در قلعه «يوز» با محافظان «توران»
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
به گزارش نامهنیوز، تا چشم كار ميكند كوير است و بوتههاي خارشتر و گز و گون. بوي هواي داغ و خشك را باد، زوزه كشان ميآورد و ميكوباند توي صورت آدمها و گوشهايشان سوت ميكشد. رتيل زردي به اندازه كف دست، ميدود تا سايهاي پيدا كند. مارهاي پاسگاه هم گوشهاي كز كردهاند تا آفتاب بيفتد و خنكي غروب كه پيدايش شد، لانه را ترك كنند. كبكها و تيهوها فقط انگار گرما و سرما نميشناسند. هرجا زمين، تر است و سبزي گياهان بيشتر، دستههاي كبك و تيهو بيشتر است كه دارند ميدوند با شكمهاي چاق شده از آب. آنقدر كندند و آرام ميدوند كه راحت ميشود گرفتشان. اينجا توران است، پارك ملي توران، با مساحت ۱۴۷۰۶۴۰ هكتار؛ بزرگترين ذخيره گاه زيست كره ايران كه بعد از سرنگتي آفريقا در تانزانيا، دومين منطقه بيوسفر جهان به شمار ميآيد، با تنوعي وسيع از گونههاي گياهي و جانوري از حشره و خزنده گرفته تا پرنده و پستانداراني چون يوز و پلنگ. در سال ۱۳۵۱، توران به عنوان منطقه حفاظت شده تحت مديريت سازمان محيط زيست درآمد. در سال ۱۳۵۵ قسمتي از آن به عنوان پناهگاه حيات وحش انتخاب شد و از طرف يونسكو عنوان ذخيرگاه زيست كره را دريافت كرد و در نهايت
در سال ۱۳۸۱ قسمتهاي مركزي اين مجموعه به پارك ملي ارتقا يافت. براي رسيدن به منطقه حفاظت شده توران، به منتها اليه شرقي استان سمنان بايد رفت، تا نزديكيهاي مرز خراسان رضوي. منطقه آنقدر بزرگ است كه چهار پاسگاه دلبر، طرود، زمان آباد، عباس آباد با مركزيت بيارجمند كار حفاظت از آن را پوشش ميدهند، ٢٥ محيطبان حفاظت از پارك را به عهده دارند. ديدن و لمس زندگي و كار محيطبانان، راهي توران شدهايم، محيطباناني كه در ميانه كوير، ٩ روز را بيوقفه در كويرند و شش روز ديگر را نزد خانوادهشان بازمي گردند. ٧ و ٤٥ دقيقه صبح، آغاز گشتزني صبح شده، صداي زاغ ميآيد، بقيه ساكنان كوير ساكتند. براي ما خيلي زود است هفت صبح، براي محيطبانان دير هم شده. قبل از روشن شدن هوا راهي منطقه ميشوند. اگر مسير نزديكي انتخاب كنند، تا عصر برميگردند و اگر به حاشيه كوير بروند، شب را در جان پناهها يا كومهها ميمانند. پاسگاه سرمحيطباني دلبر، پاسگاهي مجهز است، در ميانه كوير. مقر شش محيطباني است كه دو سوم ماه را شيفتي آنجا زندگي ميكنند، پاسگاه مركزي با هدف حفاظت از توران. رييس پارك ملي براي همراهي و گشتزني با ما به پارك آمده است.
