کد خبر: 700979
تاریخ انتشار :

مروری بر ساختار سیاسی و اجتماعی پاکستان

پاکستان، کشور وحشت/ چرا اسلام آباد علیه تروریست ها اقدامی نمی کند؟

ارتش و گروه های بنیادگرای پاکستانی از طریق شبکه پیچیده قاچاق، با یکدیگر رابطه اقتصادی پرسود برقرار می کنند و همین امر باعث می شود علیه هم فعالیت نکنند.

پاکستان، کشور وحشت/ چرا اسلام آباد علیه تروریست ها اقدامی نمی کند؟
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

درگیری های اخیر میان ایران و پاکستان این پرسش را به ذهن بسیاری متبادر کرده که اگر پاکستان از ارتش و سازمان های اطلاعاتی قدرتمندی برخوردار است چرا قاطعانه با گروه های تروریستی مناطق مرزی خود برخورد نمی کند؟

بسیاری از گروه های سلفی و تروریستی پاکستانی علیه منافع عمومی این کشور نیز فعالیت کرده و عملیات های انتحاری و خرابکارانه فراوانی را انجام داده اند. با این حال، ارتش و دولت پاکستان علاقه ای به اقدام محکم و جدی در مقابله با این گروه ها ندارد. اما علت چیست؟ به نظر می رسد ریشه این مساله به ساختار سیاسی و اجتماعی پاکستان باز می گردد. در این گزارش قصد داریم مروری کلی و کوتاه بر ساختاری سیاسی و اجتماعی همسایه شرقی ایران داشته باشیم.

پاکستان در دهه 40 و بعد از انقلاب هند به رهبری گاندی از این کشور جدا شد. محمد علی جناح، رهبر جریان اسلام گرای انقلاب هند بود که مناطق مسلمان نشین هند را از مناطق هندونشین آن جدا کرد و کشور پاکستان را به وجود آورد. بنابراین، بن مایه و اساس شکل گیری کشور پاکستان «اسلام» است.

با این حال، در طول این سال ها گروه ها، احزاب، اقوام و قبایل پاکستانی هرگز نتوانسته اند به مفهومی ثابت از اسلام و ارزش هایش دست یابند و همین امر باعث شده میان گروه های مختلف پاکستانی جنگ و کشمکشی دائمی وجود داشته باشد. گروه های اسلام گرا در این کشور بسیارند و همگی معتقدند تنها، برداشت آنان از اسلام درست و حقیقی است و فقط آنان در راه حق قرار دارند.

از آن سو، پاکستانی ها تا کنون نتوانسته اند به ارزش ها و مفاهیمی ثابت و وحدت بخش دست یابند. نه ارزش های دینی آنان یکسان است، نه درک مشترکی از ملی گرایی دارند و نه به یک ساختار سیاسی و اجتماعی ثابت دلبسته بوده و تابع آن هستند.

دنیای متکثر پاکستان باعث شده ساختار سیاسی این کشور نیز از نوعی ثبات برخوردار نباشد. اگرچه ظاهر سیستم سیاسی پاکستان دموکراتیک است اما اگر این ساختار را بشکافیم متوجه می شویم که نوعی دیکتاتوری نظامی در بطن آن قرار دارد.

پاکستان کشوری پارلمانی است. اعضای مجلس ملی، مجلس سنا و مجالس ایالتی و منطقه ای در راس ساختار قدرت و قوه مقننه پاکستان قرار دارند. اعضاء این مجالس توسط آراءعمومی انتخاب می شوند. این مجالس بعد از شکل گیری، رئیس جمهور را به عنوان راس قوه مجریه (برای مدت 5 سال) انتخاب می کنند.

رئیس جمهور پاکستان مانند روسای جمهور سایر کشورهای پارلمانی مقامی تشریفاتی دارد. اصلی ترین وظیفه رئیس جمهور انتخاب نخست وزیر و پیشنهاد او به مجلس است. پارلمان با اعطاء رای اعتماد به نخست وزیر پیشنهادی، مقام ارشد قوه مجریه را انتخاب می کنند. اداره کشور و رسیدگی به مسائل مختلف سیاسی و اقتصادی کشور بر عهده نخست وزیر است.

در کنار این دو قوه، قوه قضائیه نیز قرار دارد. دیوان عالی ملی و دیوان های عالی ایالتی و دیوان شریعت سه رکن اصلی قوه قضائیه پاکستان هستند که امور قضائی کشور را بر عهده دارند. ساختار قوه قضائیه مستقل از قوه مجریه است. با این حال، رئیس دیوان عالی پاکستان توسط رئیس جمهور انتخاب می شود.

هم دیوان عالی و هم مجلسین (مجلس سنا و مجلس ملی) قادر به استیضاح نخست وزیر و عزل او هستند. در تاریخ پاکستان کمتر نخست وزیری توانسته مدت زیادی در قدرت بماند. تششت افکار و احزاب و گروه ها و درگیری آنان باعث شده عمر و قدرت نخست وزیران کم بوده و به سرعت عزل شوند.

اما آیا علت اصلی این مساله تکثر احزاب است؟ پاکستان دارای احزاب متعددی است. ده ها حزب ملی و ده ها حزب اسلامی در این کشور وجود دارند. با این حال، اکثر این احزاب ذیل یکی از دو جریان اصلی «مسلم لیگ» و «مردم» قرار می گیرند.

