کد خبر: 16323
تاریخ انتشار :

مرگ در کلام مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش نامه، آیت‌الله مجتبی تهرانی در سخنان ماه رمضان امسال ایراد کردند، درباره دعا و تقاضای نادرست مسائلی را مطرح کردند. از جمله مسائلی که توسط ایشان ذکر شد، آرزوی مرگ کردن برای خود بود. آنچه در زیر می‌خوانید سخنان ایشان در این باره است:

روایت می‏گوید: از خدا، برای خودت، درخواست مرگ نکن! این بالاترین ضرر است که بگویم: خدایا! مرگم را برسان! البته این دعا یک وقت جنبه تعارفی دارد، که به آن کاری نداریم. در این جنبه اراده جدی‎ای نیست. در چنین افرادی اراده استعمالی وجود دارد، این‏ها هیچ‎وقت حاضر به مرگ نیستند. می‏گوید: خدایا! مرگم بده؛ اما اراده جدی ندارد، ما به این‎ها کاری نداریم. آن‎هایی که اراده‏ی جدی دارند را مطرح می‎کنم.

آرزوی مرگ نکن «رُوِی عن رَسوُلِ‏الله(ص) قال: لا یتَمَنَینَّ أَحَدُکُمُ المَوتَ لِضُرٍّ نَزَلَ بِه»، حضرت فرمودند: هیچ‎گاه احدی از شما برای ضرر، حادثه‏ و گرفتاری‎ای که، «نَزَلَ بِه»، به‎سوی او فرود آمده درخواست و تمنا و آرزوی مرگ نکند! تو محدودی؛ راه‎ها محدود نیست وقتی در شدت گرفتاری قرار گرفته‏ای، خیال می‏کنی که همه راه‏ها به‏سوی تو مسدود است. این به خاطر آن است که تو خودت محدود هستی، لذا خیال می‏کنی راه‏ها مسدود است. در حالی که این‎طور نیست. وقتی به بالا رو کنی و سراغ آن موجودی که محدود نیست و لایتناهی است بروی، خواهی دید که هیچ راهی برای او مسدود نیست. به‏خصوص آن هم در شب‏های ماه مبارک رمضان که گفتم همه‏ حجاب‏ها برطرف شده است. دقت کنید!

گره از کارم باز کن! این روایت از پیغمبراکرم است که می‏گوید: وقتی گرفتار شدی و ضرری متوجه تو شد، عصبانی نشو تا اینکه بگویی: خدایا! مرگم را برسان! اصلا و ابدا چنین چیزی نگو! برو به خدا بگو: خدایا! گره را باز کن!

آرزوی مرگ، قطع‎کننده مسیر در اینجا به چند روایت اشاره می‏کنم؛ هرچه همه را بازگشت به یک چیز می‏کند. از پیغمبراکرم است که دارد: «رُوِی عَن رَسوُلِ‏الله(ص) لاَ یتَمَنَّینَّ أَحَدٌ مِنْکُمُ الْمَوْتَ إِمَّا مُحْسِنًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یزْدَادَ خَیرًا وَ إِمَّا مُسِیئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یسْتَعْتِبَ»، هیچ‎کدام از شما درخواست و آرزوی مرگ نکند، چرا؟ چون یا از افراد نیکوکار محسوب می‏شود و چون آدم نیکوکاری است اگر در اینجا بماند، مرتّباً کار نیک می‏کند و بر نیکی‏هایش افزوده می‏شود. پس چرا بمیرد؟ نیکی کند، خوبی کند، تا به خوبی‎های خود اضافه کند، «وَ إِمَّا مُسِیئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یسْتَعْتِبَ»، نعوذبالله! و اگر از کسانی که نیکی کردن ملکه‏اش باشد نیست و به اصطلاح بدکاره و گناه‎کار است، در اینجا یک احتمال وجود دارد که اگر بماند می‎تواند توبه کند و برگردد. در روایتی که از پیغمبراکرم بود چند حالت را بیان فرمودند و یکی هم همین بود.