اسمش «علياكبر قربانلو» است، بين خودشان صدايش ميكنند «فرمانده». ساعت ٧ صبح است كه ماشينش ميرسد. همه به احترامش تا حياط ميروند. از در كه تو ميآيد، سفره صبحانه پهن ميشود. ظرفي پنير به ميان ميآيد و نان محلي و چاي. ناشتايي سريع سرو ميشود تا آفتاب بلند نشده، به دشت بزنيم. فرمانده دوربينش را چك ميكند و بندهاي پوتينش را محكم و محيطبان همراهش كه سالهاست در كنار هم خدمت كردهاند، سفرهاي نان و پنير آماده ميكند و خشاب سلاحها را چك ميكند. «نادر آهني»، محيطبان راننده كه جاده وسط كوير را چشم بسته هم ميراند، بعد از هشت سال به جاده برگشته. باز هم چشم بسته ميتواند براند. از ميان حواس پنجگانه محيطبانان، بينايي شان رقيب ندارد وسط رانندگي در جادهاي كه اسم جاده نميتوان رويش گذاشت، در ميانه پستي و بلنديهاي منطقه، ناگهان ميايستد و خبر ميدهد كه در چند صدمتري ما آهويي دارد ميگذرد يا گوري ايستاده. خرگوشي چابك و خاكستري به استقبال آمده، از وسط جاده رد ميشود، سريع و نرم. شايد تا آخر روز شكار حيواني بزرگتر شود. كبكها دسته دسته در حال عبورند، راه ميروند، انگار برايشان نميصرفد كه لااقل بپرند. تيهوها
كندتر و خنگتر ميزنند، حتما بيشتر هم شكار ميشوند. قربانلو، جلوي پيكاپ نشسته و چشمانش در كوير ميچرخد. زيرلب دستور توقف كه ميدهد، ماشين ميايستد. دو جبير كنار هم ايستادهاند، از روي شاخي كه بر سر جبير مادر است ميشود از آهو تشخيصش داد. بره كه كوچكتر است، از توي لنزهاي دوربين با چشمهاي درشتش، متعجب زل زده است به ما. با كوچكترين تكاني كه ميخوريم، پا به فرار ميگذارد، مادرش هم كه آرامتر و ساكتتر از او، كنارش ايستاده بود، دنبال برهاش شروع به دويدن ميكند و از پشت، همراهي و حمايتش ميكند وسط دوربين كشيهاي فرمانده و محيطبان، دوربين سهم ما هم ميشود؛ سهمي كه نشانهاي از مهماننوازي محيطبانان محسوب ميشود. دوربين يكي از ابزاري است كه به جانشان بسته است و جز به دست ميهمان به دست كسي نميسپرند. آبشخورهايي در ميانه راه براي حيوانات درست كردهاند تا از گرماي كوير تلف نشوند. منبعي فلزي هم هست كه با لوله كشي به آبشخور وصل شده است. آهني ميگويد: «تا ساعت ١٠ صبح كه هنوز هوا داغ نشده، دوربين كه بكشيم، حيوانات در حال چريدن را را ميبينيم. از آن به بعد تا پنج عصر زير سايه استراحت ميكنند و دوباره
ميچرند و سعي ميكنند در منطقهاي باز باقي بمانند تا از حمله حيوانات ديگر آگاه شوند.» پوشش گياهي كوير در نگاه اول يك دست است و بوتههاي خار است كه به چشم ميآيد. جلوتر كه ميرويم، تفاوتشان معلوم ميشود. قيچها سبزند و كاروانكُشها بوتههاي سبز بزرگترياند كه انگار به كوير ربطي ندارند. بوتههاي گز در ميانه كوير، جايي براي فرار از گرما براي خزندهها شايد باشد. بوتههاي بلندتر به اسم تاق هم ميتوانند اين نقش را بازي كنند. آنجاها كه مرتع از بين رفته، جايش اسپندهاي نارنجي روييدهاند؛ همان اسپندي كه دود ميكنيم. حوالي آغلهاي مخروبه پوشش، نارنجيتر است. دستههاي چهار تايي باقرقره جلويمان پرواز ميكنند، همانهايي كه به قول قربانلو، گروهي مستندساز از بيبي سي، يك هفته براي ضبط صدايشان، در وسط منطقه چادر زده بودند. «چند سال پيش از بيبيسي آمده بودند با دقت فيلمبرداري ميكردند، ميخواستند صداي باقرقره را ضبط كنند. يك هفته چادري به رنگ طبيعت زده بودند، سيم با ميكروفوني كوچك همراه برده بودند تا موفق شدند صداي باقرقرهها را ضبط كردند.» وسط منطقه حفاظت شده، از شيب كه پايين ميرويم، انگار رودخانه بوده.
