پشت پرده اقدامات ضد ایرانی مقامات باکو
آیا واکنش باکو به حادثه اخیر برای سفارتش در تهران بخشی از استراتژی «مرگ با هزار چاقو» اسرائیل است؟
حضور و نفوذ اسرائیل در جمهوری آذربایجان بهعنوان کشوری که اکثریت قاطع آن شیعه هستند دو پیام مهم برای ایران دارد. اول اینکه اسرائیل با این کار قدرت نفوذ خود را در میان جمعیتی که شیعه و از لحاظ تاریخی ایرانیتبار هستند به رخ ایران میکشد و دوم اینکه سعی میکند با تأکید بر گسلهای قومیتی و حساسیتهای ساختگی مرزهای شمال غرب ایران را ناامن و پرتنش کند. اقدامی که همزمان آن را در اقلیم کردستان عراق هم در دستور کار قرار داده است.
: نفتالی بنت نخستوزیر وقت اسرائیل و جو بایدن رئیسجمهور آمریکا در ۵ شهریور ۱۴۰۰ مصادف با ۲۷ آگوست ۲۰۲۱ در واشنگتن با هم دیدار کردند. در این دیدار نخستوزیر اسرائیل طرحی که مقامات این رژیم برای مقابله با ایران آماده کرده بودند را به بایدن و مقامات آمریکایی ارائه کرد. روزنامه جروزالم پست چند روز بعدازاین دیدار به نقل از منابع دیپلماتیک گزارش داد که نفتالی بنت برای مقابله با ایران استراتژی «مرگ با هزار بریدگی» (death by a thousand cuts) را به بایدن پیشنهاد کرده است.
در رسانههای ایران این عبارت با عنوان «کشتن با هزار ضربه چاقو یا مرگ با هزار خنجر» هم ترجمه شده است. جروزالم پست در ادامه نوشته بود که دیپلماتهای اسرائیل برای توجیه این استراتژی آن را با زمان جنگ سرد مقایسه کردهاند و به مقامات آمریکایی گفتهاند در این استراتژی «اسرائیل نقش ایالات متحده و ایران نقش اتحاد جماهیر شوروی را بازی میکنند» در این گزارش آمده بود که اسرائیل قبلاً حرکت در این مسیر را شروع کرده است؛ بنابراین بهخودیخود نیازی به تأیید بایدن ندارد؛ اما بسیار مایل است تأیید و همکاری او را به دنبال داشته باشد.
در همان زمان پایگاه اکسیوس مطابق اطلاعاتی که به نقل از مقامات اسرائیلی در مورد استراتژی «مرگ با هزار بریدگی» منتشر کرد و آن را شامل مقابله با ایران از طریق ترکیب بسیاری از اقدامات کوچک در چندین جبهه - اعم از نظامی و دیپلماتیک - بهجای یک حمله نمایشی واحد معرفی کرد که اسرائیل در نظر دارد از همسایگان ایران بهعنوان ابزار به اجرا درآمدن چنین سیاستی استفاده کند.
احمد زیدآبادی کارشناس مسائل اسرائیل در این باره گفته بود منظور از استراتژی مرگ با هزار بریدگی این است که اسرائیل بهجای یک جنگ فراگیر و تمامعیار با ایران، برنامهاش این است که با کمک متحدان جهانی و منطقهای خود، ایران را با ضربات محدود، اما بیشمار زخمی و دچار مرگ تدریجی کند. او گفته بود این نوع برنامهها معمولاً چندان عیان و سرراست عملی نمیشود و با انواع عملیات فریب و جاسوسی و نفوذ و گمراهسازی و توطئه همراه است و بدبختانه بسیاری از کشورهای منطقه همسودی برای مشارکت خود در این ماجرا میبینند و هرکدام با شیوه خاص خود در آن سهیم میشوند.
از زمان پیروزی انقلاب اسلامی که ایران مواضع قاطعی در حمایت از فلسطین اعلام کرد و اسرائیل را بهعنوان یک کشور جعلی به رسمیت نشناخت، اسرائیل ایران را بزرگترین دشمن خود میداند و تلاشهای پیدا و پنهان زیادی برای مهار ایران انجام داده است. ایران از همان ابتدا انقلاب از طریق گروههای نزدیک به خود مانند حزب الله در لبنان، جهاد اسلامی و حماس در فلسطین و نیز هم پیمانی با حکومت سوریه در مرزهای اسرائیل حضور داشته است. هم اکنون اسرائیل میخواهد از طریق یک سیاست مشابه، همین استراتژی ایران را در قالب دیگری و به شکل تهاجمی علیه خود ایران به کار بگیرد.
اسرائیل همواره برای مقابله با ایران و اخیراً نیز برای اجرای سیاست مرگ با هزاران بریدگی تاکنون تلاش مضاعفی داشته است. این رژیم در ابتدا با کمک دونالد ترامپ پیمان ابراهیم را در اوت ۲۰۲۰ با اعراب امضا کرد، و با کاهش بسیاری از تنشها با تعدادی از آنان روابط رسمی دیپلماتیک برقرار کرد. برای نمونه با برقراری روابط رسمی با بحرین و امارات تلاش کرد تا این کشورها بخشی از چتر امنیتی اسرائیل باشند تا با حضور در این کشورها فعالیتهای ایران بهخصوص در زمینه هستهای را در نظر داشته باشد. همچنین احتمال عادیسازی روابط بین اسرائیل و عربستان بیشتر از هرزمان دیگری است. روابط این رژیم با ترکیه هم بعد از سالها تنش به حالت عادی درآمده است.
در این میان پیروزی طالبان میتواند کمک بزرگی برای استراتژی جدید اسرائیل باشد. بعد از تسلط طالبان روزنامههای اسرائیلی نوشتند که اعضای طالبان خویشاوندان ما و فرزندان بنیاسرائیل هستند که ۲۷۰۰ سال پیش توسط امپراتوری آشور به تبعید فرستاده شدند. این موضوعی است که جدا از صحتوسقم آن نباید بهسادگی از کنار آن گذشت؛ زیرا قطعاً اسرائیل از ظرفیت طالبان برای ایجاد مزاحمت و درگیری در جنوب شرق و شرق ایران چشمپوشی نخواهد کرد.
اما مهمترین و اصلیترین پایگاه اسرائیل در جمهوری باکو قرار دارد که روز بهزور بر حضور و نفوذ آن افزوده میشود. به شکل بدیهی مهمترین هدف این حضور هم ضربهزدن به ایران است. حضور و نفوذ اسرائیل در جمهوری آذربایجان بهعنوان کشوری که اکثریت قاطع آن شیعه هستند دو پیام مهم برای ایران دارد. اول اینکه اسرائیل با این کار قدرت نفوذ خود را در میان جمعیتی که شیعه و از لحاظ تاریخی ایرانیتبار هستند به رخ ایران میکشد و دوم اینکه سعی میکند با تأکید بر گسلهای قومیتی و حساسیتهای ساختگی مرزهای شمال غرب ایران را ناامن و پرتنش کند. اقدامی که همزمان آن را در اقلیم کردستان عراق هم در دستور کار قرار داده است. مقالات ساختگی خانم برندا شیفر اسرائیلی علیه وحدت سرزمینی و تمامیت ارضی ایران که از طریق دستگاه الهام علیاف هم حمایت میشود، از همین نمونه است.
اسرائیلیها بانفوذ و تبلیغات این تصور را در بین مقامات باکو ایجاد کردهاند که گویی بهراحتی آنها میتوانند علیه ایران اقدام کنند و ایران توان پاسخگویی نخواهد داشت. آنها از لحاظ روانی بر روی ذهن بعضی نخبگان حکومت باکو هم کار کردهاند برای مثال با بزرگنمایی بعضی صداهای تجزیهطلبانه متجاهر در ایران مقامات سیاسی باکو و بعضی نخبگان سیاسی حامی آن را دچار خطای شناختی و تعمیم افراطی کرده است؛ بهطوریکه گویی از تبریز تا تهران منتظر اشاره علیاف هستند! تصوری که نشان میدهد چقدر درک بعضی سیاستمداران با واقعیات موجود فاصله دارد و این تصورات اشتباه چقدر میتواند مخصوصاً برای خودشان خطرناک باشد. احتمالاً بر مبنای همین درک نادرست است که رژیم علیاف فضا را برای اقدامات تخریبی علیه ایران باز گذاشته است.
در واقع اسرائیل با همکاری نظامی و دیپلماتیک با همسایگان ایران سعی میکند در درجه اول ایران را در مرزهای خودکنترل کند و سپس با اقدامات کوچک، کم سروصداتر و با روشهای مختلف ضربات بیشماری بر حکومت ایران وارد کند تا مطابق با این استراتژی آن را از پا بیندازد. بدون شک ایران هم در مقابل اقدامات اسرائیل دارای ابتکار عملهای زیادی است، اصولاً یکی از دلایل استراتژی مرگ با هزار بریدگی را میتوان در این موضوع جستجو کرد که اسرائیل، چون بدون همراهی آمریکا ناتوان از مقابله مستقیم با ایران است چنین استراتژی را در دستور کار خود قرار داده است؛ زیرا با وجود خصومت و تنش بالا در روابط ایران و آمریکا؛ واشنگتن تاکنون هیچ تمایلی برای اقدام مستقیم نظامی علیه ایران نشان نداده است؛ هرچند باتوجهبه روند تحولات فعلی ممکن است در آینده وضعیت متفاوت باشد.
بر همگان آشکار است که هم اسرائیل علناً خواهان سرنگونی رژیم سیاسی در ایران است و هم اینکه حکومت ایران بهصراحت بر محو و حذف اسرائیل بهعنوان یک رژیم جعلی تأکید دارد؛ بنابراین سیاستهای خصمانه طرفین علیه همدیگر بهراحتی قابلدرک است. اما نکتهای که باید در نظر داشت، این است که بعضی رویکردهای اشتباه در سیاست خارجی و حتی سیاست داخلی ایران باعث شده است که زمینه بیش از هرزمانی برای به اجرا در آمدن چنین سیاستی از طرف اسرائیل فراهم شود. مهمترین عامل؛ تعاملگریزی در سطح بینالمللی است که باعث تداوم تحریمها و انزوای بینالمللی ایران شده و این خود باعث رکود اقتصادی، گسترش فقر و متعاقب آن افزایش نارضایتی اجتماعی شده است. عامل بعدی دیگر تقابل ایدئولوژیک ایران با همسایگان است که منجر به یک جنگ نیابتی و تبلیغاتی شدید شد و فضا را به سمتی پیش برده که فرایند عادیسازی روابط اسرائیل با اعراب را تسریع کرد، درحالیکه اوایل انقلاب اسرائیل دشمن اصلی و مشترک تمام اعراب بود؛ ولی هم اکنون کشورهای عربی ایران را دشمن اصلی خود میدانند و در حال عادیسازی روابط با اسرائیل هستند.
یکی دیگر از دلایل به اجرا در آمدن این سیاست را میتوان در فرسایش سرمایه اجتماعی در ایران جستجو کرد. در این سالها شکاف بین دولت - ملت در ایران بسیار زیاد شده و چشمانداز ترمیم آن هم مبهم است. نکته آخر هم این است که بهرغم اینکه ایران سیاست نگاه به شرق را در دستور کار خود قرار داده است؛ ولی روابط اسرائیل با چین و روسیه و حتی هند نزدیکتر و عمیق از روابط ایران با این کشورها است؛ بنابراین تمام این شرایط باعث شده است که اسرائیل در یک فضای بینالمللی امن استراتژی خود را به اجرا بگذارد.
ایران بدون شک دارای ظرفیتها و تواناییهای زیادی است که همچنان یک قدرت تأثیرگذار منطقهای خواهند ماند؛ ولی بااینحال دچار مشکلات زیادی هم شده است که به شکل واضحی اولین گام برای غلبه بر آنها در ترمیم روابط دولت - ملت در داخل و احیای برجام در خارج نهفته است. این دو موضوع تأثیر متقابل بر یکدیگر خواهند داشت که در صورت پیگیری جدی آنها، میتواند زمینه برای بهبود وضعیت کشور در سایر شاخصها نیز فراهم شود.
دیدگاه تان را بنویسید