تندروهای مذهبی چگونه آموزش زبان خارجی را کفر میپنداشتند؟
در دورهای در ایران روحانیون مخالف سرسخت آموزش زبان خارجی بودند و آن را حرام میدانستند. استدلال آنها این بود که هر چه از غرب میآید، کفر است و نباید به آن تن داد.
رویداد۲۴ نوشت: شاید امروز عجیب به نظر برسد، اما زمانی نه چندان دور، آموزش زبانهای خارجی در ایران و عراق امری مذموم و حتی حرام محسوب میشد. از زمانی که حکومت صفویه در ایران مسلط شدند، نوعی عدم رواداری نسبت به گروههای قومی و ملل دیگر بهوجود آمد که این عدم رواداری با توجه به درگیری امپراطوری عثمانی و شاهان صفوی -که اساسا درگیری فرقهای و مذهبی بود- تشدید شد.
از آن تاریخ اروپاییها در نگاه بسیاری از بزرگان مذهبی ایران در زمره کفار به حساب میآمدند و نمودهای مختلف تمدن اروپایی در صدر مخالفت علما قرار داشت. برای مثال در جنگ میان دولت صفوی و امپراتوری عثمانی، ایرانیان بر خلاف عثمانیها از توپ و تفنگ در جنگ استفاده نمیکردند چرا که نسبت به جنگافزارهای کفار بدبین بودند. همین مساله تاثیری چشمگیر در شکست صفویه در چالدران داشت و دولت عثمانی بهواسطه این برتری بر دشمن خود چیره شد. اما ضرورتهای عینی نهایتا مقاومت ایرانیان علیه مدرنیته را درهم شکستند و با تحقیر ایران توسط دولتهای روس و انگلیس، و عقبماندگی فزاینده کشور در زمینههای مختلف اقتصادی، تکنولوژیک و فرهنگی، لزوم توجه به جهان غرب خود را به ایرانیان تحمیل کرد.
نخستین دولتمردی که به لزوم فراگیری علوم و فرهنگ غربی پی برد، عباس میرزا بود. عباس میرزا پس از جنگهای ایران و روس و شکستهای پیاپی ایران متوجه شد غرب دیگر قابل رقابت نیست و اتفاقی در غرب افتاده که ایرانیان از آن بهکلی بیخبرند.
از اینرو به دستور عباس میرزا تعدادی از اشراف و نزدیکان دربار برای تحصیل به اروپا رفتند که این روند تا زمان اصلاحات امیرکبیر فزاینده بود. نتیجه این سفرها باسواد شدن تعدادی از رجال اشرافزاده بود که اغلب دل در گرو ترقی کشور داشتند و مدام ایران را با اروپا قیاس کرده و در پی راهی برای جبران عقبماندگیها میگشتند. آنها اغلب زبان فرانسه آموخته بودند و تعداد محدودی از اشراف نیز به بریتانیا سفر کردند و زبان انگلیسی آموختند.
به گزارش رویداد۲۴ توصیف ترقیات اروپایی توسط اشراف قاجار باعث توجه روزافزون درباریان به فرهنگ اروپایی شد. بهویژه سفرنامهها در این میان نقش پررنگی داشتند. برای مثال میرزاصالح شیرازی که از تاریخ زندگی و مرگ او اطلاعات چندانی در دست نیست، از افرادی بود که به دستور عباس میرزا برای گشایش باب ترقی برای ایرانیان و پاسخ به پرسشهای خود به اروپا فرستاده شد.
میرزا در سال ۱۸۱۵ با چهار نفر دیگر به انگلستان رفت و پس از چهار سال بازگشت و سفرنامهای نوشت و به شرح ترقیات اروپا پرداخت. این روند به جایی رسید که امیر کبیر دستور تاسیس دارالترجمه ناصری را صادر کرد و دستور داد جراید و روزنامههای اروپایی توسط این دارالترجمه ترجمه شوند.
مسئولیت این دارالترجمه به محمدحسن خان صنیعالدوله (اعتمادالسلطنه) سپرده شد و با تلاشهای مستمر اعتمادالسلطنه بود که دارالترجمه ناصری قدرت گرفت و تأثیرات بزرگی در تاریخ ایران گذاشت.
اعتمادالسلطنه یکی از مترجمان دائمی ناصرالدینشاه بود که به زبان فرانسه بسیار تسلط داشت و همیشه او را در سفرهای اروپایی همراهی میکرد. پس از تأسیس دارالترجمه، اعتمادالسلطنه با استفاده از ظرفیت وزارت خارجه و دیگر نهادها و ارگانها مترجمهایی در زبانهای دیگر را جذب کرد تا دارالترجمه کار خود را شروع کند.
