کد خبر: 200472
تاریخ انتشار :

گپی با مهرانه مهین ترابی درباره نقش های متفاوت

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش نامه نیوز، مهرانه مهین‌ترابی متولد سال ۱۳۳۶ شمسی در شهر کرج است. کارشناسی بازیگری و کارگردانی‌اش را از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران گرفته و بازیگر شناخته‌شده‌ای است بخصوص برای علاقه‌مندان و طرفداران پیگیر مجموعه‌های تلویزیونی. بازیگری که در سریال‌های «همسران» و «خانه سبز» خوش درخشید و خاطرات ماندگاری را برای دوستداران تلویزیونی رقم زد، حالا با سریال «همه چیز آنجاست» بازگشت درخشانی داشته است به خانه‌های مردم. بهانه این گفت‌وگو حضور اوست در همین سریال، در نقش یک مادرشوهر نگران که گاهی با عروسش از در بدجنسی هم وارد می‌شود، اما مهربان است و در مجموع دوست‌داشتنی. خانم مهین‌ترابی، اگر موافق باشید ابتدا از «همه چیز آنجاست» و نقش شما در این سریال آغاز کنیم. اکرم سریال «همه چیز آنجاست» با سایر نقش‌هایی که تا به امروز بازی کرده‌ام متفاوت است. در ظاهر یک نقش منفی است اما با گذشت سریال و عیان شدن داستان مشخص می‌شود که دلایل و انگیزه‌های رفتار تند و عصبی‌اش چه بوده است. تجربه چنین نقشی برای خودم هم جالب بود و پس از صحبت با علیرضا افخمی پذیرفتم آن را بازی کنم و الان هم که سریال در حال پخش است از انتخابم پشیمان نیستم. در این سریال بخوبی از پس نقش یک مادرشوهر عامی و گاه بی‌منطق برآمده‌اید. چطور تا این حد به این شخصیت نزدیک شده‌اید؟ به هر حال شخصیت‌های این چنینی در دور و اطراف همه حضور دارند و دور از واقعیت‌های جامعه نیستند. بازیگر باید با دقت، گفتار و کردار آدم‌های اجتماع را بشنود، ببیند و رفتارهایشان را رصد کند. ناخودآگاه یک سری برداشت‌هایی را به ذهنش می‌سپارد، از سوی دیگر فیلمنامه، دیالوگ‌هایش و موقعیت‌هایی که نویسنده در آن آفریده و البته راهنمایی و هدایت درست کارگردان به بازیگر کمک می‌کند به نقش نزدیک شده و با آن همذات‌پنداری کند. شما علاوه بر نقش مادر، در ایفای شخصیت یک همسر نگران، دوستدار شوهر و کمی عصبی هم بخوبی برآمده‌اید، اما تاجایی که من اطلاع دارم در زندگی واقعی هیچ گاه ازدواج نکرده‌اید. چگونه با وجود تجربه نکردن چنین فضاهایی به خوبی با نقش ارتباط برقرار می‌کنید؟ این اصلا ربط زیادی به تجربه‌های شخصی ندارد. یادم می‌آید در فیلم سینمایی «دوران سربی» نقش زنی را بازی می‌کردم که صاحب یک پسر دوازده ساله بود و طفلی هم در راه داشت، در حالی که خودم فقط 31 سالم بود. در آن فیلم و در قالب همان نقش زایمان کردم و بچه دومم را هم به دنیا آوردم. تدوینگر فیلم پرسیده بود که این خانم در زندگی واقعی‌اش چند تا بچه دارد و وقتی شنیده بود که من حتی ازدواج هم نکرده‌ام با تعجب گفته بود که پس چطور توانسته به این خوبی حس مادرانه را نسبت به دو کودک حاضر در فیلم منتقل کند. قرار نیست بازیگر همه نقش‌هایش را در زندگی شخصی‌اش هم تجربه کرده باشد بلکه درک درست از نقش است که این قدرت را به او می‌دهد تا جلوی دوربین موفق باشد. من فقط یک مادر را درک می‌کنم، همچنین زنی که شوهرش را دوست دارد یا مثلا با او به مشکل برخورده است، اما لزوما نباید تجربه‌شان کرده باشم. جر و بحث و کل کل‌های این مادرشوهر با عروس و دخترش هم خیلی خوب و طبیعی از آب درآمده است. قبل از این‌که مقابل دوربین بروید با بازیگران این دو نقش صحبت و هماهنگی داشتید؟ نه، ما فقط نقش‌های یکدیگر را پذیرفته بودیم. درباره نقش هایمان حتی یک کلمه هم صحبت نکرده بودیم. هماهنگی‌مان هم از همین پذیرفتن و باور یکدیگر می‌آمد. برای هماهنگی قرار نیست اتفاقات عجیب و غریبی بیفتد. ممکن است برای نقش‌های پیچیده با روابط پیچیده‌تر، بازیگران مجبور باشند ‌برای هم توضیح دهند که چرا حرکتی را انجام می‌دهند و منتظر و متوقع چه بازخوردی هستند اما شخصیت‌های سریال همه‌چیز آنجاست شامل این قاعده نبودند. به احتمال زیاد در پایان این سریال همه چیز ختم به خیر و سوءتفاهمات رفع و برطرف می‌شود و این خود مستلزم کوتاه آمدن مادرشوهر از مواضعش است. این تغییر موضع و تحول را چگونه مدیریت کردید که تصنعی و ساختگی به نظر نرسد؟ این روزها که سریال در حال پخش است می‌بینم که مردم بخوبی متوجه شده‌اند که همه تقصیرها متوجه مادرشوهر نیست. کسی به طور مطلق به مادرشوهر یا عروس خانواده حق نمی‌دهد. اینجا مساله بدجنسی کردن نیست، قصه سوءتفاهمات طبیعی میان آدم هاست که در هر زندگی ممکن است اتفاق بیفتد. یک وقت ممکن است یک شخصیت از روی عمد و با نیت قبلی و به قصد آزار دیگران دست به کار اشتباهی بزند و در مجموع منفی باشد و بدجنس، اما در همه چیز آنجاست هیچ نقشه قبلی در کار نیست، نه از طرف عروس و نه از سوی مادرشوهر. فقط موقعیت هاست که برخورد و تقابل میان آن دو پیش آورده است و به همین دلیل براحتی می‌توان تغییر رفتار این دو و چرخش شان را توجیه کرد و نشان داد. اما گاهی هم پیش می‌آید که انسان‌ها می‌دانند که رفتار اشتباهی دارند، اما به خاطر لجاجت حاضر به پذیرش آن و اصلاح خود نیستند. اتفاقا این زن اصلا لجبازی نمی‌کند. وقتی نوه‌اش را می‌بیند آن قدر دلش می‌رود که همه چیز را به دست فراموشی می‌‌سپارد. حتی عروسش هم عذرخواهی می‌کند برای کم طاقتی‌هایی که داشته است. قصه سریال خیلی نرم و قابل باور تغییر جهت می‌دهد. خانم مهین‌ترابی از طراحی لباس و چهره‌پردازی‌تان در سریال راضی هستید؟ نه، اصلا. اتفاقا گلایه هم کرده‌ام. بی اعتنایی شد به تعریف‌هایی که من در ابتدای کار از شخصیت اکرم داشتم. این بی‌اعتنایی درست نبود، اما به هر حال اتفاق افتاد. واقعا گریم و نوع لباسم را دوست نداشتم، چرا که به نظرم در طراحی‌شان دقت نشده بود. خودم آدم ریزبین و بادقتی هستم و به جزئیات خیلی اهمیت می‌دهم. خیلی وقت‌ها فکر می‌کنم جزییات از کلیات هم مهم‌تر است و می‌شود شناسنامه و هویت کیفی یک کار. متاسفانه در همه چیز آنجاست بعضی اجزا مغفول مانده است. امیدوارم سریال این قدر برای مردم جذاب باشد که این کاستی‌ها زیاد به چشم نیاید. نگرانی و دغدغه هایتان را با کارگردان سریال در میان نگذاشتید؟ راستش شهرام شاه حسینی کارگردان بسیار نازنینی است. اما معمولا این گونه گلایه‌ها را به غرولند و نق زدن تعبیر می‌کنند. اما امروز پشیمان هستم که چرا از همان روز اول کوتاه آمدم و روی خواسته‌هایم پافشاری نکردم. فکر می‌کنم الان به خودشان هم ثابت شده که حرف‌های من درست بوده است. به نظر می‌رسد بازیگران زن ایرانی وقتی به میانسالی می‌رسند با نوعی بحران نقش خوب مواجه می‌شوند. همیشه این مشکل در سینما و تلویزیون ایران وجود داشته است، بخصوص در سینما. ستارگان زن سینمای ایران در همه ادوار اکثرا تحصیلکرده این کار نبوده اند و فقط به واسطه چهره و ظاهرشان جلوی دوربین رفته‌اند. حالا یک تعدادی از آنها از خودشان استعدادی هم نشان داده اند و به مرور زمان کسب تجربه کرده و بازیگر شده‌اند، اما شاید خودشان هم با هدف بازیگر شدن پا به این عرصه نگذاشته‌اند. در سینمای ایران هیچ وقت قصه بر محور زنان میانسال نوشته نشده است، چرا که همیشه مساله بازگشت سرمایه باعث شده تهیه‌کننده واهمه داشته باشد تا فیلمنامه‌ای با محوریت یک زن میانسال را جلوی دوربین ببرد. گمان می‌کند که مردم استقبال نمی‌کنند و سرمایه اش باز نمی‌گردد، در حالی که اگر قصه خوب تعریف شده باشد یقینا تماشاگر خودش را خواهد داشت. پرداختن به چنین موضوعاتی خودش به سینما عمق می‌دهد. تا کی می‌خواهیم درگیر یک پسر خوش‌تیپ و دختری زیبا باشیم که در یک قصه عاشقانه تکراری و دستمالی شده روی پرده سینما بیایند. دیگر وقتش رسیده که از این کلیشه‌ها بگذریم و به قصه‌های متفاوت بپردازیم. البته این مهم مولفه‌های زیادی را می‌طلبد؛ از یک تهیه‌کننده فهیم گرفته تا کارگردان معتقد به سینما و سرمایه‌گذاری که دغدغه کار فرهنگی دارد. در تلویزیون هم همین طور است. تلویزیون هم صرفا دارد به سمت زوج‌های جوان می‌رود و آنها را محور قصه هایش قرار می‌دهد. ما بازیگرانی که به میانسالی رسیده‌ایم هم باید با این قضیه کنار بیاییم. و شما جزو معدود بازیگرانی هستید که همچنان به دنبال تجربه نقش‌های متفاوت هستید. من نمی‌توانم سر کاری که دوستش ندارم بروم. یکی دو بار به خاطر بی‌پولی مجبور شدم این کار را انجام دهم و خیلی اذیت شدم. دلم می‌خواهد با همه توان و انرژی‌ام سر صحنه فیلمبرداری حاضر شوم و وقتی کار به دلم ننشسته باشد از این بابت آزار می‌بینم. نگران نیستید که کلیشه شوید و مبتلا به نقش‌های تکراری؟ نمی‌گذارم کار به آن جاها بکشد. تا به امروز که مقاومت کرده‌ام و همه نقش‌های تکراری را که پیشنهاد شده رد کرده‌ام. حتما باید پیشنهاد جدید با کارهای گذشته‌ام تفاوت داشته باشد. اگر این اتفاق نیفتد ترجیح می‌دهم اصلا کار نکنم. اصولا چه نقش‌هایی را دوست دارید و باب طبعتان است؟ نقش‌های دلخواهم را که تا به امروز نتوانسته‌ام بازی کنم. من خیلی پیچیدگی‌های شخصیت‌ها را بخصوص در زمان قرار گرفتنشان در موقعیت‌های خاص دوست دارم. پیچیدگی‌های روان‌شناسانه بیشتر به روحیه و فضای فکری‌ام نزدیک است. این نقش‌ها که معمولا در تلویزیون نایاب است، در سینما هم اگر باشد نصیب ما نمی‌شود. حالا اگر قرار باشد که فقط یک حق انتخاب داشته باشید، مایلید در کدام نقش بازی کنید؟ نمی‌توانم مشخصا بگویم چه نقشی. من خودم عاشق شکسپیر و چخوف هستم و پیچیدگی‌هایی را که در شخصیت‌های آثارشان است خیلی دوست دارم. پیچیدگی‌هایی که سوای روزمرگی‌های زندگی است و در رابطه با معنای آن. این‌گونه نقش‌ها را دوست دارم که متاسفانه تا به امروز پیشنهاد نشده است. از بین نقش‌هایی که امروز بازی کرده‌اید، چه در سینما و چه در تلویزیون، کدام بیشتر به دل خودتان نشسته است؟ همه نقش‌هایی را که بازی کرده‌ام دوست دارم، هر یک خصوصیتی داشته که برایم جذاب بوده است. از مهین «همسران» گرفته تا عاطفه «خانه سبز» و اکرم «صاحبدلان» یا نقشم در «در مسیر زاینده رود» هر کدام ویژگی‌‌هایی داشتند که جذبم کردند و دوستشان داشتم. اما همچنان با آنچه ایده‌آلم است خیلی فاصله دارند. گاهی به دوستانم می‌گویم شاید من آرزوی یک نقش متفاوت را به گور ببرم‌! به جایگاهی در دنیای بازیگری که انتظارش را داشته‌اید رسیده‌اید؟ نه، فکر نمی‌کنم رسیده باشم، البته برایم زیاد هم مهم نیست. یک زمانی شما ‌هدفی دارید اما برای رسیدن به آن دست به هر کاری نمی‌زنید، مواقعی هم هست که فکر می‌کنید من یک اهرم فرهنگی هستم با استعدادی که لطف خدا بوده است. جامعه باید بتواند از این استعداد استفاده کند، خودم که قرار نیست به هر آب و آتشی بزنم برای رسیدن به یک موقعیت. برایم فقط مهم است که توانایی‌ام را در خدمت فرهنگ کشورم قرار دهم، اما اگر نخواهند از آن استفاده کنند چه می‌توانم بکنم؟ باید شرایطی فراهم شود که هر کس بتواند از استعدادش بهترین استفاده را کند، البته بدون دروغ و دغل و ناراستی، که اگر پای اینها وسط بیاید دیگر هنر، هنر نیست، کاسبی است. پس از سریال‌های همسران و خانه سبز چقدر نقش‌های مشابه نقشی که در این دو سریال داشتید به شما پیشنهاد شد؟ کسی نتوانست مانند آن سریال‌ها را بسازد. هیچ کس مثل بیژن بیرنگ نمی‌نویسد. فیلم «سفر پرماجرا» همان نسخه سینمایی همسران نبود؟ چرا، اما آن فیلم قصه خودش را داشت. پیش از «سفر پرماجرا» در یک سریال با سیامک اطلسی همبازی بودم. وقتی قرار شد‌ اولین فیلم بلند سینمایی‌اش را بسازد با فردوس کاویانی خواستیم به او کمکی کرده باشیم. شاید هم او می‌خواست با استفاده از محبوبیت سریال همسران یک اثر سینمایی را بسازد که برای مردم جذاب باشد. در هر حال، ما به عنوان همکار خواستیم به اطلسی کمکی کرده باشیم. اگر مایل هستید از تجربه همبازی شدن با مرحوم خسرو شکیبایی در سریال خانه سبز هم بگویید. تجربه خیلی خوبی بود. وقتی ‌آن مرحوم را برای اولین بار دیدم، بازیگر نقش ملک شاه سلجوقی در نمایش «الموت» بود. من دانشجوی سال اول بودم و یک نقش کوتاه با یکی دو دیالوگ در آن نمایش داشتم. واقعا تحسینش می‌کردم و اصلا به ذهنم هم خطور نمی‌کرد روزی روبه‌رویش بازی کنم. مرحوم شکیبایی بازیگر توانایی بود، محبوب و همه دوستش داشتند. از آقای کاویانی چطور؟ خبری دارید؟ نه متاسفانه، خیلی هم دلم می‌خواهد ‌ او را ببینم و از سلامتی اش خبر بگیرم. اتفاقا خیلی‌ها هم سراغش را از من می‌‌گیرند. یادم هست وقتی برای فیلمبرداری سکانس‌های سریال در مسیر زاینده‌رود به اصفهان رفته بودم آقای کاویانی هم با گروه دیگری به این شهر آمده بودند. به دیدنش رفتم، اتفاقا حال زیاد خوبی هم نداشت و مریض‌احوال بود. شما اصولا بازیگر پر کاری در سینما نبوده‌اید اما این اواخر بیشتر از همیشه کم‌کار شده‌اید. دلیل یا دلایل این کناره‌گیری چیست؟ واقعا بازیگر نمی‌تواند در این شرایط کار کند. من دو سال پس از سریال «زمانه» در خانه نشستم و کار نکردم. برای این‌که قصه‌ها را دوست ندارم، همه تکراری است، پیش پا افتاده است. بالاخره ما هم مسئولیتی در قبال‌مردم داریم. من هم می‌خواهم وقتی چیزی را به مردم عرضه می‌کنم برایشان جذاب باشد. این مساله برایم مهم است، خیلی هم مهم است. اگر کاری را پیشنهاد کنند که دوست ندارم و تماشاگر با دیدنش حالش کمی بهتر نشود، نخواهم پذیرفت، اگر شده ده سال در خانه بمانم و بیکار باشم. و با «آتش‌بس2» به سینما بازگشتید. من فقط به مدت سه روز و در حد چند سکانس در این فیلم حضور پیدا کردم. یک نقش کوتاه داشتم. تجربه بدی هم نبود اما نقشم آنقدر پررنگ نیست که بتوان درباره‌اش حرف زد. کارگردان مورد علاقه‌تان؟ نمی‌دانم. سیروس مقدم نمی‌تواند باشد؟ شما سابقه چندین همکاری را با این کارگردان دارید؟ نه، فعلا کارگردان مورد علاقه ندارم. فقط پنج، شش روز سر سریال «بانویی دیگر» بودم، «بچه‌های نسبتا بد» را هم چهار، پنج روزه تمام کردم. فقط در سریال «نرگس» به صورت بلندمدت با آقای مقدم کار کردم. با این حال، کارگردان مورد علاقه ندارم. این روزها مشغول چه کاری هستید؟ کار آقای بیرنگ را آماده دارم که قرار است در شبکه نمایش خانگی توزیع شود. یک فیلم سینمایی هم دارم به کارگردانی سهیلا گلستانی به اسم «دو» که پرویز پرستویی نقش اصلی اش را بازی می‌کند. حضورم در این فیلم البته کوتاه بود. چند روزی بیشتر سر صحنه فیلمبرداری نبودم. نمی خواهید صحنه تئاتر را دوباره تجربه کنید؟ خیلی دلم می‌خواهد اما پیشنهاد خوبی نمی‌گیرم. بیشتر کارها فرم است. امیدوارم روزی نقشی که دلخواهم است به من پیشنهاد شود. آخرین باری که روی سن تئاتر رفتید چه سالی بود؟ سال 1382، نمایش «در مصر برف نمی‌بارد» به کارگردانی دکتر علی رفیعی که در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه رفت. و صحبت پایانی؟ امیدوارم با آمدن رئیس جدید سازمان صدا و سیما اتفاقاتی بیفتد که آثار تلویزیونی بیشتر شبیه زندگی‌های واقعی شوند. درست برخورد کردن با واقعیت‌های جامعه و اتفاقات زندگی راهی است برای جذب بیشتر مخاطب و نشاندنش مقابل ‌تلویزیون. زمانی می‌توان به اهداف بلندمدتی که پشت ساخت سریال‌های تلویزیونی است رسید که تماشاگر را داشته باشیم. امیدوارم تلویزیون دوباره با ادبیات آشتی کند و رمان‌های ایرانی دستمایه ساخت سریال‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی قرار گیرد. از این طرق مردم هم تشویق می‌شوند به مطالعه بیشتر ادبیات. باید لحن برنامه‌سازی‌ها زیباتر شود و برای ساخت یک برنامه تلویزیونی همه فاکتورها را در نظر بگیریم.
منبع: باشگاه خبرنگاران

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها

پیشنهاد ما

دیگر رسانه ها