کد خبر: 390013
تاریخ انتشار :

معلولیت و معلولان از نگاه الهیات و فلسفه پست‌مدرن

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش روابط عمومی دانشگاه ادیان و مذاهب، با سخنرانی دکتر نعیمه پورمحمدی و حضور دکتر فاطمه توفیقی به‌عنوان ناقد نشست اول از کرسی‌های ترویجی پژوهشکده ادیان و مذاهب روز چهارشنبه 27 بهمن 95 برگزار شد. به گزارش نامه نیوز، در این نشست ابتدا دکتر نعیمه پورمحمدی با نمایش تصاویری به بررسی تسهیلات شهری ایجادشده برای معلولان در کشورهای مختلف پرداخت. وی در ادامه سخنرانی خود را با موضوع معلولیت و معلولان از نگاه الهیات و فلسفه پست‌مدرن ارائه داد که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید: ساختار سخنرانی من در اینجا در چهار بخش است: اول. معلولیت در دوره پیشامدرن دوم. معلولیت در دوره مدرن سوم. معلولیت در دوره پست‌مدرن چهارم. معرفی مطالعات معلولیت و الهیات معلولیت معلولیت در جهان پیشا مدرن در دوره پیشامدرن معلولان مجنون و جن زده‌اند: پیش‌تر از آنکه دوره مدرن آغاز شود، به معلولان، همان مجانین و دیوانگان قدیم، این طور نگاه می‌شد که آنها ملهم از چیزی هستند. چیزی که شاید اسمش را جن یا یک نیروی غریب می‌گذاشتند. درهرحال تصور بر این بود که آنها چیزی «دارند» که ما «نداریم». شاعران را برای همین مجانین می‌نامیدند و شاید دلیل اتهام مجنون زدن به پیامبر اکرم همین بود که او از آنجا که چیزهایی می‌گوید که آدمهای دیگر نمی‌توانند بگویند و نمی‌گویند جن زده است. این تصور پیشامدرن فرق دارد با تصور مدرن که معتقد است معلول نه که چیزی داشته باشد که ما نداریم، نه؛ بلکه اصولاً همه‌چیز باید به او داده شود. ما آدمای سالم و غیر معلول باید به او هم چیز بدهیم. یانگ تاریخچه‌ای از آنچه ما به آن سندروم داون می‌گوییم بیان می‌کند. ما در نام‌گذاری سندروم داونیها از اسم احمق، ابله، سبک مغز، منگل، عقب‌افتاده، قدیس، شهید، قربانی سوزناک، بار سنگین، نیازمند کمک مالی و ترحم، مایه افسوس بودن، ایزوله شده، ناهنجار و ناسازگار، مایه تمسخر، بی عرضه و دست و پا چلفتی، یاوه گو، حیف نان، فاسد، مایه خشونت، ضدجنسی یا ناهنجار جنسی و غیره. شروع کرده‌ایم دوره مدرن در دوره‌ای که با مدرنیزاسیون، متمدن و بافرهنگ شده‌ایم، از اصطلاحات معلول رشدی، شناختی و ذهنی برای نام‌گذاری معلولان استفاده می‌کنیم. تاریخچه ساخت مراکز توان‌بخشی و بهزیستی معلولان به همین مساله مربوط می‌شود. سخن یانگ اینجا بر سر این است که چگونه در دوره مدرن، علوم پزشکی و صنعت درمانی بر بینش ما درباره معلولیت مسلط شد. او سؤال می‌کند معنای این سخن که سپرسش این است که چگونه دارو و درمانهای مدرن از یک‌سو زندگی مردم معلول را حفظ می‌کند و باعث طول عمر آنهاست اما از طرف دیگر به شکل تهدیدی جدی علیه زندگی آنها درآمده است. یانگ می‌خواهد نشان دهد که رویکرد صرفاً مدرن شده به سندروم داون تا چه اندازه محدود است و دعوت کند که باید وارد نقادی پست‌مدرن شد. برای پیشبرد این بحث از تعریف هوش مدرن آغاز می‌کنم. برای پیشرفت علوم در مدرنیته آنچه از میان تمام هوشهای چندگانه معنوی، بدنی، شناختی، هیجانی، اقتصادی، جنسی و اجتماعی بیشتر اهمیت داده شد و برای رشد و ارتقای آن کوشش شد هوش شناختی (IQ) بود. برای آی کیو تستهایی طراحی شد و بر این اساس همه مردم تقسیم بندی شدند: هوش زیر ۲۵ : کودن، تربیت ناپذیر و قابل نگهداری در تیمارستان هوش ۲۵ تا ۵۰: کودن، تربیت پذیر و قابل نگهداری در منزل هوش ۵۰ تا ۷۰ : کودن و آموزش پذیر هوش ۸۰ تا ۹۰: نزدیک به هوش معمولی هوش ۹۰ تا ۱۱۰: معمولی هوش ۱۱۰ تا ۱۲۰: باهوش هوش ۱۲۰ تا ۱۴۰: بسیار باهوش هوش ۱۴۰ به بالا: نابغه این تعریفها و مقوله بندیها در هوش انسانها و تقسیم آنها به باهوش و کودن و سپس ارزش‌گذاری آن‌ها ابتدا از سوی علم به وجود آمد اما نهایتاً از سوی نازیها به کشت و کشتار معلولان انجامید. کاری که نازیسم انجام داد سوء استفاده‌ای بود که به نام علم و اقتضائات اجتماعی از قدرت انجام شد. یانگ تأکید می‌کند بدگمانی ما انسان‌های پسامدرن به پیشبرد اهداف مدرنیته آنقدر زیاد است که این سؤال جا دارد که آیا واقعاً مراکز درمانی و توان‌بخشی بهترین جا برای معلولان هست یا نه؟ چرا باید معلولان را به مراکز توان‌بخشی بفرستیم؟ یانگ بعدها می‌گوید که معنای این کار این است که آنها نرمال و طبیعی نیستند و باید آنقدر به ذهن و بدن آنها فشار بیاوریم که مثل ما که نرمال و معمولی هستیم شوند. اصل ما هستیم و آنها باید از ما الگو بردارند و مثل ما شوند. آن‌ها نه اصل هستند و نه اصیل. اصلاً چیزی نیستند، اگر معمولی نباشند! در همین موضوع مقاله‌ای خواندم به نام تحلیل زندانی کردن از زاویه دید معلولیت»: مقاله به زندان انداختن را از منظر معلولیت تحلیل می‌کند و زندانها را به بیمارستان‌های روانپزشکی و سایر مراکزی پیوند می زند که میزبان معلولیت‌های فیزیکی، شناختی، رشدی و روانی هستند. به اضافه حجم عظیم نشان دار کردن، داغ ننگ زدن، وسمه عار زدن و استثنا سازی و در پی آن نقض حق و ظلم و ستمی که به معلولان می‌شود. در ادامه روند مدرن سازی در تعریف عقب‌افتاده ذهنی، ملاک‌ها و معیارهای دیگری اضافه شد که از آن پس معیار هوش ،صرفاً شناختی نبود: کارکرد ذهنی، برقراری ارتباط، مراقبت از خود، زندگی در خانه، مهارت‌های اجتماعی، کارکرد گروهی، جهت گیری، سلامت و امنیت. این تصور به وجود آمد که اگر چه تست آی کیو میزان ظرفیت و توانایی ذهنی فرد را نشان می‌دهد اما عقب‌افتادگی ذهنی یک پدیده ارتباطی و تعاملی است که افراد در تعامل خود با محیط از خود بروز می‌دهند. بنابراین ملاک و معیار جدید برای تعریف عقب‌مانده ذهنی به وجود آمد که آمیخته‌ای از کاربری ذهنی، مهارت‌های تطبیقی، ملاحظات هیجانی و روانی، جنبه‌های سلامتی و فیزیکی و رشد محیطی و سبب شناسی است. اما باز جمعیتی از معلولان وجود دارند که نمی‌توانند این معیار را برآورده کنند و جزو عقب آفتادگان به ضریب هوشی پایین قرار می‌گیرند. اتفاق دیگری که در ادامه فرایند مدرن سازی معلولیت افتاد این بود که از تولد کودکان مبتلا به سندروم داون و معلولیتهای ذهنی و جسمی شدید جلوگیری شد و تستهایی برای غربالگری در بارداری اجرا و همه گیر شد. همین‌طور برای پیدا کردن کار، ازدواج و بچه‌دار شدن، دوره سالمندی و مرگ و میر مبتلایان به سندروم داون و معلولان ذهنی حرکتی تدابیری اندیشیده شد. این تدابیر شامل کمک به پیدا کردن درآمد، ارائه خدمات اجتماعی، توجه به حمل و نقل ویژه معلولان، شغل‌های مخصوص معلولان، ارائه مددکاری و در اختیار گذاشتن دستیار شخصی برای معلول بود. مقالاتی که در این موضوع جالب توجه بودند: «سقط جنین و معلولیت»: چرا باید و چرا نباید ساکن جهان شویم؟»: مقاله به بحث از تستهای غربالگری بارداری در رابطه با معلولیت می‌پردازد و در حالیکه با این تستها مخالفت نمی‌کند، به تبعیضی که در این فرایند وجود دارد توجه می‌دهد. «حقوق معلولیت و سقط جنین در غربالگری»: نویسنده به نزاع میان اهداف جنبش حق سقط جنین و اهداف جنبش حق معلولیت توجه می‌دهد و اهدافی را عرضه می‌کند تا بتواند الهام بخش راهی باشد که یکی از این جنبشها اهداف دیگری را هم در نظر داشته باشد. «معلولیت، دموکراسی و ژنتیک مدرن»: نویسنده این سؤال را در نظر می‌گیرد که آیا تست‌های بیماری‌های ژنتیکی در بارداری با برداشت‌های ما از دموکراسی سازگار است یا خیر؟ آیا به نفع فرهنگ دموکراتیک هست که به والدین برای غربالگری فرزندان به‌ویژه فرزندان معلول حق بیشتری بدهد یا حق آنها را در این باره محدود سازد؟ «توانا ساختن معلولیت: بازنویسی خویشاوندی، بازتصویر شهروندی»: انسان شناسان مفهوم نوینی از خویشاوندی عرضه می‌کنند تا نشان دهند چگونه فرهنگها، جنین‌های معلول، نوزادها و کودکان معلول را پس می‌زنند. مادران با جنین معلول احساس خویشاوندی نمی‌کنند و جامعه در برابر انسان معلول احساس نمی‌کند که آنها نیز شهروندان محترم آنند. اما نکته اینجاست که کل این فرایند از مقوله سازی و ساختار بندی دوره مدرن گرفته تا خدمات به معلولان چیزی جز «نقض حقوق معلولان» نبود. از طراحی تست آی کیو گرفته تا تمرکزسازی اجباری در توان‌بخشی های روزانه و شبانه، تست‌های غربالگری بارداری و اجبار به سقط جنینهای معلول ذهنی و جسمی، همه و همه تجاوز به حقوق معلولان است. جالب بود برای من که بدانم می‌شود به معلول در لباس کمک و محبت ظلم و تضییع حق کرد. اینکه یانگ در ابتدای کتاب گفت می‌خواهیم بدانیم چرا درست است بگوییم سندروم داون یا معلولیت یک پدیده مشخصاً مدرن است، برای همین بود که بگوید پیشتر پدیده معلولیت ذهنی و لوازم آن که تضییع حقوق معلولان است در کار نبود. نقض حقی که در شکل کاملاً موجهِ رسیدگی و مراقبت انجام می‌شود. سابقاً کلیسا و روحانیون دینی همه دگرباشان و دیگراندیشان ازجمله یهودیان و هم‌جنس‌گرایان را به حاشیه می‌راندند. آن‌ها درباره معلولان نیز با اجرای آیین‌های همدردی یا امیدبخشی آنها را متمایز می‌ساختند یا بعضاً با این فکر که گناهکار هستند آنها را از جامعه طرد می‌کردند. بعدها همین شیوه با ایجاد مراکز درمانی، پیشرفت علم پزشکی، توان‌بخشی، کاردرمانی، علوم اجتماعی و مددکاری، علوم جرم‌شناسی و غیره، ادامه پیدا کرد و آتوریته از کلیسا و دین به دست علم افتاد و درنتیجه نوع دیگری از استثنا سازی و به حاشیه رانی از سوی علم نسبت به معلولان، معتادان، مجرمان و فقیران، اعمال شد. بنابراین، این نشان‌گذاری و استثنا سازی نه‌تنها نسبت به نژادها و قومیت‌ها، جنسیت‌ها، گرایش‌های جنسی خاص،دین‌ها، بلکه نسبت به بدن‌ها و ذهن‌ها هم اعمال شد تأکید می‌کنم که نمی‌خواهم در بخش نقادی پست‌مدرن نقد کنم که باید به تمام این علوم و فنون دوره مدرن دهن‌کجی کرد و به دوره سنتی بازگشت. بلکه باید با آگاهی از شرایط، لوازم و نتایج این مدرن سازی‌ها از آن استفاده کرد و از مشکلات آن نیز آگاه بود و بااحتیاط و تدبیر از آن بهره برد. مدرنیته متأخر و پست‌مدرن واسازی گفتمان نرمال بودن و سالم بودن و توانایی به‌عنوان گفتمان غالب در تفکر ما در باب بدن و ذهن نظریه مدرن به معلولان هویت در سایه و غیر اصیل می‌دهد یا اصلاً هویتی نمی‌دهد. اما نظریه پست‌مدرن مقوله‌های توانمند و ناتوان را و ارزش‌گذاری مثبت و منفی در پی آن را در هم می‌شکند و هویت‌های متنوع و متکثر انسان‌های توانمند و ناتوان را می‌پذیرد. الگوی معلول‌گرایی هم بعدها ایجاد شده است که هویت واقعی و ارزشمند را از آن معلولان و نه توانمندان می‌داند. درست مثل زن گرایی که هویت و ارزش واقعی را به زن می‌دهد و مرد را از ارزش و هویت خالی می‌کند. آن چیزی که کل گفتمان ما را درباره ذهن و بدن به سلطه خود درآورده است توانمندگرایی و سالم سالاری ذهنی و بدنی است. غلبه این گفتمان اجازه بروز هویت‌های معلولیت بدنی و ذهنی را نمی‌دهد. بحث بر سر این است که شاید بتوان با نظریه فراهنجار،گفتمان ضدی را