گفتگو با خیاطان؛ شاعری که حاضر نشد در تولد محمدرضا شاه شعرسرایی کند: من آیتالله خامنهای را به بازرگان معرفی کردم
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
به گزارش نامه نیوز، خیلیها او را به نام خاتم میشناسند، شاعری که با شعرهای انقلابی و آیینی خود در ذهنها جاودانه شد. خیاطان، زندانهای رژیم شاهنشاهی را تجربه کرده است و همین موضوع در زندگی او تاثیر فراوانی گذاشته است. اوکه این روزها در منطقه 22 تهران زندگی میکند اعتقاد دارد که مسئولان باید به شاعران آیینی کشور توجه بیشتری داشته باشند. متن گفتوگو را با این شاعر برجسته در ادامه بخوانید:
آقای خیاطان! چه شد که با وجود حوزههای مختلف شعری شما به شعر آیینی و انقلابی روی آوردید؟ من در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و عشق به اهلبیت ازهمان دوران در من شکل گرفت و این شاید سرآغازی بود برای ورود من به شعر آیینی. بعدها با آغاز مبارزات انقلابی به عرصه شعر انقلابی ورود کردم. شعرهای انقلابی زیادی گفتهام و اگر نگاهی به آثار قبل از انقلاب بیندازید میبینید که اکثر شعارها ساخته من است. از همان روزهای اول، برای انقلاب شعر میگفتم ولی امروز هیچکس به یادم نیست و سری به من نمیزنند. البته زندگی بسیاری از شاعران انقلابی به همین نحو است، هرچند برخی هم در کاخهای آنچنانی زندگی میکنند، اما فردی مانند من که هم انقلابی و زندان رفته است و هم جانباز 30 درصد، با سختی و مشکلات زیادی زندگی میکند. شما را بیشتر با نام «خاتم» میشناسند تا خیاطان، این تخلص از کجا همراه شما شد؟ این تخلص را صابر همدانی به من داد؛ او و صفیراصفهانی از متدینترین شاعران آن زمان ایران بودند. در 10 سالگی شعری برای میلاد حضرت محمد(ص) خواندم و آقای صابر همدانی، استادم، این لقب را به من دادند. شاید پربیراه نباشد بگویم که بهترین شعر برای
لحظه ورود امام(ره) که از سوی انجمن شاعران انتخاب شد، شعر من بوده است. شاگردانی را هم در حوزه شعر تربیت کردهاید؟ بله، من در حوزه انقلاب و شعر مذهبی شاگردان زیادی را پرورش دادهام و این یکی از افتخارات زندگی من است. با چه شخصیتهایی هم دوره بودهاید؟ با آقای عباس شیبانی که الان عضو شورای شهر تهران هستند، رفیق و هم دوره بودیم. خاطرم هست بسیاری از بزرگان از جمله آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله جعفری، برهان و علی غیوری در روزنامه درگذشت مادر من را تسلیت گفتند. خاطرهای هم از این بزرگان دارید؟ آیتالله لواسانی استاد امام خمینی(ره) بعد از شعری که من برای حضرت زهرا(س) سرودم، یک تسبیح به من هدیه داد که به خاطر تبرک بودن در آن زمان 70 هزار تومان از من میخریدند. نزدیکان آیتالله میگفتند که آقا 40 سال با این تسبیح عبادت میکردند. بیشتر در چه حال و هوایی و چه زمانهایی حس شعر گفتن به شما دست میدهد؟ زمان خاصی ندارد، هروقت حساش ایجاد شود و شعری به ذهن و زبانم بیاید میگویم. گاهی اوقات هم هست که برخی مداحان سفارش شعر میدهند، البته من به آنها شعر میدهم نه نوحه. برای شهدا هم شعر
میگویید؟ بله، برای شهدا بسیار شعر میگفتم. اتفاقا شعرهای تاثیرگذاری هم هستند و در برخی مراسم بعد از اینکه خوانده شده مخاطبان تحتتاثیر قرار گرفتهاند. شعر خوب از آدم اهل حرف بر نمیآید، شعر خوب از اهل عمل برمیآید. خاطرهای شنیدنی از شعرخواندنهای خودتان دارید؟ در دوران محمدرضاشاه در خانه ملکپور مراسم شعرخوانی داشتیم. خاطرم هست در یکی از این جلسات که مصادف با 13 رجب و 4 آبان تولد شاه شده بود، بسیاری از شعرا در مدح محمدرضا شاه شعرسرایی کردند. نوبت من که شد شروع کردم به شعرخوانی برای حضرت علی(ع): «پیوسته به ذکر یاعلی باید بود/ روشن به ولای آن ولی باید بود»؛ بعد از خواندن این شعر من را بیرون انداختند. از همان زمان با حکومت شاه درافتادید؟ بله، یک بار که ساواک من را گرفته بود، آنها خبر مرگ من را به مادرم دادند، رادیو ملی هم اعلام کرد که شاعر جوان بر اثر فشار شکنجه، در زندان جان داده است. آنها با این کار میخواستند خانواده من را بشکنند. این خبر در حالی اعلام شد که من فقط بیهوش شده بودم. اولینبار که ساواک دستگیرم کرد، منزل امام(ره) بودم. آیتالله پسندیده (برادر امام) برای نجات من تا سرکوچه
آمد اما موفق نشد. حسین آهی شاعر انقلابی در جایی گفت اگر خاتم نبود انقلاب پیروز نمی شد. با رهبر انقلاب هم دیدار داشتهاید؟ در زمان شاه رهبر انقلاب به دیدار زندانیان آمده بودند، آنجا آقای باهنر من را به آیتالله خامنهای معرفی کردند و ایشان هم از اشعار من تقدیر کردند. خاطرم است آقای بازرگان ایشان را نمیشناخت، من آیتالله خامنهای را به بازرگان معرفی کردم و گفتم ایشان از فضلای خراسان است. استاد خاتم! چندبار به کربلا رفتید؟ چهار بار سعادت زیارت مزار سیدالشهدا(ع) نصیبم شده است. به یاد دارم که در سفر اولم که همزمان با محرم و عزاداری اباعبدالله بود هم یک شعر برای امام حسین(ع) گفتم. جبهه هم رفتهاید؟ خیر. من در پشت جبهه فعالیت میکردم. مردم را از تهرانسر راهی جبهه میکردیم و مردم کمکهای خود را به علت اطمینانی که به من داشتند به ما میدادند تا برای رزمندگان بفرستیم. الان هم همینگونه است و مردم کمکهای مردمی که به هیئتها میکنند، را به من میدهند. مداحی هم میکنید؟ اهل مداحی کردن نیستم، بیشتر ترجیح میدهم در مجلس به سخنرانی کردن و شعر خواندن بپردازم، رئیس ذاکران غرب تهران هم هستم.
ماجرای شعری که برای حضرت مسلم گفتید را برای ما میگویید؟ یکی از مداحان شعری درمورد حضرت مسلم از من خواست، گفتم شعری ندارم، در دلم از حضرت خواستم خودشان به من کمک کنند تا برایشان شعری بگویم. اواسط شب بود، ناگهان در رثای اولین شهید راه اباعبدالله(ع) شعری به ذهنم آمد و با گریه آن را سرودم، این شعر از عنایات خود حضرت مسلم است. تا کی میخواهید به شعر گفتن برای اباعبدالله(ع) ادامه دهید؟ تا جان در بدنم دارم، تمام زندگی خود را در این راه خواهم داد.
دیدگاه تان را بنویسید