کد خبر: 665898
تاریخ انتشار :

پدر اصلاحات چگونه چین را ابرقدرت کرد؟ / دنگیسم، سیاستی که شاید دیگر جواب ندهد

با هدایت دنگ شیائوپینگ اقتصاد چین در دهه ۸۰ و ۹۰ دچار تحول شد. در دوره ریاست جمهوری جیانگ زمین سرکوب سیاسی و رشد اقتصادی پیگیری شد و همین سیاست در دوره ریاست جمهوری هو جینتائو و شی جین پینگ به اوج خود رسید.

پدر اصلاحات چگونه چین را ابرقدرت کرد؟ / دنگیسم، سیاستی که شاید دیگر جواب ندهد
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

خبر فوری نوشت : توسعه نامتوازن از آن مفاهیمی است که می تواند بسیاری از پدیدارهای تاریخی و اجتماعی را توضیح دهد. یرواند آبراهامیان این مفهوم را کلیدی ترین عبارت در انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران می داند. این مورخ معتقد است رشد اقتصادی دهه ۴۰ و ۵۰ و همزمان، بسته شدن درهای آزادی سیاسی در ایران باعث سقوط پهلوی شدند.

بسیاری معتقدند در هر جای دنیا هم اگر این سیاست پیش گرفته شود، یک فاجعه رخ می دهد، کما اینکه در بسیاری از کشورها رخ داده است، اما یک استثنا وجود دارد که این نظریه را نقض می کند؛ چین. جمهوری خلق چین نمود واقعی توسعه نامتوازن است. برای درک این موضوع باید یک مرور تاریخی کوتاه بر تاریخ چین کمونیستی داشته باشیم.

سیاست دنگیسم چگونه چین را متحول کرد؟

سالهای نخست قدرت گیری کمونیست ها در چین و زعامت مائو تسه تونگ در این کشور مانند وضعیت بیشتر کشورهای کمونیستی آکنده از بلا، بدبختی، فقر، بیماری، سرکوب و خشونت بود. حزب کمونیست از دو جبهه تندروها و اعتدال‌گرا تشکیل شده بود. مائو به تندروها گرایش داشت و تلاش می کرد از طریق طرح های عجیب و غریب آنها چین را نجات دهد. مهمترین طرح او برای نجات اقتصادی چین طرح "یک گام به جلو" بود که باعث نابودی اقتصاد چین و مرگ چند ده میلیون انسان شد. این طرح اقتصادی فاجعه بار باعث افزایش انتقادات از مائو شد. با این حال، او شروع به سرکوب مخالفان کرد و طی یک طرح انقلابی و مهم با عنوان "انقلاب فرهنگی چین" و با کمک گرفتن از شبه نظامیان غالبا دانشجو و جوان کمونیست شروع به سرکوب مخالفان اعتدال‌گرایی چون دنگ شیائوپینگ و لیو شائوچی و تبعید و قتل بسیاری از نخبگان، دانشگاهیان، تجار و افراد شاخص سیاسی و فرهنگی کرد. با آغاز انقلاب فرهنگی در چین در دهه ۵۰، گروه4 که از چهار تندرو تشکیل شده بود و یکی از آنها جیانگ چینگ، همسر سوم مائو بود، همه کاره چین شد.

با این حال، عمر انقلاب فرهنگی به پایان رسیده بود. چین در آستانه انفجار بود و اقتصاد و سیاستش با بحران مواجه بودند. در همین ایام و در دهه ۷۰ مائو درگذشت. با مرگ رهبر چین، ناگهان اوضاع تغییر کرد. بین جناح تندرو به رهبری هوآ گوئوفنگ و جیانگ چینگ و جناح اعتدال گرا به رهبری دنگ شیائوپینگ اختلاف و درگیری پیش آمد. در این درگیری ها جناح معتدل پیروز شد و گروه چهار و جیانگ چینگ به زندان افتادند.

با آغاز رهبری دنگ شیائوپینگ، اقتصاد چین یک چرخش ۱۸۰ درجه ای را تجربه کرد. دنگ شیائوپینگ معتقد بود با تداوم سیاست های اقتصادی مائو، چین از بین می رود. او تاکید داشت چین باید در سیاست از مائو پیروی کند و تا جای ممکن آزادی ها را سرکوب کرده و حزب کمونیست را به قدرت برساند اما در اقتصاد باید شروع به ارتباط با دنیا کرده و درهای اقتصاد چین را به روی دنیا باز کند.

