نمایندگان ولی فقیه در سپاه پاسداران چه کسانی بودند؟

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
بهگزارش نامه به نقل از هفته نامه متن، حجتالاسلام و المسلمین علی سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در گفتوگویی مفصل با روزنامه اصلاحطلب«اعتماد» درباره دلیل حمایت از چهرهای پر دردسر چون احمدینژاداز سوی چهرههای ارشد سپاه و نیز روحانیونی چون او که به بیت مقاممعظم رهبری منسوباند، گفته است:«ما که علم غیب نداشتیم». سخنان سیاسی او، البته در این ماهها، نه تنها در نقد و رد جریانها منتقد اصلاحطلب و غیر بوده است، اما وی هرگز برخی طیفها درون دولت و آنچه را به انحرافیون مشهور شده، از گزند انتقادها تندو تیزش در امان نگذاشته است. مطمئنا حضور پررنگ او در این ماهها در صحنهها سیاسی به استعانت از نفوذی است که سپاهیان در دولت نهم و دهم کسب کردهاند. بدین بهانه، بدنیست،در گزارشی تاریخی، زمینه و زمانه سیاسی در دوران کاری همه نمایندگان ولی فقیه را که از آغاز انقلاب اسلامی با حکم امام خمینی(ره) یا مقام معظم رهبری، حضرتآیتالله خامنهای در سپاه به کار مشغول شدهاند، بررسی و مرور کنیم.
مورد عجیب حسن لاهوتی حسن لاهوتی، نهتنها یکی از منحصربهفردترین کسانی است که قبای نمایندگی ولی فقیه رادر سپاه به تن کرده بلکه یکی از نادرترین سیاستمداران ایرانی نیز است؛ سیاستمداری که عمر کوتاه فعالیت سیاسی او هنوز هم از نکات مبهم و گرههای ناگشوده سرشار است. آنچه در کارنامه مبارزاتی حسن لاهوتی تا پیش از پیروزی انقلاب دیده میشود، در کنار فعالیت بهعنوان نماینده امام خمینی(ره) در گرمسار دیده میشود، همکاری سیاسی لاهوتی با اعضای سازمان مجاهدین خلق است. همکاریای که چهار سال زندان در سالهای 53 تا 57 برای او به ارمغان داشت.
لاهوتی یک ماه پس از آزادی از زندان، به دعوت سیداحمد خمینی، به پاریس و دهکده نوفللوشاتو رفت تا یکی از حاضرین در عکس مشهور امام خمینی(ره) هنگام پیاده شدن از هواپیما در فرودگاه امام خمینی(ره) باشد و همین همراهی با امام و آشنایی با سیداحمد خمینی باعث شد تا او از طرف امام خمینی(ره) در یازدهم اسفند سال 57 مامور به تشکیل نیرویی به نام گارد ملی بشود که هدف آن، حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی بود؛ نیرویی که بعدها با پیشنهاد محمد توسلی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تغییر نام داد. اما از همان ابتدا انتصاب حسن لاهوتی به این سمت حساسیتبرانگیز بود؛ بهگونهای که مهدویکنی، در کتاب خاطرات خود از قول مرتضی مطهری میگوید: «این فاجعه است (اشاره به ماموریت امام به لاهوتی). نه از جهت خود آقای لاهوتی، که خود او آدم بدی نیست ولی ایشان فردی عاطفی و احساسی و ساده است و اینها دورش را گرفتهاند.
لاهوتی و ابراهیم یزدی اساسنامه سپاه را در اسفند همان سال تدوین کردند و فرماندهی آن نیز به علی دانشمفرد سپرده شد. اما سپاه پاسداران تنها نیرویی نبود که چنین هدفی را دنبال میکرد بلکه نیروهایی از جمله گارد انقلاب، گارد دانشگاه، نیروهای مسلح و تعدادی از احزاب اهدافی موازی با سپاه پاسداران داشتند. این موازیکاری و اصطکاک نیروها سبب شد به دستور امام تا هاشمی رفسنجانی مامور یکپارچه کردن آنها شود؛ اتفاقی که در 18 فروردین سال 58 به وقوع پیوست.
