از فرصتسوزی تا نافرجامی برجام/ بررسی اتفاقات دیپلماتیک دوران روحانی و روزگار رئیسی
در حالی که شرایط حکایت از آن دارد که مذاکرات احیای برجام کمی دور از واقعیت جلوه میکند، حسن روحانی، رئیسجمهور سابق ایران، در جلسه ای گفت: من امیدوار بودم که مسئله برجام در اسفند ۹۹ یا فروردین ۱۴۰۰ حل شود تا دولتی که بر سر کار میآید، دچار این مشکل بزرگ نباشد.
عبدالرحمن فتحالهی در روزنامه شرق نوشت: در حالی که شرایط حکایت از آن دارد که مذاکرات احیای برجام دشوار شده است و بازگشت توافق هستهای هم کمی دور از واقعیت جلوه میکند، حسن روحانی، رئیسجمهور سابق ایران، در جلسه دورهای خود با وزیران و معاونان رئیسجمهور دولتهای یازدهم و دوازدهم گفت: «من امیدوار بودم که مسئله برجام در اسفند ۹۹ یا فروردین ۱۴۰۰ حل شود تا دولتی که بر سر کار میآید، دچار این مشکل بزرگ نباشد. برای احیای برجام همهچیز تمام شده و آماده بود. حتی موفق شدیم از طرفهای مذاکره امتیاز خروج سپاه پاسداران از فهرست گروههای تروریستی و لغو تحریم دفتر رهبری و نهادهای مربوط به ایشان را بگیریم. اما متأسفانه این امکان فراهم نشد».
روحانی در ابتدای صحبتهای خود تأکید داشت که «امروز شرایط اقتصادی مردم مناسب نیست و اکثریتی از جامعه، کاهش قدرت خرید خود را لمس میکنند. وقتی تورم بالاتر از ۵۰ درصد است و افزایش حقوق حدود ۲۰ درصد، معلوم است که قدرت خرید مردم پایین میآید و این میزان یارانه هم کفاف زندگی مردم را نمیدهد». در مقابل این مواضع روحانی، سیدابراهیم رئیسی دیروز یکشنبه با بیان اینکه ما رشد و تولید کشور را به مذاکرات سیاسی بند نمیکنیم و نخواهیم کرد، گفت: «ما از موضع عزت همه مذاکرات را دنبال میکنیم و این آمریکاست که پیمانشکنی و میز مذاکره را ترک کرده است».
گفتههای رئیسجمهور فعلی در حالی مطرح میشود که شاهد تشدید مشکلات اقتصادی و معیشتی کشور هستیم. به دلیل اوجگیری همین مشکلات است که در کنار گفتههای رئیسی، مقامات دیپلماتیک دولت سیزدهم بارها از آمادگی برای ازسرگیری مذاکرات و جمعبندیها درخصوص احیای برجام سخن گفتهاند. اما درمجموع از گفتههای روحانی و رئیسی به چه نتیجهای میتوان رسید؟ آیا در دولت دوازدهم با فرصتسوزی به جایی رسیدیم که دولت سیزدهم نمیتواند امیدی به احیای توافق هستهای داشته باشد؟ پاسخ به این سؤال، محور گپ و گفت «شرق» با ابوالقاسم دلفی، سفیر پیشین ایران در صربستان، فرانسه، بلژیک، کلمبیا و شیلی است تا ارزیابی وی را از تفاوتها و به نوعی تبعیضهای دولت سابق و فعلی در حوزه مذاکرات جویا شویم.
«در مذاکرت احیای برجام امتیاز خروج سپاه پاسداران از فهرست گروههای تروریستی و لغو تحریم دفتر رهبری و نهادهای مربوط به ایشان را گرفتیم». این بخشی از سخنان اخیر روحانی از شرایط احیای توافقی است که از منظر برخی محافل تحلیلی دیگر امیدی برای احیای آن وجود ندارد و مشکلات خاص خود را در پی دارد. آیا به باورتان در دولت روحانی فرصتهای احیای برجام را سوزاندیم و کار به جایی رسید که امروز دیگر برجامی برای احیا وجود ندارد؟
سؤال شما دو قسمت داشت. اول اینکه آیا دیگر برجامی برای احیا وجود ندارد؟ بله من هم اعتقاد دارم با دست فرمانی که دولت رئیسی از زمان روی کار آمدنش برای مذاکرات هستهای با سایه سنگین جریانهای خاص داخلی و همچنین دخالتهای روسیه در پیش گرفت، نهایتا برجام به اعتقاد من دیگر قابل احیا نیست. از طرف دیگر با توجه به مواضع تهران و همچنین اتفاقاتی که از سال گذشته شکل گرفته است، اروپا و آمریکا را هم به نتیجه مشابه رساندهاند که برجام ظاهرا تمام شده است. به همین دلیل بسیار بعید میدانم، مذاکرات هستهای از سر گرفته شود و حتی در صورت ازسرگیری مذاکرات هستهای، دستور کار آن احیای توافق سال ۲۰۱۵ باشد. البته این را هم باید گوشزد کنم که یک صورت کلی از برجام وجود دارد؛ چراکه اکنون هیچ کشوری تمایل ندارد بهصورت رسمی مسئولیت شکست گفتگوها و مرگ برجام را بپذیرد. بههرحال تبعات توقف رسمی مذاکرات و مرگ برجام برای همه طرفین بسیار زیاد است.
قسمت دیگر سؤالتان دایر بر این بود که آیا در دولت روحانی فرصتها را سوزاندیم؟ بله در دولت سابق فرصتها برای احیای برجام سوخت و اتفاقا ما در دو مقطع که آخرین مقطع آن مردادماه ۱۴۰۱ و قبل از آغاز حوادث داخلی بود، میتوانستیم احیای برجام را با بسته پیشنهادی جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا عملیاتی کنیم که بازهم با تصورات داخلی و توسل به گزاره «پاییز و زمستان سخت اروپا» در سایه جنگ اوکراین، فرصت برای احیای برجام هم از بین رفت. بعد از آن رفتهرفته مسائل داخلی، منطقهای و بینالمللی به سمتی پیش رفت که ایران در یک فشار و تحریمهای بیسابقه قرار گرفت که تا به اکنون هم ادامه دارد. اتفاقا مجموعه این شرایط سخت در ششماهه دوم ۱۴۰۱، تهران را به جایی رساند که در سایه ناامیدی از اقدام اروپا و آمریکا در اسفندماه سال گذشته به سمت ارتقای مناسبات منطقهای خود گام بردارد تا یک فضای مناسب دیپلماتیک پیدا کند. از همین رو بهواسطه چین و امضای توافق سهجانبه پکن، ازسرگیری مناسبات با عربستان بهعنوان سناریوی جایگزین یا سناریوی آلترناتیو احیای برجام قرار گرفت که...
همینجا توقف کنیم. به احیای روابط ایران و عربستان و سناریوی در مقام گزینه آلترناتیو احیای برجام خواهیم پرداخت، اما رئیسی دیروز یکشنبه در افتتاحیه پنجمین نمایشگاه توانمندیهای صادراتی جمهوری اسلامی ایران عنوان داشت که کار اقتصادی و تجاری را به مذاکرات برجام گره نزدهایم و این آمریکا بود که پیمانشکنی کرد؛ ارزیابی شما درخصوص سخنان رئیسی چیست، چون به نظر میرسد که این سخنان پاسخ او به گفتههای روحانی باشد؟
این سخنان، سخنان تازهای نیست. رئیسی چه قبل از انتخابات ریاستجمهوری و چه بعد از پیروزی تا به اکنون بهصورت مکرر عنوان داشته است کار اقتصادی را به مذاکرات گره نمیزنیم؛ مهم نیست گره بخورد یا نخورد، مسئله اینجاست که چه بخواهیم و چه نخواهیم سایه مذاکرات هستهای، تحریم، فشار و... بر روی اقتصاد ایران سنگینی میکند و ما امروز شاهد یک وضعیت نامناسب اقتصادی و معیشتی هستیم که بار آن بر دوش مردم است نه مسئولان. حتی برخی از اقتصاددانان طی چند روز گذشته از ابرتورم در اقتصاد ایران و نزدیکشدن ما به وضعیت ونزوئلا سخن میگویند.
طبیعی است که بعد از چند سال تورم دورقمی و نزدیک ۵۰ درصد، هرلحظه امکان دارد که تورم به نقطهای برسد که سهرقمی شود. این نتیجه چیست؟! برخی از این حرفها است که پشتوانه ارزیابی دقیق و تحلیل علمی ندارد؛ برخی مسئولین اجرائی چه در دوره روحانی و چه در زمان روی کار آمدن دولت رئیسی بارها عنوان کردهاند که مذاکرات را به معیشت مردم گره نمیزنیم، بسیار خوب گره نزنید. اما باید بگویید که برای اقتصاد و معیشت چه نسخه جایگزینی دارید؟! بههرحال درست یا غلط دولت روحانی بر اساس ارزیابی خود این تصور را داشت که میتوان از طریق سیاست خارجی، مذاکره، دیپلماسی و گفتگو با غرب وضعیت را بهبود بخشید و تا لحظه آخر هم روی این گفته خود باقی ماند.
آقایان این تئوری را قبول ندارند، خوب اگر قبول ندارند باید، تأکید دارم باید بگویند چه نسخه جایگزینی دارند؟ تازه مطرحکردن تئوری و نسخه جایگزین این مسئولین هم دردی از کشور دوا نمیکند؛ چراکه باید در مقام عمل، این جریان که دولت، مجلس و بسیاری نهادهای اجرائی را در اختیار دارد فکری به حال اقتصاد و معیشت بکند. بعد از نزدیک به دو سال از یکدستسازی قدرت هیچ اتفاق خوب و مثبتی برای اقتصاد کشور نیفتاده که هیچ، حتی وضعیت بدتر و بغرنجتر شده است. این نشان میدهد که این جریان فقط شعاردادن بلد است. اخیرا هم مسئله همکاریهای پولی دوجانبه و برخی کشورها مانند سوریه، هندوستان، چین، روسیه و... مطرح است که در عمل هیچگونه آوردهای برای ما ندارد؛ چراکه از یک سو ما در وضعیت پیچیده اقتصادی و همچنین قطع روابط پولی و بانکی قرار داریم و هم از آن سو این کشورها هم تمایلی به مراودات پولی و بانکی با ایران به دلیل قرارگرفتن ما در لیست سیاه FATF نخواهند داشت. پس به اعتقاد من همه چیز در حد همان دیدارها و قراردادها باقی خواهد ماند.
اخیرا مهدی صفری، معاون دیپلماسی اقتصادی وزارت امور خارجه گفته تا چند روز آینده هیئت تجاری عربستان با حضور معاون وزیر این کشور به ایران میآید و در نمایشگاه توانمندیهای صادراتی ایران حاضر میشوند که میتواند موتور مناسبات تجاری تهران - ریاض را روشن کند. آیا ایران امیدوار به مناسبات منطقهای برای عبور از مشکلات اقتصادی است؟
اینکه ایران با احیای روابط با عربستان دلخوش به عبور از بحران است، بههیچعنوان نمیتواند درست باشد. سفر هیئت تجاری عربستانی لزوما به معنای همکاری این کشور با ایران در سایه تحریم نخواهد بود. صرفا تلاش صوری برای نزدیکی با ایران برای تحقق دیگر اهداف مدنظر ریاض در منطقه است. ببینید هرگونه مناسبات تجاری از سوی کشورهای منطقهای به بعد از تعیین تکلیف تنش ایران و اروپا و آمریکا موکول میشود. اکنون حتی بانکهای عراق که مهمترین و نزدیکترین کشور همسایه به ایران است، توان دادن دلار به ما را ندارد. پس چگونه انتظار دارید که دیگر کشورها بتوانند با ایران مناسبات اقتصادی و تجاری داشته باشند؟ پس اینکه آیا مناسبات منطقهای میتواند بهعنوان جایگزینی برای احیای برجام تلقی شود، میتواند درست نباشد. البته بازهم تأکید دارم که دیگر برجامی هم وجود ندارد که دلخوش به احیای آن باشیم. این هم دسته گل آقایان در دولت و مجلس است.
