کد خبر: 644792
تاریخ انتشار :

جان سالم ببرد قاتل تو، نامردیم!

شعری که میثم مطیعی برای حاج قاسم خواند

حاج مثیم مطیعی با خواندن شعری به مناسبت چهل و سومین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی به روایتی از دلتنگی‌های مردم برای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی پرداخت و بر انتقام او از قاتلانش تأکید کرد: جان سالم ببرد قاتل تو، نامردیم!

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش نامه نیوز، مداحی و سرودخوانی حاج میثم مطیعی در میدان آزادی از برنامه‌های چهل و سومین جشن سالروز پیروزی انقلاب بود که مورد استقبال حاضران در مراسم ۲۲ بهمن قرار گرفت و بازتاب زیادی در شبکه‌های اجتماعی داشت.

این مداحل اهل بیت عصمت و طهارت، اشعاری از محمدمهدی سیار، میلاد عرفان پور و علی‌محمد مؤدب در بزرگداشت انقلاب اسلامی مردم ایران در سال ۵۷ را قرائت کرد که بخشی از آن روایت دلتنگی‌های امت برای سردار دل‌ها، شهید حاج قاسم سلیمانی بود.

آنچه در ذیل آمده، متن کامل شعری است که حاج میثم مطیعی خواند:

باز جاری‌ست خیابان به خیابان این شور

هم‌قدم باز رسیدیم به میدان حضور

زنده‌تر می‌شود این شور و نوا نسل به نسل

تازه‌تر می‌شود آزادی ما نسل به نسل

زندگان نفس قدسی روح‌اللهیم

آیه فتح بخوانید که ما در راهیم

سربه‌سر ملت عشقیم که تا جان داریم

سر و سودای رسیدن به شهیدان داریم

راهیانیم در این جاده‌ پر رؤیا ما

هر که در بیعت عشق است بیاید با ما

بهمن است و دل یک سال به این ماه خوش است

پرچم است و به دلش جلوه‌ «الله» خوش‌ است

پرچم عشق که خورشید همه آفاق است

تار و پودش همه از خون رگ عشاق است

شده هنگام علمداری ما بسم الله

بگذر از خویش و به این بزم بیا بسم‌ الله

شده در بزم وفا جام بلا دست به دست

پرچم دوست رسیده‌ست به ما دست به دست

بر زمین هر طرفی دست علمداری...آه

سر هر دار خدایا سر سرداری...آه

بیرق مستی این تاک نخواهد افتاد

به اباالفضل که بر خاک نخواهد افتاد

حاج قاسم که صدایش، نفس صبحدم است

گفت جمهوری اسلامی ایران، حرم است

باز دلتنگ تو هستیم کجایی ای مرد!

دل به لبخند تو بستیم کجایی ای مرد!

صف اول که به لبخند تو زیبا می‌شد

شعر هم مثل همه محو تماشا می‌شد

انتقام تو که کابوس شب آمریکاست

ای یل معرکه! والله که بر ذمّه ماست

این نه عهدی‌ست که یک آن هم از آن برگردیم

جان سالم ببرد قاتل تو، نامردیم

شیرمردا! ز تو این روبهکان می‌ترسند

آری از اسم تو هم مثل اذان، می‌ترسند

تو در این ظلمت شب سرخ‌ترین فریادی

بردن نام تو ممنوع شد ای آزادی!

مرد باید، که به هنگام خطر یل باشد

روز میدان و شب واقعه اول باشد

ای نشسته صف اول! به عدالت برخیز

مالک راه علی شو، به شجاعت برخیز

چشم‌ها را بنگر، تشنه‌ عدل است وطن

همقدم با صف مردم، به صف ظلم بزن

با زر و زور، علی‌وار و دمادم بستیز

صف‌شکن باش و در این خط مقدم بستیز

هان مبادا که چنان دولت قبلی، فردا

گردن دولت قبلی فکنی مشکل را!

شعری که میثم مطیعی در جشن انقلاب خواند 

گوش این مردم از این وعده و آن وعده پر است

وقت تنگ است نبایست که لحظه نشست

درد دل‌هاست خوشا گوش کنی مردم را

نه که خاموش و فراموش کنی مردم را

کاش مردان تو آیینه پاکی باشند

یعنی از جنس همین مردم خاکی باشند

موسم بت‌شکنی آمد و بت هم کم نیست

همچنان چاره ما شور خلیل‌الهی‌ست

بت تزویر و تکبر، بت فرزند و تبار

هان، خلیلی شو و آن تیشه ی غیرت بردار

«تازه آغاز جهاد است» بر این طبل بکوب

«وقت اعدام فساد است» بر این طبل بکوب

علم قسط برافراز چو فرصت باقی‌ست

حق مردم به‌خدا زندگی قسطی نیست

حق مردم نه زمین‌بازی و دست‌اندازی‌ست

حق مردم نه چنین صنعت خودروسازی‌ست

مردم ما که نکردند دریغی از جان

صد دریغ است که مانند کنون در غم نان

حاصل سازش و امید به دشمن دیدیم

ده برابر شدن قیمت مسکن دیدیم

ما از این جام چشیدیم و همه خیر و شرش

ضرر اندر ضرر اندر ضرر اندر ضررش

استخوانی به گلو مانده و خاری در چشم

صبر کردیم و ندادیم عنان در کف خشم

صبر کردیم و کنون موسم پیروزی ماست

شک نکن بر اثر صبر، ظفر روزی ماست

دارد اقرار کنون دشمن دیرین به شکست

مفتضح گشته و خود نیز به این معترف است

رفت آن هیبت پوشالی‌ دشمن بر باد

نرود حیله دجالی‌اش اما از یاد

چون که در معرکه جنگ سرش خورده به سنگ

فکر نیرنگ کند باز و شود رنگ به رنگ

گر ز «تحریم» و ز «تهدید» ندیده‌ست اثر

دارد امید که «تطمیع» دهد باز ثمر

 چیست تحریم؟ همین خام‌فروشی‌هامان

غفلت از گنج نهفته به دل دریامان

اقتصادی که به زنجیر دلار است هنوز

این تجارت که زمین‌گیر دلار است هنوز

 اصل تحریم همین چرخه خودتحریمی‌ست

آن که همت کند و طرح نو اندازد کیست؟

گره کار وطن غیرت ما می‌طلبد

عقل و عشق و جگری چون شهدا می‌طلبد

خندق است آی ببینید که احزاب آمد

از صف ما برود،  هرکه پی خواب آمد

عشق می‌بارد و سرها به تماشا مستند

دل بریدند ز خود تا به خدا پیوستند

عطر عشق است که در شام و یمن پیچیده‌ست

نور یارست به روی شهدا تابیده است

ره چراغان شده، جامانده مبادا باشیم

می‌رود قافله وامانده مبادا باشیم

قدس ای قبله اول! خط پایانی تو

مقصد قافله هند و خراسانی تو!

هر که دارد سر همراهی سر بسم الله

هر که دارد جگر خوف و خطر بسم الله!

 

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها

پیشنهاد ما

دیگر رسانه ها