در این زمان، هنوز بودجه سپاه توسط دولت موقت تامین میشد و این نیرو زیرنظر آن دولت بود. امام در دوم اردیبهشت همان سال، با تلاشهای محسن رضایی، محسن رفیقدوست و عباس دوزدوزانی، این نهاد نظامی با فرمان امام خمینی(ره)، از کنترل دولت موقت خارج و فرماندهی آن به شورای انقلاب سپرده شد و همین امر باعث شد تا نقش لاهوتی در سپاه بیش از پیش کمتر شود. چرا که فرماندهی سپاه با شورای انقلابی بود و شهید مطهری نفشی محوری در آن داشت و از نظر او، حسن لاهوتی نمیتوانست نیروی مناسبی برای فرماندهی سپاه باشد؛ اما چند ماه بعد و در 25 شهریور ماه همان سال، حسن لاهوتی فرمان دیگری از امام خمینی(ره) دریافت کرد. این بار حسن لاهوتی به عنوان نماینده امام در سپاه منصوب شد و ماموریت داشت تا در تمام جلسات شورایعالی هماهنگی و تصمیمگیری سپاه شرکت کند و گزارش کار سپاه را هرهفته به امام خمینی(ره) ارایه دهد؛ فرمانی که در آن، موقعیت و نقش او با زمانی تفاوت داشت که مامور تشکیل سپاه بود و همین نقش کمرنگتر در سپاه پاسداران او را واداشت تا تصمیم بگیرد در انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی شرکت کند و به آن راه یابد. اما مشی و مرام حسن لاهوتی چندان با فضای سیاسی آن روزگار هماهنگ نبود؛ مرامی که بیش از آنکه سیاسی باشد، اخلاقی و دوستانه بود. از طرف دیگر، هنوز موازیکاری در نهادها تمام نشده بود.
درست در همان زمانی که لاهوتی در سپاه حضور داشت، مهدویکنی نیز ریاست کمیتهها را برعهده گرفته بود؛ کمیتههایی که لاهوتی در مورد آن گفت: «کمیتهها به این صورتی که کار میکنند جز ایجاد نارضایتی نتیجهای به بار نمیآورند.» با گذشت زمان، درگیریهای او با سازمانهای موازی مانند کمیتهها بیشتر شد و از طرف دیگر مشی متفاوت لاهوتی با اعضای شورای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی، این اختلافات را تشدید کرد. او در انتخابات نخستین دوره ریاست جمهوری به جای حمایت از نامزد حزب جمهوری اسلامی، از ابوالحسن بنیصدر حمایت کرد و افزایش این اختلافات با شورای انقلاب چنان افزایش یافت که لاهوتی ناگزیر از ترک سپاه شد. من در سپاه تشخیص داده بودم که اگر ریشه سپاه، مسایل اعتقادی نباشد و همچنین استقلال و وابستگی نداشتن در سپاه رعایت نشود، سپاه در درازمدت با مشکل مواجه خواهد شد.
وابستگی نداشتن در کلام لاهوتی، نشان از نقش پررنگ اعضای شورای انقلاب و مهمتر از آن اعضای حزب جمهوری اسلامی داشت. افرادی که لاهوتی آنها را در جاهای مختلف به انحصارطلبی متهم میکرد. همین امر باعث شد تا حسن لاهوتی در آذر سال 58 از سمت نماینده امام در سپاه استعفا بدهد. اختلافات لاهوتی با اعضای حزب جمهوری اسلامی و نیز رابطه نزدیک او با نیروهای ملی و مذهبی باعث شد تا او در روز رایگیری در مورد عدم کفایت بنیصدر در مجلس حاضر نشود. پس از این رایگیری، رابطه لاهوتی با سیاستمداران راست آن روزها، سردتر شد. تا اینکه او سرانجام بهدلیل اعتراض به نحوه برخورد با وقایع آبان سال 1360 و در پی دستگیری پسرش، در روز هشتم آبان سال 60 بازداشت و به زندان اوین منتقل شد؛ بازداشتی که هیچ بازگشتی در آن نبود. حسن لاهوتی در 16 آبان همان سال در زندان اوین درگذشت.