مدارس دوران مشروطه
دارالترجمه ناصری علاوه بر خرید کتابهای خارجی، دورههای آموزشی برای آموزش زبانهای فرانسوی، انگلیسی و ترکی نیز برگزار میکرد. البته قابل توجه است که بودجه دارالترجمه صد تومان بود که این مبلغ برابر با بودجه تنها یکی از روزنامههای عثمانی بود.
از این زمان به بعد که فرهنگ اروپایی رسما وارد دولت و دربار ایران شد، نفرت از فرهنگ غربی در میان علمای سنتی افزایش یافت چرا که آنها دیگر علاوه بر «تشبه به کفار» دانستن فرهنگ غربی، آن را مختص درباریان و شاهان میدانستند.
یکی از جدیترین مخالفان آموزش زبانهای خارجی در میان شیعیان آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی بود. وی بعد از درگذشت آیتالله نائینی، مرجعیت عامه شیعه را بر عهده داشت و بانفوذترین مرجع تقلید شیعیان به حساب میآمد. همچنین کتابی تحت عنوان «وسیلهالنجات» نوشته بود که بعدها توسط آیتالله خمینی شرح و تفسیری به آن نوشته شد و نتیجه آن کتاب «تحریر الوسیله» بود.
«سیدابوالحسن اصفهانی» مخالف یادگیری زبانهای اروپایی بود و آن را تشبه به کفار میدانست. حتی زمانی که شاگردان خود ایشان در خواست کردند اجازه دهد تعدادی از طلاب برای تبلیغ دین اسلام در بلاد کفر زبانهای فرنگی را فرابگیرند و علوم جدید بیاموزند، با مخالفت جدی وی مواجه شدند. این مخالفت فقط مربوط به تحصیل زبانهای خارجی نبود بلکه تمام مسائل و علوم جدید را نیز شامل میشد.
«سیدحسن تهامی» که از شاگردان معروف میرزای شیرازی و همدوره سیدابوالحسن اصفهانی بود در خاطرات خود نقل میکند که به همراه یازده نفر از علمای معروف نزد سیدابوالحسن اصفهانی رفته و از ایشان درخواست کرده ترتیبی بدهند که طلبههای حوزه علمیه از مسائل جدید دنیا مطلع شوند و احیانا زبان خارجی بخوانند.
آیتالله تهامی ادامه ماجرا را چنین توصیف میکند: «ایشان نخست موافقت کرده بودند، اما بعد پشیمان شدند. آن وقتهایی بود که تازه این افکار اروپاییها راه افتاده بود و به همه جا میآمد. سید ابوالحسن وارد جمع ما شد. ما بلند شدیم و احترام کردیم؛ گفت نه، من داخل نمیآیم؛ خواستم همین قدر بدانید که این وجوهی که من میدهم، ملک شخصی من است؛ برای اینکه من قبلا قرض میکنم و شهریه را میدهم؛ بعد که وجوهات میآید، قرضم را ادا میکنم؛ بنابراین آن وقتی که این شهریه داده میشود، ملک شخصی من است که داده میشود و من راضی نیستم که جز فقه و اصول، طلبه به کار دیگری اشتغال داشته باشد و بخواهد شهریه بگیرد. این را گفت و در را بست و رفت. حالا در این فاصلهی یک هفته، ده روز چه کسی خدمت ایشان رفته بود و چه گفته بود، آدم نمیداند.»
اما مقاومت در برابر مدرنیته توسط روحانیون چندان دوامی نداشت. با وقوع انقلاب مشروطه و مدرن شدن ایران و اروپایی شدن فزاینده کشور، علما نیز دست به تحول روشهای قدیمی خود زدند و در کشورهای اروپایی مراکز تبلیغ دایر کردند.
همچنین ظهور مارکسیسم در فضای روشنفکری ایران باعث شد روحانیون شیعه برای حفظ دین خود به مسائل کلامی جدیدی روی بیاورند. برای مثال علوم عقلی مانند منطق و فلسفه که تا آن زمان در حوزهها تحریم شده بود و مراجع نهیاش میکردند دوباره احیا شد و علامه طباطبایی از سوی آیت الله بروجردی اجازه تدریس فلسفه پیدا کرد.
اما این اقبال از علوم غربی در حوزههای علمیه همواره خصلتی ایدئولوژیک داشته است و آن را مطالعه کردهاند که به «شبهات» پاسخ دهند. همچنین حوزههای علمیه تلاش کردهاند در برابر علوم مدرن، علوم سنتی اسلامی را قرار دهند و ماجرای «ما خودمان بهترش را داشتیم» بهراه انداختهاند. برای مثال هیات و نجوم قرون وسطی که فرض آن بر زمین مرکزی جهان است تا همین چند دهه پیش توسط بسیاری از استادان در قم تدریس میشد و امروز نیز طب اسلامی داعیه برابری با پزشکی مدرن را دارد.
دیدگاه تان را بنویسید