روایت ناطق نوری از علت تغییر محافظ امام (ره)
پس از استقرار امام هر روز جمعیت زیادی برای دیدار با ایشان خود را به مدرسه علوی تهران می رساندند که در این میان خطرات زیادی ایشان را تهدید می کرد، خواستند جلوی حضور خانم ها را بگیرند که با مخالفت سرسختانه امام مواجه شدند. روایت ناطق نوری از این موضوع خواندنی است.
حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری، از همراهان نهضت امام خمینی (ره) در خاطرات خود از روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی روایت کرده است که در ایام دهه مبارک فجر به مرور بخشی از این خاطرات را منتشر می کنیم. در این قسمت از تغییر محافظ امام و مخالفت امام با عدم حضور بانوان برای دیدار با ایشان روایت شده است.
مدرسه علوی شماره 2 موقعیت استراتژیکی خوبی برای استقرار امام داشت. طبقه دوم برای استراحت و زندگی امام در نظر گرفته شد و طبقه اول دفتر و اتاق ملاقات ها شد. در عکس های آن زمان نیز دیده می شود که امام جلوی پنجره می ایستاد و با مردم ملاقات می کرد. مرحوم عراقی که ذاتا آدم زرنگ و تشکیلاتی و مورد اعتماد نیروهای انقلابی بود کار تدارک نیروها را به عهده گرفت.
انتظامات داخل مدرسه، بردن و آوردن امام برای دیدار با شخصیت ها و اینکه چه کسی داخل بیاید و چه کسی نیاید با من بود. در آن موقع فردی را شهید عراقی به عنوان محافظ امام گذاشته بود که در بعضی از عکس های به جای مانده از آن زمان، پشت سر امام ایستاده است. چون من خیلی او را نمی شناختم، به فکر افتادم که باید کسی را محافظ امام بگذارم که خودم خاطر جمع باشم لذا او را کنار گذاشتم و با توجه به سوابق انقلابی و کارهای تشکیلاتی اخوی، مرحوم عباس آقا را محافظ امام گذاشتم و همچنین آقای حمید نقاشان را کنار عباس آقا گذاشتم.
برنامه ریزی به این ترتیب صورت گرفت که صبح آقایان بیایند برای ملاقات امام و بعدازظهرها خانم ها. جالب این بود که زن ها از ساعت یازده جلوی در مدرسه علوی و خیابان ایران، برای ملاقات امام صف می کشیدند. سرتاسر خیابان ایران پر از زنان محجبه و چادر مشکی بود. عده ای از زنان به صورت فامیلی با هم می آمدند و برای اینکه همدیگر را گم نکنند چادرهایشان را به هم گره می زدند و در اثر فشار جمعیت چادرهایشان به پاهایشان گیر می کرد و به زمین می افتادند و شاید روزی چند صد نفر از زنان غش می کردند لذا ما ناچار شدیم پارکینگ مدرسه علوی و منازل اطراف را به صورت درمانگاه در آوریم و لوازم امدادی هم فراهم کردیم. به محض اینکه کسی غش می کرد او را با برانکارد به درمانگاه می رساندند. در سرمای زمستان شلنگ آب را روی زنان می گرفتند، در این میان احتمال می دادیم که ممکن است کسی زیر چادرش نارنجکی پنهان کند و در موقع ملاقات به سوی امام پرتاب کند چون اصلا وضعیت قابل کنترل نبود؛ لذا یک روز خدمت ایشان رفتم دیدم اگر بگویم از نظر امنیتی ملاقات زنان خطر ساز است و زنان به ملاقات نیایند، امام گوش نمی دهند لذا به امام عرض کردم خانم ها که به ملاقات شما می آیند در اثر فشار جمعیت غش می کنند چادرهایشان می افتد و دست و سر و گردنشان پیدا می شود و بی حجاب می شوند و دوم اینکه مردها باید اینها را بردارند و ببرند چون ما زنان امدادگر نداریم؛ بنا بر این جمع کردن اینها مشکل است. اگر اجازه بفرمایید ما دیدار خانم ها را تعطیل کنیم. امام که خیلی هوشیار بود، فهمید که من می خواهم چه بگویم لذا با قیافه ای خیلی جدی جمله جالبی به من فرمود: شما گمان می کنید اعلامیه من و شما شاه را بیرون کرده است؟ همین ها شاه را بیرون کردند. دو مرتبه این جمله را تکرار کردند. خلاصه نقشه ما نگرفت و امام نظرشان این بود که نباید ملاقات خانم ها تعطیل شود.
برخی اوقات ملاقات که تمام می شد امام برای استراحت به طبقه دوم می رفتند. باز زن ها جمع می شدند و شعار می دادند که ما منتظر خمینی هستیم. تا امام صدای اینها را می شنید بلند می شد و پایین می آمد. یک بار من دیدم ایشان واقعا خسته شده اند و گفتم: آقا خیلی خسته می شوید و مرتب بالا و پایین می روید. ایشان فرمود: وقتی آمدند باید به آنها احترام گذاشت. می آمدند و دستی تکان می دادند و به دنبال آن، زن ها خیلی احساساتی می شدند و جیغ و داد می کردند و به این ترتیب هیجان عجیبی به وجود می آمد. یک عکسی از امام هست که نشسته و عبایش روی دوشش افتاده و دستش روی زانویش است. این عکس مربوط به همین ملاقات های پی در پی و خستگی ایشان است.
برشی از کتاب خاطرات حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری؛ جلد اول؛ ص 181-183
منبع: جماران
دیدگاه تان را بنویسید