سه نماینده در یک دوره امام خمینی(ره) پس از استعفای حسن لاهوتی از نمایندگی امام در سپاه در آذرماه سال 58، تا شش ماه پس از آن، نمایندهای در سپاه برای خود تعیین نکرد. تا اینکه در 28 خرداد سال 59 امام خمینی(ره) با صدور حکمی به شیخ فضلالله محلاتی چنین ماموریت داد: «سازمانى جهت بررسى امور نیروهاى مسلح تشکیل دهید.
این سازمان موظف است آنچه را که در ارتش وشهربانى و ژاندارمرى و سپاه پاسداران مىگذرد به بهترین وجه وبا کمال دقت بررسى کرده و گزارشات هفتگى را براى اینجانب ارسال دارد.» که این ماموریت به معنای آغاز نمایندگی پرفرازونشیب فضلالله محلاتی در سپاه پاسداران بود؛ دورانی که با عزلونصبهای بسیار امام خمینی(ره) در این سمت، ابهام و اختلاف در حیطه مسوولیتهای نمایندگی ولیفقیه و مسایلداخلی کشور همراه بود. آشنایی شهید محلاتی با امامخمینی(ره) به مدتها قبل از پیروزی انقلاب برمیگردد؛ یعنی زمانی که امام خمینی(ره) در محلات اقامت داشتند و سیدمصطفی خمینی، همبازی دوران نوجوانی شهید محلاتی بود. همین آشنایی فضلالله محلاتی جوان را به سوی تحصیلات حوزوی سوق داد و با وجود مخالفت پدر، تحصیلات خود را در حوزه محلات و قم شروع کرد و آشنایی شهید محلاتی با امام خمینی(ره) در سال 42 بیشتر شد؛ یعنی زمانی که محلاتی جوان و پرشور، به موتورالعلما و آنچه را که امام خمینی(ره) در زمینه ارتباطاتشان با سایر روحانیون لازم میدیدند، به او منتقل میکردند و همین آشنایی و اعتماد امام خمینی(ره) به شهید محلاتی زمینهساز انتصاب او بهعنوان نمایندگی امام خمینی(ره) در سپاه شد. فضلالله محلاتی به سپاه رفت تا جانشین حسن لاهوتی شود.
حضور محلاتی در سپاه، با مشکلات فراوانی همراه بود که نخستین آن هم، شروع جنگ در آخرین روز شهریور همان سال بود. هر چند شروع جنگ خیلی دور از انتظار نبود، اما برای نهادی تازهتاسیس مانند سپاه و نیروهای حاضر در آن، سختتر مینمود. چرا که ساختار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هنوز نضج نیافته بود و نبود انسجام در تمام ردههای این نهاد جریان داشت. فضلالله محلاتی با قبول این مسوولیت، به پیشتاز مشکلاتی رفت که زاییده آن دوران بود. ابتداییترین مشکلی که نهتنها او بلکه حتی نمایندگان بعد از او در سپاه با آن گریبانگیر بودند، ابهام موجود در وظایف و اختیارات نماینده ولیفقیه در مجموعه سپاه بود؛ ابهامی که بارها منجر به بروز اختلافات فراوان میان نماینده امام در سپاه و فرماندهان سپاه شد.
در این دوره، فرماندهان سپاه، نقش نماینده ولیفقیه را محدود به ارشاد، حمایت از رزمندگان و انتقال مشکلات آنها به امام خمینی(ره) میدانستند. حال آنکه نمایندگان ولیفقیه، مانند فضلالله محلاتی، گاه با حضور و نقشآفرینیشان در مسایل جاری، تضادها و اختلافات موجود را تشدید کردند. از طرف دیگر، مشی و مرام عملی شهید محلاتی نیز به این اختلافات و ابهامات دامن میزد. او توجه چندانی به ایجاد تشکیلاتی مناسب برای نمایندگی ولیفقیه در سپاه نداشت و در بین پاسداران آن دوران، مشهور بود که شهید محلاتی نماینده امام است، نه مسوول دفتر نمایندگی. او تمام امور را به تنهایی بررسی میکرد و علاقه فراوانی به حضور در مناطق عملیاتی داشت.
