرگان‌مان را با رفتاری که حضرت اباالفضل در روزهای تاسوعا و عاشورا به نمایش گذاشت، مقایسه کنیم. ایشان در حالی که ناظر جنگی سخت و نابرابر بود و می‌­دید که چگونه اصحاب و یاران و فرزندان اهل‌بیت در هجوم وحشیانه دشمن خونخوار به زمین می­‌افتند و تکه‌‌تکه می­‌شوند، هیچ سخن به زبان نمی­‌آورد و در سکوتی سخت، در انتظار فرمان امام خود بود. ایشان با بغضی در گلو ایستاد و هیچ نگفت. همه ما خوانده و یا شنیده‌­ایم که وقتی حُر از لشگر دشمن جدا می‌­شود و به خیمه­‌گاه می­‌آید، در مقابل امام می‌­ایستد و پشیمانی خود را ابراز می‌­کند و بعد إذن جنگ می­‌خواهد و به میدان می‌­رود. به عبارت دیگر حُر از خواست خود سخن گفت و عمل کرد اما حضرت عباس با رفتاری رفیع‌­تر، تابعانه در سکوتی سخت، تنها از جانب امام(ع) مأمور به آوردن آب می‌­شوند. زیبایی رفتار آنجاست که او معرفت به امامش دارد و امام را نه تنها فرد حاکم بر صحنۀ پیش‌ رو و بلکه حاکم بر تمام عوالم هستی می‌داند و در این صورت است که همچون یک عبد، تنها به معبودش نگاه می‌کند و از خود نظری ندارد، هیچ نظری ندارد.
* شما چندی پیش در مجموعه آثار «آسمان حسین(ع)» به ترسیم تصاویری دربارۀ امام حسین پرداختید که در میان آنها، تصاویری مربوط به حضرت اباالفضل(ع) هم وجود داشت که مورد استقبال بسیاری واقع شد. لطفاً از آن تصاویر و مفهومی که قصد انتقال آن را داشتید، بفرمایید.
در تابلو «محضریت» تلاش داشتم تا حضرت اباالفضل(ع) را در اوج به نمایش درآورم. ایشان فراتر از یک نگاه فامیلی، به عنوان یک مؤمن، به خاطر رفتار زیبا و معرفتی که داشت، به بالاترین درجات نائل شد و تصور درک محضریت مادر مهربان عالم برای او امری برازنده است. اینکه نقاش نوع نگاه و قالب‌های رایج را می­‌شکند و شجاعانه در چهارچوب معارف الهی و از منظر معرفتی به این صحنه نگاه می­‌کند، خود جای تأمل دارد. فضای دراماتیک این صحنه و مکالمه­‌ای که بین دو شخصیت حاضر در تابلو با واژگان سکوت در حال رخ داد است، به گونه­‌ای است که انگار زمان در این صحنه به پهنای تاریخ وسعت یافته و در فضایی سرشار از سکون، شور و شعور را متبلور می‌­کند و مخاطب را با عنصر عظیم نور رب آشنا می‌­کند.
معتقدم که هنر والای دینی باید توسط هنرمندی پیشرو و شجاع تولید شود. هنرمندی که با نگاه نوستالوژیک به دین و محو شدن در تکرار­ رفتار و فرم‌های هنری قدما، عملاً بی‌حرکت و در خود مانده است، نمی­‌تواند تولید اثر هنر والای دینی و انقلابی داشته باشد؛ بلکه هنرمند دینی باید به داشته­‌های خود بسنده نکند و هر روز خود را هم در بُعد تکنیکی و هم در بُعد معرفتی ارتقاء دهد و خودش منتقد خود باشد، چراکه غایت هنر دینی بسیار گسترده و دست نیافتنی است و در جا ایستادن و خود را نظاره کردن و راضی بودن، امری غیر عقلانی است، مگر اینکه برای اصلاح مسیر و شناسایی اشتباهاتِ انجام گرفته باشد.
متأسفانه متولیان امور هیچ علاقه­‌ای به خروج از نگاه تزئینی و نوستالوژیک به هنر دینی ندارند و اصولاً به نظر می­‌آید که این رفتار رایج در تولیدات هنر دینی مبتنی بر نگاه صنایع دستی را بیشتر می‌­پسندند. البته آنها غافل از آنند که مسیر پیش رو و درگیر شدن با صحنه­‌ها و حوادث، که یکی پس از دیگری به إذن الهی بر ما جاری می­‌شود، لزوم پرداختن به نگاه هنر دینی و انقلابی را صد چندان می‌­کند و شاید آن زمان کار بسیار سخت شود.

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها