منتجب نیا: شواری ریش سفیدان اصلاحات تشکیل شود/ شورایعالی سیاستگذاری یک فاجعه و تجربه تلخ بود /مجمع روحانیون اثرگذاری و نقش سابق را ندارد
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
به گزارش نامه نیوز، رسول منتجبنیا دبیرکل حزب جمهوریت در گفتوگویی با «خبرآنلاین» به مسائلی همچون شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان، لیدی و نقش مجمع روحانیون مبارز و وضعیت اصلاح طلبان در انتخابات آتی پرداخته است.
آنچه در ادامه میخوانید مشروح این گفتوگو است:
********
*آقای منتجب نیا! مدتی است که یکجور آشفتگی در اردوگاه چپ مشاهده می شود و هرکسی درباره این آشفتگی یک نظری را مطرح می کند، این مساله چگونه قرار است جمع شود و راهکار شما برای این قضیه چیست؟
در یک جبهه سیاسی یا یک مجموعه بسیار گسترده سیاسی در سطح کشور که ترکیبی از احزاب متعدد و ده ها حزب و تشکیلات و صدها شخصیت و فعال سیاسی است طبیعی است که اختلاف نظر و دیدگاه های مختلف وجود داشته باشد. اصل وجود تفاوت ها و اختلاف نظرها مشکلی نیست حتی در درون یک جبهه! در اصولگرا ها و اصلاح طلبان هم همینطور، در بین اصولگرایان هم تشتت و تفرق فراوان دیده می شود ولی این نقص نیست و مهم این است که در یک جبهه که وجه مشترک زیادی بین همه اعضا و مهره ها وجود دارد بتوانند به یک جمع بندی واحد برسند و تفاهم و تعامل کنند،
بنابراین ما نباید اختلاف نظرها و دیدگاههای مختلف در اصلاحطلبان را نقص بدانیم، حتی شاید از جهتی یک حسن تلقی شود چون نظرات گفته میشود و تضارب افکار می شود و جمعبندی اینها مهم است. برای جمع بندی این نظرات متفاوت در یک جبهه، دیدگاه های مختلفی وجود دارد، یک دیدگاه این بود که به احزاب زیاد بها ندهیم و تا حدی آنها را نادیده بگیریم و شورایی مرکب از تعدادی احزاب و بسیاری از شخصیت های سیاسی تشکیل دهیم (همان شورای سیاست گذاری که الان رو به انحلال و ضعف نهانی است).
شورای سیاستگذاری به جای وحدت، اختلافات را تشدید کرددومین دیدگاه این بود و بعضی ها معتقد بودند و هستند که باید چنین جمعی تشکیل شود و نظرات مختلف را درون آن جمع برده و تعدیل کنند و به وحدت نظر برسند. تجربه نشان داد که این نهاد و این فرایند به نتیجه واحد سازی نظرات نمی رسد و دیدیم که نه تنها وحدت ایجاد نشد بلکه در این مدتی که شورای سیاست گذاری فعال بود بین اصلاح طلبان اختلافات تا حدی تشدید شد.
یک نظر این است که ما رها کنیم و احزاب و شخصیت ها نظراتشان را در زمانهای متفاوت بگویند و آزاد باشند و همینکه وجه اشتراکی داشته باشند، اصلاح طلب هستند و مردم هم خودشان انتخاب کنند، حتی می گویند اصلاح طلب ها آن اصلاح طلبی را که سالم تر و مردمی تر می بینند را انتخاب کنند. یک نظر این است که این تفاوت ها در زمان های مختلف مثل دوره انتخابات وجود داشته باشد و ائتلاف صورت بگیرد، احزاب دور هم جمع شوند و بعضی از شخصیت ها هم در کنار آنها قرار بگیرند و آنها به یک جمع بندی واحد برسند. این کاری است که از دور اول مجلس یا حداقل از دور دوم مجلس تا سال ۹۴ انجام می گرفت و از سال ۹۴ ورق برگشت و جور دیگری شد، یعنی احزاب و شخصیت ها آزاد بودند و در زمان انتخابات یک ائتلاف جبهه ای صورت می گرفت.
پیشنهاد تشکیل شورای ۵ نفره بزرگان اصلاحاتیک نظر هم من در سال ۹۲ داشتم و پیشنهادی به بزرگان اصلاح طلب کردم که کار را به احزاب بسپاریم ولی بخاطر اختلاف نظرهایی که گاهی به تعارض و مشاجره منجر می شود، چند نفر ریش سفیدی کنند، من پیشنهاد کرده بودم که یک شورای ۳ نفره یا ۵ نفره از بزرگان دور هم جمع شوند و احزاب را تقویت کنند و اصلاح طلبان را حمایت کنند و اگر احیانا اختلافی وجود دارد آنها را دعوت کنند و با ریش سفیدی اختلافات را برطرف کنند. من به آقایان و سایر دوستان نامه نوشتم و همه هم تقدیر کردند و گفتند این کار اگر انجام شود کار خوبی است ولی متاسفانه انجام نگرفت و به شکلی درآمد که هم وحدت تضعیف شد و هم احزاب خنثی عمل کردند و نتوانستند به نتیجه ای برسند.