از طرفی خلقوخوی دوستانه او با رزمندگان و فرماندهانش، بیش از پیش باعث شد تا او از نهادسازی در این مورد پرهیز کند، اما هماهنگی نداشتن با فرماندهان سپاه، تنها مشکلی نبود که محلاتی با آن روبهرو بود. او با بنیصدر، فرمانده کل قوای وقت رابطه خوبی داشت و این مساله در آن زمان، برای کسی که در سپاه فعالیت میکرد، مانند بردن کبریت روشن به انبار باروت بود. بنیصدر منفورترین فردی بود که سپاهیان مجبور بودند تا با او همکاری داشته باشند و این همراهی نیز صورت خوشایندی نداشت اما محلاتی در چنین فضایی به تمام اموری که به گونهای به بنیصدر مربوط میشد، واکنش نشان داده و نسبت به آنها حساس بود و ماجرای ابوشریف و تلاش محلاتی برای حل آن یکی از این موارد بود. هرچند بعد از شهادت محلاتی، سپاهیان از دلایل این همکاری - که به زعم آنها تاثیرگذاری روی بنیصدر بوده - سخن گفتند؛ اما همین نزدیکی به بنیصدر در آن دوران، به اندازهای فرماندهان سپاه را نسبت به او بدبین کرده بود که محلاتی چندینبار مجبور شد تا با هاشمیرفسنجانی، (نماینده وقت امام در ارتش) دیدار کند. با گذشت زمان، این روحیه غیرتشکیلاتی محلاتی باعث شد تا امام خمینی(ره) در آذرماه سال 60 بنا بر توصیه مرحوم منتظری، طاهری خرمآبادی را نماینده خود در سپاه منتصب کنند: «تا با کمال دقت در تطبیق قوانین و تصمیمات شوراى سپاه پاسداران با احکام اسلام کوشش نمایید.» طاهریخرمآبادی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود که مراحل مدارج درسیاش را نزد دولتمردان آن روزگار ایران گذرانده بود اما انتصاب طاهری به این سمت، برای محلاتی چندان قابل هضم نبود زیرا آشنایی او با امام خمینی(ره) به مدتها پیش بازمیگشت و اینکه او - به گفته تمام کسانی که از نوع رابطه او با امام خمینی(ره) آگاهی داشتند، اطاعتی مریدگونه از امام خمینی(ره) داشت و این سبقه آشنایی و محبت قلبی باعث شد تا او از این حکم رنجیده خاطر شده و به بزرگان نظام شکایت ببرد.
هاشمیرفسنجانی در خاطرات روزانه خود به این موضوع اشاره کرده و مینویسد: «آقای [فضلالله] محلاتی هم آمد و از اینکه اخیرا امام، همه مسوولیتها را به عهده آقای [حسن] طاهریخرمآبادی گذاشتهاند، سخت گلهمند بود و خواستش این بود که در همان سپاه بماند و با آقای [حسن] طاهری[خرمآبادی]، کارها را تقسیم کنند.» و این تقسیم کار همان بود که امام خمینی(ره) قصد انجام آن را داشتند تا از این طریق از شهید محلاتی در مورد واگذاری اختیاراتشان دلجویی کنند. طاهری خرمآبادی به سپاه آمد تا بتواند با ایجاد تشکیلات مناسب و تبدیل نماینده امام به نمایندگی ولیفقیه، تا اندازهای از مشکلاتی بکاهد که در آن زمان گریبانگیر سپاه شده بود. طاهریخرمآبادی مشی متفاوتی با محلاتی داشت. او چندان مایل نبود تا در مناطق عملیاتی حضور یابد علاقهای به نقشآفرینی در اتفاقات جزیی و روزمره سپاه هم نداشت. طاهریخرمآبادی به تاسیس ساختار نمایندگی ولایت فقیه و نیز ایجاد دفاتر نمایندگی استانی اقدام کرد و این رویکرد طاهری، باعث شد تا از اختلافات میان فرماندهان سپاه و نمایندگی ولیفقیه کاسته شود؛ اما دوران نمایندگی طاهریخرمآبادی در سپاه پاسداران با وقفهای 10 ماهه روبهرو شد. طاهریخرمآبادی از طرف امام مامور شد تا به پاکستان برود و به اوضاع شیعیان آنجا رسیدگی کند. در این مدت، مسوولیت طاهری، به مرحوم محمدرضا فاکر محول شد.
