تقابل بیشتر در جبهه اصلاحات؛ اصلاح طلبی یا صندلی طلبی
حجاریان گفت: برخی اصلاحطلبان صندلیطلب معتقدند سیاست مقدمه کسبوکار است
روزنامه شرق نوشت: نسبت اصلاحطلبان با یکدیگر در شرایط خاصی به سر میبرد. آسیبشناسی دوگانه بازگشت به جامعه یا حضور در قدرت بیش از هر زمان میان فعالان سیاسی این جبهه مطرح است و آنها از سر اینکه دیگر جایی در قدرت ندارند و به اجبار ادعا میکنند قرار است نسبت خود را با جامعه تعریف کنیم، در این بین گاهگاهی هم به هم حمله میکنند و تقصیر وضعیت کنونی را گردن این و آن میاندازند. تازهترینش سخنان اخیر سعید حجاریان است که در گفتوگو با پایگاه خبری «امتداد» گفته: «برخی اصلاحطلبان صندلیطلب، معتقدند سیاست مقدمه کسبوکار است؛ باید به آن میزان دُز سیاسی فعالیت را بالا ببریم تا حساسیت هیچ فرد و نهادی بالا نرود. از منظر اینان، سیاستورزی اصلاحطلبانه یعنی اعلام نظر درباره مسائل روبنایی و دعواهای اداری-استخدامی تا حد فرماندار و استاندار! خب، شما میتوانید نماد این تفکر را چه حزب باشد و چه فرد، در معرض آرای عمومی قرار دهید و ببینید چقدر مقبولیت دارد. واقعیت این است بعضی دوستان در توهم سالهای گذشته به سر میبرند و گمان دارم اکنون به خود آمده و فهمیدهاند این امامزاده معجزه نمیکند. اما بعضی اساسا، چه در استراتژی و چه در تاکتیک، صندوقمحور هستند و اگر روزی برسد که ناگزیر از انتخاب بین جبهه پایداری و حزب مؤتلفه شوند، حتما وارد فاز تبلیغات خواهند شد و کمپین میسازند؛ مسئله اینها سیاست نیست، اینها کمپینباز هستند».
البته این مناقشه نظری-عملی از گذشته وجود داشته است؛ زمانی که جناح راست اصلاحات و مشخصا حزب کارگزاران سازندگی در میانه دهه 70 عملگرایی را موتور محرکه عالم سیاست میدانست و پدر معنوی خود را هاشمیرفسنجانی معرفی میکرد و طیف چپ اصلاحات مانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب مشارکت، گفتمان سیاسی و جامعه را محور برنامههای خود میدانستند که بیراه نیست اگر بگوییم همین اختلافنظرها بخش مهمی از اختلافهای جناح چپ با هاشمیرفسنجانی و برعکس را به وجود آورده بود.
به هر روی، دو نگاه قدرت و جامعه مهمترین بحث این روزهای اصلاحطلبان است؛ موضوعی که پیش از انتخابات ریاستجمهوری مطرح میشد و تا امروز هم ادامه دارد. برای مثال، چندی قبل از انتخابات غلامحسین کرباسچی، دبیرکل کارگزاران گفته بود: «من به دوستان اصلاحطلب خودمان میگویم، شما که مدام میگویید باید جامعهمحور باشیم و روی به جامعه بیاوریم و فقط به فکر این نباشیم که در قدرت باشیم، خب این الان جامعه! آقایان و خانمهای اصلاحطلب، چه طرح و چه همبستگیای برای خدمت به این مردم و رفع مشکلات آنها در مسئله کرونا ارائه دادید؟». یا حسین مرعشی، سخنگوی این حزب گفته بود: «احیای سرمایه اجتماعی و حضور در قدرت هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند و نمیتوان اصلاحطلبان را در دوراهی انتخاب یکی از اینها قرار داد؛ چون اصلاحطلبان قدرت را برای خودشان نمیخواهند، بلکه قدرت را برای اصلاح امور کشور و حل مشکلات مردم میخواهند. البته قدرت مثل همه خوبیهای دیگر دنیا میتواند شر هم باشد. خیروشربودن قدرت به این بستگی دارد که شما با چه هدفی دنبال کسب قدرت باشید».
گفتی است که این سخن مدافعان استمرار حضور اصلاحطلبان در قدرت، در مقطع کنونی به قول فقها سالبه به انتفاع موضوع است؛ زیرا اساسا امکان حضور در قدرت سیاسی از اصلاحطلبان گرفته شده است و با وجود آنکه برخی طیفهای اصلاحات برای حضور در قدرت به هر میزانی که امکان داشت خواستههایشان را فروکاستند و حتی در مقاطعی دقیقا رویکردی مانند اصولگرایان اتخاذ کردند و حتی به علی لاریجانی، بهعنوان یک نیروی کاملا اصولگرا، راضی شده بودند تا شاید حضوری حداقلی در دولت داشته باشند نیز نتوانستند به خواسته خود برسند؛ چراکه حتی لاریجانیِ اصولگرا هم از سوی شورای نگهبان تحمل نشد. بنابراین به حسب جبر سیاسی، اکنون حتی مدافعان حضور در قدرت نیز نمیتوانند بر موضع خود ایستادگی کنند؛ زیرا اصل موضوع منتفی شده است.
این وجه عینی ماجرا بود، اما از لحاظ نظری هم امثال حجاریان بارها سیاست حضور در قدرت را نقد کرده بودند یا مثل مقطع کنونی که از عنوان «صندلیطلب» استفاده کرده، پیشتر هم از عناوینی مانند استمرارطلب برای طیف مورد نقدش استفاده میکرد؛ چنانکه در سال 97 گفته بود: «بعد از انتخابات سال 96 و برخی نیز معتقد هستند که گزینش سال 94، برخی از شخصیتها و جریانهای اصلاحطلب به همان سیاستهای استمرارطلبی خود بازگشتند و نشان دادند برای ماندن در قدرت حاضر هستند حتی مردم را نیز از دست بدهند. آنها بهگونهای برخورد کردند که مردم از سیاستهای اصلاحات زده شوند و در مسیری حرکت کنند که بدنه حامی اصلاحات نیز از آنها قطع امید کند». سخنان حجاریان در حالی بیان شده است که افراد حاضر در شورای عالی سیاستگذاری اصلاحات، فقط نگران آن هستند که اندک جایگاه خود را در حاکمیت از دست بدهند و برای همین بهنوعی خود را وامدار جریانهای اقتدارگرا کردهاند. البته شاید نتوان این مسائل را روی کاغذ اثبات کرد، ولی سکوتهای تأملبرانگیز این قشر در برابر اقدامات صورتگرفته در کشور، سندی محکم از مماشات آنها است.
محمدرضا تاجیک نیز که معمولا به وقایع سیاسی از دریچه نظری مینگرد، گفته بود: «در فردای پیروزی جریان اصلاحطلبی و تبدیل آن به گفتمان مسلط، اصلاحطلبان چندان به رخداد اصلاحطلبی و نظام آکسیومی آن وفادار نماندند. بیتردید، نفوذ و رخنه خودآگاه و ناخودآگاه عشق به قدرت در این بیوفایی تأثیری شگرف داشت. در فردای تبدیل پادگفتمان اصلاحطلبی به گفتمان مسلط و مستقر، سوبژکتیویته قدرت و بقا در قدرت جای سوبژکتیویته نقد و اصلاح مستمر قدرت را گرفت... دیری نپایید که گفتمان اصلاحطلبی نیز بهنوعی آپاراتوس و دیسپوزیتیف قدرت تبدیل و در پای قدرت و منفعت ذبح شد... نخست بگویم که روایت اصلاحطلبان، روایت واحد و یگانهای نیست و در ساحت فراخ جریان اصلاحطلبی، رقص تفاوتها و تمایزها و تکثرها (بازیهای زبانی و گفتمانی گونهگون) برپاست. چون نیک بنگریم بسیاری از اصلاحطلبان امروز را در هیچکجا و هرکجای نظری و عملی میبینیم. اینان، اصلاحطلبی را دقیقا در همان موقف و موضعی تعریف میکنند که قدرت و منفعتشان اقتضا میکند. این عده، برای رسیدن به قدرت آرام و قرار ندارند. کک قدرت افتاده در تن و جانشان و آرامش و قرار را از آنان ربوده است».
به هر روی، این دو نگاه یعنی حضور در جامعه یا حضور در قدرت رسمی، از سالها پیش میان اصلاحطلبان وجود داشته است که گاه حتی باعث بهوجودآمدن مواضعی رادیکال علیه یکدیگر شده است. بااینحال، به نظر میرسد مقطع کنونی با هر مقطع دیگری قدری فرق داشته باشد؛ زیرا به دلیل دوری اجباری اصلاحطلبان از قدرت، دستکم تا مدتی آن طیف قدرتنگر هم به ناچار چارهای جز توجه به بازگشت به جامعه ندارند.
دیدگاه تان را بنویسید