پیشنهاد من این است که ما اجازه دهیم تا نظرات مطرح شود اما از یک چهارچوبی خارج نشوند مثلا یک مرتبه یک نفر به عنوان اصلاح طلب پشت پا به همه اصول و مقررات و معتقدات و قوانین و چهارچوب ها نزد، چون بالاخره اصلاح طلبی در چهارچوب نظام و آرمان های انقلاب است و باید با معیارهای دینی مرتبط باشد و نباید از این چهارچوب ها خارج شود، پس این چهارچوب ها حفظ شود و در عین حال همه اعضا تفاوت هایی که وجود دارد را تحمل کنند و در زمان انتخابات با هم ائتلاف و تبادل نظر کنند و به یک نتیجه واحدی برسند؛ اگر بزرگان و ریش سفیدان هم در این قضیه تذکر دهند و راهنمایی کنند ولی دخالت نکنند به نتیجه بهتری می رسند.
* شما می گویید که احزاب کار را دستشان بگیرند ولی از طرفی ما شاهد اختلافات زیادی بین احزاب اصلاح طلب هستیم، مثلا حزب جمهوریت در نتیجه اختلاف با اعتمادملی شکل گرفت یا اختلافاتی که میان کارگزاران با اتحاد ملت مشاهده میشود؛ اینها اختلافات زیادی دارند و فاصله خیلی زیاد است، چگونه قرار است که این احزاب کنار هم قرار بگیرند؟
امکان آن وجود دارد چون کار نشد ندارد. اختلاف آنها در وجود و عدم نیست بلکه اختلاف آنها تفاوت در سلیقه و نوع روش و نوع تاکتیک و استراتژی است، پس آنها می توانند در کنار هم باشند. همانطور که عرض کردم اولا بنای آنها باید بر تفاهم و توافق باشد و بعد بزرگان باید آنها را ارشاد کنند و بعد بنشینند و در یک فضای آزاد با هم صحبت کنند و یک دیگر را اقناع کنند. ما از دوره اول مجلس تا سال ۹۲ این کار را انجام می دادیم و احزاب تصمیم می گرفتند و در یک جلسه ای که من هم حضور داشتم می نشستیم و به وحدت نظر می رسیدیم. پس بهترین دلیل برای اینکه این کار شدنی است این است که این کار سالهای سال در چهارچوب و مسیر خودش انجام شده است.
شورای سیاستگذاری یک فاجعه و تجربه تلخ بود*اگر بخواهیم احزاب را کنار هم بنشانیم باید چه ساز و کاری داشته باشد؟ مثلا الان عملا ایرادات شورای عالی سیاست گذاری مشخص شد و بعد از استعفای عارف معلوم نیست که باشد یا نباشد. آیا شما موافق انحلال شورای عالی هستید و اگر موافق هستید جایگزین آن چه باید باشد و چه اتفاقی باید بیفتد؟
من از اول موافق شورای سیاست گذاری نبودم. من بارها گفته ام که شورای سیاست گذاری یک پرچم ائتلاف در یک مقطع خاص بود که در اواخر سال ۹۳ برای رفع اختلافات بین کمیته راهبردی و کمیته انتخابات شورای هماهنگی اعضای اصلاح طلب به وجود آمد، پس محور و مبنا شورای هماهنگی، احزاب اصلاح طلب است که مرکب از ۲۰ و خرده ای حزب قانونی است که در آنجا دبیران می نشینند و با هم تبادل نظر میکنند و اختلاف نظرهایشان را به اتحاد میرسانند.
سیاست گذاری یک مسیر اشتباه بود و ما از ابتدا مخالف بودیم و بعد هم دوستان به تدریج به اشتباهاتی که در آن وجود داشت رسیدند، اصل اولیه این است که احزاب تصمیم بگیرند و بعد در یک فضای جمعی بنشینند و با هم تبادل نظر کنند و به وحدت نظر برسند و پشتوانه عملی آن هم این است که این کار برای سالهای سال انجام شده است و چیز جدیدی نیست، شورای سیاست گذاری یک فاجعه جدیدی بود که وارد صحنه شد و تجربه تلخی را به جا گذاشت.
*یعنی باید به سبک و سیاق قبل بازگردید؟
بله. حزب یک سازمانی است که پشتوانه مردمی در سرار کشور دارد، پس آنها باید کنار هم بنشینند و جمع بندی کنند و در یک جلسه ای که به نام شورای هماهنگی احزاب اصلاح طلب نامیده شده است، نقطه نظرها را مطرح و استدلال کنند و در نهایت به جمع بندی برسند و این بهترین روش دموکراتیک برای رسیدن به نظر واحد است.
مجمع روحانیون اثرگذاری و نقش سابق را ندارد*آقای منتجب نیا شما چند بار از دخالت یا راهنمایی بزرگان اسم آوردید، آیا منظور شما شخص آقای خاتمی است یا مجمع روحانیون را می گویید؟ و اینکه نقش مجمع روحانیون در بحث معادلات اصلاح طلبی چیست؟
مجمع روحانیون مبارز الان با گذاشته متفاوت است. قبل از سال ۸۴ مجمع روحانیون مبارز، محور بود و مرکزیت داشت و خیلی از جلسات هماهنگی در مجمع تشکیل می شد و در سراسر کشور شعبه و شاخه داشت و جمع عظیمی از روحانیون را زیر پوشش گرفته بود ولی با استعفای آقای کروبی دبیر کل مجمع، و اینکه ما با چند نفر دیگر از آقایان حزب تشکیل دادیم و این آقایان تصمیم گرفتند که مجمع روحانیون محدود شود، پس الان مجمع محدود به جمع خاصی است که از بزرگان و شخصیت های محترم و دوستان و یاران امام تشکیل شده است ولی این مجمع دیگر آن جایگاه سیاسی و نقش و تاثیر سابق را ندارد و اگر آقای خاتمی یا آقای موسوی لاری و.. در قضایا دخالت کرده و نظر می دهد به عنوان رئیس شورای مجمع نیست و آنها به عنوان یک شخص دخالت و نظارت می کنند.
سایر گروه ها و احزاب هرکدام نقشی دارند و من همچنان تاکید دارم و در آن طرحی که من در سال ۹۲ به صورت مکتوب ارائه کردم هم اصرار داشتم که آقایان به هیچ وجه دخالت نکنند و فقط بزرگواری کنند و تجربیاتشان را به احزاب منتقل کنند و اگر اختلافی وجود دارد با ریش سفیدی آن را رفع کنند و من بر تمام اینها تاکید داشتم، یکی از شخصیت ها جناب آقای خاتمی است که شخصیتی محترم و محبوب و پرسابقه ای است اما تنها ایشان نیستند و شخصیت های دیگری هم هستند که بعضی های آنها الان در حصر هستند و بعضی ها در حصر نیستند و ممکن است یک الی دو نفر دیگر از آنها در مجمع روحانیون مبارز در حد آقای خاتمی باشند، پس آنها در کنار هم بنشینند و یک مجموعه ۳ نفره یا ۵ نفره تشکیل دهند و راهنمایی کنند و به هیچ وجه دخالت نکنند، چون دخالت آنها به این معنا است که از احزاب سلب اختیار می کنند و احزاب را به انزوا می کشانند و این خلاف دموکراسی و تحزب است. من الان هم این پیشنهاد را دارم. ( قبلا زمانی که برای مرحوم آقای هاشمی این طرح را نوشتم ایشان پسندیدند ولی نمی دانم چه اتفاقی افتاد که به آن عمل نشد و تبدیل به این قضیه ای شد که اتفاق افتاد).
به آقای خاتمی گفتم شورای مشورتی از کجا ماموریت دارد گفت من اجازه نداده ام*آقای منتجب نیا مرز بین دخالت و راهنمایی کجا مشخص می شود؟ وقتی شما از دخالت صحبت می کنید آیا برای آن مصداقی دارید؟
مصداق که فراوان است. همان زمان که پیشنهاد دادم، آقای خاتمی در مجمع گفته بود که پیشنهاد فلانی خیلی پیشنهاد خوبی است و باید به آن عمل کنیم، اما بعد از مدتی دیدیم که کمیته راهبردی شورای مشورتی آقای خاتمی در انتخابات دخالت کرده است، در این کمیته قرار بود ۸ تا ۱۰ نفر دور هم بنشینند وپیشنهادهای راهبردی به آقای خاتمی ارائه دهند، اعضای این کمیته استان به استان رفتند و هسته برگزاری انتخابات اصلاح طلبان را تشکیل دادند که این دخالت محسوب می شود و زمانی که من به آقای خاتمی گفتم که اینها از کجا ماموریت دارند ایشان گفتند من به هیچ وجه به آنها این اجازه را نداده ام ولی آنها کار را پیش بردند و در نهایت به شورای هماهنگی احزاب پیغام دادند ما در سراسر کشور هسته های انتخاباتی و ستادهای انتخاباتی را تشکیل دادیم و نیازی به احزاب نداریم. این کار عین دخالت است که کل احزاب را کنار گذاشتند و یک مجموعه ۱۰ الی ۱۲ نفره تصمیم گیرنده نسبت به کل کشور شدند و کارشان را انجام دادند.
منظور من از ارشاد و راهنمایی این است که مثلا من مسؤل یک حزب هستم اگر ریش سفیدان دیدند که من یک جایی را اشتباه رفتم به من تذکر دهند و بگویند که فلانی اینجا را اشتباه رفتی! یا اگر کسی با کسی اختلاف دارد آن ۲ نفر را دعوت کنند و اختلافشان را رفع کنند. همان زمان ها یکی از آقایان که خودش هم بعد در این وادی افتاد به من انتقاد کرد و گفت پیشنهاد شما کار درستی نیست و این همان «لویی جرگه» افغانستان است و ما ریش سفید نداریم و همه چیز باید بر اساس دموکراسی باشد و من گفتم درست است که باید دموکراسی باشد اما در عین حال چون یک جبهه است و ممکن است یک اختلافی پیش آید بد نیست که یک نفر حالت پدری داشته باشد و یک تذکری به من و امثال من بدهد، بعدها همان آقا که انتقاد کرد عامل اجرایی همین مساله شد و استان به استان برای اجرای همین مساله رفت. پس فرق دخالت و راهنمایی کاملا مشخص است.
اینکه یک نفر حرف آخر را بزند دون شأن یک جامعه است*پس می شود اینطور گفت که اصلاح طلبان در موضوع لیدری با مشکل مواجه هستند. درست است؟
لیدر به این معنا که یک نفر حرف آخر را بزند دون شأن یک جامعه است و ما حتی در رابطه با ولی فقیه که مقام ولایت دارد و قانون اساسی به او اختیار داده است هم در چهارچوب قوانین و مقررات و اختیاراتش است، اینگونه نیست که بگوییم یک نفر تصمیم گیرنده باشد، دیگر چه برسد به یک جبهه! در یک جبهه یک نفر لیدر به این معنا که او حرف آخر را بزند و هرچیزی که او بگوید حق است و هرچه نگوید باطل است این حرف درستی نیست. اما احترام گذاشتن به بزرگان و کسانی که پیشکسوت هستند و کسانی که موقعیت بهتری در جامعه دارند و حرفشان خریدار دارد چه در میان اصلاح طلبان و چه در میان اصولگرایان و چه در گروه های دیگر یک ضرورت است و باید از تجربیات آنها نهایت استفاده را کرد.
*در انتخابات ۹۸ غیر از رد صلاحیت ها و اختلاف نظری که اصلاح طلبان داشتند، یک دلخوری زیادی بین بدنه اجتماعی اصلاح طلبان پیش آمد و آنها پای صندوق رای نیامدند. اگر الان اصلاح طلبان برای انتخابات ۱۴۰۰ برنامه ای دارند چطور می خواهند آن بدنه اجتماعی را قانع کنند که پای صندوق بیایند و به آنها رای دهند؟
این پای صندوق نیامدن مردم بخاطر این بود که یا نسبت به اصلاح طلبان بی رغبت بودند و به آنها انتقاد داشتند یا اصلاح طلبان دیدند که کاندیداهای اصلحشان رد صلاحیت شدند و گفتند ما کاندیدا نداریم و مردم هم با اصلاح طلبان همراه شدند و شرکتشان در انتخابات بسیار کاهش پیدا کرد و این مورد بحث است و من معتقدم که نمی شود گفت که مردم از اصلاح طلبان رویگردان شده اند و به این دلیل در انتخابات شرکت نکرده اند، اگر کاندیداهای اول اصلاح طلبان تایید شده بودند و خود اصلاح طلبان و احزاب آنها وارد صحنه می شدند چه بسا سرنوشت انتخابات تغییر پیدا می کرد و مردم حضور گرمتری پیدا می کردند و مجلس، مجلسی مناسب تر و متعادل تر می شد.
به هرحال آقایان تصمیم گرفتند که اینگونه با صلاحیت ها برخورد کنند و زمانی که اصلاح طلبان دیدند که کاندیدا ندارند تا بخواهند وارد صحنه شوند پس به صورت فردی رای دادند یا مردم را تشویق کردند اما مردم رنجیده خاطر شدند و شرکت نکردند. در دوره ها گذشته زمانی که مردم اطمینان داشتند که کاندیداهایشان وارد صحنه می شود و عادلانه با آنها برخورد می شود حضور گرم و فعال پای صندوق داشتند، اما گاهی مردم دلسرد بودند و حضورشان کمرنگ بوده است چون می دیدند که کاندیداهایشان حضور ندارند و یا رد صلاحیت شده اند.