با هدایت دنگ شیائوپینگ اقتصاد چین در دهه ۸۰ و ۹۰ دچار تحول شد. در دوره ریاست جمهوری جیانگ زمین سرکوب سیاسی و رشد اقتصادی پیگیری شد و همین سیاست در دوره ریاست جمهوری هو جینتائو و شی جین پینگ به اوج خود رسید.

توسعه نامتوازن چین را نجات می دهد یا از بین می برد؟

بسیاری معتقدند چین یک نمونه موفق از توسعه نامتوازن است. این کشور توانست در طول چند دهه هم فضای سیاسی را ببندد و مثلا تظاهرات دانشجویان در میدان تیان آن من را سرکوب کند و هم با توسعه وسیع اقتصادی و راه اندازی ابرشرکت ها به یکی از بزرگترین اقتصادهای جهان تبدیل شود‌.

برخی تحلیلگران هم معتقدند وضعیت اقتصادی چین هر روز در حال بهتر شدن است و این کشور می تواند در چند سال آینده جای آمریکا را هم بگیرد.

با این حال، برخی گزارش ها حاکی از این است که اگرچه چین فعلا در وضعیت خوبی به سر می برد اما این حالت دائمی نیست و از چندی دیگر، شاخص های توسعه اقتصادی چین رو به افول می رود.

دارون عجم‌اغلو، نظریه‌پرداز حوزه اقتصادسیاسی، در یکی از مقالاتش اخیرش نشان می دهد که چین در برخی شاخص های اقتصادی افول کرده و به اصطلاح، اقتصادش از سر در حال پوسیدن است. عجم اغلو در تحلیلش به نوعی به همان مساله عدم توازن توسعه اشاره دارد. نسل جدید و طبقه‌ متوسط چین که تا حدی به رفاه رسیده از دولت اقتدارگرای چین آزادی می خواهد اما دولت شی جین پینگ حاضر نیست این آزادی را به او بدهد و سعی دارد از طریق هوش مصنوعی و جهش در زمینه تکنولوژی های جدید، نسل جوان را کنترل کند. این تعارض اگر هم منجر به انقلاب نشود، قطعا به افول اقتصادی می انجامد.

اما علت این افول اقتصادی چیست؟ در تحلیل عجم اغلو به این مساله پرداخته نمی شود اما می توان بر اساس منطق اقتصادی توسعه این مساله را توضیح داد. آنچه بنیاد اقتصاد نوین را می سازد بازی با میل است. یک فروشنده، تولید کننده، توزیع کننده یا بازاریاب زمانی می تواند کالای خود را بیشتر بفروشد که یا کالایی مطابق با نیاز مردم تولید کند یا احساس نیاز یا میلی در وجود خریدار ایجاد کند. لازمه هر دو اینها خلاقیت است. تولید کننده یا توزیع کننده باید با خیال راحت شروع به خیال پردازی کرده و کالایی را که بهتر از کالاهای دیگر است تولید، طراحی یا تبلیغ کند. مشخص است که تولید کننده یا طراح زمانی می تواند خیال‌پردازی قوی باشد که فضایی آزاد بر جامعه ای که در آن زندگی می کند حاکم باشد. در یک جامعه بسته اولین چیزی که کشته می شود، خلاقیت و خیال پردازی است. شاید به همین دلیل باشد که شهرهای کشورهای دیکتاتوری یا کمونیستی اینقدر زشت، یک رنگ، یک دست و غیر خلاقانه است.

چین با این تناقض روبه‌رو است. اقتصاد چین تا کنون از خلاقیت دولت و حمایت آن تغذیه کرده است اما با افزایش کشورهای رقابت کننده و گذشت زمان سوخت دولت تمام می شود. در نهایت، این تاجر، بازاریاب، تولید کننده و فروشنده است که باید کالا را عرضه کند. دولت نمی تواند تا ابد بخش خلاقیت اقتصادی را بر عهده گرفته و به افراد به چشم ابزار نگاه کند. لازمه این اقدام، باز شدن درهای سیاسی و لغو سیاست توسعه نامتوازن است. این بلایی است که ممکن است بر سر اقتصاد چین بیاید و دیر یا زود آن را با مشکل مواجه کند.

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها

پیشنهاد ما

دیگر رسانه ها