چرا هنوز تکلیفمان با طالبان روشن نیست؟
جلال میرزایی در گفت و گویی با دیپلماسی ایرانی تصریح کرد که به هر دلیلی فعلا جامعه و مردم افغانستان در برابر قدرت طالبان تمکین کرده اند، حتی بسیاری از شخصیت ها، احزاب، جریان ها و تشکل های سیاسی افغانستان هم تعامل با طالبان را برگزیده اند. بنابراین مماشات، سکوت و به نوعی انفعال در برابر طالبان تا زمان تعیین تکلیف خود افغان ها با طالبان، روشن شدن سمت و سو و آینده مناسبات سیاسی دولت و حاکمیت افغانستان و نهایتا عبور از دوران گذار در این کشور یک مشی دیپلماتیک کاملا هوشمندانه و منطبق با واقعیت گرایی در سیاست خارجی است که رهبر انقلاب به درستی آن را درک کرده و پیش برده اند.
با گذشت ۱۵ روز از فرار اشرف غنی، سقوط کابل و تصرف پایتخت افغانستان توسط طالبان هنوز جمهوری اسلامی ایران تکلیفش را با این گروه به طور صریح و قاطع روشن نکرده است. همین نکته بر شدت دوپارگی و دوگانگی ها در فضای سیاسی، اجتماعی، رسانه ای و ... کشور نسبت به تحولات جاری در افغانستان با محوریت طالبان افزوده است. در یک طرف جریان عمدتا وابسته به اصولگریان قرار دارد که طالبان امروز را متفاوت از دو دوهه پیش می داند و ذیل نگاه آمریکا ستیزی طالبان، مشروعیتی جدی برای حمایت از آنها توسط جمهوری اسلامی ایران قائل است، به گونه که برخی از این طیف حکومت طالبان را نماینده جمهوری اسلامی و امتداد حوزه نفوذ ایران می داند. در همین رابطه صدا و سیما به عنوان رسانه محوری این طیف اگر چه از طالبان به عنوان گروه و جریان تروریستی و افراطی به مانند داعش، جبهه النصره و ... یاد نمی کند، اما در عین حال هم از آنها در قامت گروه های همسو با خود در منطقه از حماس و حزب الله گرفته تا حشد الشعبی و انصارالله و ... حمایت رسانه ای ندارد و تنها با مصاحبه با برخی از اعضای طالبان صرفا از الفاظی چون گروه شبه نظامی، پیکارجو و و نظایر آن استفاده می کند. اما در مقابل بسیاری هم مخالف جدی بازگشت طالبان به قدرت هستند. چرا که از یک سو نگرانی های جدی حقوق بشری با احیای حکومت طالبانی دارند و از طرف دیگر این طیف در داخل ایران، طالبان را شریک مطمئنی برای کشور تلقی نمی کند و مطمئن است که این گروه در آینده برای منافع و امنیت جمهوری اسلامی تهدیدی حتی بزرگ تر از داعش خواهد بود. در میانه ی این دوگانکی چشم ها به حاکمیت و نظام دوخته شده تا تکلیف خود را با طالبان بداند. در همین رابطه پس از مدت ها رهبر در سخنان شنبه جاری بدون ذکر نام طالبان به تحولات افغانستان اشاراتی داشت که سبب شده تا کماکان این دوگانگی ادامه پیدا کند. حال دیپلماسی ایرانی برای بررسی هر چه دقیق تر چرایی عدم تعیین تکلیف صریح جمهوری اسلای ایران با طالبان، گفت وگویی را با جلال میرزایی، نماینده مجلس شورای اسلامی در دوره دهم و تحلیلگر مسائل سیاسی پی گرفته است. در این رابطه بنای این مصاحبه بر آن گذاشته شده تا با تحلیلی عمیق تر از مواضع شنبه هفته جاری رهبری به خوانشی در رابطه با نگاه تهران در قبال تحولات افغانستان برسیم که در ادامه از نظر می گذرانید:
در دیدار شنبه جاری اعضای دولت سیزدهم با رهبر نکات مختلفی پیرامون اقتصاد، فرهنگ، سیاست و بالاخص دیپلماسی مطرح گردید. در پایان این سخنرانی گریزی هم به تحولات افغانستان شد، بدون آنکه اشاره مستقیمی به طالبان شود، به گونه ای که حتی یک بار اسم طالبان هم مطرح نشد. به باور شما چرا حاکمیت جمهوری اسلامی بنایی برای اعلام موضع خود در قبال طالبان ندارد. آیا تبعات منفی موضعگیری شفاف، مسقیم و صریح در حمایت از طالبان نزد افکار عمومی مانع از این مهم می شود و یا اینکه هر گونه سخنی در تقابل با طالبان و احتمال واکنش این گروه و به دنبالش تبعات امنیتی برای کشور سبب این سکوت شده است؟ این نکته از آن جهت اهمیت ویژه دارد که به هر حال بعد از افشاگری دریادار شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، مناسبات جمهوری اسلامی ایران با طالبان رسانهای شد، ولی در عین حال شاهد نوعی دوگانگی و دوپارگی در دستگاه ها و نهادهای حاکمیتی پیرامون نوع مناسبات و نگاه تهران به طالبان هستیم، لذا در میان این تشتت و سردرگمی بی شک موضعگیری رهبر پیرامون طالبان میتواند تکلیف بسیاری از مسائل را در این خصوص روشن کند؟
بر خلاف نگاه شما اتفاقاً موضع گیری درست، دقیق و هوشمندانه مقام معظم رهبری در خصوص تحولات افغانستان با محوریت طالبان در دیدار با اعضای هیئت دولت سیزدهم جای تقدیر و تشکر فراون دارد. چون نباید و نمی توان در دنیای به شدت سیال سیاست، به خصوص دیپلماسی، آن هم در رابطه با کشورهای پیرامونی ایران و به ویژه افغانستان که اکنون دچار بحران است شتابزده عمل کنیم و بخواهیم به فوریت تکلیف خود را با طالبان را روشن کنیم. اتفاقاً به دلیل همان تبعات مثبت و منفی موضع گیری رهبر در خصوص طالبان که شما به آن اشاره کردید نباید شتابزده عمل کرد. بله درست است که موضع گیری شفاف رهبری در خصوص طالبان میتواند به این سردرگمی و دوپارگی در داخل کشور تا اندازه ای پایان دهد و از آن طرف هم تکلیف دیپلماسی و سیاست خارجی را مشخص کند، اما به دلیل منافع ملی جمهوری اسلامی ایران شایسته نیست در این برهه حساس که تحولات افغانستان هنوز سمت و سوی مشخصی ندارد و آینده این کشور در هاله ای از ابهام قرار دارد بخواهیم با موضع گیری برای خود هزینه های سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی بتراشیم. اتفاقا اگر شما به خود آمریکا و کشورهای اروپایی هم نگاه کنید، نه به طور کامل طالبان را کنار میگذارند و هنوز بنایی برای به رسمیت شناختن آن دارند. این دوگانگی، دوپارگی و سیاست یک بام و دو هوا در مواضع دیپلماتیک اکثر کشورهای جهان پیرامون طالبان صدق می کند. چون منطقی ترین و کم هزینه ترین سیاست که عقل سلیم هم حکم می کند همین سکوت و مدارا در قبال تحولات افغانستان است. به معنای دقیق تر کلمه هنوز افغانستان تکلیفش با خودش روشن نیست چگونه انتظار داریم که جمهوری اسلامی ایران و حاکمیت بخواهد تکلیفش را با طالبان روشن کند؟ این منطقی نیست، چون افغانستان در یک شرایط گذار قرار دارد. باید این کشور به یک ثبات نسبی سیاسی، امنیتی و دیپلماتیک برسد و تکلیفش با خودش روشن شود، آن زمان انتظار تعیین تکلیف ایران با طالبان را داشته باشیم. لذا باید منتظر ماند و دید که تحولات افغانستان چه سمت و سویی پیدا میکند و طالبان چه کارنامهای از خود به جا می گذارد، آن موقع ما دست به موضع گیری بزنیم. ضمن اینکه چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه موافق باشیم، چه مخالف باشیم باید بپذیریم که طالبان جزو لاینفک و واقعیتی انکار ناپذیر و در عینحال اجتناب ناپذیر در صحنه تحولات سیاسی و میدانی افغانستان است. در کنار آن باید این نکته را هم یاد آور شد که به هر دلیلی فعلا جامعه و مردم افغانستان در برابر قدرت طالبان تمکین کرده اند، حتی بسیاری از شخصیت ها، احزاب، جریان ها و تشکل های سیاسی افغانستان هم تعامل با طالبان را برگزیده اند. بنابراین مماشات، سکوت و به نوعی انفعال در برابر طالبان تا زمان تعیین تکلیف خود افغان ها با طالبان، روشن شدن سمت و سو و آینده مناسبات سیاسی دولت و حاکمیت افغانستان و نهایتا عبور از دوران گذار در این کشور یک مشی دیپلماتیک کاملا هوشمندانه و منطبق با واقعیت گرایی در سیاست خارجی است که رهبر انقلاب به درستی آن را درک کرده و پیش برده اند.
دو نکته کلیدی در مواضع شنبه هفته جاری رهبر در قبال تحولات افغانستان مطرح شد که جای تحلیل و بررسی دارد؛ نخست آن که رهبری عنوان داشت: «ما طرفدار ملت افغانستان هستیم، چرا که دولت ها همچون گذشته میآیند و میروند، اما ملت افغانستان است که باقی میماند.» به باور شما آیا همین حمایت رهبر از مردم افغانستان به معنای تقابل ضمنی با طالبان نیست. چون مردم این کشور نگران بازگشت کشورشان به دوران تاریک دو دهه پیش با حاکمیت طالبان هستند. ضمن اینکه با مواضع طالبان مبنی بر روشن شدن اعضای حکومت جدید در افغانستان تا دو هفته دیگر، آن هم بدون انتخابات و طی نشدن روندی دموکراتیک و نیز بدون در نظر گرفتن سهم زنان، عملا مردم در حکومت طالبانی کنار گذاشته شده اند. پس حمایت از مردم می تواند نفی حکومت طالبانی هم تلقی شود؟
اتفاقاً یکی دیگر از هوشمندی های مقام معظم رهبری در خصوص تحولات افغانستان حمایت قاطع از مردم این کشور بود. چون هر گروه و جریانی در افغانستان، چه طالبان و چه مخالفانش همواره داعیه تحقق منافع و مطالبات مردم را دارند. یعنی مخرج مشترک تحرکات تمام جریان های سیاسی طالبانی، غیر طالبانی و ضد طالبانی، مردم افغانستان است. پس تاکید بر حمایت از مردم افغانستان و تلاش برای تحقق مطالبات ملت این کشور یک موضع گیری هوشمندانه از جانب رهبر انقلاب بوده است. پس نمی توان از مواضع رهبری در حمایت از مردم افغانستان معنای تقابل با طالبان را استخراج کرد. همانگونه که قبلا اشاره کردم باید ببینیم حکومت طالبانی که به نظر می رسد بدون انتخابات و دموکراسی در حال شکل گیری است و سعی دارد در سایه رایزنی با تمام جریان های سیاسی افغانستان اصطلاحا حکومتی فراگیر و ملی را تشکیل دهد تا چه اندازه موفق خواهد بود؟ در صورت تشکیل این حکومت فراگیر و ملی، حقوق و مطالبات مردم افغانستان تا چه اندازه محقق خواهد شد؟ مضافا حتی در صورت تحقق مطالبات مردمی توسط حکومت طالبانی این امر تا چه اندازه پایدار و بر دوام خواهد بود؟ پس می بینید که فعلا نباید موضع گیری شتابزده و احساسی داشته باشیم. چون منطق و عقل حکم می کند فعلاً بامماشات سیاسی و سکوت دیپلماتیک تحولات افغانستان را رصد کنیم تا در آینده بتوانیم منطبق با اقتضائات سیاسی، امنیتی و دیپلماتیک، روابط خود را با افغانستان و حاکمیت طالبان به طور مشخص، روشن و شفاف پی بگیریم. به هر حال جمهوری اسلامی ایران اکنون با بسیاری از کشورها مانند کشورهای حاشیه خلیج فارس رابطه دیپلماتیک دارد که در آنها اساسا چیزی به نام انتخابات و صندوق رای وجود نداشته و ندارد. یعنی ساختار سیاسی و حاکمیتی در این کشورها بر مبنای یک سیستم غیردموکراتیک و حتی ضد دموکراتیک بنا نهاده شده است. بنابراین ما نمی توانیم بنا به نوع و مدل سیستم سیاسی کشورها که یک امر حاکمیتی و درون ساختاری آن کشور است روابط خود را با آنها تنظیم کنیم. چنانی که هیچ کشوری این کار را نمی کند. اینجا منافع ملی است که حکم می کند تهران چه رابطه ای را با چه کشوری، در چه سطحی، با چه شدتی، در چه مقیاسی و در چه ابعادی پی بگیرد. لذا روابط سیاست خارجی و دیپلماتیک ایران با همسایگان بر مبنای مسائل داخلی آن کشورها نیست، بلکه منافع ملی تعیین کننده است که تبلور آن را در سخنان درست و منطقی شنبه هفته جاری رهبری پیرامون تحولات افغانستان مشاهده کردیم.
اما این گزاره شما در خصوص همه کشورها به خصوص کشورهای خاورمیانه صدق می کند. آیا ما با همین نگاه حضرتعالی در خصوص یمن، بحرین، عربستان، لبنان، عراق، سوریه و ... دست به مداخله زده ایم؟
من بنایی برای حمایت کامل و همه جانبه از سیاست خارجی منطقه ای جمهوری اسلامی ایران در خصوص همه کشورهای حوزه خاورمیانه ندارم. بی شک ما در برهه هایی اشتباه داشته و داریم. اینجا یک آسیبشناسی دقیق لازم است که روشن کند مناسبات ما با کشورها و دخالت و یا عدم دخالت جمهوری اسلامی ایران در امور دیگر کشورها تا چه اندازه بر مبنای منافع ملی ما بوده است؟ پیرو نکته مذکور و در یک پاسخ کوتاه و روشن عنوان می کنم به هر میزان که ما در قبال تحولات دیگر کشورها از یمن، عراق و سوریه گرفته تا لبنان، عربستان، امارات، بحرین و ... توانسته ایم منافع ایران را محقق کنیم یک سیاست خارجی کاملا هوشمندانه و درست را پیش برده ایم و به هر اندازه که این مداخلات برای ما هزینه سیاسی، دیپلماتیک، امنیتی، انسانی، نظامی، لجستیکی، اقتصادی و ... در بر داشته، نابجا و نادرست بوده است.
نکته مهم دومی که در مواضع رهبر پیرامون تحولات افغانستان مطرح شد به نگاه تهران باز می گشت. در این رابطه عنوان شد: «نوع رابطه ایران با دولت ها نیز بستگی به نوع رابطه آنها با ایران دارد.» آیا با توجه به اینکه مناسبات طالبان با جمهوری اسلامی ایران در سطح سیاسی و دیپلماتیک شکل گرفته است و شاهد چند بار سفر هیئتهای طالبان به کشور هستیم، این سخن به معنای پذیرش حکومت طالبانی از سوی حاکمیت ایران است؟
به نظر من این موضع گیری هوشمندانه رهبری به معنای تایید حکومت طالبان نیست، بلکه یک پیام برای حکومت افغانستان است. به هر حال پیرو آنچه که مطرح شد هنوز نوع سیستم و حکومت در افغانستان مشخص نیست. طالبان در حال رایزنی سیاسی با دیگر گروه ها و جریان ها در این کشور است. لذا احتمال دارد دولتی ائتلافی شکل گیرد که در آن حتی از شخصیت ها و وزرای دولت اشرفغنی، نیروهای جهادی و شیعیان استفاده شود. چون طالبان بارها عنوان داشته است که به دنبال یک دولت فراگیر ملی است با حضور همه اقوام و بازیگران داخلی افغانستان است.