پس این به هیئت های اجرایی و هیئت های نظارت بر می گردد، کسانی که نسبت به تعیین صلاحیت ها تصمیم گیری کرده اند؛ البته عملکرد دولت هم بی اثر نبوده است و این را نباید از نظر دور بداریم. عملکرد دولت آقای روحانی را چه بخواهند و چه نخواهند پای اصلاح طلبان می نویسند، چون می گویند که شما اصلاح طلب ها بودید که آقای روحانی را به ما معرفی کردید و او را تایید کردید و ما به شما اعتماد کردیم.
شورای عالی سیاستگذاری سازمان غیرقابل قبولی بود که نتوانست مردم را قانع کند*اصلاح طلبان نمی توانند تمام ریزش رای خود را گردن دولت بیاندازند، درست است که دولت مقصر است ولی برخوردهای اصلاح طلبان هم مهم است و ...
من هم نگفتم فقط دولت مقصر است بلکه گفتم یکی از عوامل مؤثر قطعا عملکرد دولت بود. قطعا عملکرد اصلاح طلبان هم بیشترین تاثیر را داشته است منتهی اینکه اصلاح طلبان وقتی یک حادثه اجتماعی پیش می آید چگونه وارد صحنه شوند، آیا با مردم هماهنگ باشند، آیا مردم کدام جمعیت را تشکیل می دهند و... نکاتی است که باید مدنظر باشد. مشکلی که ما در کشور داریم این است که همه می گویند مردم! امام جمعه ها می گویند مردم همین هایی هستند که پای خطبه ما هستند، دیگران می گویند کسانی که در سینماها و پارکها و.. هستند مردم هستند، و ممکن است کسانی دیگر هم تعریفی دیگر از مردم داشته باشند. مردم میانگینی از قشرهای مختلف و سلایق مختلف در سطح کشور هستند که همه اینها را شامل می شود.
من قبول دارم که اصلاح طلبان به دلیل همین سازمان غیرقابل قبولی که به وجود آمد (شورای سیاست گذاری و عملکردی که داشت) نتوانستند مردم را اقناع کنند. آنها به جای اینکه به خدمت و روشنگری برای مردم بپردازند و درکنار مردم بمانند و تندروی ها را اصلاح و مسائل را تعدیل کنند به مسائل درونی خودشان پرداختند و مردم تا حد زیادی از آنها فاصله گرفتند و همه اینها در کنار هم است. پس هم مساله رد صلاحیت ها و هم مساله عملکرد اصلاح طلب ها و هم مساله عملکرد دولت در اینکه مردم در انتخابات ۹۸ به صورت کمرنگ شرکت کنند، مؤثر بود.
*این اتفاقات گذشته است. الان برای ۱۴۰۰ با چه پشتوانه ای میخواهید به مردم بگویید تا پای صندوق رای بیایند؟
اولا اصلاح طلبان باید وضعیت خود را مشخص کنند، عملکرد شورای سیاست گذاری عملکرد قابل قبولی نبوده است و بین خودش اختلاف شدیدی به وجود آمده است و استعفاها و کناره گیری هایی داشته است و دیگر معنا ندارد که ما چیزی به نام شورای سیاست گذاری داشته باشیم، وقتی این منتفی شد دوباره نرویم و چیز دیگری اختراع کنیم و بدعت دیگری را بگذاریم، بلکه اجازه دهیم تا احزاب فعال شوند و هرکسی در هر حزبی که هست عنایت کند و مردم را در این فاصله یکساله ای که به انتخابات مانده است جذب خود کند.
جلسات شورای هماهنگی و جلسات خانه احزاب فعال شود و مردم احساس کنند که وجودشان و ارتباطشان با احزاب یک ضرورت است. ما در این سالهای اخیر از تحزب خیلی فاصله گرفته ایم و باید فرهنگ تحزب در جامعه ما تقویت شود و مردم احساس کنند که احزاب در خدمت آنها هستند و برای آنها کار می کنند تا مشکلاتشان را برطرف کنند. اصلاح طلب به این معنا است که می خواهد جامعه را اصلاح کند نه اینکه خودش را به قدرت برساند.
