مرگ برجام و ورود ایران به دنیایی جدید/ خروج از فضای تعلیق و مواجهه با دیوار واقعیت
نابودی برجام به معنی خروج از فضای چند دهه ای تعلیق است. این امر می تواند کشور را با مشکلاتی مواجه کند اما اگر چشم انداز مشخصی طراحی شود، قطعا این مشکلات موقتی خواهند بود.
خبر فوری نوشت: هفته گذشته سیاستمداران ارشد آمریکایی اعلام کردند که برجام به خط پایان رسیده است. در همین رابطه، آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا، طی تماسی تلفنی با اِلی کوهن، وزیر خارجه جدید اسرائیل، توافق هستهای با جمهوری اسلامی ایران را غیر قابل احیا دانست و بر افزایش فشارها علیه ایران تاکید کرد.
اشاره بلینکن به عدم احیای برجام در حالی مطرح شد که چندی پیش جو بایدن رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد که برجام مرده است. ند پرایس سخنگوی وزارت خارجه این کشور نیز در چند موضع اعلام کرد که احیای توافق هسته ای در دستور کار واشنگتن قرار ندارد.
به نظر می رسد حالا رسانه های ایرانی نیز باور کرده اند که دیگر برجامی در کار نیست. یک خبرگزاری در تحلیلی با این تیتر که "برجام مُرد یا به قتل رسید؟/ قاتل کیست؟" به علل و نتایج سیاست خارجی ایران بدون توافق هسته ای پرداخت. برخی رسانه های دیگر نیز به طرق مختلف به این موضوع پرداخته و آن را واکاوی نمودند.
اگرچه هنوز برخی افراد در داخل ایران و آمریکا وجود دارند که تلاش می کنند نخ نازک دیپلماسی را سالم نگه دارند اما به نظر می رسد این نخ پاره شده و حداقل در شرایط فعلی راهی برای احیاء آن وجود ندارد.
آنچه در شرایط فعلی مهم است نه بررسی علل نابودی برجام بلکه راه حل های پیش روی ایران برای ورود به عصر بدون برجام است. ایران در دوران نابودی برجام باید چه سیاستی را پیش بگیرد؟ این پرسشی است که باید به آن پاسخ داد.
سیاست تعلیق؛ راهکار چند دهه ای ایران
سیاست ایران در دو دهه اخیر سیاست "تعلیق" بوده است. از زمان شکل گیری پرونده هسته ای ایران و روند مذاکرات تا کنون، جز در یک مقطع کوتاه، دستگاه دیپلماسی ایران همواره با سیاست تعلیق و اتکا به آینده رو به رو بوده است. مقصود از "تعلیق" این است که هم سیاست، هم اقتصاد و هم فرهنگ و اجتماع منتظر به ثمر رسیدن توافق هسته ای بوده و از پیگیری وظایف و اهداف بلند مدت خود خودداری کنند.
سیاست و اقتصاد تعلیقی می تواند آسیب زا باشد. شخصی که در زندگی خود دچار تعلیق است، نوعی "خوف و رجاء" نسبت به آینده دارد. این شخص همیشه منتظر است تا ببیند در آینده چه اتفاقی می افتد. همه تصمیمات این فرد هم بر اساس همین انتظار گرفته می شود. اگر دوستی از این شخص بخواهد به سفر بیاید قبول نمی کند چرا که منتظر است اتفاقی که مد نظرش است بیفتد و سپس کارهای دیگرش را پی بگیرد. این فرد کارها و فعالیت های بلندمدتش را پیگیری نمی کند و همه را زمین می گذارد تا اتفاقی که منتظرش است رخ دهد. در زندگی فرد منتظر همه اقدامات کوتاه مدت هستند و همه چیز موقتی است.