جمله آخر شما این سؤال را در ذهن من شکل داد که آیا حضرتعالی هم قائل به مذاکرات جدید برای توافق جدید هستید؟ اگر چنین است، اقتضائات این توافق جدید چگونه خواهد بود؟ آیا آنگونه که مطرح است، تهران باید به سمت همان توافق مدنظر ترامپ و مایک پمپئو درخصوص هستهای، منطقهای و دفاعی پیش برود؟
اساسا مذاکرات با چه هدفی صورت گرفت؟! اینکه ایران از داشتن سلاح هستهای محروم باشد؛ یعنی مجموعه مذاکراتی که ایران از سال ۲۰۰۲ داشته است، با این هدف بود که تهران به نقطه گریز هستهای نرسد که نهایتا در سال ۲۰۱۵ با برجام به این سطح از توافق حداقلی رسیدیم که جامعه جهانی صنعت هستهای ایران و غنیسازی ما را به رسمیت بشناسد و شورای امنیت هم با قطعنامه ۲۲۳۱ بهعنوان ضامن به رسمیت شناختن توان هستهای ایران بود؛ اما آمریکا در دوره ترامپ این تصور را داشت که ایران با برجام میتواند به منابع گسترده مالی دست یابد و به تبع آن در حوزه نظامی و دفاعی دست برتری پیدا کند و حتی بعدا ایران میتواند بهصورت زیرپوستی و چراغ خاموش صنعت هستهای خود را پیش ببرد. بههمیندلیل ترامپ از برجام خارج شد و سعی کرد برجام جدیدی را در قالب هستهای، نظامی، منطقهای و دفاعی به ایران تحمیل کند؛ بنابراین مجموعهای از هستهای، نظامی و منطقهای بهعنوان بسته سیاست خارجی آمریکا علیه ایران در دستور کار قرار گرفت که در اوایل دولت بایدن هم مطرح بود؛ اما اگر به تحولات یک سال اخیر بهویژه بعد از جنگ اوکراین نگاه کنیم، شرایط کاملا متفاوت شده است.
از یکسو به اعتقاد من چین و روسیه همراه با اروپا و آمریکا با نظامیشدن هستهای ایران مخالف هستند و گاهی با تحریمهایی در این زمینه همراهی کردهاند. حتی در سفر اخیر شی جینپینگ به روسیه و بیانیه مشترک، دو کشور اعلام کردند که ایران باید همکاری خود را با آژانس ادامه دهد. این به چه معناست؟ اینکه حتی مسکو و پکن، حتی بعد از جنگ اوکراین هم مخالف بیشترشدن توان هستهای ایران هستند. مضافا بعد از احیای روابط ایران و عربستان در بیانیه شورای همکاری خلیج فارس هم عنوان شد که ایران باید همکاری خود را با آژانس ادامه دهد. این هم نشان میدهد که عربستان و دیگر کشورهای عربی منطقه با وجود بهبود مناسبات خود با ایران از خطوط قرمزشان درباره بیشترشدن توان هستهای ایران و نیز همکاری کامل با آژانس عدول نخواهند کرد. از طرف دیگر با توافق سهجانبه پکن و نقشی که چینیها در احیای روابط ایران و عربستان داشتند، بسیار بعید است چینیها هم در کنار کشورهای حوزه خلیج فارس علاوه بر مخالفت با افزایش توان هستهای ایران، حتی با تحرکات منطقهای و توان دفاعی غیرهستهای تهران هم همراهی کنند؛ چون بدونشک پیششرطهای مدنظر عربستان برای احیای روابط با ایران از طریق چین به نفوذ منطقهای و توان نظامی، دفاعی، موشکی و پهپادی ایران بازمیگردد.