می توان ۵ تا ۱۰ کاندیدای اصلاح طلب برای ۱۴۰۰ شناسایی کردپس باید بین خود آنها یک هماهنگی ایجاد شود و این هماهنگی جعلی نباشد و همان شورای هماهنگی بنشینند و به وحدت نظر برسند و در زمان انتخابات، روی یک فردی اتفاق نظر داشته باشند تا مردم هم به آنها توجه کنند. وقتی اصلاح طلبان به اصلاحات اعتقاد و به جناح رقیب انتقاد دارند پس معنا ندارد که از جناح رقیب یا فردی که در جناح آنها نیست را عاریه بگیرند، آنها باید تلاش کنند که از میان خودشان که بسیار گسترده هستند و شخصیت های برجسته ای در میانشان وجود دارد یک فردی را برای کاندیدا کردن انتخاب کنند و روی معیارها توجه کنند و مساله شایسته سالاری مطرح باشد و مساله حزب گرایی و باند گرایی نباشد، در نهایت بین کاندیداهایی که می شود آنها را مطرح کرد وزن کشی کنند و ببینند کدام یک سابقه بیشتر و تخصص گرایی دارند و می تواند به جامعه خدمت کند و مشاوره پذیر و انتقاد پذیر هستند و خود را به حلقه کوچکی که دور خودش است محدود نمی کند، باید بگردند و همچین شخصی را پیدا کنند.
از حالا احزاب می توانند بنشینند و شخصیت ها را لیست کنند و روی آنها بررسی دقیق کنند و افراد پاکدامن و پاک دست و در عین حال سابقه دار و مجرب، مقتدر، مردم دار، مشاوره پذیر، انتقاد پذیر و... را در نظر داشته باشند که در میان اصلاح طلبان قطعا می توانند ۵ تا ۱۰ نفر را شناسایی کنند و در یک جلسه ائتلافی این افراد را با هم مقایسه آماری و معیاری کنند و به یک جمع بندی برسند و این کار نشدنی نیست.
اصلاح طلبی خودش یک معیار است ولی تنها ملاک و معیار نیست؛ اینکه ما بگوییم حتما اصلاح طلب باشد ولو واجد شرایط نباشد حرف غلطی است؛ اینکه ما بگوییم فردی را از بیرون می آوریم و اگر کسی انتقاد کرد می گوییم اصلاح طلب نیست، این هم حرف درستی نیست! همانطور که الان چه بخواهیم و چه نخواهیم عملکرد آقای روحانی پای اصلاح طلبان نوشته شده است. بنابراین بهتر است کسی را بیاوریم که بتوانیم از او و عملکرد او دفاع کنیم و این نیاز دارد که حداقل ۱ الی ۲ سال روی آن کار شود، من معتقد هستم که اصلاح طلبان و اصولگرایان باید در این مدتی که باقی مانده است به شدت تلاش کنند تا بتوانند فرد واجد شایط را پیدا کنند تا او بتواند این نا بسامانی ها را حل کند و مشکلات مردم را به حداقل برساند.
ما لحظه آخر یک فردی را مطرح می کنیم و معلوم هم نیست چگونه او را مطرح کرده ایم*کسی را با این شرایط دارید؟ الان هر از گاهی یک نفر مطرح می شود مثل آقای جهانگیری، آقای ظریف، آقای مطهری، آقای عارف و.. چه کسی قرار است این مسؤلیت را برعهده بگیرد و کاندید اصلاح طلبان بشود؟ آیا اصلا برای این چهره هایی که معرفی می شود در اصلاح طلبان بحثی است؟
من الان نباید بگویم چون من با فلانی رفیق یا هم حزب هستم پس باید او کاندید باشد؛ وقتی بنا بر این است که قوی ترین، مدیرترین، خوش سابقه ترین، پاک دست ترین، مشاورپذیرترین، انتقاد پذیرترین و .. در افراد جمع شود، ما الان نمی توانیم روی یک نفر انگشت بگذاریم، ممکن است ما ۵۰ تا ۱۰۰ نفر را لیست کنیم و بین آنها این معیارها را مشخص کنیم و بعد جمع بندی کنیم و ببینیم چه کسی بیشترین نمره را می آورد و بعد احزاب و شخصیت ها کنار هم بنشینند و به یک تفاهم و توافقی برسند و مهم هم همین است.