اقتصاد و سیاست دچار تعلیق نیز دقیقا رویه فرد منتظر را پیگیری می کند. تعلیق مانع از اقدامات بلندمدت، تاثیرگذار و اساسی می شود. کشورِ دچار تعلیق فقط سیاست های کوتاه مدت، حیاتی و زودگذر را دنبال می کند و فعالیت های بنیادی و پایه ای و توسعه محور را کنار می گذارد تا بعد از رفع تعلیق انجام دهد. در این جامعه، توسعه، پیشرفت و جهش ممکن نیست چرا که همه این دستاوردها مستلزم برنامه ریزی طولانی و اقدامات بلندمدت هستند و تعلیق مانع از اقدام بلندمدت می شود
نابودی برجام و تخریب اجباری سیاست تعلیق
با نابودی برجام، حالا سیاست، اقتصاد و جامعه باید از فضای تاریک ابهام و تعلیق خارج شود. نگاه به آینده، تعطیلی فعالیت های اقتصادی، دیپلماتیک و تغییرات اجتماعی و پیگیری اهداف کوتاه مدت باید جای خود را به تصمیم گیری قطعی، برنامه ریزی، اهداف بلند مدت و سیاست های عملی و مشخص بدهد. مشخص است که ویرانی دیوار امیدِ کذایی به آینده و ورود به دنیای واقعیت می تواند کشور را با مشکلاتی رو به رو کند. ممکن است بازار ملتهب شود، نرخ ارز بیش از پیش بالا رود، گروهی از سیاستمداران تندرو شروع به نابودی پل های دیپلماسی کنند و حتی تغییرات اجتماعی خشن و سریعی در جامعه رخ دهد. اما همه این تغییرات در صورت اخذ تصمیمی صحیح و مشخص کردن سیاست و چشم انداز آینده، آرام رخ داده و به بحران بدل نمی شوند.
سیاست کشور از ابتدای انقلاب تا کنون " نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" بوده است. واژه "نه" باعث ورود کشور به فضای سلب و انکار شد. ایران انقلابی با غرب دشمنی داشت اما تمایلی هم نداشت که با شرق دوستی کند. از طرف دیگر، افزایش فشارهای غرب باعث نزدیکی ایران در سالهای اخیر به کشورهای شرقی شد اما این نزدیکی هرگز شکل مشخصی به خود نگرفت و به ائتلاف بدل نگردید. شاید به همین دلیل باشد که ایران در حال حاضر نه با چین روابط دوجانبه و سازنده ای دارد و نه با روسیه. نزدیکی ایران به کشورهای شرقی صرفا واکنشی طبیعی بود که فردی هنگام مواجهه با یک حمله به آن دست می زند. این تصمیم از سر عقلانیت نبود و چشم انداز سیاسی پشت آن قرار نداشت. به همین علت به رابطه ای دو جانبه، سازنده و سودمند بدل نشد.
شعار قدیمی جمهوری اسلامی و همراهی آن با اتفاقات مربوط به پرونده هسته ای باعث شکل گیری فضای تعلیق در ایران گردید. ایران نه سیاست موازنه منفی را پیش گرفت و به شرق و غرب "نه" گفت و نه سیاست موازنه مثبت را اجرا کرد و سعی نمود میان غرب و شرق تعادل ایجاد کند. در عین حال، ایران نه متحد غربی ها و نه موتلف شرقی ها گردید و در عین حال، نتوانست در سیاست، فرهنگ و به خصوص اقتصاد به "وضعیت گلخانه ای" دست یافته و کشوری ایزوله مانند کره شمالی شود. بنابراین، می توان گفت ایران در تمام جهات به "نه" رسید و همین امر زمینه را برای پرورش فضای "تعلیق" آماده کرد.
سری که در برف فرو می رود
آنچه در حال حاضر ضروری است خروج از فضای تعلیق و به اصطلاح "سیاست سلبی" است. جمهوری اسلامی به عنوان حاکمیت فعلی ایران باید چشم انداز آینده را مشخص کند. نابودی برجام ایران را خواه ناخواه وارد معادلات جدیدی خواهد کرد.
سیاست "میخ و نعل" مانع از تقابل کشورهای غربی، تحریم های بین المللی، فشار روسیه بر ایران برای ورود به جنگ اوکراین و تلاش چین برای نفوذ اقتصادی نمی شود. تداوم سیاست تعلیق به معنی فرو بردن سر در برف است. این سیاست همانند ندیدنی است که مانع از وقوع اتفاقات خارجی و داخلی نمی شود. باید هرچه سریعتر تصمیم گرفت و پای آن تصمیم ایستاد.
دیدگاه تان را بنویسید