سلیمی نمین در پاسخ دوباره به معاون وزیر خارجه خاتمی: اصلاح طلبان جنگ طلب بودند؟
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
به گزارش نامه نیوز، سعید حجاریان فعال سیاسی و از چهرههای تئوریک جناح اصلاحطلب اوایل تیر امسال یادداشتی با عنوان «مقاومت در برابر ترامپ» در وبسایت مشقنو منتشر کرد و این یادداشت 6 تیر در روزنامه سازندگی بازنشر شد. او در ابتدای متن خود اینگونه آورده بود که "با توجه به فضای جهانی و رویکردهای موجود، به نظرم امروز بیش از هر زمانی باید درباره صلح و صلح طلبی سخن بگوییم. این مقوله دغدغه بسیاری از متفکران بوده است و حقیقتا نمی توان نسبت به آن بی توجه بود."
پیام یادداشت او در واقع متمرکز بر این گزاره بود که رویکردهای جریان مقابل، رقیب یا غیرهمسو با اصلاحطلبان در داخل، که میتوان آن را به نحو روشنتری جریان انقلابی توصیف کرد، میتواند کشور را به جنگ با ترامپ بکشاند، لذا این اصلاحطلبان هستند که باید در عین اینکه مقاومت در برابر ترامپ را پیش میگیرند، نهایتاً از جنگ جلوگیری کنند.
شنبه 15 تیر 98 عباس سلیمینمین روزنامهنگار و محقق تاریخی به این یادداشت سعید حجاریان واکنش نشان داد. او یادداشتی نوشت و در آن گفت که هرچند مکتوب اخیر سعید حجاریان با عنوان «مقاومت در برابر ترامپ» را با انگیزه پررنگ انتخاباتی یافته است، امّا "از آن جا که میتواند زمینه تأمل در تجربیات تاریخی مبارزات ملت عزیزمان را فراهم آورد"، آن را مبنای بحثی دو سویه قرار میدهد.
سلیمینمین در همین ابتدای یادداشتش از سعید حجاریان خواست که این مباحثات دو سویه درباره چنین موضوعات مهمی ادامه یابد.
حجاریان چند روز بعد (18 تیر 98) به این یادداشت سلیمینمین و درخواست مناظره او پاسخ داد. امّا پاسخ او حاوی رد این پیشنهاد بود. او «اختلال تکلم» و «مجبور بودنش به خودسانسوری» را دو مانع اصلیاش برای مناظره عنوان کرده و نوشته بود که: "جناب آقای سلیمی نمین! مرقومه شریفه منتشره در روزنامه سازندگی واصل شد؛ از حُسن نظر شما سپاسگزارم. در یادداشت مزبور پیشنهاد مناظره با اینجانب را مطرح فرموده بودید، البته مستحضرید مناظره آدابی دارد! اولین آنها تناظر میان مناظرین است. این را خدای ناکرده از این باب نمیگویم که خود را اجل از انجام مناظره با شما میدانم؛ حضرتعالی واجد کمالات و سجایای فراوان هستید و این ناچیز خود را اخس از آن میداند که با چون شمایی همآوردی کنم.
مشکل جای دیگریست. همانگونه که اطلاع دارید من دو عقده در لسان دارم که با دعای حضرت موسی نیز قابل رفع نیست؛ اول آنکه اختلال تکلم مانع از انجام هر نوع مناظره میشود. دیگر آنکه در بسیاری از امور ناگزیر از خودسانسوری هستم تا مبادا خفیهنویسان دامنم را بگیرند و کار به جای باریک بکشد! خوشبختانه شما از این دو مشکل بری هستید؛ اولاً بحمدالله طلیقاللسان هستید و ثانیاً محدودیتی برای ابراز عقایدتان ندارید، لذا با کمال تأسف باید بگویم قادر نیستم دعوت شما را اجابت کنم".
این پاسخ حجاریان هم با پاسخ دیگری از ناحیه عباس سلیمینمین روبرو شد؛ او نوشت که مشخصاً مقصودش مناظره مکتوب و قلمی بوده و با توجه به «پرکاری» و «روانی» قلم آقای حجاریان، قاعدتاً نمیتواند مانعی برای این نحو مناظره وجود داشته باشد: "در مورد "دو عقده در لسان" که کمسعادتى مرا موجب شده است، باید معروض دارم که همواره براى شما دستیابى به سلامت کامل آرزو نمودهام و اکنون نیز شفاى عاجل برایتان از خداوند متعال مسئلت دارم. البته اجازه دهید از تجاهلالعارف نمودنتان گلهمند باشم. درخواست بنده ارتباطى با لکنت در کلامتان نداشت، بلکه به روانى قلمتان و پرکارى آن مرتبط است."