در دفاع از هویت معلولیت به وجود آورد. رویکرد ما در دوره پست‌مدرن از دلسوزی به همسازی و از آسیب‌شناسی به هویت تغییر جهت دهد. «فخر و مباهات معلولیت»! ممکن است عجیب به نظر برسد ولی همین است: فخر و مباهات معلولیت، معلولیت یک سبک جسمانی است، یک سبک زندگی در جهان. یک‌گونه بودن در جهان. چرا گمان کنیم تجربه بودن در جهان یک تجربه انحصارگرایانه است. می‌شود در برابر این فکر مقاومت کرد. معلولیت نه معیوب بودن است نه علیل و عقب‌مانده بودن. معیوب بودن و علیل بودن نگاه خاص درمانگرانه در دوره مدرن بوده است. الگوی تازه اجتماعی این است که دست معلولیت را صرفاً در دست علوم پزشکی نگذاریم بلکه اعتقاد داشته باشیم معلولیت صرفاً معلولیت زیستی و شناختی نیست بلکه گفتمانی است که در جامعه به دلیل تجربه‌های انحصارخواهانه زندگی کردن در این جهان به وجود می‌آید. این مطالعات در پی آن است که تکان محکمی به اصطلاحات و ساختارهای نرمال بودن و نرمال‌سازی بدهد. از زمانی که بچه در شکم مادر است تا وقتی به دنیا می‌آید، مهدکودک و مدرسه می‌رود، بزرگ‌تر می‌شود و شغل پیدا می‌کند، ازدواج می‌کند و بچه‌دار می‌شود و می‌میرد ما با فرایندهای خودساخته نرمال بودن مواجه هستیم که از علوم مختلف دوره مدرن به‌دست‌آمده‌اند و بعضاً صرفاً اقتصادی، سیاسی و محیطی هستند. با پیدایش این معیارهای نرمال بودن است که ما به نرمال‌سازی زندگی معلولان دست برده‌ایم. دقیقاً چه معنایی دارد وقتی می‌گوییم: معلولان ذهنی به‌سوی یک زندگی نرمال سوق داده می‌شوند؟ آیا این سخن معنایی جز غیرنرمال بودن آنها دارد؟ مشکل از جایی آغاز می‌شود که ما طبقه‌بندی توانا و معلول را انجام می‌دهیم و ارزش‌گذاری می‌کنیم و توانایان را انسان‌های باارزش و معلولان را انسان‌های بی‌ارزش می‌شماریم. همین کار باعث می‌شود بخواهیم معلولان را به زندگی باارزش که نرمال شدن و توانا شدن است سوق دهیم و احساسات بسیار تلخی را در درون آنها به وجود آوریم که چقدر بی‌ارزش هستند. این کار به‌صورت ناخودآگاه انجام شده است که طی آن انسان‌ها صرفاً با نقش‌های اجتماعی و بیرونی که می‌توانسته‌اند ایفا کنند، و نه باارزش‌های درونی‌شان، ارزش‌گذاری شده‌اند. شیوه واسازانه تفکر پست‌مدرن به ما کمک می‌کند این مقوله‌بندی‌ها و ارزش‌گذاری‌هایی که در پی آن انجام شده است بشکنیم و به‌جای آن به تجربه تنوع و تکثر زندگی بشر در همه ابعاد جسمی و ذهنی ارزش دهیم. همان‌طور که یانگ از ما می‌خواهد به شیوه‌ای که کلمه عقب‌افتاده در گفتگوهای روزانه مردم به کار می‌رود دقت کنیم: «اون چی می دونه؟ انگار عقب‌افتاده اس!»، «نکنه تو عقب‌افتاده‌ای که اینو می گی!»، «آه، من یه عقب‌افتاده واقعی‌ام!، همه‌اش اشتباه می‌کنم». این گفتارهای روزانه نشان می‌دهد که چگونه عقب نمانده ها خود را اصل قرار می‌دهند و بر آنها که عقب‌مانده می‌نامند مسلط می‌سازند! چه کسی گفته است که ما عقب نمانده ها اصل هستیم و دیگران فرع. بنابراین راه‌حل عقب‌ماندگی ذهنی این نیست که جامعه عقب افتادگان را جهت ببخشیم و هدایت کنیم بلکه این است که رویکردهای منفی به‌سوی عقب‌ماندگی را راهبری و اصلاح کنیم؛ این نیست که عقب افتادگان را آموزش دهیم و تربیت کنیم بلکه این است که همه مردم را آموزش دهیم؛ این نیست که عقب‌ماندگان را تغییر دهیم بلکه این است که خودمان را و کل جامعه را تغییر دهیم؛ این است که بر همه ظلم گرایی های زمانه‌مان بشوریم، خواه نژادپرستی باشد، خواه طبقه گرایی، خواه جنس گرایی و خواه توانمند گرایی. اگر عقب‌ماندگی ذهنی را یک بیماری ابداعی بدانیم که در دوره مدرن ایجاد شده است، درمان آن را نیز باید