آیا احمدی نژاد، تکرار مظفر بقایی است؟/ داستان سیاستمداری که داوری عاقبت رئیس جمهور سابق را مانند او دانست
قدرت طلبی و عدم قرارگرفتن در سیستم سیاسی وقت و به حاشیه رانده شدن ابدی ویژگی مشترک مظفر بقایی و محمود احمدی نژاد از نظر عبدالرضا داوری است.
مصاحبه اخیر عبدالرضا داوری، مشاور فرهنگی محمود احمدی نژاد درباره او و سرنوشت سیاسی اش در محافل مختلف، بسیار مطرح شد. مشاور سابق احمدی نژاد در این مصاحبه به موارد متعددی در مورد احمدی نژاد اشاره کرد که یکی از آنها مقایسه او با مظفر بقایی بود.
داوری در این مصاحبه و در پاسخ به پرسشی در مورد سرنوشت سیاسی محمود احمدی نژاد گفت: "احمدینژاد خارج از پارادایم قدرت هیچ وزنی ندارد. او بدون پوزیشنهای سیاسی هیچ تاثیرگذاری ندارد و به مردم نگاه ابزاری دارد. گفتمان ریشهداری در حوزه مردم ندارد. پیشبینی من این است که او در تندباد انتخابات خاموش شده و در نهایت به فراموشی سپرده میشود مثل بسیاری چهرههای قدرتطلبی که در تاریخ بودهاند. نمونهای که پس از فرآیند قدرتطلبی افول کرد، مظفر بقایی میدانم که در دوران ملی شدن نفت این فرآیند را طی کرد اما در ساختار پهلوی پاسخی نگرفت و به عنوان نیرویی در حاشیه اسم خود را ثبت کرد. احمدینژاد 65 ساله است و فرصت بازتولید خود را ندارد. اصولا به دلیل شخصیت فردمحوری که دارد امکان اینکه خودش را تکثیر و بازتولید کند، ندارد. تیم سیاسی قوی هم ندارد و مشتی کارچاقکنها او را دوره کردند که پس از عدم احراز صلاحیت، آنها هم از دور او میروند."
داوری در مصاحبه خود اشاره کوتاهی به وجه شباهت احمدی نژاد و بقایی میکند؛ قدرت طلبی و عدم قرارگرفتن در سیستم سیاسی وقت و به حاشیه رانده شدن ابدی ویژگی مشترک مظفر بقایی و محمود احمدی نژاد از نظر عبدالرضا داوری است.
به نظر میرسد که این امر برای فهم دقیق موضوع و نظر داوری کافی نباشد. بررسی تاریخ و شخصیتهای آن همواره از موضوعات مورد علاقه و جالب بوده است. بد نیست از مصاحبه داوری استفاده کرده و به همین بهانه نگاهی کوتاه به زندگی و فعالیت مظفر بقایی داشته باشیم.
مظفر بقایی، از سوربن تا حزب زحمتکشان و ملی شدن صنعت نفت
مظفر بقایی رهبر حزب زحمت کشان ملت ایران است. او از دهه 20 تا دهه 60 همواره در مسائل مختلف سیاسی کشور دخالت داشت اما همانطور که داوری به درستی به آن اشاره کرده هیچگاه در متن و بطن ماجرا نبود بلکه همیشه در حاشیه قرار داشته است.
بقایی در سال 1291 در کرمان به دنیا آمد. اجدادش از بزرگان راور کرمان بودند و احترام و شان بسیاری داشتند. پدر مظفر، میرزا شهابالدین کرمانی، از بانیان آموزش و پرورش نوین و مدارس جدید در کرمان بود که در نهضت مشروطه نیز نقش مهمی ایفا کرد و در دورههای چهارم و پنجم مجلس شورای ملی از کرمان به نمایندگی انتخاب شد. او در دوران رضا شاه از قضات دیوان عالی کشور شد و در ابتدای دهه اول قرن 14 درگذشت.
مظفر در نوجوانی به همراه پدرش به تهران آمد. او تحصیلات اولیه را در پایتخت تمام کرد و برای ادامه تحصیل به سوربن فرانسه رفت. در سال 1317 به علت شکرآب شدن رابطه ایران و فرانسه نتوانست از تز دکتری خود دفاع کند. این شد که به ایران بازگشت و مدتی بعد دکتری خود را از دانشگاه تهران گرفت.
بقایی به محض ورود مجدد به ایران وارد سیاست شد. او ابتدا در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. با آغاز دهه 20 و شکوفایی فعالیت سیاسی، بقایی نیز فعالیت دور و دراز خود را آغاز کرد. در سال 1325 بقایی به حزب دموکرات پیوست که در آن زمان با نخست وزیر وقت، احمد قوام ائتلاف تشکیل داده بود. بقایی در سال 1326 به عنوان نماینده حزب دموکرات و شهر کرمان وارد مجلس شورای ملی شد.
بقایی در طول اقامتش در مجلس به شدت با رئیس ستاد ارتش وقت و نخست وزیر بعد یعنی حاج علی رزم آرا مخالفت میکرد. بعد از ترور شاه و نخست وزیری ساعد، بقایی نیز آتشش تندتر شد. او در تلاش بود نخست وزیران انتخابی شاه را استیضاح کند اما در این امر موفق نبود.