متاسفانه ما لحظه آخر یک فردی را مطرح می کنیم و معلوم هم نیست چگونه او را مطرح کرده ایم(دوست یا هم حزبی من بوده است و..) که این کار درست و معیارگرایی نیست بلکه باند گرایی و حزب گرایی است، ما باید قبل از حزب و باند به ملت فکر کنیم و مشکلات کشور را ببینیم، ما می خواهیم سکان دار کار اجرایی نظام جمهوری اسلامی را انتخاب کنیم واین کار ساده ای نیست چون کسی که می خواهد عهده دار این مسؤلیت شود باید بتواند مشکلات مردم را حل کند و این کار بسیار بزرگی است، لذا همت بلند و ایثار و فداکاری می طلبد. چرا همه از آقای عارف به خوبی نام می برند؟ چون وقتی در سال ۹۲ به این نتیجه رسیدند که آقای روحانی کاندید باشد، آقای عارف کناره گیری کرد و این ایثار و فداکاری است. الان هم نباید افراد خودشان را مطرح کنند و به هر قیمتی بخواهند وارد صحنه شوند، چون ملت نباید تاوان بعضی از مسائل ما را بپردازد، مردم باید منتظر باشند و فعالان سیاسی و نخبگان بهترین ها را به آنها معرفی کنند نه اینکه هر حزبی بخواهد حزب خودش را و هر شخصی بخواهد خودش را مطرح کند و مردم هم گیج شوند چون ممکن است افراد بی ریشه و بی هویت رای بیاورند و ۸ سال ممکلت را به عقب برانند و مشکلات عجیبی را برای کشور به وجود آورند. این وظیفه فعالان سیاسی و نخبگان و احزاب و شخصیت های بزرگ کشور است و باید به آن عمل کنند. برای تبلیغات و رسانه ای کردن الان زود است اما برای اینکه بنشینند و افراد را بررسی کنند دیر هم شده است چون آنها باید به یک نتیجه واحدی برسند و مقدمات کار را فراهم کنند.
*اگر انفعال اصلاح طلبان ادامه پیدا کند این احتمال وجود دارد که کسی مثل احمدی نژاد یا خود او سر کار بیاید؟
معلوم نیست اما به طور کلی اگر بازار آشفته شود ممکن است هرکسی که می تواند خود را مطرح کند. پس نباید اجازه دهیم که آب گل آلود شود تا همچین مشکلی پیش آید. چرا ما عقلانیت و روش صحیح را دنبال نکنیم تا افرادی بیایند و چنین مشکلاتی را برای کشور به وجود آورند؟ اصلاح طلبان و اصولگرایان باید روی این مساله دغدغه داشته باشند و فکر کنند و قضیه گذشته را تکرار کنند چون کشور واقعا ضربه خورده است و ضربه هایی که در دولت گذشته به کشور وارد شد به سادگی قابل جبران نیست و ده ها سال می گذرد تا شاید جبران شود چون نخبگان و شخصیت های اثر گذار یا بی تفاوت بودند و یا با هم اختلاف داشتند و به وحدت نرسیدند و در این قضیه افرادی ممکن است بیایند و مطرح شوند (شخص خاصی را نمی گویم) و نقش تخریبی را دنبال کنند و اگر خدایی نکرده چنین اتفاقی افتاد نخبگان، فعالان سیاسی، اصولگرایان و اصلاح طلبان مقصر هستند که چنین شرایطی را به وجود آوردند و آب را گل آلود کردند.
مشتاق دیدار با رهبری هستیم؛ درخواست مکرر دادهایم*شما یک سری جلسات درباره بحث گفت و گوی ملی با آقای ابوترابی داشتید، این جلسات به کجا رسید؟
من جلسه نداشتم و آقای رهامی جلسه داشت، البته من و آقای رهامی یک جریانی را دنبال می کردیم که در ارتباط با رهبری و ایجاد اتصال و ارتباط از بین بردن فاصله ها بین اصلاح طلب ها و بیت رهبری بود که ما این نقش را تا حدی دنبال کردیم و با هم ملاقات داشتیم و پیگیری می کنیم؛ گفتگوی ملی را آقای احمد مازنی که نماینده مجلس در دور گذشته بودند ابداع کردند و دنبال می کردند، نظر خوبی بود منتهی مقدماتی داشت و با من هم دو جلسه داشتند و من هم نقطه نظرهایم را اعلام کرده بودم. من معتقد هستم که ما در درون نظام باید با بیت رهبری ارتباط داشته باشیم و حتی باید با گروه های مختلف سیاسی مثل اصولگرایان و.. ارتباط داشته باشیم، لازمه تفاوت سلیقه سیاسی دشمنی و مشاجره و جدایی نیست و ۲ مجموعه می توانند با هم رفیق باشند و با هم اختلاف سلیقه داشته باشند، همانطور که در یک خانه ممکن است ۲ برادر که هر دو از یک خون و از یک پدر و مادر هستند، ۲ سلیقه و ۲ گرایش سیاسی داشته باشند. ما در کشورمان همه در کنار هم هستیم و همه صاحب یک کشور هستیم، لذا باید ارتباط و صمیمیت و دوستی داشته باشیم در حالی که اختلاف سلیقه داریم. ما باید این ظرفیت را در جامعه بالا ببریم که تفاوت سلیقه سیاسی به معنای دشمنی و جدایی نیست.
