معاون وزارت ورزش و جوانان: نگران فرزندان حاصل از ازدواج سفید هستیم
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
به گزارش نامه نیوز، «آرمان ملی» با مهندس محمدمهدی تندگویان، معاون ساماندهی وزارت ورزش و جوانان گفتوگویی درباره بحث فرار مغزها، بحران مهاجرت جوانان و ازدواج سفید کرده است که در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
در اعتراضات اخير جوانان بخش عمدهاي از اعتراضکنندگان بودند که اغلب با چشمانداز مبهمي درباره آينده خود مواجه هستند. ريشه اعتراضات اخير را در چه مواردي ميدانيد؟
ريشه اعتراضات اخير را بايد در گذشته جستوجو کرد و نميتوان تنها به دلايل امروز اکتفا کرد. واقعيت اين است که بيتوجهي به جوانان در چند نسل در کشور وجود داشته است. اين مسالهاي است که مورد تاييد همه مسئولان قرار دارد و هر کدام از مسئولان به شکلهاي مختلف اين نکته را يادآوري ميکنند. در نتيجه سالهاست که به جوانان بيتوجهي شده است. شرايط به شکلي بوده که دوران جواني يک يا دو نسل که مورد بيتوجهي قرار گرفتند پايان پذيرفته است. نسل بنده از جمله همين نسلها بود که تواناييها و استعدادهاي آنها کمتر مورد توجه قرار گرفت. متاسفانه اين بيتوجهي به نسل بعد نيز منتقل شد. اين در حالي بود که نسل بعدي مانند نسل ما صبور و خويشتندار نبودند. البته در کنار اين مساله دلايل ديگري نيز وجود داشت که زمينهساز وضعيت امروز جوانان جامعه شده است. واقعيت ديگر اين است که بسياري از مشکلات کنوني جوانان کشور به دولت آقاي احمدينژاد باز ميگردد. دولت آقاي احمدينژاد بدون برنامه به مسائل اقتصادي ورود ميکرد و به همين دليل زيرساختهاي اقتصادي کشور را نابود کرد. از سوي ديگر دولت آقاي احمدينژاد مطالبات بيش از حد و بيمنطق در بين جوانان و اقشار مختلف مردم ايجاد کرد. به همين دليل نيز هر دولتي که پس از دولت آقاي احمدينژاد روي کار ميآمد يا بايد به اين مطالبات پاسخ ميداد يا از کنار آن ميگذشت که هر دو داراي پيامدهاي منفي بود. نمونه بارز اقدامات اشتباه دولت آقاي احمدينژاد آغاز پروژههاي عمراني در همه استانهاي کشور بدون برآورد واقعي از اعتبارات کشور است. از سوي ديگر هيچ برنامهاي براي اجراي اين طرحهاي عمراني وجود نداشته است. مردم نيز انتظار دارند اين پروژهها به نتيجه برسد و آن را جزئي از وظايف دولت بعدي ميدانند. اين در حالي است که دولت آقاي روحاني که بعد از دولت آقاي احمدينژاد روي کار آمد با اعتبارات اندکي کار خود را آغاز کرد. آقاي احمدينژاد به هر منطقه از کشور که سفر ميکرد بدون هيچبرنامه و مبنايي کلنگ پروژههاي عمراني را به زمين ميزد و با اين کار معادله اقتصادي کشور را بهم زد.