سلیمینمین دربارهی مشکل دوم حجاریان، یعنی ماجرای خفیهنویسان هم معتقد بود که پیشکشیدن چنین معذوراتی بیش از آنکه مصداقی در واقعیت داشته باشد، برآمده از «عملیات روانی» آقای حجاریان است. او تلویحاً به سوابق امنیتی حجاریان هم اشاره کرده و مینویسد که: "در مورد مشکل دوم تنها مىتوانم آرزو کنم خفیهنویسى از دستآموزانتان را به امر شما بگمارند که از سعهصدر و وسعت نظر استاد بهره کافى و وافى برده باشد، ضمن اینکه ظاهرا خفیهنویسان به امور پنهان سیاستپیشگان مشغولند و نه به آنچه مکتوب مىشود و همگان از آن آگاهاند و بعضاً چو منى به نقد آن مىپردازند.
سلیمینمین در پایان بار دیگر از حجاریان میخواهد که به پیشنهاد مناظره مکتوب پاسخ مثبت بدهد چرا که "طرح مسائلى از این قبیل مىتواند تقویت توان ملى را در پى داشته باشد."
با این حال پیرو این مکتوبات، محسن امین زاده معاون وزیر خارجه در دولت سیدمحمد خاتمی نیز که نام او در یادداشت اول سلیمینمین به میان آمده بود، وارد گود شد و یادداشتی در نقد مطالب سلیمینمین نوشت و آنها را رد کرد.
سلیمینمین در یادداشتش گفته بود که وقتی او(سلیمینمین) در نشریه تهرانتایمز خبر مخالفت آیتالله خامنهای با جنگ با طالبان را منتشر کرد "آقای محسن امینزاده ــ معاون وقت وزارت خارجه و از اعضای برجسته حزب مشارکت ــ طی تماس تلفنی با پرخاش و عصبانیت خواهان تکذیب خبر از سوی خود روزنامه شد. پاسخم این بود: "چگونه میتوانم خبری را که خود شاهد آن بودهام تکذیب کنم؟"
امینزاده یادداشتش را در روزنامه سازندگی منتشر کرد و سلیمینمین در نقد یادداشت امینزاده و در اثبات مطالب پیشین خود مجدداً یادداشتی نوشت که در خبرگزاری تسنیم نیز منتشر شد.
سلیمینمین در این یادداشت بار دیگر از اینکه تبادل نظرات مکتوب فرصتی را برای عمقیابی شناخت اقشار مختلف فکری جامعه، به ویژه قشر جوان، استقبال کرد.
در ادامه این مناظره مکتوب و جدال قلمی، عباس سلیمینمین در یادداشتی که بخش اول آن در شماره امروز روزنامه سازندگی به چاپ رسید، به ادعاهای امینزاده پاسخ داد که متن آن به شرح زیر است:
جناب آقای محسن امین زاده
با سلام و تشکر مجدد از پذیرش زحمت ادامه مشارکت در این مناظره قلمی، همان گونه که واقفید میزان بهره برداری نسل جوان از مطالب ردوبدل شده رابطه تنگاتنگی با رعایت دو اصل از سوی طرفین گفت و گوی مکتوب دارد؛ یکی دوری جستن از توسل به جنگ روانی وبرچسب زدن با هدف شنیدهنشدن سخن طرف مقابل و دوم مستدل صحبت کردن تا حتی المقدور انتقال تجربیات ذی قیمت تاریخی، به دقت صورت گیرد و امکان تشخیص برای اهل نظر سهل تر شود.
باید خدمتتان عرض کنم که متأسفانه تلاش چشمگیری را برای پای بندی به دو اصل مورد اشاره، شاهد نیستم. بر همین اساس از دعوت شما برای دیدار خصوصی استقبال میکنم؛ البته به شرط ضبط شدن گفت وشنودها و محفوظ داشتن آن بر اساس یک توافق اخلاقی.