آرزوی بازگشت به دنیا

روایت دیگری از پیغمبراکرم است که: «لا تَمَنَّوُا المَوتَ فَاِنَّهُ یقطَعُ العَمَلَ وَ لا یرَدُّ الرَّجُلَ فَیستَعتِبُ»، نگاه کنید! حضرت اینجا علّت را چیز دیگری بیان می‎کنند، البتّه با آن هم‏سو است، امّا به بیان دیگر. حضرت می‏فرماید: هیچ‎کدام از شماها آرزو و تقاضای مرگ نکنید، چرا؟ چون اگر بمیری، دیگر نمی‏توانی کاری انجام دهی، «فَاِنَّهُ یقطَعُ العَمَل»، تمام شد، «وَ لا یرَدُّ الرَّجُل»، و بازگشتی هم نیست، «فَیستَعتِب»، می‎خواهی برگردی و جبران کنی، امّا دیگر راه بازگشت بسته شده است. این همان است که در آیه قرآن هم می‎آمده است که وقتی هنگام مرگ می‏رسد و حُجب کنار می‏رود، ملکات و اعمال خود را که نگاه می‏کند به وحشت می‏افتد، «رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ». آنجا آرزوی بازگشت به دنیا می‏کند. به خدا می‏گوید: خدایا! «رَبِّ ارْجِعُونِ»، من را به دنیا برگردان. شاید عمل صالح انجام دهم. امّا جواب چه می‏آید؟ «کَلّا»، راه بازگشتی نیست. این همان است که در اینجا می‏فرماید.

مواظب باش، چه دعایی می‎کنی! چه آرزویی می‏کنی؟ درصدد این باش که خودت را اصلاح کنی! در روایت دیگری از پیغمبراکرم است این‎ها غالباً از پیغمبر است. «لا تَمَنَّ المَوتَ فَاِنَّ هَولَ المُطَّلَع شَدید وَ إِنَّ مِنَ السَعادَۀ أَن یطوُلَ عُمرُ العَبد وَ یرزُقَهُ الله اَلإنابَه»، تقاضای مرگ نکنید، چرا؟ صحنه‏ی قیامت سخت وحشتناک است، «فَاِنَّ هَولَ المُطَّلَع شَدید»، از سعادتِ شخص است، یعنی از سعادتمندی عبد است که طول عمر پیدا کند، برای اینکه موفّق بشود خداوند انابه را روزی او گرداند؛ یعنی رو به‎سوی خدا کردن را نصیبش کند.

بیانات حساب‎شده در روایات من فکر می‏کنم که حضرات ائمّه در بعضی از روایات طرف‏های سؤال‎کننده را برنداز هم می‏کردند و این جملات را می‏گفتند. هر کدام از بیانات به‏گونه‏ای حساب شده است و هر کدام با بیانی دیگر و علّت را در قالب دیگری ریخته است. نمی‎دانی چه چیزی برای آن دنیا فرستادی! «لا یتَمَنَّ اَحَدُکُم المَوت فَإِنَّهُ لا یدری ما قَدَّم لِنَفسی»، هیچ‎کدام از شما درخواست مرگ نکند، چرا؟ چون نمی‏دانی که چه چیزی جلوتر برای خودت را پیش فرستادی! هیزم جهنّم فرستادی، یا نهال‏های زیبا برای بهشت؟ کدام‎یک از این‎ها است؟

آیا برای رفتن به جهنّم شتاب می‎کنی؟ در یک روایت دارد: «لا تَمَنَّ المَوت فَإِن کُنتَ مِن أَهلِ الجَنَّۀ فَالبَقاءُ خَیرٌ لَک وَ إِن کُنتَ مِن اَهلِ النّار فَما یعجِلُکَ إِلَیها»، چرا درخواست مرگ می‏کنی؟ اگر اهل بهشت باشی بمانی بهتر است، چرا؟ چون کارهای بهشت‏ساز بیشتر انجام می‏دهی؛ امّا اگر اهل آتش باشی، چرا برای رفتن به جهنّم شتاب می‏کنی؟ حالا اگر جهنّمی باشی مقداری دیرتر بروی بهتر نیست؟ نگاه کنید! با هرکسی یک طور صحبت می‏کنند.