بقایی سپس به فکر تاسیس حزب جدیدی افتاد. او حزب زحمت کشان ملت را با همراهی گروهی از اعضاء جدا شده حزب توده و به خصوص خلیل ملکی تاسیس نمود. هر چند رابطه ملکی و بقایی کم کم رو به تیرگی گذاشت اما بقایی در طول چند سال توانست از طریق نزدیک شدن به طبقه متوسط سنتی و به خصوص بازاریان حزب خودش را به یکی از احزاب مهم ایران تبدیل کند.
با مطرح شدن نام محمد مصدق و جنبش ملی شدن صنعت نفت، بقایی و حزبش به همراه چند حزب دیگر به جبهه ملی پیوستند و در آن جبهه گسترده ادغام شدند. بقایی سپس به یکی از مدافعان ملی شدن صنعت نفت تبدیل شد و در تصویب آن در مجلس نقش مهمی ایفا کرد.
کودک ناسازگار شروع به مخالفت کرد
تا اینجا همه چیز خوب میگذشت. بقایی یکی از چهره های مطرح سیاسی و عنصری مفید برای فعالیت مدنی و سیاسی بود. اما در انتهای سال 1330، او تغییر مشی داده و شروع به مخالفت با همکاران و هم فکرانش کرد.
بقایی ابتدا با دوست و هم حزبی اش یعنی خلیل ملکی درافتاد. ماجرای درگیری این دو شنیدنی است. در حدود تیرماه 1330 معلوم شد که بقایی عیسی سپهبدی را برای مذاکرده نزد احمد قوام فرستاده است. اعضای حزب از وی راجع به این مسئله بازخواست کردند. مظفر بقایی سه ماه خود را تحت عنوان ترک تریاک در بیمارستان بستری کرد. پس از آن روزی وارد حزب شده تاریخچه ای از فعالیتهای خود را قرائت کرد. سپس با لحنی تند اعتراض کرد که چرا اعضای حزب از خلیل ملکی به عنوان آموزگار خردمند نام میبرند و چرا «این پسره» حسین ملک (برادر ناتنی خلیل ملکی) مقاله ای برضد او منتشر کردهاست. خلیل ملکی معترض شد که با اینکه من با اعمال برادرم مخالف هستم حق ندارید وی را با توهین نام ببرید. در این لحظه بقایی عصای خود را برروی میز کوبید و گفت: من رهبر این حزب هستم و هرکس نمیخواهد برود! بدین ترتیب اتحاد با ملکی با این رفتار بقایی به پایان رسید.
مظفر بقایی سپس در سال 1331 به سراغ محمد مصدق رفته و شروع به مخالفت با او و جبهه ملی کرد. مخالفت او با مصدق به حدی زیاد شد که برخی او و اعضاء حزبش را متهم به همکاری با فضل الله زاهدی و عوامل کودتای 1332 کردند.
اتهام بزرگ دیگر به مظفر بقایی، نقش او و اعضاء حزب زحمت کشان در قتل تیمسار افشارطوس (از نظامیان طرفدار مصدق) قبل از کودتا بود اتهامی که هر چند همواره توسط خود بقایی رد میشد اما همیشه به دنبال او و شهرت و اعتبارش بوده است.
نفرین مصدق گرفت/ بقایی و تاجی که هیچگاه بر سرش ننشست
بعد از کودتای 28 مرداد مظفر بقایی نیز روز به روز بیشتر در غار تنهایی فرو رفت. گویی نفرین مصدق دامن او و حزبش را گرفت. او مدتی در کنار طرفداران آیت الله کاشانی بود. مدتی دیگر به سرلشگر زاهدی (نخست وزیر کودتا) نزدیک شد و چندی نیز سعی کرد به هم فکران قدیمی اش نزدیک گشت. اما همه تلاشهایش ناموفق بودند. خورشید سعادت بقایی غروب کرده بود و او دیگر در بدنه قدرت جایی نداشت.
بقایی بعد از انقلاب اسلامی نیز تلاش بسیاری کرد تا در بدنه قدرت باقی بماند اما هرگز موفق نشد. حسن آیت (عضو مجلس خبرگان قانون اساسی) یکی از طرفداران پر و پا قرص بقایی بود که تلاش بسیاری کرد او را وارد بدنه نظام کند اما نتوانست به این مهم دست یابد.
با وجود ناکامی بقایی در ورود به عرصه قدرت (چه قبل و چه بعد از انقلاب)، اما طرفداران و نزدیکانش به قدرت زیادی رسیدند. بعد از انقلاب اسلامی، شاخه ای از نزدیکان مظفر بقایی که غالبا از جوانان زحمت کشان بودند در برخی ارکان، قدرت زیادی پیدا کردند. با این حال، شخص بقایی برای همیشه در حاشیه ماند.
بقایی هرگز نتوانست زاویه ایجاد شده بین خود و نظام انقلابی را از بین ببرد. او در سالهای ابتدایی دهه 60 به اتهام توطئه علیه نظام دستگیر شد. مدتی بعد از زندان آزاد شد و در خانه خود عزلت گزید. او در سال 1366 در تهران درگذشت و در بهشت زهرا دفن شد.
منبع: خبر فوری
دیدگاه تان را بنویسید