بر دوش خود کسانی انداخت که آن را اختراع کرده‌اند، بر عهده خود تمدن بشری در مدرنیته متأخر نرمال بودن و معمولی بودن تعریف دیگری پیدا می‌کند و معلولان دیگر آن‌نرمال و غیرمعمولی توصیف نمی‌شوند. چشم‌انداز معلولیت می‌تواند نگاه ما را به واقعیت‌ها عوض کند. باید به دنبال ایجاد فرهنگ معلولیت بود. در این نگاه، استثنا سازی و به حاشیه رانی معلولان و تعیین نرم‌ها و نرمالی‌ها در جامعه به‌نقد کشیده می‌شود. درنهایت در اخلاق پست‌مدرن و نقادانه معلولیت باید هر نوع تفاوتی را که سابقاً منشأ بی‌ارزشی و شرمساری بوده است گرامی داشت و به آن ارزش داد؛ باید تفاوت و تنوع را با آغوش باز پذیرفت، نه آنکه آن را رد و انکار کرد؛ باید معلولان ذهنی را همان‌گونه که هستند پذیرفت و ارزش‌گذاری کرد. یانگ در اخلاق پست‌مدرن معلولیت علاوه بر وجه انتقادی و سلبی، دیدگاه ایجابی نیز دارد. او دو قلمرو را نام می‌برد که می‌توان به‌عنوان قلمروی پیشرو درباره معلولان دنبال کرد و از آنها آموخت. یکی جرم‌شناسی و دیگری ورزش. در نظام کیفری، معلولان ذهنی و جسمی را تبرئه نمی‌کنند و مسئولیت را از آنها سلب نمی‌کنند بلکه سازوکاری وجود دارد که با توجه به ویژگی‌های متفاوت آنها نظام عدالت را طراحی کنند. نمونه دیگر ورزش است که در دهه‌های اخیر ورزش معلولان بسیار درخشیده است. نگاه به ورزش معلولان می‌تواند ما را کمک کند که معلولیت ذهنی و جسمی را به چشم یک تفاوت بپذیریم. از یک‌سو الگوهای اجتماعی فرض‌های کاذبی را درباره معلولیت عرضه می‌کنند و از این حقیقت که خود عوامل اجتماعی هستند که باعث مشکلات اشخاص معلول شده‌اند و معلولان قربانیان عوامل اجتماعی هستند غفلت می‌ورزند. آن‌ها از این حقیقت غافلند که معلولیت به هویت محوری یا تنها هویت شخص معلول تبدیل شده است با این پنداره که اشخاص معلول به کمک و حمایت اجتماعی نیاز دارند و مستقلاً نمی‌توانند زندگی کنند یا خودشان حمایت بخش دیگران باشند. از دیگر سو، الگوهای اجتماعی مسئولیت این رویکرد منفی به معلولان را بر دوش عوامل دیگر می‌اندازد مثلاً بر دوش شرایط اجتماعی فرهنگی، تأثیرات دوران کودکی و سازوکارهای روان‌شناختی همچون طرد شدن از اجتماع؛ یا بر دوش برداشت‌های اجتماعی دینی از معلولیت همچون کیفر گناه بودن یا یادآور مرگ بودن؛ یا بر دوش عقاید اجتماعی برآمده از انسجام بدنی و زیبایی‌شناسی؛ یا بر دوش دغدغه گروه‌های اقلیتی که همواره مشاجرات یا رقابت‌های میان گروهی با یکدیگر دارند؛ یا بر دوش مسائل مربوط به هویت شخصی. ازاین‌رو می‌توان گفت مشکلی که با آن مواجه هستیم معلولیت نیست، بلکه رویکردهای منفی، درک‌ها و برداشت‌های نادرست و فعالیت‌های سازمانی‌ای است که از فرایند استثناسازی و نشان‌گذاری برآمده‌اند. ازاین‌رو اگر مفهوم نرمال بودن و معلول بودن واسازی شود به این معنا که نرمال بودن و معلول بودن شیوه‌های خود تکرارشده ای از زندگی هستند و افشا شود که آنها مجموعه‌ای از ساختارهای اجتماعی‌اند و نه چیز دیگر، در این صورت آشکار خواهد شد که معلولان در بافت‌های ارتباطی خاصی معلولند اما در موارد دیگری توانا هستند. آیا ممکن یا مطلوب نیست معلولیت را به‌گونه‌ای ازنظر اجتماعی بازسازی کنیم که همه عناصر نشان‌گذاری، تعصب و طرد از آن پاک شود. این کار همان پیدایش فرهنگ معلولیت است. پرسش مهم درباره فرهنگ معلولیت این است: بیان فرهنگی معلولیت چگونه می‌تواند تغییر کند به‌گونه‌ای که معلولان به دلیل داشتن تفاوت‌های بدنی و ذهنی دیگر نشان‌گذاری نشوند، به حاشیه رانده نشوند و زیر ظلم و ستم قرار نگیرند. کار هنر، رسانه، فیلم، کتاب، ویدئو، روزنامه، مجله و