فاکر به محض ورود به سپاه با این مساله مواجه شد که در ایفای این مسوولیت تنها نیست و باید محلاتی با او همراهی داشته باشد. هرچند او نسبت به این امر نزد امام خمینی(ره) شکایت برد، ولی با پاسخ امام مواجه شد که گفته بودند: «چه اشکال دارد.» اما این تمام مشکلات فاکر نبود. علاقه فراوان او به تاثیرگذاری در سپاه و پیگیری امور جزیی باعث شد تا اختلافات پیشین میان فرماندهان سپاه و نمایندگان ولی فقیه که با حضور طاهری از بین رفته بود، دوباره شعلهور شود. حضور فاکر در سپاه دیری نپایید و در تیرماه سال 62 با بازگشت طاهری از ماموریت پاکستان، مجبور شد کلید اتاق نمایندگی ولیفقیه در سپاه را به طاهری تحویل دهد. فاکر پس از خروج از سپاه، به لطف نامه امام در معرفی و تایید او، به عنوان نماینده مجلس پنجم راهی مجلس شد؛ روندی که تا زمان مرگش (به جز مجلس ششم) ادامه داشت. اما بازگشت طاهری به ایران، دیری نپایید و او بعد از گذشت چند ماهٰ دوباره عزم پاکستان کرد. او به پاکستان رفت و پس از آن دیگر به مجموعه سپاه بازنگشت. عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی، عضویت در مجلس خبرگان، عضویت در شورای نگهبان و امامت موقت جمعه، تنها بخشی از فعالیتهای او بعد از بازگشت از پاکستان بود. اما شاید مهمترین نقش طاهریخرمآبادی هنگامی باشد که او در سال 68 و در مجلس خبرگان، از نقلقول مشهور امام خمینی(ره) در مورد رهبری آیتالله خامنهای سخن گفتند؛ نقل قولی که شمار اندکی از آن باخبر بودند. پس از آنکه طاهریخرمآبادی راهی پاکستان شد، دوباره امام خمینی(ره) با حکمی رسمی، محلاتی را نماینده خود در سپاه پاسداران کرد؛ هرچند محلاتی در همان زمان نیز در سپاه حضور داشت، اما نامه امام خمینی(ره) دائر بر عهدهگیری تمامی مسوولیتهایی است که فضلالله محلاتی پیش از آنها را نیز بر عهده داشت و هنگامی که محلاتی بار دیگر اختیارات تام نمایندگی را از امام خمینی(ره) دریافت کرد، اوضاع کشور، جنگ و به تبع آن همه شرایط بسیار متفاوت بود. مهمترین مشکلی که محلاتی با آن درگیر بود، اختلافات پیشآمده میان نیروهای سپاه و ارتش بود؛ اختلافاتی که بعد از شکست در عملیات رمضان، هر روز بر دامنه آن افزوده میشد. محلاتی جلسات فراوانی با فرماندهان ارتش برگزار میکرد که هدف همه آنها، کاهش اختلافات بود. از طرف دیگر، به مرور صفبندیهای سیاسی، به بدنه سپاه نیز نفوذ کرد و این امر بر وحدت سپاه لطمه میزد. علاوه بر آن، مسایلی مانند اتفاقات پیش آمده در پادگان ولیعصر و اختلافاتی که میان محلاتی و فرماندهان سپاه وجود داشت، دشواری نمایندگی امام را برای مردی که به دنبال رضایت همه افراد بود سختتر میکرد. اما آن روحانی مهربان و خوشخلق - که همیشه میگفت «نقش من در سپاه جوشکاری است» - در یک حمله هوایی همراه با تعدادی از نمایندگان مجلس و قضات مختلف، در اول اسفند سال 64 به شهادت رسید.