این به چه معناست؟! به این معناست که ایران با امضای توافق سهجانبه پکن در اسفندماه سال گذشته، علاوه بر حوزه هستهای در حوزههای دیگر بهصورت دوفاکتو، برخی شروط را پذیرفته است؛ یعنی ما در دولت روحانی میتوانستیم صرفا در حوزه هستهای امتیازات خود را بگیریم، تحریمها را کنار بگذاریم و فقط این تضمین را بدهیم که ایران به سمت هستهایشدن نظامی پیش نخواهد رفت؛ اما اکنون مجبوریم در زمینه هستهای و با پررنگشدن احتمال فعالسازی مکانیسم ماشه، همکاریهای لازم را با آژانس داشته باشیم و از طرف دیگر با نقشآفرینی چین برای احیای روابط با عربستان در زمینههای دیگر و همچنین در زمینه تحولات و نفوذ منطقهای هم تضمینهای لازم و امتیازات مدنظر پکن و ریاض را بدهیم و این بهمعنای پذیرش شروط دیگر بدون گرفتن امتیازی از جانب عربستان و دیگر کشورهای منطقه است؛ یعنی ایران با امضای توافق سهجانبه پکن و احیای روابط با عربستان، سیاستهای منطقهای خود را به مرحله تحدید (محدودسازی) درآورد. یعنی آن چیزی که در دولت روحانی، «خط قرمز» تلقی میشد، اکنون در دولت رئیسی بهسادگی در سایه توافق سهجانبه پکن و احیای روابط با عربستان و وساطت چینیها روی آن مذاکره شد و حتی ایران امتیازاتی را بدون داشتن دستاوردی به طرف مقابل اعطا کرد.
این موضوع مهمتری را میرساند؛ یعنی در یک لایه عمیقتر از تحلیل ما به این جمعبندی میرسیم که اروپاییها و آمریکا هم توانستند با نقشآفرینی عربستان و چینیها دو بخش مهم از توافق مدنظر سهگانه (هستهای، نظامی و منطقهای) با ایران را عملیاتی کنند. از این مرحله به بعد اکنون اروپا و آمریکا سعی دارند از طریق اهرم آژانس بینالمللی انرژی اتمی و همچنین مانور روی فعالشدن مکانیسم ماشه و پررنگکردن تحریمها، فشارها بر ایران را در زمینه هستهای هم تا جایی افزایش دهند که تهران به نقطه پذیرش برسد. اتفاقا اگر دقت کرده باشید، ایران برای آنکه از وضعیت خاص سال گذشته خود در حوزه سیاست خارجی و همچنین سیاست داخلی عبور کند، میانجیگری چینیها و احیای روابط با عربستان و پیششرطهای مدنظر پکن و ریاض را پذیرفت که تا حد زیادی با خواستهها و مطالبات اروپا و آمریکا همخوانی دارد.
بیشتر بخوانید: روحانی: احیای برجام آماده بود حتی توانستیم امتیاز خروج سپاه از فهرست تروریستی را بگیریم
به همین دلیل است که جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، روز پنجشنبه هفته گذشته در سخنرانی خود در انستیتو واشنگتن، احیای روابط ایران و عربستان در سایه میانجیگری چین را یکی از دستاوردهای سیاست خارجی دولت بایدن اعلام کرد؟
بله، قطعا چنین است؛ چراکه آمریکا توانست از طریق چین و عربستان به چند هدف مهم دست پیدا کند. اول پایان جنگ یمن، دوم کاهش هزینههای امنیتی برای خود در منطقه و همچنین کاهش هزینههای امنیتی کشورهای همسو در خاورمیانه و سوم محدودکردن ایران در حوزه نفوذ منطقهای و توان نظامی. البته هنوز مناقشه اسرائیل و ایران وجود دارد؛ اما نکته اینجاست که تهران باید ملاحظات امنیتی کشورهای عربی را هم در نظر بگیرد.
اما جناب دلفی در ماههای اخیر تهران بارها اعلام کرده است که آماده بازگشت به میز مذاکرات و جمعبندی نهایی برای برجام است. روسها هم مواضع مشابهی را اعلام کردهاند که...