شما دو بار از لفظ «دولت» برای ساختار سیاسی طالبانی استفاده کردید، در صورتی که بر اساس گفته های سخنگوی طالبان تا دو هفته دیگر کابینه این حکومت، آن هم بدون برگزاری انتخابات معرفی می شود. لذا نمیتوان به این سیستم و ساختار سیاسی طالبانی دولت (Government) اطلاق کرد، بلکه همان «امارت» یا «حکومت» بیشتر منطبق با سیستم طالبانی است؟
این مسئله مربوط به حاکمیت در افغانستان است و هیچ کشوری حق دخالت در امور آن را ندارد. به هر حال مردم، احزاب و جریان های افغانی باید در خصوص نوع حاکمیت و ساختار سیاسی این کشور تصمیمگیری کنند. پیشتر هم اشاره کردم نوع حکومت ها دموکراتیک یا غیردموکراتیک مبنای روابط دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران را تعیین میکند. چه بسا کشورهایی با ساختار غیردموکراتیک در حاشیه خلیج فارس هستند که در آن صندوق رای معنا ندارد و همه چیز بر مبنای حکومتی اشرافی، خاندانی و سلطنتی چیده شده است، ولی ایران با آنها ارتباط دارد و چه بسا کشورهایی مانند آمریکا هم وجود دارد که از دموکراسی و انتخاباتی پویا برخوردارند، اما تهران در تقابل تمام عیار با آن قرار دارد. لذا باید صبر کرد و دید که حکومت جدید طالبانی در افغانستان بر مبنای قانون اساسی جدید این کشور عمل میکند و یا به دنبال تغییر راهبردها و گفتمان سیاسی و دیپلماتیک افغانستان است. همه این ها در هاله ای از ابهام قرار دارد. از طرف دیگر به هر حال با بازگشت طالبان به قدرت امنیت نسبی در کل افغانستان برقرار شده است، دیگر خبری از درگیری های گسترده ارتش و دولت با طالبان نیست. این مسئله سبب خواهد شد که رابطه طالبان و گروه های سیاسی افغانی برای تشکیل حکومت فراگیر بهتر شود چون اختلافات آنها کمتر می شود. ولی نکته مهمتر به ظهور بازیگری خطرناک تر در افغانستان باز می گردد. چون پس از انفجار های فرودگاه کابل، طالبان و دیگر گروه های و جریان های افغانی و به خصوص ملت افغانستان با تهدید مشترکی به نام داعش مواجهند. ضمن اینکه با انفجار فرودگاه کابل و حضور داعش در افغانستان امنیت کشورهای پیرامون افغانستان از هند گرفته تا پاکستان، ایران و دیگر کشورها تحت الشعاع قرار می دهد. لذا همین مسئله سبب می شود که اگر کشورهای همسایه افغانستان ملاحظاتی در به رسمیت شناختن طالبان داشته باشند به خاطر امنیت و منافع ملی خود هم که شده فعلاً به طور موقت آن را کنار بگذارند و در یک همکاری امنیتی و نظامی با حکومت طالبان به فکر نابودی داعش در افغانستان باشند تا هم امنیت افغانستان و هم به دنبالش امنیت همسایگان تامین شود. پس می بینید که چه ملاحظاتی سبب می شود ما در این شرایط فعلا بنایی برای اهمیت دادن به نوع حکومت طالبان در افغانستان نداشته نباشیم.