مجموعه علوم انسانی است که بته این کار چندان ساده نیست چراکه باید بی‌آنکه واقعیت‌های جاری ظلم، طبقه‌بندی، به اطاعت درآوردن و طرد و اخراج را انکار کنیم، بتوانیم از شر این مقوله‌بندی‌های ثابت خلاص شویم. کار ما این است که دیگر فعالان درمانگر یا شفابخش نباشیم بلکه عاملان رهایی بخشی باشیم که از راه هنری تحولی را در افراد، فرهنگ و جامعه به وجود بیاوریم. ما به فعالان حقوق معلولیت نیاز داریم که قادر باشند تحلیل‌های اقتصادی، جغرافیایی و حقوقی درباره معلولیت ارائه کنند. درواقع در این رویکرد تأکید بر این است که عقب‌افتادگی ذهنی یک ساختار اجتماعی و بنابراین قابل‌تغییر است و از خود ذاتی ندارد. جین وانییر Jean Vanier فعال حقوق معلولان از ارتباطات خود با عقب افتادگان ذهنی سخن جالب‌توجهی دارد: «من مردان و زنان عقب‌افتاده ذهنی‌ای را دیده‌ام که در اتاق‌ها یا آپارتمان‌های شخصی خود با یک تلویزیون و یک بطری الکل زندگی می‌کنند. به نظر من این بالاترین مرتبه نرمال بودن و فرایند نرمال‌سازی و انسجام اجتماعی است که ما به دنبال آن هستیم. زندگی آنها از دیگر معلولانی که در مراکز بزرگ توان‌بخشی و بیمارستان‌های روانی به سر می‌برند بهتر است. من دیده‌ام که زندگی در تیمارستان و مراکز بهزیستی اصلاً خوب نیست. معلولان در اتاق‌های یک نفره زندانی شده‌اند و ازنظر روان‌شناختی کاملاً از زندگی منقطع هستند. بسیار غمناک و ناامیدند و معیارهای زندگی شاد و امیدوارانه را ندارند. اصلاً بگذارید بگویم که همین الان در پاریس چهل درصد مردم تنها زندگی می‌کنند در اتاق‌ها و آپارتمان‌های شخصی‌شان با یک تلویزیون و یک بطری الکل در دست. و آنها هم درست مثل معلولان باید از خودشان در برابر همه‌چیز این زندگی دفاع و مقاومت کنند.» جالب بود! من هم گمان نمی‌کنم معلول ذهنی‌ای که با او زندگی می‌کنم فرق قابل‌ملاحظه‌ای با من داشته باشد. او هم احتمالاً مثل من به فکر معنادار کردن زندگی‌اش از راه سرگرمی‌هایی هست که برایش لذت‌بخش هستند. الان که دارم مقاله می‌نویسم او تلویزیون تماشا می‌کند. بحث نام‌گذاری و تعریف هم در این رابطه مهم است. اینکه آیا در تعریف معلولیت ذهنی و جسمی چه مفاهیم و تعبیراتی بکار ببریم که چالش هویت ایجاد نکند. به شخص دارای اختلال بینایی بگویم به‌جای نابینا. دارای اختلال حرکتی اختلال رشدی دارای اختلال گفتاری اختلال یادگیری حتی نه اختلال زبانی یا ا اختلال ذهنی یا اختلال چشمی. به چشم و ذهن و زبان و بدن بچه کاری نداریم. اصلاً ما حق نداریم اعلام کنیم که آنها مختل شده‌اند و کار نمی‌کنند این انتظارها را که داریم انجام نمی‌دهند. همین. یکجا هم دیدم گفت به نابینا بگویید سماعی به ناشنوا بگویید بصری اما این تعریف همان‌طور که گفتم پوشاندن ناتوانی با توانایی است و خودش یک‌جور نقض حق است. مطالعات جدید معلولیت بازسازی الهیات معلولیت معلولیت در کتاب مقدس و تاریخ (ساختارشکنی الهیات و تفسیر کتاب مقدس) هدف من در اینجا این است که برخی از منابع الهیاتی را که کمک کرده است تا گفتمان ظلم و ستم بر معلولان شکل بگیرد و گسترش پیدا کند معرفی می‌کنم و اینکه این منابع به چه شکل باعث درک نادرست از معلولیت به‌ویژه در فرهنگ غربی شده‌اند. میراث به‌جای مانده و معیوب سنت‌های کتاب مقدس و الهیات درباره معلولیت چیست: اول. معلولیت در سنت الهیاتی برای رسیدن خدا به اهدافش در نظر گرفته‌شده است یا روا دانسته شده است. خدا از امکان معلولیت برای محقق کردن اهداف خود بهره می‌برد. مثلاً اهداف او می‌تواند یکی از این موارد باشد: تجلی قدرت شفابخش خدا، آزمایش کردن مؤمنان، تعریف و تمایز سبک زندگی قدیسان