این سؤال شما اتفاقا در راستای پاسخم به سؤال قبلیتان قرار دارد. وقتی اروپاییها و آمریکا با نقشآفرینی چین و عربستان توانستند دو بخش از توافق سهگانه خود در حوزه توان دفاعی و همچنین نفوذ منطقهای ایران را عملیاتی کنند، دیگر چه نیازی دارند که بخواهند دوباره با تهران پای میز مذاکره بنشینند تا در زمینه هستهای با ایران گفتگو کنند؟! وقتی بهراحتی میتوانند از طریق اهرم آژانس بینالمللی انرژی اتمی، شورای حکام، شورای امنیت، تحریمها، مکانیسم ماشه و... ایران را احتمالا وادار به عقبنشینی هستهای بکنند، دیگر نیازی به گفتگو نیست. در ثانی ببینید موضعگیری تهران مبنی بر آمادگی برای بازگشت به میز مذاکرات و جمعبندی نهایی در چه مقطع زمانی صورت میگیرد؟! الان که در شرایط سخت اقتصادی هستیم. وقتی ما در مردادماه سال گذشته میتوانستیم این مذاکرات را به نتیجه برسانیم یا قبل از آن در اسفند ۱۳۹۹، دولت روحانی میتوانست با بیشترین امتیاز و کمترین هزینه، برجام را فقط در حوزه هستهای احیا کند، فرصتها را یکی پس از دیگری سوزاندیم. آن زمان مجلس یازدهم روحانی، ظریف و عراقچی را پشتسر هم تحت فشار قرار میداد. وزیر امور خارجه و رئیس تیم مذاکرات سابق را مرتبا به مجلس و کمیسیون امنیت ملی فرامیخواندند. توهین، تحقیر، تهمت، افترا و حتی تهدید نمایندگان علیه ظریف و عراقچی هم مطرح بود. این رویه تا جایی پیش رفت که ظریف گفت دیگر پا به مجلس یازدهم نمیگذارد، مگر برای استیضاح.
از سوی دیگر، همین مجلس در غیاب دولت رئیسی که هنوز شکل نگرفته بود، قانون اقدام راهبردی را پیش کشید که دست روحانی برای مذاکرات بسته شود فقط با این هدف که دولت سابق امتیاز احیای برجام و بهبود اقتصاد را به نام خود نزند و دولت مدنظر آنها موفق شود. زمانی که دولت رئیسی روی کار آمد، عملا مجلس کنار رفت و دیگر هیچگونه نظارتی هم روی مذاکرات وجود نداشت. دیگر خبری از توهین، تحقیر، تهمت، افترا و حتی تهدید نمایندگان علیه رئیسی، امیرعبداللهیان و بهخصوص باقریکنی مطرح نبود. چرا؟! چون دولت رئیسی روی کار آمده بود. باقریکنی بهعنوان مسئول تیم مذاکره حتی یک بار به کمیسیون امنیت ملی نرفت که ببینیم در این مدت مذاکرات چه کاری کرده است؟ آیا اساسا کاری کرده است؟ از آنسو کسانی مانند محمد مرندی و جریانهای دیگر تئوریها و افسانههای عجیبوغریب را مطرح کردند و مسیر مذاکرات را بستند. امروز همین افراد در همان سفر رئیسی به سوریه اعلام میکنند که ما حاضر به گفتوگوی نهایی هستیم.
چرا؟ چون میبینند که اکنون وضعیت داخلی به چه شرایطی رسیده است. از طرف دیگر دولت رئیسی همزمان با اینکه گفته بود مذاکرات را به معیشت گره نمیزند، عنوان کرده بود که ما اولویتی برای مذاکرات برجامی هم قائل نیستیم؛ بنابراین تمام آنچه در دولت رئیسی برای مذاکرات انجام گرفت، نوعی اتلاف زمان و سرگرمکردن رسانهها بود تا ایران مسئول شکست گفتگوهای هستهای و عدم احیای برجام نباشد؛ وگرنه این دولت هیچ جدیتی برای برجام قائل نبود. اگر امروز این حرفها را میزنند و مرتب اعلام میکنند حاضر به جمعبندی مذاکرات هستیم، به دلیل گرفتار شدن در شرایط سخت است؛ چون تا به این اندازه بحران اقتصادی و شرایط سخت دیپلماتیک تشدید نشده بود. از طرف دیگر، چون میبینند اروپا و آمریکا دیگر تمایلی به احیای برجام ندارند، مرتب اعلام میکنند که حاضر به گفتگو هستیم که اینگونه تلقی شود اکنون اروپا و آمریکا هستند که تمایلی به گفتگو ندارند تا اینگونه توپ را در زمین غرب بیندازند، اما وضعیت امروز نتیجه رفتارهای دو سال گذشته دولت رئیسی با حمایت مجلس یازدهم است. در همین هفتههای بعد از آغاز سال جدید شمسی، کشورهای اروپایی، آمریکا، استرالیا و اتحادیه اروپا مرتب فهرست تحریمها را اعلام میکنند.