جناب آقای امین زاده! آیا کم توجهی به مبانی اخلاق در فضای سیاسی کشور را مشکلی جدی میپندارید یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت است چرا درهمین گفت وگوی مکتوب سعی در اصلاح آن ندارید؟ در مطلع یادداشت اولتان مرقوم داشته بودید: « آقای سلیمی نمین به عنوان عضوی از مجموعه مؤسسه کیهان، با وجود اشتراک نظرهایشان با افراطیون روزنامه کیهان. در زمره چهره های بسیار افراطی آن جناح تلقی نمیشوند.» ( روزنامه سازندگی، شماره 421، 25/04/98،ص2)
هرچند احتمال عدم اطلاع شما از این که بنده چه زمانی درمؤسسه کیهان مسئولیت گرفتم و چه زمانی ناگزیر از ترک آن شدم تقریباً صفر بود، چماقی علیه کیهانی بودنم ساختید و به کار گرفتید. حتی ارائه توضیحات مفصل در این زمینه نه تنها موجب اصلاح رویه تخریب طرف مقابل قبل از ورود به بحث نشد، بلکه در یادداشت متأخرتان چماق دیگری را علیه صاحب این قلم به کار گرفته و نوشته اید: « آقای سلیمی نمین بخش زیادی از پاسخ اخیر خود را به تشریح عدم ارتباطشان با کیهان اختصاص دادهاند. صرف نظر از اختلاف نظری که ممکن است در مورد میزان هولناک بودن اثرات دولت پنهان داشته باشیم نفس مخالفت ایشان با جنگطلبی، قانون ستیزی و ماجراجویی های داخلی وخارجی ارزشمند است و گواهی بر فاصله گرفتن ایشان از عملکرد دولت پنهان است.» (روزنامه سازندگی، شماره 429، 02/05/98، ص2) و بدون این که بابت برچسب زنی و دادن اطلاعات مخدوش، از خوانندگان پوزش بطلبید،چماق دیگری به نام « دولت پنهان» را مطرح میسازید که گویا بنده با آن مرتبط بوده ام! نمی دانم طرح این موضوع در چارچوب همان دامن زدن به تضاد کاذب بین نهادهای انتخابی و انتصابی است یا خیر؟
هرچند در فرازی سلیقه سیاسی خود را در راستای محدودسازی چنین تضادی عنوان می دارید: « تمایل به کاهش روند فزاینده قطبی شدن کشور میان دولت پنهان و نهادهای انتخابی و ... ». (همان) البته باعث خوشحالی است که به دلیل توجه به منافع ملی از دامن زدن به چنین تضادهای کاذبی فاصله گرفتهاید؛ زیرا بعضاً دوستانتان در دولت اصلاحات و مجلس ششم از توسل به هیچ دستاویزی حتی قتلهای زنجیرهای برای دو قطبی کردن فضای سیاسی کشور بر پایه نهادهای انتصابی و انتخابی دریغ نکردند. بی اعتبار نشان دادن نهادهای انتصابی و آن ها را معادل«غیر قانونی» قلمداد کردن، ترفندی بود که جامعه درگیر آن شد؛ در حالی که در ایران بر اساس قانون اساسی همه نهادها مشروعیت قانونی خود را از رأی مردم اخذ میکنند.
رهبری، قوه مجریه، قوه مقننه، شوراها و ... با رأی مردم انتخاب می شوند و این نهادهای برخاسته از اراده مردم در چارچوب قانون انتصابهایی دارند؛ برای مثال، رهبری رئیس قوه قضائیه را منصوب میکند، رئیس جمهوری، رئیس سازمان برنامه و بودجه را و ... هیچ کدام از این جایگاه های انتصابی و انتخابی بر یکدیگر برتری ندارند؛ زیرا طبق قانون پیش بینی شدهاند. البته شاید بفرمایید که مرادتان از دولت پنهان به خوبی درک نشده است که امیدوارم توضیحاتتان ما را به مقصود نزدیکتر سازد.