تا اینجای کار شما با خوانش سیاسی و ملاحظات دیپلماتیک نوع نگاه جمهوری اسلامی ایران را در قبال تحولات افغانستان با محوریت طالبان بررسی کردید، اما در یک طرف دیگر شاهد حساسیت بالای جریانهای حقوق بشری، مدنی و افکار عمومی هستیم که از همان ابتدا تکلیفشان با طالبان روشن است و در رابطه با بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان موضع به شدت منفی گرفته اند. چرا که به اعتقاد این جریان طالبان امروز به مراتب بدتر از طالبان دو دهه پیش است. حال به باور حضرتعالی جریان های مدنی حقوق بشری در مقابل طالبان دچار نوعی پیشداوری شده اند؟
من مبنا را روی نگرانی از آینده نمی گذارم، بلکه تحلیل من بر اساس واقعیات است. در این خصوص و بر اساس آنچه که در مواضع سران و سخنگویان طالبان مطرح شده است این جریان بنایی برای بازگشت حکومت دو دهه پیش خود ندارد. ضمن اینکه اقتضائات سیاسی داخلی در افغانستان، تحولات گسترده اجتماعی و مدنی در این کشور و همچنین نوع روابط منطقه ای و در نگاهی وسیع تر مناسبات بین الملل در دنیا در این ۲۰ سال دچار تغییرات بسیار جدی و شگرفی شده است. بنابراین طالبان حتی اگر بخواهد به حکومت دو دهه پیش خود بازگردد توان انجام آن را ندارد. در عین حال ذیل این اقتضائات جدید، طالبان هم به درک بهتر و واقع بینانه تری از شرایط تازه جاری در داخل افغانستان، منطقه پیرامون و کل جهان شده است. من نمیگویم که طالبان حکومتی در اوج دموکراسی و نهایت توجه به چارجوب های مدنی را در دستور کار قرار می دهد، اما قطعاً دیگر حکومت بسته دو دهه پیش هم احیا نمی شود، چون همان حکومت سبب سرنگونی خود طالبان شد. لذا حمله، انتقاد و هجمه نهادهای حقوق بشری و مدنی علیه طالبان در شرایط حساس، سیال و دوره گذار فعلی در افغانستان کمکی به تعمیق صلح و ثبات و برقراری امنیت در این کشور نمیکند. پیشتر عنوان کردم در حال حاضر مردم افغانستان، طالبان، دیگر گروه ها و جریان های داخلی در این کشور، همسایگان افغانستان و در کل جامعه جهانی با دشمن مشترکی به نام داعش مواجه اند. لذا فعلاً اولویت دفع داعش است. ضمن اینکه پیرو نکته شما در خوانش جریان های مدنی، حقوق بشری و افکار عمومی منطقه ای و جهانی، آن اقتضائات، ملاحظات و محدویت های سیاسی و دیپلماتیک با هدف تحقق منافع ملی کشورها وجود ندارد. پس جریان های مدنی و حقوق بشری بدون ملاحظه و با دست باز نسبت به هر پدیده ای، چه طابان و چه دیگر مسائل به راحتی و یک سویه اظهار نظر می کنند. چون ملاک و مبنا فقط حقوق بشر است.
در این صورت ما با یک طیف متنوعی از کنشگران روبه روییم که در منتهی الیه یک طرفش جریان های حقوق بشری، مدنی و افکار عمومی قرار دارد که به شدت نگران آینده افغانستان در سایه بازگشت طالبان است و به همین دلیل مخالف جدی قدرت گیری این گروه و تشکیل حکومت طالبانی است، در میانه این طیف ما با خوانش سیاسی و دیپلمتک مواجهیم که فعلا با مماشات و در نظر گرفتن ملاحظاتی برای تحقق منافع ملی، سکوت و انفعال را در قبال طالبان پیش گرفته است و در منتهی الیه سوی دیگر نهادهای نظامی و امنیتی داخلی در ایران قرار دارند که به نظر می رسد آنها هم سال هاست که تکلیفشان با طالبان روشن کرده اند و حمایت صریح، اما پنهانی خود را از این گروه برای به قدرت رسیدنش داشته اند. آیا این سر طیف با خوانش نظامی و امنیتی می تواند سایه خود را بر خوانش سیاسی و دیپلماتیک و نیز خوانش مدنی و حقوق بشری داشته باشد و در نهایت آنها را یا با خود همراه کند و یا کنار بگذارد؟
در خصوص خوانش طیف مدنی و حقوق بشری این امکان در داخل کشور وجود دارد، چون ابزار و اهرم عملیانی برای پیشبرد نگاه خود ندارند. لذا یا باید با خود را با فضا و نگاه امنیتی تطبق دهند یا کنار گذاشته می شوند. اما در رابطه با نگاه سیاسی و دیپلمتیک من این تصور را ندارم.