بمانی و اطاعت خدا کنی، بهتر است یا با معصیت بمیری؟ روزی کسی خدمت امام‏صادق(ع) آمد، «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى الصَّادِقِ (ع) فَقَالَ قَدْ سَئِمْتُ الدُّنْیا»، و گفت: از این دنیا خسته شدم، «فَأَتَمَنَّى عَلَى اللَّهِ الْمَوْتَ»، جنابعالی برای من از خدا درخواستِ مرگ بکنید! «فَقَالَ (ع) تَمَنَّ الْحَیاةَ لِتُطِیعَ‏ لَا لِتَعْصِی»، حضرت فرمودند: برو و از خدا عمر بخواه که اطاعت خدا کنی، نه اینکه او را معصیت کنی، «فَلَأَنْ تَعِیشَ فَتُطِیعَ خَیرٌ لَکَ مِنْ أَنْ تَمُوتَ»، تو اگر بمانی و اطاعتِ خدا کنی برای تو بهتر است، تا اینکه بمیری، «فَلَا تَعْصِی وَ لَا تُطِیع»، چون وقتی مُردی، نه اطاعتی وجود دارد و نه عصیانی. هیچ‎کدام نیست! این خوب است یا اینکه بمانی و اطاعت خدا کنی؟ شکّی نیست ماندن و اطاعت خدا کردن بهتر است!

هلاکت ابدی از خدا نخواه! موسی ‏بن‏جعفر(ع) شنید که شخصی از خدا تقاضای مرگ می‏کند، «سَمِعَ مُوسَى(ع) رَجُلًا یتَمَنَّى الْمَوْتَ فَقَالَ لَهُ هَلْ‏ بَینَکَ‏ وَ بَینَ‏ اللَّهِ‏ قَرَابَةٌ یحَامِیکَ لَهَا؟»، حضرت فرمودند: بین تو و خدا خویشاوندی‎ای وجود دارد تا از تو پشتیبانی کند؟ «قَالَ لَا»، گفت: نه! قوم وخویشی با خدا ندارم، «قَالَ فَهَلْ لَکَ حَسَنَاتٌ قَدَّمْتَهَا تَزِیدُ عَلَى سَیئَاتِکَ؟»، آیا حسناتی داری که پیش فرستاده باشی تا بر گناهانت غلبه کنند؟ «قَالَ لَا» گفت: نه! ندارم، «قَالَ فَأَنْتَ إِذاً تَتَمَنَّى هَلَاکَ الْأَبَدِ»، حضرت فرمود: پس تو هلاکت ابدی از خدا می‏خواهی. آدم عاقل که این‎طوری نمی‏کند!

جذب ائمّه به سوی رحمت و سعادت الهی من این روایت را مطرح کرده و دسته‏بندی نمودم. در علّت‏ها هم علّت تکراری نیاوردم، چنانچه هر کدام از آن‏ها یک تعبیر و یک قالب جدا داشت. امّا تمام این‎ها در یک چیز مشترک هستند؛ حتّی آن‎هایی هم که نسبت به غیر باشد، همین‏طور است که همه با هم هم‏سو هستند و آن این اصلی است که عرض می‎کنم؛ ائمّه می‏خواهند افراد را به‎سوی سعادت بکِشند. آیا شما غیر از این را می‏فهمید؟ نه! واقعاً همین است که می‏خواهند بندگان را به‎سوی سعادت و رحمت خدا بکِشند. این جذب است، جذب به‎سوی سعادت و رحمت. نمی‏خواهند آن‎ها روی‎گردان شوند. می‎خواهند جلوی روی‎گردانی این‎ها را بگیرند. توجّه کنید! آن‎ها در یک چیز مشترک‏اند و آن اصل جذب به‎سوی رحمت خدا و سعادت ابدی است. آن‎ها دنبال این هستند. ائمّه هیچ‎کس را نمی‏خواهند مأیوس و ردّ کنند. یک جا نمی‏بینیم که این‎طور باشد. این بحث‏هایی که می‏کنم، تقریباً بحث‏های ریشه‏داری است و کمتر کسی هم به این سبک بحث کرده ‏است. امّا توجّه داشته باشید که اینجا با جایی‏که «تقاضای شهادت» می‏کنند، اشتباه نشود! بین این دو فرق بگذارید! کما اینکه در قبل، در بحث لعن و نفرین، گفتم که این بحث راجع نباید به مؤمن و مشرک و کافر خلط شود. مشرک و کافر را قرآن هم لعن کرده، آن ربطی به این‎ها ندارد، این‎ها را با هم خلط نکنید!

دعای تقاضای شهادت شما در دعاها ببینید! این را به ما آموخته‏اند که شما تقاضای شهادت کنید! این هم مرگ است، امّا مرگ فی‏سبیل‏الله. بگذارید از ماه رمضان بگویم. در دعاهای شب‎های ماه رمضان این را می‏خوانید: «وَ لَیلَةَ الْقَدْرِ وَ حَجَ‏ بَیتِکَ‏ الْحَرَامِ‏ وَ قَتْلًا فِی سَبِیلِکَ فَوَفِّقْ لَنَا»، این دعای ماه رمضان است که در هر شب می‎خوانیم. این را به عنوان نمونه گفتم که در دسترس‏ ما است. تقاضا می‏کند: «قَتلاً فی سَبیلِکَ فَوَفِّق لَنا»، این موت عین سعادت است؛ یعنی چه؟ یعنی شهادت عین سعادت است.

دعا برای شهادت لذا چون عین سعادت است، در ادعیه‏ی ما ترغیب شده ‏است که نسبت به شهادت دعا کنید! چون این عین سعادت است. لذا معصومین(صلوات‏الله‏علیهم‏اجمعین)، هم می‏بینیم که در ادعیه، دعا نسبت به شهادت را مطرح کرده‏اند و هم در عمل دعوت به شهادت کرده‎‎اند. از این طرف در ادعیه دعا نسبت به شهادت را بیان کرده‎‎اند و هم در نسبت به دعوت، دعوت کردنِ مردم به شهادت را گفته‎‎اند.

رفتار همیشگی حسین (علیه‎السّلام) دعوت به شهادت بود البتّه بگویم که این کار، کارِ همیشگی حضرت در حرکتش از مکّه به‎سوی کربلا بود؛ یعنی دعوت به شهادت و از هیچ‎کس هم پنهان نمی‏کرد.

دعوت حسین (ع) از حبیب برای شهادت می‏گویند: همین‏ که وارد کربلا شد به شخصی در کوفه نامه نوشت: «مِنَ الحُسین ابنِ عَلی مِنَ الرَّجُلِ الفَقیه حَبیب‏ ابنِ مَظاهِرِ الاَسَدی»، و امّا بعد، «فَاِنّّا قَد نَزلنا کَربَلا وَاَنتَ تَعلَم قِرابَتَنا مِن رَسوُلِ الله فَاِن اَرَدتَ نُصرَتَنا فَقدِم اِلَینا عاجِلا»، از حسین به حبیب. حبیب! ما وارد کربلا شدیم. تو هم قرابت ما با پیغمبر را می‏دانی و جایگاه ما را خوب می‎شناسی، اگر می‏خواهی ما را یاری کنی، دعوتت می‏کنم، «فَاقدِم اِلَینا عاجِلاً»، سریع خودت را برسان و الّا عقب می‏مانی. او را دعوت به شهادت می‏کند. هم با زبان دعوت می‏کرد و هم با نوشته.

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها