خاطره مقام معظم رهبری از روزی که فرزندشان، ایشان را نشناخت!
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
به گزارش نامه نیوز، در این خاطره که از کتاب «خون دلی که لعل شد» روایت شده، آمده است؛
یک روز پســرم مصطفی را که دوســاله بود، به زندان آوردند. یکی از ســربازان دواندوان آمد و گفت: پسر شما را آوردهاند. به در زندان نگاه انداختم، دیدم یکی از افســران مصطفی را بغل گرفته و به سوی من می آید. مصطفی را گرفتم و بوســیدم. کودک، بــه علت اینکه مدتی طولانی از او دور بودم، مرا نشناخت؛ لذا با چهره ای گرفتــه و اخم کرده و حیرت زده به من مینگریست!
سپس زد زیر گریه. بشدت می گریست. نتوانســتم او را آرام کنم. لذا او را دوباره به افســر دادم تا به همسرم و بقیه - که اجازه دیدار با من را نداشــتند - بازگرداند. این امر به قدری مرا متأثر ســاخت که تا چند روز بعد نیز همچنان دل آزرده بودم.
منبع: خبرآنلاین
دیدگاه تان را بنویسید