چرا دولت آقاي روحاني نتوانست اين چالشها را مرتفع کند؟ دولت آقاي روحاني براي پاسخگويي به مطالبات جوانان جامعه چه کارهايي انجام داد؟ چرا دولت آقاي روحاني براي مهمترين دغدغه امروز جوانان جامعه يعني شغل چاره مناسبي ارائه نکرد؟
اگر وضعيت شغل در کشور داراي معيار دقيقي بود که در دولت آقاي احمدينژاد در چه وضعيتي بود و امروز در چه وضعيتي قرار دارد راحتتر ميشد اقدامات هر دو دولت را تحليل و بررسي کرد. آيا در دولت آقاي احمدينژاد که ما با بالاترين درآمدهاي نفتي مواجه بوديم آمايش سرزميني اشتغال در کشور انجام شد؟ آيا آمايش سرزميني آموزش در کشور انجام شده؟ پاسخ به اين سوالات منفي است. در نتيجه شرايط امروز کشور نتيجه همين عدم برنامهريزيهاست. نکته ديگر اينکه در سالهاي گذشته دانشگاههايي در کشور تاسيس شده و دانشجوياني در اين دانشگاهها فارغ التحصيل شدهاند که مورد نياز کشور نبوده است. اتفاق مهم ديگري که در اغتشاشات اخير نيز نمود بارزي داشت بياخلاقي بود که از طرف مسئولان اجرايي کشور به مردم و جوانان منتقل شد. تا قبل از دولت آقاي احمدينژاد ما شاهد اين همه بياخلاقي و بيادبي از سوي مسئولان کشور نبوديم. در دولتهاي نهم و دهم شخصيت و حرمت افراد به راحتي شکسته ميشد. نمونه بارز آن اتفاقات رخ داده در مناظرههاي رياست جمهوري در سال88 بود که شاهد بياخلاقيهاي زيادي از سوي آقاي احمدينژاد و زير سوال بردن شخصيتهاي برجسته کشور بوديم و در نتيجه آن بيادبي و بياخلاقي به جامعه تزريق شد. از سوي ديگر آقاي احمدينژاد با سخنراني سوال برانگيزي که در ميدان وليعصر تهران انجام داد و از الفاظ نامناسبي براي رقباي خود استفاده کرد لشکرکشي خياباني را در کشور نهادينه کرد. موضوع جوانان در حوزه مديريتي و سياستگذاري در اغلب سالهاي گذشته بلاتکليف بوده و بنده معتقدم امروز نيز بلاتکليف است. بهعنوان مثال موضوع سازمان ملي جوانان و معاونت جوانان در دولت هنوز در حالت بلاتکليفي قرار دارد. در دولت اصلاحات موضوع سازمان ملي جوانان بهعنوان يک سازمان فرادستي مطرح شد که نماينده اين سازمان بهعنوان معاون رئيسجمهور در جلسه هيات دولت حضور پيدا ميکرد و مطالبات جوانان جامعه را مطرح ميکرد و سياستگذاري مربوط به حوزه جوانان را به وزارتخانههاي مختلف منتقل ميکرد. بهعنوان مثال يکي از اين قوانين تسهيل ازدواج جوانان بود. اين در حالي است که اگر اين قانون در دولتهاي نهم و دهم اجرا شده بود امروز بخش عظيمي از جوانان جامعه ازدواج کرده بودند و مشکلات مسکن آنها نيز حل شده بود. در اين قانون حتي شرايطي در نظر گرفته شده بود که جواناني که قصد ازدواج دارند بهصورت موقت مسکن رايگان در اختيار آنها قرار بگيرد. دولت نهم نه تنها اين قانون را انجام نداد، بلکه برخلاف آن عمل کرد.