و تجلی عدل و شکوه خدا در زندگی معلولان دوم. معلولان به حفظ امید و اعتماد به برنامه‌های خدا در زندگی‌شان توصیه و تشویق می‌شوند. معلولان خوب است صبورانه وضعیت خود را تاب بیاورند و امید داشته باشند که قصد نهایی خدا شامل بهروزی و بزرگداشت آنهاست. امید مسیحی بر پایه روایت‌های شفا در کتاب مقدس بناشده است که نوید شفا را خواه در این دنیاخواه در جهان دیگر می‌دهد. اگر فرد مسیحی معلول فیزیکی در این زندگی شفا نیابد البته رنج او بهانه‌ای است که خدا برای او به بهترین وجه جبران کند. همین‌طور اگر فرد مسیحی معلول ذهنی هیچ‌چیز را درک نمی‌کند، جا دارد که پرستار یا نگه‌دارنده او به دلیل نگهداری از او تسلا و امید به جبران الهی داشته باشد. درهرحال حضور معلولان در میان ما نشانه‌هایی از سوی خدا برای بیداری و هشیاری ما نسبت به امر مقدس است یا برای امتحان کردن ما که آیا می‌توانیم کمکی به آنها کنیم یا خیر. سوم. کلیسا و جامعه باید نیازهای معلولان را رفع کند. به آنها رحم کند و به آنها کمک کند. خبری از همسازی و هویت مستقل نیست. الگویی برای توصیه به این رفتار در بیان ایوب در عهد عتیق وجود دارد که گفت: من چشم نابینایان، گوش ناشنوایان و پدر فقیران بودم. (کتاب ایوب ۲۹: ۱۵ـ۱۶) یا خود عیسی مسیح که سراسر عهد جدید روایت دستگیری او از معلولان است و کلیسا به اقتدا از این الگوها همواره در جهت کمک به بیماران و فقیران و معلولان تلاش کرده است. (الهیات شبانی یا کشیشان شبانی در همین راستا فعالیت می‌کنند. همین‌طور بخشی از کلیساها که فعالیت‌های مردم دوستانه می‌کنند بر این اساس بناست در مطالعات جدید معلولیت، الهیات برحسب تجارب معلولیت در جهان مدرن و پست‌مدرن بازسازی شود. الهیات باید بر اساس دریافت‌های نو از معلولیت تجدیدنظر شود و از نو ارائه شود و درنهایت نوعی الهیات مسیحی سندروم داون در اینجا ذکر می‌شود. خداشناسی و مسیح شناسی: در این بخش سخن از «خلقت، مشیت و تصویر خدا»ست. در این بازتولید الهیاتی یک کار دوسویه انجام می‌شود: از یک‌سو سؤال این است که چگونه می‌توان معلولیت را در آموزه‌های خلقت و مشیت درک کرد و از سوی دیگر چگونه می‌توان آموزه خلقت و مشیت و تصویر خدا را در پرتوی تجربه ما از معلولیت در جهان جدید درک کرد؟ در این تصویر جدید از عیسی مسیح، او بنده رنج‌کشیده و متواضعی است که بدنش با رستاخیز برای شفای جهان از پای برمی‌خیزد. تصویر جدید از خدا این است که خدا دارای بدن، وابسته به خلق و داری ارتباط با خلق است. بخش دوم مربوط به «کلیساشناسی» است. کلیسا در این درک نو انجمن اعضایی است که در حین عبادت با بدن شکسته و خردشده عیسی مسیح شریک می‌شوند و این وضعیت آنان قطعاً جبران می‌شود. این درک از کلیسا باتجربه بشری معلولیت بازخوانی شده است. در این برداشت، مهم این است که افراد معلول فیزیکی و شناختی بتوانند در اعتقادات، تقدسات و آیین‌های کلیسا شرکت کنند. در این فکر شهادتی که بر عیسی مسیح در کلیسا داده می‌شود از راه ضعف انسان‌هاست. در بخش سوم درباره «رستگاری و نجات» سخن می‌گوید. دیدگاه کل گرایانه ای از نجات بیان می‌شود که شامل مردم معلول هم بشود. این دریافت از نجات، دریافتی چندبعدی است. در بخش چهارم سخن از «آخرت شناسی» است. چگونه می‌توان شکوه و جلال آخرت شناسانه خدا را در ارتباط با ضعف بازتصویر کرد. در این بخش از الهیات، از حیات پس از مرگ به‌گونه‌ای سخن گفته می‌شود که همه مردم با مقادیر گوناگون توانایی و معلولیت را در بگیرد. بررسی به‌طور خاص بر سر این است که چگونه درک آخرت شناسانه ما می‌تواند هم به تداوم هویت معلولان همان‌گونه که هستند اهمیت