چیزی بیش تر از یک نماینده پس از شهادت فضلالله محلاتی، امام خمینی(ره) تا اسفندماه سال 67 هیچ فردی را به عنوان نماینده خود در این سمت منصوب نکردند. در این دوران، محمدیعراقی - که در زمان شهید محلاتی جانشین او در این سمت بود - وظایف نمایندگی امام خمینی(ره) را انجام میداد. محمدیعراقی در حالی به دفتر شهید محلاتی میرفت که هیچ حکمی از امام خمینی(ره) برای انتصاب در این سمت دریافت نکرده بود و همین عامل، سبب شد تا بعدها، تعدادی از اصلاحطلبان مانند موسویلاری و برخی از اصولگرایان مانند محسن رضایی، این عمل امام را نشانهای بدانند بر اینکه امام تمایل نداشتند تفکرات مصباح به سپاه ورود کند. چراکه محمدیعراقی، داماد مصباح یزدی است؛ مسالهای که حسین شریعتمداری آن را غلط دانست و سکوت امام در مدت سه سال حضور محمدیعراقی در این سمت را نشانه تایید او میپنداشت. به هر روی، به این دلیل که محمدیعراقی هیچگاه حکمی از طرف امامخمینی(ره) به عنوان نماینده از ایشان دریافت نکرده، نمیتوان ایشان را بهصورت رسمی نماینده امام خمینی(ره) در این سمت دانست. عبدالله نوری، چهارمین نماینده امام خمینی(ره) در سپاه پاسداران بود؛ نمایندهای که در اسفند ماه سال 67 و بعد از پایان جنگ به این سمت منصوب شد. نوری تا پیش از انتصاب بهعنوان نماینده امام خمینی(ره)، مسوولیتهای بسیاری داشت که شاید مهمترین آنها معاونت وزارت امور خارجه در زمان نخستوزیری شهیدرجایی بود. نمایندگی عبدالله نوری، دو تفاوت عمده با سایر نمایندگان امام خمینی(ره) در سپاه داشت. نخستین تفاوت،گستردگی اختیاراتی بود که امام خمینی(ره) در حکم عبدالله نوری به او تفویض کرده بود. امام خمینی(ره) در حکمشان علاوه بر اینکه عبدالله نوری را به عنوان نمایندهشان در تمامی امور مربوط به سپاه منصوب کرده بودند، تایید عزلونصب تمامی فرماندهان را نیز بر عهده نوری گذاشته بودند.
این گستردگی به اندازهای بود که رادیو فارسی بیبیسی در خبری این اقدام را بیسابقه خواند و در تحلیلیاش در مورد این اقدام گفت: «نظر اغلب ناظران این است که اقدام آیتالله خمینی به منظور کنترل و محدود کردن آزادی عمل بعضی از جناحها در داخل سپاه پاسداران است.» دومین تفاوت این بود که نوری برخلاف دیگر نمایندگان امام، چهرهای سیاسی و متعلق به اردوگاه جناح چپ بود. شاید سبقه فعالیت سیاسی عبدالله نوری باعث شد تا امام خمینی(ره) در آن دوران - که فعالیت سپاه کمتررنگ و بوی جنگی داشت - نمایندگی خود در این نهاد را با اختیارات گسترده به او بسپارد؛ فردی که در آن زمان، نمایندگی امام خمینی(ره) در جهاد سازندگی را نیز بر عهده داشت.
