کد خبر: 665686
تاریخ انتشار :

تبدیل آلمان به کانون اروپایی ضدیت با ایران

سید علی موسوی خلخالی در یادداشتی می نویسد: آنچه مشاهده می شود رقابت فرانسه و آلمان در ضدیت با جمهوری اسلامی در روزهای اخیر است. شاهد این ادعا هم تجمع مخالفان جمهوری اسلامی در برلین است. مقامات آلمانی – از آنالنا بائربوک، وزیر امور خارجه گرفته تا اولاف شولتس، صدراعظم – نیز از هر فرصتی استفاده می کنند تا تندترین مواضع را علیه جمهوری اسلامی ایران اتحاذ کنند. چرا آلمان به کانون مخالفت با جمهوری اسلامی در قاره اروپا تبدیل شده است. در حالی که مشابه چنین سیاستی را در دیگر کشورهای اروپایی حتی در فرانسه نیز نمی بینیم؟!

تبدیل آلمان به کانون اروپایی ضدیت با ایران
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

طی دو ماه گذشته افکار عمومی و رسانه های غربی در روندی تصاعدی، بسیار ضد ایرانی شده اند. با آغاز اعتراضات بر سر مرگ مهسا امینی، افکار عمومی غرب به شدت علیه ایران تحریک شده است و می بینیم که فضای رسانه ها و شبکه های اجتماعی تحت کنترل غربی ها، روز به روز بیشتر ضد ایرانی می شوند. 

کانون فضای ضد ایرانی را در سه کشور کانادا، فرانسه و آلمان می بینیم. البته ایالات متحده هم هست که به دلیل خصومت بیش از چهل ساله موجود میان ایران و امریکا وجود چنین فضایی در امریکا علیه ایران چیز تازه ای نیست، در حالی که در وهله های اخیر، می بینیم فضای ضد ایرانی در اروپا و کانادا نیز در حال تشدید شدن است.

در این میان فضای ضد ایرانی در کانادا نیز تازگی ندارد. کانادا بیش از 10 سال است روابط خود را با ایران قطع کرده و حتی در زمانی که برجام امضا شد و کشورهای غربی به سمت بهبود روابط با ایران حرکت می کردند نیز از هر گونه نرمش در مواضع خود علیه ایران خودداری می کرد. طوری که در بسیاری از مواقع احساس می شد کانادا تلاش دارد زمانی که رویکرد امریکا در قبال ایران ملایم می شود – مثلا در دوره اوباما و امضا شدن برجام – خود جای امریکا را در میان کشورهای غربی علیه ایران بگیرد. با وجود اینکه تهران از روی حسن نیت و با توجه به جمعیت بالای ایرانی های ساکن در کانادا، بارها تلاش کرد روابط خود را با این کشور بهبود ببخشد، اما کانادایی ها به هیچ وجه پاسخ مثبتی به حسن نیت ایران نشان ندادند. این در حالی است که به نظر می رسد لابی صهیونیست ها در کانادا در کنار امریکا بیش از هر جای دیگری علیه ایران جواب گرفته اند و در شعله ور کردن تنش میان دو کشور بیش از پیش موفق شده اند و هر وقت بیشتر به آن دمیده اند، طرف کانادایی از آن استقبال کرده است. سقوط هواپیمای اوکراینی، اوج دوری ایران و کانادا از یکدیگر بوده است که تا حالا نیز ادامه دارد و پیش بینی هم نمی شود در آینده نزدیک و حتی میان مدت، مادامی که کانادا بر رویکرد فعلی خود اصرار داشته باشد، تحولی در روابط دو کشور به وجود آید. 

اما این فضای ضد ایرانی چند ماهی است به اروپا نیز سرایت کرده. به نظر می رسد بعد از به نتیجه نرسیدن مذاکرات احیای برجام و به نوعی به بن بست رسیدن گفت وگوها، اروپایی ها از ادامه مذاکرات ناامید شده اند و با هم صدایی با امریکایی ها فشار را بر ایران افزایش داده اند. 

آنچه در این میان مشهود است صدای بلندتر آلمانی ها و فرانسوی ها علیه ایران در مقایسه با دیگر کشورهای اروپایی است. این روزها مواضعی که مقامات آلمانی و فرانسوی اتخاذ می کنند حتی از همتایان انگلیسی شان هم تندتر است، و حتی می توان گفت لحن آلمانی ها حتی از فرانسوی ها هم تندتر است. البته در اینجا نکته ای وجود دارد که سبب شده است در این کارزار صدای انگلیسی ها نسبت به دیگر اروپایی ها کمتر شنیده شود، و آن دل مشغولی های داخلی انگلیسی هاست که سبب شده بیشتر به فکر مسائل داخلی خود باشند و الا مواضع ضد ایرانی تند لیز تراس که رئیس دولت مستعجل بود را نمی توان نادیده گرفت. در هر حال، آنچه مشاهده می شود رقابت فرانسه و آلمان در ضدیت با جمهوری اسلامی در روزهای اخیر است. شاهد این ادعا هم تجمع مخالفان جمهوری اسلامی در برلین است که به کمپینی برای تجزبه طلبان نیز تبدیل شد و در اتفاقی کم سابقه برافراشته شدن پرچم های گروه های تجزیه طلب را شاهد بودیم. مقامات آلمانی – از آنالنا بائربوک، وزیر امور خارجه گرفته تا اولاف شولتس، صدراعظم – نیز از هر فرصتی استفاده می کنند تا تندترین مواضع را علیه جمهوری اسلامی ایران اتحاذ کنند. 