آيا امکان احياي اين طرح در دولت آقاي روحاني وجود نداشت؟
مساله اينجاست که ما در زماني که درآمد کافي براي حل مشکلات جوانان داشتيم اين اتفاق رخ نداد و اين اعتبارات به جاهاي ديگر رفته و هدر رفت. به همين دليل هنگامي که دولت آقاي روحاني روي کار آمد ديگر کار خيلي سخت شده بود. ديگر آن اعتبارات موجود نبود و دولت درگير معضلي به نام مسکن مهر نيز شده بود. در نتيجه مطالبات به اندازهاي بهصورت غيرواقعي بالا رفته بود که هر دولتي که روي کار ميآمد توانايي پاسخگويي به آنها را نداشت. دولت آقاي روحاني با شرايطي مواجه بود که منابع و اعتبارات کاملا نابود شده و مطالبات نيز بسيار بالا رفته بود. کار به جايي رسيد که در دولت احمدينژاد سازمان ملي جوانان منحل شد و به جاي آن وزارت ورزش و جوانان شکل گرفت. در نتيجه سازمان ملي جوانان به يک معاونت در يک وزارتخانه تبديل شد. هنگامي که يک سازمان مستقل به يک معاونت در يک وزارتخانه تبديل ميشود ديگر حاکميت گذشته را از دست ميدهد و در نتيجه از تاثيرگذاري کمتري برخوردار است. جايگاهي که معاونت جوانان وزارت ورزش دارد جايگاه صحيحي نيست و آقاي روحاني از روزي که به رياست جمهوري رسيدند اين مساله را گوشزد کردند. به همين دليل نيز اولين لايحهاي که به مجلس ارائه کردند لايحه تفکيک بود که اين معاونت به وضعيت قبلي خود باز گردد. با اين وجود مجلس با اين لايحه موافقت نکرد. دليل اصلي اين مخالفت نيز اين بود که نمايندگان معتقد بودند رئيس سازمان جوانان نميتواند در مقابل مجلس پاسخگو باشد و نمايندگان نميتوانند وي را در معرض استيضاح قرار بدهند. بنده با اين استدلال نمايندگان موافق نيستم.
از فهواي کلام شما چنين برميآيد که ريشه مشکلات امروز جوانان را به دولت احمدينژاد مرتبط ميدانيد. با اين وجود نوع و شعارهايي که در اعتراضات اخير مطرح ميشد فراتر از اين موضوع بود. چرا اعتراضات خياباني به اين سمت منحرف شد؟
دليل اين مساله چند اتفاق مهم است که در حوزه جوانان رخ داده است. يکي از اين موضوعات وضعيت جوانان نخبه است که بهرغم برنامهريزيهايي که براي آنها صورت گرفته اما اغلب آنها مهاجرت کردهاند. البته در اين زمينه تلاشهايي صورت گرفته که آمار مهاجرتها کاهش پيدا کند اما واقعيت اين است که اين مهاجرتها صورت گرفته است. اتفاق مهم ديگر که در دستور کار دولت و به خصوص معاونت جوانان وزارت ورزش قرار گرفته زمينهسازي و تقويت جايگاه تشکيلات و «انجياو»هاي جوانان است. در چنين شرايطي هم وضعيت جوانان داراي يک ساختار مشخص خواهد شد و هم اينکه ميتوان ساير دستگاههاي مرتبط را پاي کار جوانان آورد. کساني که در اين تشکلها فعاليت ميکنند نخبگان اجتماعي هستند و زمينه فعاليت آنها نيز در حوزههاي مختلف اجتماعي و اقتصادي است. اين ساختار هم براي جوانان اشتغال ايجاد ميکند و هم اينکه در قالب اين ساختارها جوانان ميتوانند تواناييهاي خود را بروز دهند و ابراز عقيده کنند. در نتيجه معاونت علمي رياست جمهوري در زمينه نخبگان علمي و معاونت جوانان وزارت ورزش در زمينه نخبگان اجتماعي فعاليت ميکنند. هشداري که بنده ميدهم اين است که متاسفانه نخبگان اجتماعي نيز در حال مهاجرت هستند. سوال مهم اين است؛ هنگامي که جامعه از نخبگان علمي و اجتماعي خالي شد از جامعه چه باقي خواهد ماند؟ چنين جامعهاي ديگر نخبگي لازم براي برنامهريزي و حرکت روبهجلو را از دست ميدهد و توسط هر اغتشاشگر و اوباشي قابل هدايت خواهد بود؛ اتفاقي که در اعتراضات اخير نيز رخ داد. اغلب جواناني که در اعتراضات اخير حضور داشتند مهارت و نخبگي در آنها ديده نميشد. اين افراد هنگامي که در خيابانها حاضر شدند توسط اغتشاشگران هدايت شدند و در نتيجه به سمتي حرکت کردند که فاقد نخبگي لازم بود و از سوي ديگر در راستاي برنامههاي اغتشاشگران بود. هشدار جديتر زماني است که جامعه از نخبگان خالي شده اما نميتوان براي شبکه موجود جامعه نيز برنامهريزي کرد. امروز جوانان ما به افرادي خانه نشين، بدون انگيزه و مهارت تبديل شدهاند.
در حالي که جوانان نخبه کشور مهاجرت کردهاند شما عنوان ميکنيد جواناني در خيابانها حضور پيدا کردند که فاقد هرگونه مهارت بودند. آيا اين جوانان نياز به برنامهريزي ندارند؟
بدون شک اين جوانان نيز نياز به برنامهريزي دارند و بايد اين اتفاق رخ بدهد. بهعنوان مثال امروز يکي از دغدغههاي اصلي مسئولان اين است که چرا ميزان ازدواج جوانان کاهش پيدا کرده است. در نگاه نخست همه وضعيت اقتصادي، فقدان شغل و فقر را دليل اصلي کاهش ميزان ازدواج در کشور عنوان ميکنند. بنده نيز منکر اين قضيه نيستم اما معتقدم اين دلايل واقعيت کامل اين مساله نيست. آمارها نشان ميدهد که برخي از جوانان مشکل اقتصادي و مسکن ندارند اما حاضر نيستند ازدواج کنند. اغلب اين افراد تعهدپذير نيستند و بهدليل اينکه مهارتهاي کافي به آنها آموزش داده نشده احساس ميکنند در بند طرف مقابل گرفتار خواهند شد. استدلال اين افراد نيز اين است که لزومي ندارد در بند کسي باشم و ترجيح ميدهم بهصورت آزاد و رها به زندگي خود ادامه بدهم. چرا موضوعي به نام ازدواج سفيد در کشور مطرح ميشود و کسي هم نميخواهد آن را جدي بگيرد؟ ازدواج سفيد يعني چه؟ ازدواج سفيد يعني خانهاي که دو نفر در آن زندگي ميکنند و هر دو نيز از عهده امرارمعاش خود بر ميآيند. در نتيجه مشکل اقتصادي در اين زمينه مطرح نيست. با اين وجود حاضر نيستند بهصورت رسمي عقد کنند. برخي حتي سالهاست در کنار هم زندگي ميکنند اما حاضر نيستند بهصورت رسمي آن را ثبت کنند. وضعيت زماني شکل پيچيدهاي به خود ميگيرد که اين فرزنداني از اين ازدواجها متولد ميشوند که در وضعيت نامعلومي قرار ميگيرند.
آيا در اين زمينه آمارهاي دقيقي وجود دارد؟
کسي نميتواند در اين زمينه آمار دقيقي ارائه کند. آمارها به مرور زمان به وسيله فرزنداني که بهدليل نداشتن شناسنامه از تحصيل باز ميمانند خود را نشان خواهد داد. يک پايش در کشور در اين زمينه صورت گرفته و مشخص شده که موضوعات کاملا عقيدتي و مهارتي است. بهعنوان مثال برخي از خانمها عنوان کردهاند چه لزومي دارد ما در يک معامله خود را به يک مرد ديگر بفروشيم. يعني ازدواج را به فروش خود به مرد ديگري تعبير کردهاند. تنها راهي که ميتوان آمار دقيقي از وضعيت ازدواج سفيد به دست آورد از طربق بنگاههاي مسکن است که در هر محله شهر وجود دارد. بايد بهصورت ميداني به اين بنگاهها مراجعه کرد و از آنها سوال کرد آيا در طول ماههاي گذشته منزلي را به يک دختر و پسر که ازدواج نکردهاند تحويل دادهاند يا خير. راه ديگر تحقيقات محلي است. ما در حال انجام يک پژوهش علمي و دقيق از وضعيت ازدواج سفيد در کشور هستيم. دليل آن نيز اين است که ازدواج سفيد از جمله آسيبهاي نوظهوري است که در کشور اتفاق افتاده است. بنده بيشتر از موضوع ازدواج نگران وضعيت فرزندان چنين ازدواجهايي هستم که بايد براي سرنوشت آنها چه کاري انجام بدهيم. مشکل مهمي که در کشور وجود دارد اين است که مدارس تنها به دانشآموزان علم آموزش ميدهند. برخي از اين علمها نيز پس از دوران دانشآموزي به هيچدرد دانشآموز نميخورد. اين در حالي است که از دوران دبستان تا دبيرستان هيچمهارتي براي ورود فرد به جامعه به وي آموزش داده نميشود. هنگامي که مهارت وجود نداشته باشد حتي اگر فرد تا مدرک دکتري نيز تحصيل کرده باشد نميتواند براي خود شغل ايجاد کند. امروز فارغ التحصيلان در مقطع دکتري در جامعه ما از مواجهه با جامعه هراس دارند.