اما در مورد بحث شهادت دیپلماتهای ایران در مزار شریف و سیاست های قبل و بعد از آن چند مطلب قابل تأمل خواهد بود:
1- در مورد فضای حاکم بر مزار شریف قبل از سقوط این شهر توسط طالبان، برای اثبات نظر خود بهدرستی به عملکردی غیر اصولی اشاره میکنید که توسط یکی از نیروهای ائتلاف شمال صورت گرفته بود : « چرا عده ای از مردم افغانستان و طرفداران طالبان از قتل عام در کنسولگری ایران در مزار شریف ابراز خشنودی میکردند و آن را پاسخ قتل عام چند صد اسیر طالبان میدانستند که دست بسته توسط یک فرمانده ازبک تبار در جنگ پیشین مزار شریف کشته و در یک گور دسته جمعی مدفون شده بودند و مدعی بودند که این فرمانده از ایران دستور میگیرد...» (همان)
البته لازم به یادآوری است که ادعای آخر این فراز در هیچ مأخذ ومنبعی مطرح نشده است. ژنرال دوستم و ژنرال ملک اگرچه با ائتلاف شمال همکاری داشتند، اما ایران محوریت ارتباط خود را با نیروهای ائتلاف شمال احمد شاه مسعود به عنوان شخصیتی ارزنده قرار داده بود؛ طالبان نیز در هیچ جا چنین ارتباطی را مطرح نکردهاند. بلکه به عکس، در گفت وگویی که با وحید مژده (همطراز شما در وزارت خارجه طالبان) داشتم وی مرا به این فراز از کتابش تحت عنوان «طالبان» ارجاع داد که می نویسد: « بعضی از افرادبلند پایه طالبان به این نکته پی برده بودند که ماجرای کشتن ایرانی ها در شمال، بخشی از رقابت میان ایران و پاکستان بر سر نفوذ بر افغانستان است و پاکستانیها در حقیقت انتقام به آتش کشیده شدن سفارتشان و ضرب و شتم دیپلومات های خود در کابل را گرفتند. در 5 سپتمبر 1995 طی تظاهراتی مردم خشمگین وارد محوطه سفارت پاکستان در کابل گردیده یک دیپلومات پاکستانی را کشتند و بقیه به شمول سفیر پاکستان را زخمی نمودند وساختمان سفارت را به آتش کشیدند... در هر سفر مقامات طالبان به پاکستان، پاکستانی ها موضوع خطر ایران را به آن ها گوشزد نموده و آنان را از نزدیکی بیشتر به ایران بر حذر میداشتند. مولوی عبدالرحمن زاهد -معین وزارت امور خارجه - بعد از سفری به قندهار که به دنبال انفجار بمب در جلوی منزل ملا محمد عمر در آن شهر صورت گرفت به من گفت که پاکستانی ها چند روز بعد از این انفجار اسنادی را مبنی بر دست داشتن ایران در آن واقعه به ملا محمد عمر دادند.زاهد ابراز عقیده نمود که این اسناد جعلی بود وپاکستان با این اقدام میخواست کینه ملا محمد عمر را نسبت به ایران بیشتر سازد؛ در نتیجه آن انفجار، دو برادر ویک همسر ملا محمد عمر کشته شدند.» (طالبان، نوشته وحید مژده، صص20و19)
جناب آقای امین زاده! حتی اگر وزارت امور خارجه ایران از تلاش پاکستان و آمریکا برای درگیر کردن ایران با طالبان بی اطلاع بود دست کم خودتان ادعا میکنید که جنایت فردی ازبک تبار را به ایران نسبت می دادند و به دنبال تلافی بودند. در این صورت آیا این سؤال قابل پاسخ خواهد بود که چرا با درخواست های مکرر ومتعدد نیروهای مستقر در کنسولگری برای ترک محل مأموریت خود مخالفت میشد؟
شما که مطمئن بودید با برداشتی غلط یا درست از ارتباط فرمانده ازبک تبار با ایران در صدد تلافی برمیآیند آیا برای جلوگیری از این فاجعه اقدامی کردید؟