در اینجا پرسشی که مطرح می شود این است که چرا آلمان به کانون مخالفت با جمهوری اسلامی در قاره اروپا تبدیل شده است. در حالی که مشابه چنین سیاستی را در دیگر کشورهای اروپایی حتی در فرانسه نیز نمی بینیم؟! آیا شاهد دور تازه ای از پلیس خوب و بد در رابطه با ایران در میان غربی ها هستیم؟! 

بعد از روی کار آمدن دولت اولاف شولتس که با ائتلاف با حزب سبزها تشکیل شده است، رویکردی سوسیالیستی با تاکید بیش از پیش بر شعارهای حقوق بشری که شعار و تکیه گاه این دو حزب است، مواجهیم. به ویژه حزب سبزها که در بسیاری موارد در زمینه های حقوق بشر زیاده روی هایی داشته است. برای همین می بینیم که بعد از حادثه مرگ مهسا امینی، دولت شولتس، به ویژه وزیر امور خارجه او، فورا موضع گرفت و قبل از آنکه ابعاد این حادثه مشخص شود و صرفا با توجه به اعتراض های خیابانی در موضع ضدیت با جمهوری اسلامی ایران رفت. 

از سوی دیگر، اگر تخاصم غرب با ایران را هماهنگ شده تصور کنیم و آن را ماحصل هماهنگی ایالات متحده با متحدان اروپایی اش، به ویژه بعد از نزدیکی بیش از پیش ایران و روسیه بدانیم، می توانیم بگوییم ضربه غرب به ایران از دریچه آلمان یکی از اهداف این رویکرد است. آلمان در راس کشورهای اروپایی طرف تعامل با ایران است و حتی در اوج تنش های سیاسی ایران و امریکا در دوران دونالد ترامپ، تلاش کرد مراودات تجاری خود را با ایران حفظ کند. شرکت زیمنس که یکی از شرکت های مادر در آلمان به حساب می آید از شرکای تجاری مهم شرکت های ایرانی محسوب می شود و همچنان پروژه های مهمی در ایران دارد. حتی تا مدت ها بعد از خروج ترامپ از برجام، تا مدت ها آلمان همچنان شریک اول تجاری ایران در میان کشورهای اروپایی بود و در برهه هایی سطح تجارت دو کشور از یک میلیارد دلار هم فراتر می رفت. بنابراین، می توان دریافت که حمله غرب به ایران در نوعی هماهنگی با یکدیگر، چرا باید از دریچه آلمان صورت بگیرد؛ به ویژه که آلمان از بهره مندی از توانایی های ایران برای تامین انرژی مورد نیاز خود نیز ناامید شده است.

آنچه شاهدیم، روند رو به تصاعد رویارویی ایران و غرب است، این که این روند تا کجا ادامه یابد مشخص نیست. برخی از تحلیلگران و ناظران بر این باورند که این تصاعد رویارویی با این هدف صورت می گیرد که غرب ایران را تحت فشار شدید بگذارد و آن را وادار کند که تن به مذاکره و توافق بدهد، توافقی که از فوریه تا کنون برای آن انتظار کشیده و هنوز حاصل نشده است. طرفداران این تحلیل می گویند که بعد از انتخابات کنگره امریکا که روز سه شنبه 8 نوامبر برگزار می شود، و بعد از برگزاری انتخابات اسرائیل، ایران و غرب وارد فاز مذاکره می شوند. اما آنچه واقعیت های میدانی می گوید خلاف این نظریه است، چرا که در اسرائیل تندروترین دولت تاریخ صهیونیست به ریاست بنیامین نتانیاهو به قدرت رسیده که ضدیتش با ایران به حالتی از هیستریک روانی تبدیل شده است. در امریکا نیز وضعیت دموکرات ها به قدری بغرنج است که پیش بینی نمی شود در کنگره بتوانند اکثریت را به دست آورند، وانگهی حتی اگر آنها اکثریت را هم به دست آورند – که البته بسیار بعید است – فضا به قدری علیه ایران تند شده و لابی صهیونیستی به قدری بر دو حزب تاثیر گذاشته که قدرت دولت امریکا برای رسیدن به توافق به ایران بسیار کاهش یافته است؛ تا آنجا که اعضای دولت امریکا از در اولویت نبودن گفت وگوها با ایران برای احیای برجام و تمرکز بر فشار بر ایران با هدف حمایت از ناآرامی های داخلی کشورمان تاکید دارند. در این صورت نمی توان پیش بینی کرد در افق دیگر فرصتی برای از سرگیری مذاکرات ایران و غرب برای احیای برجام و رفع تحریم ها وجود داشته باشد.

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها

پیشنهاد ما

دیگر رسانه ها