مسلم لیگ حزب اصلی پاکستان است که محمد علی جناح آن را در جریان انقلاب هند به وجود آورد. این حزب اسلام گرا قدرتمندترین حزب پاکستان است. حزب مردم در دهه 60 توسط ذوالفقار علی بوتو، نخست وزیر وقت تشکیل شد. بوتو سعی کرد نوعی سوسیالیسم را با ملی گرایی جمع کند. حزب او چپ گرا  و تا حدی سکولار بود و از این جهت متفاوت از حزب مسلم لیگ بود.

با وجود قدرت دو حزب فوق، اما نه مسلم لیگ و نه حزب مردم قادر به رویارویی با نهاد مستقل و توانمند «ارتش» نیستند و معمولا حین رویارویی سیاسی با این نهاد نظامی شکست می خورند. راس تمام قدرت ها در پاکستان به «ارتش» باز می گردد. ارتش مهم ترین نهاد و ساختار پاکستان است.

این نهاد مستقل از ساختار سیاسی پاکستان و قوه مجریه است، از ثروت زیادی برخوردار است و به جهت در اختیار گرفتن نهادهای امنیتی قدرتمندی مانند ISI توانایی زیادی برای تسلط بر سیاستمداران، تجار و طوایف و قبایل دارد. به همین دلیل، هر زمان که بخواهد در امور سیاسی دخالت کرده و کودتا می کند یا یک نخست وزیر را عزل کرده و دیگری را جای او می نشاند.

با این حال، ارتش هرگز برای یک مدت طولانی قدرت اجرایی کشور را بر عهده نمی گیرد. ارتش ترجیح می دهد قدرت پشت پرده باشد. این نهاد قدرتمند بر شورای امنیت ملی پاکستان تسلط دارد و از طریق این شورا، منابع مالی مختلف را میان گروه ها، احزاب و نهادها تقسیم می کند. همین امر باعث می شود گروه ها و احزاب به ارتش وابسته بوده و در مسائل مختلف از فرامین ارتش تبعیت کنند.

ارتش و نحوه اداره پاکستان؛ نظم حداقلی به توده ای بی نظم​

ساختار سیاسی فوق الذکر به خوبی نشان می دهد که پاکستان کشوری تکثرگرا، با صدها گروه و حزب و فکر است. در این کشور هیچ فرقه و گروهی بر دیگری تسلط ندارد. احزاب اسلام گرا و بنیادگرا در این کشور قدرت زیادی دارند. هر کدام از این گروه ها که در مرزها فعالیت مسلحانه انجام می دهند، به لحاظ فکری به یکی از مدارس علمیه و مکاتب سلفی، حنفی، صوفیه، دیوبندی و ... وابسته اند.

این گروه ها از دولت تبعیت ندارند و مانند بمب ساعتی هستند که هر لحظه می توانند منفجر شوند. با این حال، ارتش و سازمان امنیتی و اطلاعاتی ISI توانسته اند جلوی فعالیت شدید آنها را بگیرند. ارتش به صورت محدود، به این گروه ها آزادی فکر و عمل می دهد. این گروه ها نیز حد عمل خود را می دانند و فعالیت های تروریستی و تبلیغاتی و عملیاتی خود را بیش از حد پردامنه نمی کنند، چرا که می دانند در غیر این صورت با شدت عمل از سوی ارتش و ISI روبه رو می شوند.

همچنین، بسیاری از گروه های بنیادگرای پاکستانی در دل ساختار طایفه ای پاکستان شکل گرفته و این طوایف و قبایل نیز در مرزها حضور دارند. شبکه قاچاق سلاح و کالا که آورده اقتصادی زیادی برای پاکستان دارد، در دست این طوایف است و اعضاء این طوایف نیز غالبا عضو یکی از گروه های بنیادگرا بوده و به یکی از مدارس و شیوخ سلفی یا غیرسلفی وابسته اند.

به همین علت، ارتش و گروه های بنیادگرای پاکستانی از طریق شبکه پیچیده قاچاق، با یکدیگر رابطه اقتصادی پرسود برقرار می کنند و همین امر باعث می شود این دو گروه علیه هم فعالیت نکنند.

در واقع، ارتش به خوبی متوجه ساختار اجتماعی پاکستان شده است. ارتش می داند قادر به وحدت بخشی به کثرت عجیب اجتماعی و سیاسی و دینی پاکستان نیست. به همین علت، به جای وحدت بخشی به این کثرت ترجیح داده به این کثرت نوعی جهت و نظم حداقلی داده و خود، در پس این نظم قرار گرفته و بهره اقتصادی و سیاسی لازم را ببرد.

روش ارتش پاکستان در اداره این کشور (با وجود تمام تفاوت ها) مانند روش پادشاهان قاجار است. پادشاهان قاجار قدرت اداره ایران پرتکثر 200 سال پیش را نداشتند؛ ایرانی که پر از ایل ها، قبایل و طوایف بود، درگیری های حیدری و نعمتی در سرتاسر آن دیده می شد و  قدرت اقتصادی و سیاسی آن هم میان خوانین محلی پخش شده بود.

آنطور که یرواند آبراهامیان گفته، شاهان قجری  به جای اداره مستقیم ایران با شعار «تفرقه بینداز و حکومت کن» میان این گروه ها و طوایف اختلاف ایجاد کرده و خود در پس این بی نظمی قرار می گرفتند تا زنده مانده و بتوانند با ایجاد نظمی حداقلی درآمدهای اقتصادی داشته و مانع از اتحاد یا شورش قبایل و طوایف مختلف شوند. این روشی است که در پاکستان نیز جاری است و باعث شده دود آن وارد چشمان همسایگان این کشور از جمله ایران شود.

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها

پیشنهاد ما

دیگر رسانه ها