نوری زمانی وارد سپاه شد که حرفوحدیثهای فراوانی در مجموعه سپاه پیرامون پایان جنگ و جام زهر نوشیدهشده وجود داشت. اختلافات در سطوح مختلف سپاه و ارتش بسیار حاد شده بود و فضای تفرقه افکنی و اتهام مهیا بود. هاشمیرفسنجانی در کتاب خاطرات سال 67 خود بارها از جلساتی میگوید که همراه نوری یا یکی از فرماندهان سپاه پیرامون اختلافات پیشآمده برگزار میشده است؛ اما آنچه مهمترین اقدام عبدالله نوری در مواجهه با فضای بعد از جنگ به شمار میآید، آن بود که او محسن رضایی را از انجام هرگونه مصاحبه بازداشت. این اقدام نوری با توجه به اختیارات وسیعی بود که امام خمینی(ره) به او تفویض کرده بود. تمام تلاشهای نوری در فضای بعد از جنگ، جلوگیری از رخنه فضای ناامیدی و یأس به داخل مجموعه سپاه بود؛ فضایی که با رحلت امام خمینی(ره) تشدید شد. عبدالله نوری، پس از رحلت امام خمینی(ره) از سپاه پاسداران جدا شد و راهی پرفرازونشیب را در سیاست ایران آغاز کرد؛ راهی که هنوز هم به پایان نرسیده و ادامه دارد.
دو دوره نمایندگی پس ارتحال امام خمینی(ره)، آیتالله خامنهای تصمیم به نوسازی در سپاه گرفتند. یکی از این نوسازیها، تغییر نماینده ولیفقیه در سپاه بود. آیتالله خامنهای با صدور حکمی، محمود محمدیعراقی را در تیرماه سال 69 جانشین عبدالله نوری کردند که کمی پیشتر استعفای خود را به رهبری تقدیم کرده بود. محمدیعراقی، روحانی نسبتا جوان کنگاوری بود که در زمان نمایندگی شهید محلاتی، قائم مقام او در نمایندگی ولیفقیه بود و به مدت سه سال و پیش از عبدالله نوری و بدون حکم امام خمینی(ره) در این سمت فعالیت میکرد.
محمدیعراقی متولد سال 1331و فرزند بهاءالدین عراقی، روحانی معتمد مردم کنگاور بود. محمدیعراقی تا پیش از انقلاب، سابقه سه سال محکومیت و تحمل زندان را در کارنامه سیاسیاش داشت. در زمان جنگ تحمیلی و پیش از آنکه در کنار شهید محلاتی در نمایندگی امام در سپاه خدمت کند، مسوولیت سوخترسانی به مردم کنگاور را بر عهده داشت؛ اما حضور دوباره محمدیعراقی در سپاه، تفاوت بسیاری با گذشته داشت. چرا که با پایان جنگ و آغاز دوران سازندگی، فضای متفاوتی بر سپاه حاکم شد. از همین رو، مقام رهبری در پیام انتصابش برای محمدی عراقی، او را به توجه ویژه به بینش سیاسی بسیجیان و نیروهای سپاهی و نیز جلوگیری از ورود آنها به باندهای سیاسی توصیه کرد. در کنار این تفاوت فضای سیاسی، عملکرد سپاه در این دوران نیز وارد فضای جدیدی شد. در این دوران نیروهای سپاه، به جای فعالیت صرف نظامی، با افتتاح قرارگاه سازندگی خاتم، وارد عرصه جدیدی شده بودند.
قرارگاه سازندگی خاتم - که به دستور آیتالله خامنهای و در زمان فرماندهی محسن رضایی تاسیس شد - آغاز دورهای جدید برای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود؛ دورهای که دیگر فعالیت پاسداران، محدود به جبهههای جنوب و غرب نبوده و تمام کشور عرصه آزمایش پاسداران انقلاب اسلامی بود و این ماموریت جدید در زمان نمایندگی محمدیعراقی آغاز شد؛ هرچند حضور او در این سمت، آنقدر نپایید تا او شاهد پیروزیهای سپاه در این جبهه جدید باشد و در بهمن ماه سال 70 جای خود را به موحدیکرمانی داد. محمدیعراقی پس از ترک سپاه، بیشتر در سمتهای فرهنگی و علمی فعالیت کرد. سمتهایی که شباهت بسیار به جایگاه پدر همسر او، یعنی آیت الله مصباح دارد.