*این جلسات با رهبری همچنان ادامه دارد؟
ما مشتاق هستیم که خدمت ایشان برسیم و درخواست مکرر کرده ایم و منتظر اجازه ایشان هستیم تا خدمتشان برسیم البته در جلسات عمومی ما را دعوت می کنند و ما شرکت می کنیم و فعلا قضیه کرونا جلسات را بهم زده است.
* یعنی تا الان جلساتی که با آقای ابوترابی و... داشته اید چه نفعی برای اصلاح طلبان داشته است؟
این یک ضرورت است چون بالاخره ما در کشوری زندگی می کنیم که قانون اساسی دارد و قانون اساسی هم رهبری تعیین کرده است و رهبری برای همه محترم است و باید به هر حال به دستورات رهبری عمل شود و همه حق دارند که از رهبری استفاده کنند و بهره بگیرند و رهبری هم همچون پدری مهربان بالای سر همه باشد؛ پس این یک ضرورت است و جامعه و قانون ما این انتظار را از ما دارد. اما اینکه برای اصلاح طلبان چه نفعی دارد قطعا برای آنها نفع دارد، زمانی که اصلاح طلبان منزوی و خارج از نظام هستند (دقیه ۴۶ ثانیه ۲۲) را به عنوان اپوزیسیون فرض کنند و بگویند که اینها اصلا در نظام جایگاهی ندارند، خیلی بد است چون رفته رفته نیروهایشان تحلیل می رود و به دست فراموشی سپرده می شوند، در حالی که اگر اینها در بطن جامعه و نظام باشند همانطور که در بین مردم باید حضور فعال داشته باشند و درد مردم را احساس کنند و برای تسکین آن تلاش کنند باید با مسؤلان هم در ارتباط باشند و این ارتباط متقابل باید بین اصلاح طلبان و مسؤلان نظام وجود داشته باشد.
ارتباط اصلاح طلبان با شورای نگهبان موثر است*یک زمانی اصلاح طلب ها می گفتند که ما باید با شورای نگهبان گفت و گو کنیم و جلساتی را هم رفتند و آمدند و حتی زمانی که آقای کدخدایی در مجلس دهم کاندید شد نماینده ها گفتند که ما به آقای کدخدایی رای می دهیم تا راه گفت و گویی با شورای نگهبان باز شود. اما ماحصل این اتفاقات رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان شد. پس این سؤال به وجود می آید که نفع این جلسات چیست که هم گفت گو می شود و هم به طرف مقابل پوئن بدهند وهم از آن طرف رد صلاحیت شوند.
این داستان مفصلی است. من معتقد هستم که این ارتباط با شورای نگهبان و هیئت نظارت می تواند مؤثر باشد و آنها هم انسان هستند و می خواهند خیلی از مسائل را بدانند و گاهی تحت تاثیر قرار بگیرند، دیگران هم ارتباط برقرار می کنند و سم پاشی می کنند و مسائل منفی را مطرح می کنند و همین که ما با آنها ارتباط داشته باشیم خیلی از مسائل حل می شود و از آن طرف من معتقد هستم که رد صلاحیت ها بخاطر حساسیت هایی است که ایجاد می شود. در سال ۹۴ اگر شورای سیاست گذاری نبود و روال گذشته انجام می شد بسیاری از اینهایی که رد صلاحیت شدند رد نمی شدند.
شورای عالیسیاستگذاری باعث رد صلاحیت شدن کاندیداهای اصلاحطلب شد*یعنی بخاطر شورای سیاست گذاری رد صلاحیت شدند؟
خیر، شورای نگهبان یا هیئت نظارت آنها را رد صلاحیت کردند، شورای سیاست گذاری لیست تهیه کرد و گفتند این لیستی است که ما آن را حمایت و تقویت می کنیم و حساسیت ایجاد کردند و آنها هم حساسیت خود را ابراز کردند که این شورا نباید دخالت کند و به هرحال موجب شد که بعضی از نهادها مداخله کردند و حساسیت خود را به مرحله اجرا گذاشتند و نتیجه این شد که کاندیداهای اصلح ما در سراسر کشور با یک تصمیم رد صلاحیت شدند. من معتقد هستم همین شورای سیاست گذاری در رد صلاحیت بسیاری از کاندیداهای ۹۴ مؤثر بود و اگر این شورا نبود و روال گذشته طی می شد بسیاری از آنها رد صلاحیت نمی شدند. (من برای حرف هایم سند و مدرک دارم).
دیدگاه تان را بنویسید