یعنی شما معتقدید زور سیاسیون و دیپلمات ها در ایران بر قدرت جریان نظامی و امینتی می چربد؟
خیر، گفته من به این معنا نیست. بلکه به این واقعیت اشاره دارد که با روی کار آمدن دولت رئیسی اکنون همخوانی، همسویی و هماهنگی بیشتری بین نهادهای نظامی و امنیتی با جریان های سیاسی و دیپلماتیک، ذیل نگاه دولت سیزدهم در قبال طالبان و دیگر تحولات منطقه ای و جهانی شکل گرفته است. لذا قدرت جریان نظامی و امینتی در کشور به دنبال کنار گذاشتن سیاسیون با محوریت دولت رئیسی نیست. چون اتفاقا دولت رئیسی با حمایت همین جریان نظامی و امنیتی انتصابی روی کار آمده است. ضمن اینکه اساسا دو گانگی میان قدرت جریان نظامی و امینتی کشور با سیاسیون و دیپلمات ها که در حقیقت نماینده آنها دولت هستند، مصداق تقابل میدان و دیپلماسی که کمکی به تحقق منافع ملی نمی کند. این مسئله ربطی به دولت روحانی، رئیسی یا هر کس دیگری ندارد. در همه دولت ها این مهم باید رعایت شود. اگر در دولت های یازدهم و دوازدهم نهادهای انتصابیِ نظامی و امنیتی در مقاطعی و در برهه هایی چوب لای چرخ سیاسیون و دیپلماسی گذاشته اند یا به عکس، نهایتا آسیب آن به کل نظام برگشته است. پس اختلاف نظر احتمالی جریان نظامی و امنیتی کشور با خوانش سیاسی و دیپلماتیک در قبال طالبان و تحولات افغانستان صرفا تاکتیکی است، نه راهبردی. از طرف دیگر حتی در خوانش حقوق بشری و مدنی که برخی اصلاح طلبان و نهادها به طالبان تاخته اند و نگران حقوق زنان و دیگر مسائل هستند به طور مشترک خواهان آنند که با روی کار آمدن یک حکومت مقتدر شاهد ثبات، امنیت و استقرار آرامش دائمی و فراگیر در افغانستان باشیم. این کشور و ملتش به واقع خسته از سال ها جنگ، درگیری، کشتار و خون زیری است. باید یک جایی به این تاریخ تلخ پایان داد. پس اگر طالبان گرایش ضد ایرانی نداشته باشد و تهدیدی هم برای منافع و امنیت ما نباشد برقراری رابطه با آن در جهت تحقق منافع ملی ضروری است. ضمن اینکه اکنون سناریوی جایگزینی وجود ندارد. من از شما می پرسم اگر به هر دلیلی و با هر نیروی داخلی، منطقه ای و فرامنطقه ای نهایتا طالبان به حاشیه رود، می توان عنوان کرد که این گروه به طور کل از صحنه تحولات سیاسی، امنیتی و میدانی افغانستان حذف شده است؛ آمریکا به عنوان ابرقدرت نظامی جهان طی دو دهه نتوانست این کار را بکند، چه رسد به دیگر بازیگران؟ در ضمن اگر به فرض محال طالبان به حاشیه رفت دوباره شاهد جنگ، خونریزی و کشتار نخواهیم بود؟ پس باید یکجا به این نزاع پایان داد.
دیدگاه تان را بنویسید