دختر دایی ثریا درباره شوهرش رازی را می دانست! / آنها جدا شدند
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
زن جوان که مریم در حالی که بشدت گریه میکرد،گفت: 20 سال پیش بود که ازدواج کردم. در این سالها زندگیام همیشه با مشکلات زیادی روبهرو بوده است. شوهرم مردی بود که توجهی به رفتارش نداشت و چون دل به کار و کسب نمیداد، هر چند وقت یکبار جایی مشغول به کار و فعالیت بود. شوهرم مردی است بیتوجه و کمحوصله و هر چند وقت یکبار از نظر اقتصادی ما را دچار مشکل میکرد.
زن جوان اظهار کرد: در این سالها فامیل و اقوام و دوستان آرام آرام متوجه مشکلات ما شدهاند ولی من همیشه سعی میکردم با حفظ احترام و آبروداری، نگذارم کسی پشت سر من و او حرفی بزند و یا دیدگاه بدی نسبت به ما پیدا کنند. زن با گریه گفت: در این سالها مخفیانه کارگری کردهام و با دستمزدم زندگی بچهها و خودم را سرو سامان دادهام.
شوهرم با اینکه میداند تا چه اندازه تحت فشار هستم و تا چه اندازه زندگیمان در معرض خطر و زیر ذرهبین دیگران است، ولی با این حال دست به کاری زد که دیگر نمیتوانم آن را ببخشم. وی گفت: چند شب پیش دایی بزرگم ما را برای شام به خانهاش دعوت کرده بود. دور هم نشسته بودیم که شوهرم به بهانهای سالن پذیرایی را ترک کرد و از آنجا بیرون رفت. یک ربع بعد بود که به جمع ما پیوست.
مشغول صحبت بودیم که یکدفعه دختر بزرگ داییام به طرف او رفت و در گوش پدرش جملهای را گفت. وقتی داییام رو به سهراب کرد و گفت: آقا سهراب ما و شما که از قدیم در کنار هم زندگی کردهایم، چرا باید با هم این قدر مثل غریبهها رفتار کنیم؟ داشتم از تعجب شاخ درمیآوردم. دایی ادامه داد: اگر چیزی لازم داشتی به خودم میگفتی. با ناراحتی بلند شده و به دایی گفتم: این چه حرفی است دایی جان! ولی سهراب که متوجه شده بود دختر داییام او را دیده است، انگشتر گرانقیمت را از درون جیبش بیرون آورد و روی میز گذاشت. در آن لحظه میخواستم زمین دهان باز کند و مرا ببلعد. از آنجا که بیرون آمدیم به سهراب گفتم دیگر طاقت تحمل کردن او و این کار خجالتآورش را ندارم.
زن با بخشیدن مهریه از شوهرش جدا شد. او میخواست سایه مردی را بر سر خود حس کند که همیشه در کنار و حامیاش باشد نه مایه آبروریزیاش. قاضی طباطبایی حکم طلاق را که جاری کرد زن در کنار دو فرزندش دفترخانه را ترک کرد.
دیدگاه تان را بنویسید