قربانلو ميگويد: «اينجا رودخانه فصلي داريم، با سيلاب بستر رود پر ميشود و به خاطر گرما و خشكسالي بعد از يك ساعت آب از بين ميرود.» هشت سال است رييس پارك شده. به گفته خودش، از سال ٧٤ دارد محيطباني ميكند، چهار سال هم رييس پناهگاه خوش ييلاق شاهرود بوده. اما در اين ميان، سه سال به خاطر از دست رفتن يك متخلف در درگيري، در زندان بود. آهني تعريف ميكند كه در ميانه بيابان، بعد از ايست و تيرهوايي، از اسلحه قربانلو تيري به پاي متخلفي كه شكار داشته، شليك ميشود. به خاطر دوري راه و دير رسيدن به بيمارستان، متخلف از دست ميرود و قربانلو روانه زندان ميشود. اميرخان، نخستين حافظ محيط زيست در توران توران، نخستين بار در سال ٥١ به عنوان منطقه حفاظت شده تحت مديريت سازمان محيط زيست درآمد. اميرخان، شكاربان آشناي منطقه، نخستين كسي بود كه به فكر افتاد از گونههاي جانوري منطقه حفاظت كند. محيطبان راننده كه پسر اميرخان است، آغلها را كه نشان ميدهد، ياد پدر ميافتد و ميگويد: «پدرم، اميرخان آهني از سال ٤٧ اينجا كار ميكرد. صاحب آغلها و زمينهاي اينجا بود. از همان سالها محيطبان شد و حواسش به منطقه بود وسط حرفهايش،
كوههاي سفيدي را نشان ميدهد كه روبهرو نشستهاند. ميگويد: اينها كوههاي سنگ ساختمانياند، همان سالهاي قبل از انقلاب ميخواستند اينجا معدن بزنند و از اين سنگها استفاده كنند، اميرخان نگذاشت. انقلاب هم كه شد، به محيطبانان اينجا گفت براي محيط زيست فرقي نميكند چه رژيمي سركار باشد، حفاظت از جانوران و گياهان منطقه سياست و دولت نميشناسد. گلهاي گور زرد ايراني يا آسيايي در دامنه كوه در حال چرا هستند. حواسشان به ما نيست. همرنگ كوهند و وقتي ميجنبند تشخيص داده ميشوند. گورخري زرد ايستاده پاي كوه، دوربين كشي كه ميكنيم مستقيم خيره ميشوم در چشمهايش، او هم خيره شده به ما. زردها در بهار پررنگتر ميشوند و در زمستان كمرنگتر. «گربه، گربه.» اينها را آهني با صداي بلند فرياد ميزند و سرعت را زياد ميكند تا به گربه برسد. در كمتر از ثانيه، جانوري از گوشه چشمانمان رد ميشود و با سرعت خودش را از ما دور ميكند. راننده به قدري هيجان زده شده كه سراز پا نميشناسد براي ديدن كاراكال يا همان گربه وحشي. گربه اما زرنگتر از ما است و خودش را به آني گم و گور ميكند و حسرت دانه عكسي را روي دلمان ميگذارد. آهني ميگويد:
گربهسانان يا در فاصله خيلي دور احساس امنيت ميكنند يا در فاصله خيلي نزديك. اگر كنارشان باشيد فرار نميكنند چون غرورشان نميگذارد. خاطرهاش را از رودررويي با پلنگي به فاصله يك متر ميگويد: با چند محيطبان براي گشتزني رفته بوديم. از كنار يك آبشار بالا ميرفتيم كه ناگهان با يك پلنگ، چشم در چشم شديم، به فاصله كمتر از يك متر. طوري كه وقتي پلنگ غرش كرد آب دهانش روي صورت محيطبان كرمي