یار دیرین نمایندگی موحدیکرمانی در سپاه پاسداران، برخلاف نمایندگان پیشین که حداکثر دو تا سه سال به طول میانجامید، نزدیک به چهارده سال طول کشید. موحدی کرمانی علاوه بر این تفاوت، وجه مشخصه دیگری نیز داشت که او را از چهرههایی مانند محمدیعراقی متمایز میکرد. او تا پیش از آنکه به سمت نمایندگی ولیفقیه در سپاه منصوب شود، کارنامه قابلتاملی داشت. حضور دائم در مجلس خبرگان، نمایندگی مجلس و نمایندگی ولیفقیه در زمان امام خمینی(ره) بخشی از فعالیتهای او تا پیش از انتصاب در این سمت بود.
سابقه آشنایی موحدیکرمانی با آیتالله خامنهای نیز به زمانی برمیگردد که مقام رهبری، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برای امور تبلیغاتی به کرمان میرفتند. این آشنایی در حوزه علمیه قم نیز ادامه پیدا کرد و در نهایت به انتخاب موحدیکرمانی به سمت نمایندگی مقام رهبری در سال 70 شد. هرچند در ابتدا، او از پذیرش این سمت سرباز زد، اما به گفته خودش با اصرار نیروهای انقلابی و سپاهی، نمایندگی ولیفقیه را پذیرفت. دوران نمایندگی موحدیکرمانی در شرایطی آغاز شد که فضای سیاسی کشور در آرامش نسبی قرار داشت و همه نیروهای کشور برای سازندگی دوران پس از جنگ بسیج شده بودند. در این دوران، فعالیتهای عمرانی قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا افزایش چشمگیری یافت. این افزایش به قدری بود که کمکم سپاه پاسداران را به یکی از بزرگترین شرکتهای پیمانکاری در عرصههای مختلف تبدیل کرد. تا جایی که این نهاد نظامی در آخرین روزهای حضور موحدیکرمانی و در سال 1384، هنگام افتتاح فرودگاه امام، با بستن باند این فرودگاه، مانع از ادامه همکاری دولت وقت با شرکتهای طرف قرارداد ترکیهای و اتریشی شد؛ موضوعی که در ماجرای فعالیت ترکسل، به گونهای دیگر بروز یافت. موحدیکرمانی پس از جدایی از مجموعه سپاه به تدریس خود در حوزه علمیه ادامه داد و تقریباً از فعالیت اجرایی کنارهگیری کرد.
علی سعیدی
در دی ماه سال 84 با استعفای موحدیکرمانی، آیتالله خامنهای، حجتالاسلام سعیدی را به سمت نمایندگی خود در سپاه پاسداران منصوب کردند. سعیدی شاهرودی، متولد 1329 شهرستان شاهرود است. او یکیدیگر از فارغالتحصیلان مدرسه حقانی است که در دانشگاه شهیدبهشتی تحصیل کرده است. وی پیش از انتصاب به نمایندگی ولیفقیه در سپاه، قائممقام موحدیکرمانی بود. ورود سعیدی به سپاه پاسداران، همزمان با حضور محمود احمدی نژاد در دولت بود و این حضور، نویدبخش فعالیتهای بیشتر اقتصادی دولت سپاه پاسداران بود. به گونهای که در همین دولت، قرارگاه خاتم الانبیا، به بزرگترین پیمانکار پروژههای عمرانی کشور بدل شد. در این دوره، فعالیتهای اقتصادی سپاه، از قراردادهای صرفا عمرانی فراتر رفت و حوزههایی مانند صنعت مخابرات، بانکداری و خودروسازی را نیز شامل شد. شاید این گسترش عملکرد سپاه، بیتاثیر از ایدههای علی سعیدی نباشد؛ کسی که ورود سپاه به عرصههای سازندگی را جزوی از رسالت ذاتی سپاه میداند. او دردفاع از حضور سپاه در بخش اقتصادی، معتقد است که سپاه تنها در پروژههایی حضور دارد که بخشخصوصی توان حضور در آن را ندارد اما حجتالاسلام سعیدی، با نقلقولهای سیاسیاش نیز همواره خبرساز بوده است که آخرین آن نیز زمانی بود که روزنامه اعتماد از قول او تیتر زد: «در مورد احمدینژاد علم غیب نداشتیم.»
دیدگاه تان را بنویسید