دهد و هم روا دارد که آنها از راه فرایند نجات و جبران به هویت‌های شخصی جدیدی تحول پیدا کنند. از طرفی حفظ هویت سابق آنها مهم است و نباید هویت آنها به‌عنوان یک هویت ناقص مطرح شود از طرف دیگر امید مبتنی بر کتاب مقدس را هم باید در آخرت شناسی الهیات محقق ساخت، این را که در حیات ابدی هیچ اشکی یا ناراحتی‌ای باقی نخواهد ماند. *** دکتر فاطمه توفیقی ضمن تقدیر از برگزاری دوباره این نشست‌ها که بر فعال‌تر شدن فضای پژوهشی در دانشگاه کمک می‌کند از ارائه‌دهنده سخنرانی نیز به خاطر طرح مباحث جدید الهیاتی که عمدتاً در محافل پژوهشی مورد غفلت واقع می‌شوند، تشکر کرد و سپس به طرح مباحثی در نقد این سخنرانی پرداخت. وی مهم‌ترین سؤالات و ابهامات و چالش‌های موجود درباره معلولیت در حال حاضر را برشمرد و طرح غربالگری جنین‌های دارای معلولیت و نیز اجازه سقط‌جنین‌هایی با معلولیت ژنتیکی را از سؤالاتی چالش‌برانگیز خواند که مباحث فلسفی و الهیاتی زیادی را در حال حاضر ایجاد کرده است. توفیقی همچنین بر لزوم توجه به دیگر انواع معلولیت‌ها که عمدتاً مورد غفلت واقع‌شده تأکید کرد و گفت: معلولیت صرفاً معلولیت‌های هم‌زمان با تولد نیست بلکه معلولیت‌های حاصل از حوادث رانندگی، حوادث طبیعی و بیماری‌های حاد مانند سرطان و دیابت و معلولیت‌های حاصل از کهولت سن نیز باید موردپژوهش قرار بگیرد. توفیقی دیگر بحث مهم درباره معلولان را موضوع برچسب‌گذاری آنان دانست و افزود: مشارکت دادن خود معلولان در نام‌گذاری نوع معلولیت آن‌ها یکی از مباحث مهم دیگری است که امروزه بسیار موردتوجه قرارگرفته است. دکتر توفیقی افزود: گروه‌بندی معلولان خود می‌تواند مشکلاتی فراوانی را ایجاد کند، لذا باید در این کار دقت و حساسیت داشت و از خود آنان نیز نظر خواست. وی به تسهیلاتی که در دنیای مدرن و پسامدرن برای معلولان ایجادشده گفت و افزود: یکی از این فعالیت‌ها سیستم‌های توان‌بخشی است که ایجادشده و خود گامی به جلو بوده اما اجرای کامل آن نیازمند حمایت است. توفیقی عامل اقتصادی را یکی از مهم‌ترین موضوعاتی دانست که باید در کمک به معلولین از طریق سیستم‌های توان‌بخشی جدی گرفته شود. دکتر توفیقی در ادامه چند نکته نیز که ازلحاظ الهیاتی بر موضوع مترتب بود ذکر کرد و از تلاش‌هایی گفت که برای ایجاد الهیات‌های جدید مانند الهیات معلولین صورت گرفته است. وی ازجمله از مباحث جدیدی در ذیل معرفت‌شناسی فمینیستی سخن گفت که بر لزوم جدا نبودن سوژه از اوبژه در مباحث معرفت‌شناختی تأکیددارند. توفیقی از تجربه دینی نیز سخن به میان آورد و درباره ارتباط آن با معلولیت گفت: اگر به تعاریف موجود از تجربه دینی نگاه کنیم، می‌بینیم که در موارد فراوانی خارج شدن از شرایط سالم روانی و شناختی را لازمه آن می‌پندارد. اما اگر نگاهمان به معلولیت به‌عنوان نوعی متفاوت از شناخت باشد، آنگاه باید تفسیر و تعریف ما از تجربه دینی نیز مورد تجدیدنظر قرار گیرد. دکتر توفیقی بحث دیگر در این زمینه را این‌گونه ذکر کرد که باید هنگام صحبت درباره معلولین به این نکته نیز توجه داشت که بسیاری از شخصیت‌های دینی بزرگ نظیر پیامبران نیز دچار معلولیت و بسیاری از آن‌ها از همین طریق برای پیروان خود الهام‌بخش بوده‌اند. توفیقی در پایان نقدی نیز به شکل برگزاری این نشست‌ها داشت و عنوان کرد که در کرسی‌های ترویجی آن‌چنان نمی‌توان به‌نقد پرداخت و نقد بیشتر زمانی ممکن است که نظریه جدیدی ارائه شود. در ادامه این نشست حاضران به پرسش و تبادل‌نظر با سخنران و ناقد نشست پرداختند.

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها

پیشنهاد ما

دیگر رسانه ها