پشت پرده ماجرای پیشگوی مشهدی در انتخابات/ دو رمّالی که به قدرت رسیدند
به بهانه مطرح شدن ماجرای پیشگوی مشهدی در انتخابات اخیر، قصد داریم مروری داشته باشیم بر نفوذ پیشگو ها و مدعیان علوم غریبه در ارکان قدرت و سیاست. راسپوتین و حاجی میرزا آقاسی از برجسته ترین نمونه ها از این دسته هستند.
ماجرای پیشگوی مشهدی و اختلاف سلیمی نمین و قاضی زاده هاشمی بر سر آن در انتخابات ۱۴۰۰ حسابی جنجال به پا کرده است. آنچه در این میان، توجه بسیاری را به خود جلب کرده این است که چگونه در این روزگار، چنین افرادی در بین سیاستمداران نفوذ داشته و با سخنان خود، آنها را تحت تاثیر قرار می دهند؟
آنچه مشخص است این است که اصولا از زمان های قدیم، بسیاری از صاحبان قدرت به پیشگویان علاقه داشته اند. تعیین وقت رزم و بزم وازدواج توسط منجمان و متخصصان رمل و اسطرلاب از سنت های شاهان قدیم بوده است. گرایش برخی امرا به پیشگوها، جادوگران و طالع بینان نیز بارها در تاریخ به ثبت رسیده است.
به جز این، در دوران معاصر نیز پیشگوهایی بوده اند که فعالیت بسیار زیادی داشته، توانسته اند به دربار راه یافته و گاه موفق شده و گاه کارشان به رسوایی کشیده شده است. بد نیست با دو مورد از این افراد آشنا شویم.
راسپوتین، پیشگویی که خانواده تزار را به نفرین تهدید کرد
راسپوتین یک راهب و پیشگو اهل سیبری و یک مسیحی روستایی بود که تحصیلات زیادی هم نداشت اما با درویش مسلکی و زهد توانسته بود یاران بسیاری دور خود جمع کند. او در میانسالی به سن پترزبورگ رفت و در آنجا شروع به شفای مریضان و پیشگویی کرد. اوضاع روسیه تزاری در آن زمان بسیار آشفته بود. از این رو دربار به یک نیروی معنوی بیرونی احتیاج داشت تا به نوعی این امپراتوری را نجات دهد. راسپوتین دقیقا چنین شخصی بود. رفت و آمد این راهب به دربار باعث شد ملکه " الکساندر فئودوروونا" شیفته او شود.
راسپوتین از طریق نفوذ بر ملکه توانست به قدرت اول و پشت پرده امپراتوری رومانوف تبدیل شود. حالا مهم ترین تصمیمات کشوری و لشکری توسط این راهب آواره گرفته می شد. ملکه او را چون قدیسی می پرستید و معتقد بود تنها او می تواند روسیه را نجات دهد.
با آغاز جنگ جهانی اول، قدرت راسپوتین نیز افزایش یافت. او حالا تاکتیک جنگی هم به گردان های مختلف می داد و هدایت جنگ را برعهده گرفت. با شکست نظامی روسیه در جبهه های مختلف، مخالفان راسپوتین زیاد شدند. نخست وزیر، اصلاح طلبان و اشراف مخالفان اصلی راسپوتین بودند. آنها سرانجام تصمیم گرفتند این راهب قدرتمند را علی رغم مخالفت ملکه به قتل برسانند.
راسپوتین که تا حدی از نقشه آنها مطلع شده بود، نامه ای به ملکه روسیه نوشت و در آن تهدید کرد که اگر او (راسپوتین) به دست مقامات حکومتی و اشراف به قتل برسد تا کمتر از دو سال همه خاندان سلطنتی رومانوف به طرز فجیعی به قتل خواهند رسید.
سه شخص سرشناس به نامهای فلیکس یوسوپف (همسر دخترخاله تزار)، ولادیمیر پوریشکوویچ (عضوی از دوما) و دوک اعظم دیمیتر پاولووییچ (پسرخاله تزار)، در طی جلسهای رسمی راسپوتین را خطری جدی برای امنیت روسیه دانستند. آنها در آن جلسه، نقشه ترور وی را طراحی کردند و قرار شد فلیکس یوسوپف با استفاده از علاقه راسپوتین به زنها، وی را به بهانه درخواست مداوای همسر مریضش به منزلش بکشاند و با خوراندن سیانور در لای کیک و کلوچه و شراب او را بکشد.
بعد از مسموم کردن راسپوتین، قاتلین منتظر ماندند اما سم اثر نکرد. طبق برخی روایت ها که البته با افسانه ترکیب شده، بعد از اثر نکردن سم، یکی از قاتلان به راسپوتین شلیک می کند اما او نیمه جان از خانه فرار می کند. بعد از این، یکی از ضاربین 4 گلوله دیگر به او شلیک می کند اما او باز جان سالم به در می برد. بعد هم در نزدیکی یک پل، 3 تیر دیگر به او شلیک کرده و بعد هم جسد نیمه جان او را به داخل رودخانه می اندازند تا برای همیشه از شر این مزاحم خلاص شوند.
با مرگ راسپوتین، شرایط روسیه تزاری نه تنها بهتر نشد بلکه روز به روز وخیم تر هم شد. نکته جالب و ترسناک این است که کمتر از 2 سال بعد از قتل راسپوتین، در روسیه انقلاب شد و دولت لنین تمام اعضاء خاندان رومانوف را قتل عام کرد و جسدشان را با اسید سوزاند.
حاجی میرزا آقاسی، صوفی که صدراعظم شد
نباید گمان کرد که فقط در کشورهای خارجی یک پیشگوی نفوذی و صاحب قدرت داشته ایم. هر چند راسپوتین مشهورترین چهره در این زمینه است اما در تاریخ کشور خود ما نیز افرادی بوده اند که از طریق روابط معنوی یا ادعای آن به قدرت سیاسی رسیده اند. شاید حاجی میرزا آقاسی (صدراعظم صوفی مسلک ایران در زمان محمدشاه قاجار) یکی از مشهورترین این افراد باشد. میرزا آقاسی یک صوفی اهل ماکو بود که در عتبات نجف و کربلا درس خواند. حاجی در کربلا به صوفی گری، عرفان و علوم غریبه گرایش پیدا کرد و بعد از بازگشت به ایران نیز طرفداران بسیاری پیدا کرد. او بعد از بازگشت، با محمدشاه جوان آشنا شد و به اصطلاح مراد او گردید. محمد شاه در آن زمان ولیعهد ثانی بود و پدرش عباس میرزا او را به دست حاجی آقاسی داد تا پیرمرد صوفی مسلک تربیتش کند. رابطه محمدشاه و حاجی اقاسی باعث شد نفوذ حاجی بر محمد شاه بسیار زیاد شود و رابطه آنها به حدی شکل مرید و مرادی بگیرد که برخی از آنها با عنوان " دو درویش" یاد کنند.
حاجی میرزا اقاسی بعد از تاج گذاری محمد شاه و قتل قائم مقام فراهانی، به عنوان صدر اعظم انتخاب شد. او پیشگویی کرده بود که محمد شاه چنان قدرتی پیدا کند که کمتر از چند سال بر تمام ملوک چیره گردد. محمد شاه هم که به جد به پیشگویی های حاجی باور داشت افسار مملکت را به او داد تا آن را اداره کند.
طبق اسناد تاریخی حاجی قدرت اداره کشور را نداشت و به خصوص مرعوب خارجی ها بود و به شدت تحت نفوذ روسیه قرار داشت. در زمان صدرات میرزا آقاسی گروه های عرفانی و صوفی بسیاری به وجود آمدند و به خصوص بابیان توانستند به قدرت زیادی برسند. همچنین، بسیاری از حکام محلی در مناطق مختلف قیام کردند و اوضاع اقتصادی کشور نیز به هم ریخت. با این حال، محمد شاه که به شدت تحت تاثیر حاجی بود و او را مرد خدا می دانست، هرگز در مقابل ضعف و ناتوانی این پیشگو و زاهد صوفی مسلک نایستاد.
بعد از فوت محمد شاه و به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه ، امیر کبیر به مقام صدارت عظمی رسید. او از مخالفان شدید حاجی آقاسی بود و او را مسبب ترویج بابیت در ایران می دانست. از این رو، او را از قدرت کنار زد و به کربلا تبعید نمود. حاجی اقاسی در کربلا ماند و در همانجا نیز درگذشت.
منبع: خبر فوری
دیدگاه تان را بنویسید