ريخت. هيچ كدام از جايمان جم نخورديم. او هم كه ديد خطري تهديدش نميكند، كمي غرغر كرد و راه رفت و بعد از لحظاتي، آرام از كنارمان به سمت پايين آبشار رفت. آهني ميگويد: «پلنگها نميگذارند حتي پلنگ ديگري وارد حريمشان شود. هركدام جاي مشخصي دارند. به حريم ديگري هم تجاوز نميكنند. در همين مسير، دو پلنگ با پلنگي تكي درگير شده بودند و او را كشته بودند. اينها بعد از جفتگيري، از هم جدا ميشوند و بعد از زايمان تا دوسال با توله شان زندگي ميكنند. چشم ميگردانيم در كوه، در دهانه غارهاي كوچك و بزرگ و منافذ كوه تا شايد پلنگي كز كرده ببينيم. گرم است هوا، آنها زودتر ما را ميبينند و سراغمان نميآيند. يوزها معمولا عبوري ديده ميشوند، اما
يوزي هم در كار نيست تا شاتر را فشار دهيم و حظش را ببريم. آهني ميگويد كه با يك گشتزني صبح تا عصر بايد خيلي خوش شانس باشيد كه يوز ببينيد، پلنگ را كه اصلا فكرش را نكنيد، حداقل بايد يك هفته در كومه بمانيد تا حتما ببينيدش. قربانلو ميگويد: «فقط در منطقه يوز نميبينيم، دور شهر بيارجمند هم چند بار يوز ديديم. بچههايمان هر شب به اين دليل گشت شبانه دارند، از ساعت دهونيم شب تا صبح در زمينهاي كشاورزي گشت دارند. هم به خاطر يوز و هم آهوهايي كه داخل زمين كشاورزي مردم ميآيند. داستاني را تعريف ميكند كه برميگردد به زن و شوهري آلماني، كه ميخواستند روي گورخر ايراني كار كنند. هر روز از ٦ صبح به مدت يك ماه، با دو قمقمه يك ليتري آب، راهي كومه ميشدند. تا غروب مينشستند و ديد ميزدند و رفتار گورها را بررسي ميكردند. خردادماه بود و فصل جفتگيري و زايمان گورها. كدام ايراني اين كار را ميكند؟ كارشناس ديگري بود به نام اسپونر، همه زندگياش را در كوير گذراند. جوان بود وقتي به اينجا آمد، وقتي برميگشت پير شده بود. آن زمان ما بچه بوديم، همه كارشناسان امريكايي و انگليسي بودند و خيلي از مطالبي كه الان از آنها استفاده
ميكنيم را مديون اين كارشناسان قديمي هستيم. ١١ و نيم صبح، پناه در جان پناه نزديك ٤ ساعت است كه راه ميرويم، ميايستيم، دوربين ميكشيم، از تپه بالا ميرويم، آرام تا گلهاي را در فاصله چند صد متري ببينيم. آفتاب تندتر شده، ميرسيم به جان پناهي كه در بلندي ساخته شده. خورشيد به وسطهاي آسمان رسيده و سايهاي باقي نگذاشته. در سايهاي كوچك و باريك مينشينيم تا خستگي در كنيم و پيالهاي چاي بنوشيم. هر دو محيطبان، غيب ميشوند براي چند لحظه و با دستهاي هيزم برميگردند. آهني آتش به پا ميكند، با شيوه خاص خودشان، با مهارتي كه در آتش ساختن دارند. آب كه جوش ميآيد چاي را دم ميكند. نان و پنيري كه آوردهاند را روي سفره پهن ميكنند. هندوانه را برش ميزند و ميگويد: «مهم نيست كه هوا گرم است، هندوانه برش زده را اگر در مسير باد قرار دهيد، خنك ميشود.» ميگويم راه را بلد بوديد، يا همينطوري رانندگي ميكرديد؟ از ته دلش ميخندد بلند. ميگويد: «محيطبانانمان را اگر با چشم بسته شبانه در منطقه رها كنيد، راهشان را پيدا ميكنند.» چاي ميخوريم با نان پنير و هندوانه. بقيه را ميگذاريم براي روباهها و پرندهها. راهي محوطه