این نشان میدهد که کماکان سیاست تحریم در دستور کار است. از آن طرف شایعات هم حاکی از آن است که سه عضو اروپایی برجام در صورت تداوم وضعیت کنونی دست به ماشه خواهند شد و مکانیسم بازگشت قطعنامههای سازمان ملل و شورای امنیت را عملیاتی خواهند کرد. طبیعی است در این شرایط تهران چارهای جز موضعگیری دیپلماتیک در قبال بازگشت به میز مذاکرات نداشته باشد؛ درصورتیکه اگر ما میتوانستیم از فرصتهای قبلی در جهت احیای برجام استفاده کنیم، وضعیت باثباتتری را تجربه میکردیم، نه اینکه اکنون ایران مجبور باشد در کناردادن امتیازات مدنظر برخی کشورها و همچنین همکاری با آژانس در مسیری قرار بگیرد که برای حلوفصل مشکلات اقتصادی و معیشتی داخلی مجبور شود از طریق عمان، قطر یا هر کشور دیگری مذاکرات درخصوص آزادی زندانیان دوتابعیتی را برای آزادشدن بخشی از پولهای بلوکهشده خود در کره، ژاپن یا عراق انجام دهد؛ آنهم بخش اندکی از پولها که گویا قرار هم نیست مستقیما به ایران پرداخت شود بلکه این اجازه داده خواهد شد که از طریق کشور سومی و با نظارت، صرفا ایران بتواند غذا و دارو تهیه کند که البته فعلا به نتیجه هم نرسیده است؛ بنابراین وضعیت دشوار امروز ما خروجی تمام مشاورههای غلطی است که در دولت رئیسی شکل گرفت.
اتفاقا نکته همینجاست که برخی از کارشناسان و محافل رسانهای طرح تأکید دارند که وضعیت کنونی بههیچعنوان نه برای اروپا و آمریکا و نه برای ایران قابل ادامه نیست؛ یعنی نه اروپا و آمریکا میتوانند از فعالیت هستهای ایران چشمپوشی کنند و نه از آنسو وضعیت اقتصادی و معیشتی به ایران هم اجازه میدهد که این شرایط ادامه پیدا کند؛ بنابراین گزینههای دیگر مطرح است.
اینکه شرایط برای هیچکدام قابل ادامه نیست که کاملا واضح است، اما کدام گزینه در دستور کار قرار خواهد گرفت؟ به نظر من مسئله به سمت افزایش فشار برای مذاکرات جدید و توافق جدید است، نه گزینه نظامی. شاید اسرائیل تمایل جدی به حمله نظامی داشته باشد، اما بسیار بعید است که این مسئله روی دهد. به همین دلیل است که به موازات انتشار برخی اخبار درخصوص فعالشدن مکانیسم ماشه، تهران هم سمت همکاری نسبی با آژانس پیش رفته است و خبرهایی درباره نصب مجدد برخی از دوربینهای نظارتی آژانس در تأسیسات هستهای داخلی مطرح شده است.
البته به نظر من هنوز خطوط قرمز اروپا و آمریکا بر سر جای خود باقی است. غنیسازی ۸۴ درصد، غنیسازی ۶۰ درصد، استفاده از سانتریفیوژها، سؤالات درباره پیداشدن مواد رادیواکتیو در برخی تأسیسات هستهای و بسیاری دیگر از مسائل و اختلافهای پادمانی هنوز لاینحل باقی مانده است؛ آنهم در شرایطی که حدود دو هفته دیگر شاهد برگزاری نشست فصلی شورای حکام خواهیم بود. اینجا دو سناریو مطرح است؛ یا ایران باید برای پیشگیری از صدور قطعنامه و احتمال فعالشدن مکانیسم ماشه، همکاریهای خود را بیشتر کند یا اینکه موضوع به نقطه غیرقابلکنترل خواهد رسید که با توجه به شرایط ایران تمایلی به تصاعد تنش ندارد که نهایتا همکاری دولت رئیسی با آژانس عملیاتی شود.
از طرف دیگر باید پارامتر نزدیکشدن به فضای انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۴ آمریکا را هم در نظر گرفت. هرچه به موعد انتخابات ریاستجمهوری نزدیک شویم، مطمئنا دولت بایدن با فشار بیشتری از جانب جریانهای رقیب بهخصوص در کنگره مواجه خواهد شد؛ بنابراین نمیتواند با آزادی عمل به سمت مذاکره پیش رود. این به آن معناست که داغشدن تنور انتخابات آمریکا بهمعنای سردشدن مذاکرات خواهد بود؛ مگر اینکه بایدن بخواهد مذاکرات جدیدی را با هدف تحمیل توافق جدید به ایران پیش بکشد که البته چندان هم بعید نیست؛ چراکه بایدن دوست دارد از این توافق بهعنوان یک دستاورد مهم دیپلماتیک در انتخابات استفاده کند.
نکته مهمی که درخصوص روابط ایران و عربستان باید مطرح کرد این است که سفر رئیسی به سوریه، بازگشت دمشق به اتحادیه عرب و همچنین توقیف نفتکشها در دریای عمان، تنگه هرمز و خلیج فارس نشان میدهد تحولات دیپلماتیک و همچنین تحولات میدانی مغایر با گزاره مطرحشده شماست که...
اتفاقا این نکات شما دال بر این است که شرایط جدید توسط ایران پذیرفته شده است تا...
چطور؟
شما به خبر دیروز (یکشنبه) نگاه کنید. وقتی اتحادیه عرب بازگشت سوریه را مشروط به خروج نیروهای نظامی خارجی میکند، یعنی چه؟! یعنی اینکه باید نیروهای همسو با ایران از سوریه خارج شوند. از طرف دیگر وقتی عربستان به شکل جدی ترمیم روابط با دمشق را به فاصله کمترین زمان ممکن از احیای روابط با ایران در دستور کار دارد تا جایی که این نگرانی را در طرف ایران ایجاد میکند که رئیسی بعد از ۱۳ سال راهی سوریه میشود، نشان میدهد که اکنون تحولات میدانی و همچنین تحولات دیپلماتیک متفاوت از گذشته درحال پیگیری است که موتور آن با احیای روابط ایران و عربستان روشن شد.
ضمن آنکه موضوع توقیف نفتکشها شاید در کوتاهمدت موازنهبخشی را شکل دهد، اما در ادامه قطعا ورق چندان به سود تهران برنمیگردد. از طرف دیگر آمریکاییها هم عنوان داشتند تا زمانی که سوریه مسئله بازگشت آوارگان و تغییر ساختار سیاسی را نپذیرد، نمیتواند عادیسازی روابط و بازگشت به اتحادیه عرب را تجربه کند؛ بنابراین اتفاق دیروز (یکشنبه) بهمعنای آن است که سوریه در این مسیر و پذیرش این پیششرطها گام برداشته است.
شما به درخواستهای اردن، مصر و قطر نگاه کنید تا بفهمید بازگشت سوریه به اتحادیه عرب برای ایران چه معنایی دارد. این چه چیزی را نشان میدهد؟ نشان میدهد که برخلاف تصور و ارزیابی موجود، احیای مناسبات تهران - ریاض بیش از آنکه به نفع ایران باشد، به نفع عربستان سعودی تمام شده است؛ صرفا به دلیل آنکه ما نتوانستیم در زمان درست و به شکل درست مذاکرات را پیش ببریم. درست است اکنون بخش مهمی از سیاست خارجی آمریکا متوجه جنگ اوکراین یا آسیای جنوب شرقی است، اما به این معنا نیست که دولت بایدن هم اجازه دهد که هر تغییر و تحولی در غرب آسیا بدون هماهنگی آن شکل بگیرد؛ لذا تصوراتی مانند احیای روابط ایران و عربستان در سایه میانجیگری چین مترادف بیرونکردن آمریکا از منطقه، با چالش همراه است و قابل پذیرش نیست.
دیدگاه تان را بنویسید