کد خبر: 408546
تاریخ انتشار :

قتل پدر با ۴۰ ضربه چاقوی دختر نوجوان!

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

28 خرداد 90، جسد مردی میانسال که با اصابت چند ضربه چاقو به قتل رسیده بود، در یکی از خیابان‌های شرق تهران کشف شد. به گزارش نامه نیوز به نقل از جام جم ، یکی از اهالی که شاهد رها کردن جسد توسط دو زن بود به ماموران گفت: «امروز مادر و دختری را که خانه شان کمی دورتر از اینجاست، دیدم که جسد را در کوچه انداختند و فرار کردند. من آنها را می‌شناسم. نام آن دختر زهراست و 15 سال دارد.» با کسب این اطلاعات، فرضیه وقوع قتل خانوادگی قوت گرفت و همسر و دختر مقتول دستگیر شدند. آنها در همان بازجویی‌های ابتدایی به قتل اعتراف کردند و زهرا گفت: «مدتی قبل با پسری دوست شده بودم و می‌خواستم با او ازدواج کنم اما پدرم مخالفت کرد، برای همین نقشه قتلش را با مادرم کشیدیم. روز حادثه، مقداری قرص در شربت آلبالویش ریختیم. وقتی خورد بیهوش شد. سپس با مادرم به اتاق خوابش رفتیم. من متکا را روی دهان پدرم گذاشتم و مادرم چند ضربه چاقو به او زد. سپس من چاقو را گرفتم و چند ضربه دیگر زدم. وقتی پدرم فوت کرد، جسدش را با مادرم بیرون بردیم و چند کوچه دورتر از خانه مان رها کردیم.» همسر مقتول نیز اعترافات دخترش را تائید کرد تا کیفرخواست پرونده صادر شود و برای رسیدگی در اختیار شعبه 113 وقت دادگاه کیفری استان تهران قرار گیرد. متهمان در این شعبه با درخواست اولیای‌دم ـ دو پسر مقتول به قصاص محکوم شدند. دیوان عالی کشور حکم همسر مقتول را تائید اما حکم زهرا را برای بررسی سلامت روانی رد کرد و پرونده را برای رسیدگی دوباره به شعبه دوم دادگاه فرستاد. جلسه این شعبه در حالی برگزار شد که براساس نظریه پزشکی قانونی، زهرا در زمان وقوع حادثه، ماهیت قتل را درک نکرده بود. به این ترتیب دختر 15 ساله با وجود درخواست مجدد قصاص برادرانش، به حبس محکوم شد. اما این حکم نیز پایانی بر پرونده نبود چرا که دیوان عالی به روند رسیدگی نقص گرفت و پرونده را بار دیگر به دادگاه برگرداند. سرانجام صبح دیروز، در جلسه سوم، دو برادر متهم بار دیگر درخواست قصاص کردند. سپس زهرا در جایگاه ایستاد و در حالی که اشک می‌ریخت گفت: «من از کاری که کردم پشیمانم. از قضات می‌خواهم اگر حکم شان قصاص است، هر چه زودتر آن را صادر کنند و اگر غیر از این فکر می‌کنند، نگذارند در کانون بلاتکلیف بمانم. من اگر آزاد شوم مثل بچه‌های دیگر زندگی می‌کنم. هرچند برادرانم مرا نمی‌پذیرند و مجبورم به بهزیستی بروم.» در پایان دادگاه قضات وارد شور شدند تا رای نهایی را صادر کنند.

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها

پیشنهاد ما

دیگر رسانه ها