2. در مکتوب اخیرتان به جای ارائه ادله مبنی بر دخالت طالبان در جنایت مزار شریف به بحثی کلی بسنده کرده اید: «ایشان در جایی از مطلب خود نیز طالبان را از مسئولیت جنایت مزار شریف مبرا کرده بودند که در پاسخ توضیح دادم که تفکیک طالبان افغانستان و پاکستان و القاعده و سرویس اطلاعاتی ارتش پاکستان ممکن نیست.»(همان) در این زمینه بنده به اظهارات تنها شاهد بر جای مانده از شهدای کنسولگری آقای الله مدد شاهسون استناد نمودم، به گفت وگوی فرمانده طالبان در مزار شریف که 40 دقیقه بعد از قتل عام به کنسولگری رسید با بی بی سی اشاره کردم و ... اما شما صرفاً با طرح اتهام مبرا کردن طالبان از کنار این تلاش برای کشف حقیقت می گذرید. به همین دلیل ناگزیرم مروری مجدد بر برخی مستندات داشته باشم. شاهد زنده این حادثه در مصاحبهای میگوید: «وقتی ترکیب این گروه آمدند معلوم بودکه گروهی جدا از طالبان هستند. مأ موریتی داشتندانجام دادند و سریع آن جا را ترک کردند ... وقتی به وزارت خارجه رسیدم هم این موضوع را اعلام کردم. در بازگشت چند جا در باره این موضوع توضیح دادم. صحبت هایم آن قدر شفاف بود که آنها قانع شدند... ولی از همان زمان که گفتم این کار از سوی پاکستان انجام شده است سانسور شدم.» ( ایسنا، مصاحبه کنننده: حمیده صفامنش، 27/11/93)
همچنین «ویکی پدیا» در این زمینه می نویسد: «قتل دیپلماتهای ایرانی در کنسولگری افغانستان روز 17 مرداد 1377( 8 اوت 1998) در کنسولگری ایران در مزار شریف به دنبال اشغال شهر توسط نیروهای طالبان رخ داد ... این قتلها توسط نیروهای سپاه صحابه، یک گروه سنی پاکستانی مرتبط با سرویس اطلاعات وامنیت پاکستان انجام شد.»
«ویکی پدیا» ذیل این موضوع تحلیلی نیز از کتاب « عزیمت به تهران » نوشته فلینت و هیلاری لورت(دو کارشناس مسائل ایران در دولت وقت ایالات متحده ) ارائه داده است. در این تحلیل با اشاره به نام شما آمده است: « او و همکارانش فکر میکنند که حادثه مزار شریف توجه بیشتری جلب کرده و فرصتی برای آغاز همکاری با جامعه بین المللی جهت مواجهه با چنین حوادثی در افغانستان را برای ایران فراهم ساخته است.»
با علم به این که مراد از جامعه بین الملل همان آمریکاست ( زیرا در عرصه بین الملل صرفاً با این کشور همکاری نداشتیم) میتوان به علت اصرار شما بر درستی روایتتان پیبرد و گرنه آیا واقعاً بین طالبان و پاکستان و آی. اس. آی هیچ تفاوتی نبود؟ فراموش نکرده اید که بعد از استقرار طالبان در افغانستان عبدالمالک ریگی با تصور این که فضای ضد ایرانی در حاکمیت جدید شدید خواهد بود از پاکستان به افغانستان نقل مکان کرد، اما به فاصله اندکی طالبان او را اخراج کرد و اجازه نداد که وی از خاک این کشور علیه ایران استفاده کند، در حالی که بعد از این ماجرا ریگی همچنان تحت پشتیبانی آی.اس.آی باقی ماند. منطقاً نیز برای طالبانی که میخواست در افغانستان استقرار یابد درگیری با ایران هیچ نفعی نداشت و قراین وشواهد فراوانی این فهم ابتدایی سیاسی را تأیید میکند.
3. جناب آقای امین زاده! شما در مکتوب متأخر خود روایتی ارائه میدهید که گویا اصولاً مخالفت رهبری با طرح واکنش نظامی ایران هیچ گونه ارتباطی با مصوبه شورای عالی امنیت ملی نداشته است: «آن چه شدیداً موجب نگرانی و مخالفت دولت و وزارت خارجه بود و نهایتاً با دخالت و مخالفت رهبری کنار گذاشته شد ارتباطی به استقرار نیروهای مسلح به صورت آفندی در مرزهای شرقی کشور نداشت. طرح حمله نظامی به داخل خاک افغانستان به منظور اشغال شهر هرات بود. این طرح بر خلاف طرح استقرار نیروها، از سوی ستاد کل نیروهای مسلح یا شورای عالی امنیت ملی پیشنهاد یا تصویب نشده بود. بلکه طرح فرماندهی وقت سپاه پاسداران برای حمله به غرب افغانستان و اشغال شهر هرات بود ... دولت و وزارت امور خارجه نگران آن بودندکه نتوانند مانع این ماجراجویی شوند و مخالفت دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی کافی نبود. نهایتاً مخالفت صریح رهبری با ورود نیروهای مسلح ایران به داخل باتلاق افغانستان تکلیف همه را روشن کرد.»(همان)
جناب آقای امین زاده! اولاًاین روایت جدید با روایت مکتوب اولتان متفاوت است و تغییرات چشمگیری دارد. در روایت اول گفته اید: « با تصویب شورای عالی امنیت ملی استقرار نیروهای مسلح کشور متشکل از ارتش و سپاه در مرزهای شرقی به ویژه مرز افغانستان به تصویب رسید و با احتمال ضرورت انجام عملیات تهاجمی، نیروها با آرایش افندی به منطقه اعزام و تدریجاً مستقر شدند.»(روزنامه سازندگی، شماره421 ، 25/4/98،ص2)
در روایت جدید معلوم نیست به چه «دلیل احتمال ضرورت انجام عملیات تهاجمی» را حذف کردهاید. ثانیاً برای روشن شدن حقیقت ناگزیر روایت دوم شما را با روایت یکی از اصلاح طلبان، آقای علی ربیعی، در دوران تصدیگری وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در برنامه «دستخط» شبکه چهار رسانه ملی تطبیق میدهیم. وی در این زمینه گفت : «چند نظریه بوده است که یکی حمله کردن به آن جا بود ... آقای روحانی هم تشریف نداشتند و فکر میکنم مکه بودند. به من گفتند جلسه را تشکیل دهید. دوستان بودند. من از سرلشکر فیروز آبادی خواهش کردم که جلسه را مدیریت کنند... دوستان مختلف بودند از وزارت خارجه، سپاه، ارتش، اطلاعات، بخشهای سیاسی و تصمیم گیران اساسی بودند. دو دیدگاه وجود داشت. برای ما سخت بود. به یاد دارم آن شب احمد شاه مسعود هم آمد.- به تهران آمد؟ بله به تهران آمد و نزد من آمد. احمد شاه مسعود گزارشی داد که اگر شما نیایید هرات، کل آن جا دست طالبان خواهد افتاد. هیچی باقی نمانده است. این جملهای است که احمد شاه مسعود بیان کرد. من هم انعکاس دادم. دیدگاههای مختلفی بود. یک دیدگاه این بود که باید به افغانستان کمک کنیم و به نیروهای احمد شاه مسعود یا جاهای دیگر کمک کنیم که اینها بتوانند بازپسگیری کنند ولازمه این بود که بخشهای حمایتی در داخل خاک هم صورت گیرد. ولی من یاد دارم که وقتی جمع بندی ها رفت تصمیم بسیار هوشمندانهای بود که ابلاغ شد ما وارد این باتلاق نخواهیم شد. بله، من ساعت 1 یا 2 نصف شب بود، جمع بندی را امضا کردم و فرستادم و صبح زود سرکار آمدم. نماز خواندم و به سرکار رفتم. 7 صبح نامه روی میز من بود. ظاهراً (ساعت)5 نوشته شده بود که ما وارد این دام نمی شویم.» (سایت وزارت تعاون،کار و رفاه اجتماعی، 19/10/95)
جناب آقای امین زاده! این میزان تفاوت در روایت ها، آن هم نه با روایت یک اصولگرا نشان از چه واقعیت تلخی دارد؟
4. رهبری در نفی و رد مصوبه شورای عالی امنیت ملی تعبیر «باتلاق» را به کار می گیرند. آیا در گستراندن این دام برخی عوامل داخلی نقشی نداشتند؟ به فرض که روایت شما در مورد فرمانده وقت سپاه(آقای رحیم صفوی) درست باشد و ایشان هوشمندی کافی نداشته و تحت تاثیر برخی دام گستران قرار گرفته باشد، اما همه صاحب نظران میدانند که فرمانده سپاه در شورای عالی امنیت ملی صاحب رأی نیست و طرحهای وی نیز می بایست سلسله مراتب ستاد کل نیروهای مسلح را طی کند و سپس به رهبری انعکاس یابد؛ بنابر این نگرانی بابت دیدگاه وی هیچ معنایی ندارد.