فنسكشي شده گورها و آهوها ميشويم. ٧٠٠ هكتار تكثير در اسارت ضلع شمالي منطقه، خارج از پارك، ٧٠٠ هكتار محوطه فنسكشي شده درست كردهاند براي جانوراني كه نياز به تكثير در اسارت دارند. ٧ آهو و ١١ گورخر تحت حفاظت فعلا از ساكنان اين محوطهاند. تامين يونجه و آب براي اين ١٨ راس از وظايف روزمره محيطبانان اين منطقه است. از دو محيطباني كه در پاسگاه بودند، آنكه سن و سال بيشتري دارد و موهايش رنگ سفيدي گرفته، مسوول رسيدگي به آبشخورهاست. ١٥ سال سابقه كار دارد و هر روز با كاميوني راهي آبشخورها ميشود و تانكرها و منابع آب را پر ميكند. از گوشههاي فنس ٧٠٠ هكتاري چشم ميگيرم تا آهوها و گورها را ببينم. با دوربين به چشم ميآيند كنار آبشخورها ايستادهاند و باز نگاه ميكنند. نزديك فنسهاي بزرگ، فنسي كوچك و محقر به چشم ميآيد كه روزي خانه دلبر بود. گوري جوان و آشفته، دور فنس ميدود و چشمانش دو دو ميزند. نزديكش ميشويم، اصلا ما را نميبيند. تنهاست و به هواي گله گوري كه در چندصد مترياش در حال چرا هستند، خودش را به آب و آتش ميزند تا راهي پيدا كند كه از مخمصه نجات يابد. قربانلو به همراه عكاس به آرامي روي تپه ميروند تا از
گله گورهاي بيخبر از ما عكاسي كنند. آهني، شير آب را براي گور تنها باز ميكند تا مخزن آبشخورش پر شود. گور اما توجهي نميكند به آب و بعد از اينكه كمي فاصله گرفتيم، سري به آب ميزند و بو ميكشد، نميخورد. چشمان بلاتكليفش نميداند دنبال چيست، آهني ميگويد:« اين فنس ٣٠٠ متر بيشتر نيست، اين گور هم در اسارت در يزد به دنيا آمده، اسم هم حتي ندارد. هفت ساله است». ميگويد: «خواستي رويش اسم بگذار. يكبار در فنس بزرگ رهايش كرديم، توسط گور نري كه آنجاست، اذيت شد و گازش گرفت. اين گور ضعيف است و نميتواند از خودش دفاع كند. يك بار ديگر هم در منطقه رهايش كرديم، اما باز نتوانست با گلههاي آزاد جور شود. آنها هم اذيتش ميكردند. تنهايي راهي ميامي شده بود. آنجا گرفتندش. معلوم نيست چند سال ديگر بايد در همين چند متر جا بدود و تنها زندگي كند. منتظريم خيري بيايد و از اينجا ببردش.» خاكهاي اطراف فنس را كه ميبينيم، جاي پاي گله گور در حال چرا ديده ميشود، انگار كه آمده بودند گور تنها را هوايي كنند و بروند. اطراف فنس كوبيده شده و سطح خاك پايين رفته بود. آهني ميگويد: «گور متولد شده در اسارت، چاره و انتخابي جز مرگ در اسارت و تنهايي
ندارد، چون ديگر از پس خودش در طبيعت برنميآيد.»
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید