پروین عصبانی میشد در سونا قایم میشدیم!
ستاره اسبق تیم فوتبال پرسپولیس برای اولین بار خاطرهای جالب از خودش و علی پروین تعریف کرد.
حامد کاویانپور در بخشی از گفتوگوی اختصاصی خود با "ورزش سه" و آنتن درباره رابطهاش با علی پروین سرمربی وقت پرسپولیس، خاطرهای شنیدنی تعریف کرد که به گفته خودش برای اولین بار آن را مطرح نمود. مشروح این خاطره را در ادامه میخوانید:
* انتقاد دائمش این بود که من نمیدوم
"بین دو نیمه یا حتی بعد بازی و در شرایطی که تیم هر نتیجهای میگرفت میآمد و به من میگفت: «آقای حامدخان! نمیدوی. حرف دیگری نمیزد. مثلا نمیگفت پاس اشتباه میدهی. فقط میگفت نمیدوی و فردا هم نفر اول به تیم ملی دعوت میشوی و تیتر اول روزنامهها هستی.»
آقای علی پروین مگر آن زمان مثل الان بود که کسی به سرمربی یا سرپرست تیم ملی زنگ میزد و میگفت فلان بازیکن در تیم ملی باشد؟ خدا خودش میداند که آیا من با مطبوعات و رسانهها مراوده خاصی داشتهام یا خیر."
* پروین میگفت تو شبیه قلیچخانی هستی
"فردایش ایشان از اتاق معروف کارگران با لباس شخصی بیرون میآمد، دست من را میگرفت و در حالی تیم در حال ریکاوری بود مرا به تنهایی میبرد نیمه خالی زمین و میگفت: «آقای حامدخان از دست من ناراحت نشو! توقع من از شخص شما خیلی زیاد است.» بعد من از ایشان میپرسیدم علی آقا ممکن است بگویید تا چه اندازه توقعتان از من زیاد است؟ جوابش این بود: «من نمیدانم. خیلی زیاد است ولی یک چیز به تو بگویم که در فوتبال ایران هیچکس بند کفش من هم نمیشود. یک نفر از من بهتر بوده آن هم پرویز قلیچخانی است». در ادامه به من میگفت: «حامد میدانی تو مرا یاد چه کسی میاندازی؟» پرسیدم: چه کسی؟ گفت: «تو که بازی میکنی انگار قلیچخانی دارد بازی میکند.» این جملات شخص علی آقا بود."
بعد برایم تعریف میکرد که پرویز قلیچ خانی او را ساعت 6 صبح به ورزشگاه شیرودی میبرده و آنجا من فقط سانتر میکردم و ایشان تمرین ضربه سر میکرد. این را هم میگفت که «چون قلیچخانی هم در تمرین و هم در زمین مسابقه باعث انگیزه من میشده تو مرا یاد او میاندازی.»
حامد کاویانپور در ادامه به خاطره طنز پژمان جمشیدی از خودش اشاره کرد و گفت: "این را من برای اولین بار است که تعریف میکنم. آنچه پژمان جمشیدی تعریف کرد صرفا یک شوخی بود."
ستاره اسبق پرسپولیس درباره ادبیات علی پروین با بازیکنان هم گفت: "فحاشیها همیشه بود و جالب هم بود. مثلا اگر ما جلو نبودیم وقتی به رختکن میرفتیم بزرگترهای تیم میگفتند اگر امروز علی آقا حرفی بزند جوابش را میدهیم. ما هم که کوچکترهای تیم بودیم داخل اتاق سونا قایم میشدیم. در کل برای ایشان برد و باخت فرقی نمیکرد."
دیدگاه تان را بنویسید