آن چه موجب نگرانی رهبری میشود و ساعت 5 صبح به آن واکنش نشان می دهند مصوبه شورای عالی امنیت ملی است که توسط آقای علی ربیعی در ساعت 2 بامداد به ایشان انعکاس می یابد، نه دیدگاه یا طرح آقای رحیم صفوی . فرمانده سپاه میتوانسته ضعف تحلیل داشته باشد اما قطعاً نمی توانسته جزء دام گستران داخلی باشد. همان گونه که اشاره شد، در آن مقطع برخی نیروهای تندرو اصلاح طلب به طرق مختلف (ولو خفت بار) در صدد همراه کردن ایران با آمریکا بودند.
این واقعیت تلخ مستندات بسیاری دارد که نامه 127 نماینده مجلس ششم به رهبری برای تسلیم ایران در برابر گردن کشیهای بوش پسر از جمله آنهاست. بنابراین دامگستران، محدود به آمریکا و پاکستان نبودند، عدهای در داخل کشور مسئله طالبان را فرصتی استثنایی برای همراهی با آمریکا تلقی میکردند. این واقعیت حتی از چشم نویسندگان کتاب «عزیمت به تهران» پنهان نمانده است؛ بنابر این اهل نظر بهخوبی علت مخدوش کردن فضای تشخیص را به منظور جلو گیری از درک واقعیتهای تاریخی درمییابد.
4. جناب آقای امین زاده! ضعف شما در ارائه مستندات در این جمله بهخوبی منعکس است که میگویید:«به لحاظ قوانین وعرف بین المللی مسئولیت حفظ امنیت اتباع خارجی و نمایندگیهای رسمی دول خارجی در هر کشوری و پاسخ گویی نسبت به هر حادثهای برای آنان با دولت حاکم در آن کشور است. نظام حاکم اگر مقصر نباشد تنها با شناسایی و مجازات عاملان چنین جنایتی، مسئولیت خود را ایفا کرده و از اتهام داشتن نقش مستقیم یا غیر مستقیم در تهاجم و جنایت علیه خارجیان مبرا می شود. » ( روزنامه سازندگی، 429، 2/5/98،ص2)
همان گونه که بهخوبی واقفید قبل از استقرار نیروهای طالبان در مزار شریف این جنایت توسط عوامل پاکستان بر اساس طرح آمریکا صورت میگیرد. چهل دقیقه بعد از این قتل عام، ملا عبدالمنان نیازی- فرمانده طالبان در مزار شریف- به این نقطه می رسد و همان شب در مصاحبه با بی بی سی ارتباط نیروهای طالبان با این جنایت را نفی میکند. فراز دیگری از مکتوب شما نیز محل تأمل است : « دولت و وزارت امور خارجه نگران آن بودند که نتوانند مانع این ماجرا جویی شوند و مخالفت دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی کافی نبود.نهایتاً مخالفت صریح رهبری با ورود نیروهای مسلح ایران به داخل باتلاق افغانستان تکلیف همه را روشن کرد. اجرای این طرح ناممکن شد و طبعاً موجب خشنودی شدید دولت و وزارت خارجه و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی شد. در عین حال از تابستان 1377 تا سه سال بعد همواره دولت و وزارت امور خارجه در تلاش بودکه اقدامات جناح ماجراجوی اصول گرا را کنترل کنند.» (همان)
جناب آقای امین زاده! آیا انتظاردارید این ادعاهای محیرالعقول را اهل نظر بهسهولت بپذیرند؟ چگونه باور کنیم که دولت، وزارت خارجه و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی با کشاندن ایران به دام طراحی شده مخالف بودهاند، اما مصوبه شورای عالی امنیت بر خلاف مصالح ملی رقم میخورد و با مخالفت شدید و سریع رهبری مواجه میشود؟! شورایی که دوستان شما در آن نقش غالب را داشتند. دستکم قبل از طرح این ادعاها که هدفی جز تطهیر تندرویها و تمایلات سیاسی مغایر مصالح ملی ندارد مطالب دیگر اصلاح طلبان را میخواندید تا در تحریف تاریخ بدین میزان دچار مشکل تبیین نشوید.
عباس سلیمی نمین
مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
دیدگاه تان را بنویسید