دليل اين هراس چيست؟
بهدليل اينکه ياد نگرفته چگونه در جامعه رفتار کند و مهارتهاي ارتباط با جامعه را ياد نگرفته است. بنده معتقدم40درصد فرصت آموزشي دانشآموزان بايد صرف آموختن مهارتهاي زندگي شود. البته برخي از جوانان از مهارتهاي کافي در اين زمينه برخوردار هستند که يا بهدليل تواناييهاي فردي بوده يا بهدليل آموزشهايي که در خانواده به آنها داده شده است. متاسفانه تعداد اين افراد نيز بهدليل تغيير فرم خانوادهها روز به روز در حال کاهش است. رابطه بين نسلها نيز از بين رفته و ديگر نسلهاي گذشته آموزههاي خود رابه نسل جديد آموزش نميدهند. ما امروز براي کاهش آسيبهاي دوران پس از ازدواج مراکز مشاوره قبل از ازدواج را راهاندازي کردهايم. نکته جالب اينکه خانوادههاي هفتاددرصد دختر و پسراني که براي ازدواج به اين مراکز مراجعه ميکنند هنوز از اين قضيه بياطلاع هستند و جوانان با اراده خود و بدون اطلاع والدين چنين تصميمي گرفتهاند. به همين دليل نيز آخرين افرادي که از موضوع ازدواج فرزندان خود مطلع ميشوند خانوادهها هستند. اين مساله نشان ميدهد که روابط در خانوادهها به هم خورده است. متاسفانه ما به اين بهم خوردگي روابط در خانوادهها بهصورت جدي توجه نميکنيم.
واقعيت اين است که مسائلي مانند ازدواج سفيد و... بيشتر در بين طبقات مرفه جامعه يا طبقه متوسط روبه بالا وجود دارد و مشکل اصلي جوانان جامعه مشکل اقتصادي است که اتفاقا مهارت لازم براي ايجاد شغل را هم ندارد و يا اينکه به آنها آموزش داده نشده است. براي حل اين مشکل جوانان چه اقداماتي در دستور کار قرار گرفته است؟
مشکل اينجاست که ما مهارتهاي اشتغال را به فرزندان خود آموزش ندادهايم و جوانان پس از اخذ مدرک خود از هيچ مهارتي برخوردار نيستند. از سوي ديگر هر نوع شغلي را نيز نميپذيرند و حاضر نيستند در هر نوع شغلي فعاليت کنند. امروز با پديده ديگري نيز در جامعه مواجه هستيم که برخي از جوانان از ابتدا دنبال اشتغال نيستند، بلکه بهدنبال پست مديريتي هستند. بنده به صراحت عنوان ميکنم سي يا چهلدرصد جواناني که بنده با آنها روبهرو شدهام بهدنبال کار کردن نيستند، بلکه بهدنبال گرفتن پست هستند. البته بنده اين مساله را ميپذيرم که دولت آقاي روحاني در بخش انتصابات جوانان ضعيف عمل کرده است. اي کاش مسئولان ما اين نکته را باور ميکردند که ما بايد در انتخاب مديران جامعه تحول ايحاد کنيم و به جوانان فرصت بيشتري بدهيم. جوانان نسل جديد بالاخره بايد در پستهاي مديريتي قرار بگيرند و امتحان خود را پس بدهند تا در دورههاي بعدي با وزرا و مديران جوان بيشتري مواجه باشيم.
دیدگاه تان را بنویسید