آزمون سخت آزادی دانشگاه در آمریکا
آزادی آکادمیک در آمریکا یک تفاهم است نه یک قانون. نمیشود به آن استناد کرد بلکه باید از آن دفاع کرد. آیا اعتراضات اخیر در دانشگاه های آمریکا، اصل آزادی دانشگاه و آزادی بیان دانشجویان را نقض کرده است؟
حضور نعمت شفیق، رئیس دانشگاه کلمبیا در کنگره در ماه گذشته، یک نمایش نفس گیر بود؛ قسمتی از تاریخ آزادی دانشگاه. شنیدن مذاکره او با یکی از اعضای کنگره بر سر تنبیه دو عضو هیأت علمی خودش، برای چیزهایی که نوشته یا گفته بودند، تکان دهنده بود. روز بعد، در چیزی که ظاهرا سیگنالی به کنگره بود، شفیق بیش از صد دانشجو داشت که بسیاری از آنها توسط پلیس شهر نیویورک به دلیل تجاوز به حریم دانشگاه بازداشت شده بودند و دانشگاه کلمبیا حضور معترضان را غیرقانونی و دانشجویان را تعلیق کرد.
اگر شما یک مقام دانشگاهی هستید، هرگز نمیخواهید پلیس وارد دانشگاه شما شود. به خصوص اساتید چنین چیزی را نمیپسندند. آنها محوطه دانشگاه را حوزه استفحاظی خود میدانند و از این رو به اینکه دانشگاه قبل از هر اقدامی با آنها مشورت نکرده اعتراض کردند.
نشریه «نیویورکر» گزارشی درباره موضوع آزادی دانشگاهها در آمریکا نوشته و گفته فراخوان اساتید دانشگاه برای حفظ آزادی دانشگاه در برکلی در سال ۱۹۶۴، در کلمبیا در سال ۱۹۶۸، در هاروارد در سال ۱۹۶۹، یا در ایالت کنت در سال ۱۹۷۰ کارساز نبوده و این بار هم در حال شکست خوردن است.
نیویورکر نوشته: چیزی که نگرانکنندهتر از دستگیریها است، موضوع تعلیق دانشجویان است. کارت دانشجویی آنها باطل شده است، و اجازه حضور در کلاس را ندارند، بی توجهی شگفت انگیز دانشگاه به این واقعیت که اگرچه دانشجویان ممکن است خط مشی دانشگاه را نقض کرده باشند، اما هنوز هم دانشجویانی هستند که دانشگاه متعهد به آموزش آنهاست، عجیب است. شما نمیتوانید به افرادی که نمیتوانند در کلاس شرکت کنند، آموزش دهید.
آزادی آکادمیک چه زمانی مطرح شد؟
حقی که در این رویدادها در خطر است، آزادی آکادمیک است. اساتید نه برای سیاستمداران کار میکنند، نه برای متولیان کار میکنند و نه برای خودشان کار میکنند. برای مردم کار میکنند. کار آنها افزایش ذخیره دانش جامعه است.. آنها متعهد شده اند که کار را بدون توجه به مزیت مالی، حزبی یا شخصی انجام دهند.
این مفهوم در آلمان سرچشمه گرفت. اصطلاح آلمانی Lehrfreiheit، به معنای آزادی تدریس، در اواخر قرن نوزدهم، همراه با مدل آلمانی دانشگاه به عنوان یک موسسه آموزشی که در آن دانشکده بورسیه تحصیلی ارائه میکند، به آمریکا وارد شد. از آن زمان، مشخص شد که آزادی آکادمیک، ویژگی تعیین کننده دانشگاه پژوهشی مدرن است.
در آلمان قرن نوزدهم که دانشگاهها توسط دولت اداره میشد، آزادی آکادمیک حقی علیه دولت بود. چنین مفهومی به این دلیل لازم بود که هیچ حق آزادی بیان به سبک مدرن در آلمان آن زمان وجود نداشت؛ بنابراین Lehrfreiheit از آنچه استادان محافظت میکرد. در ایالات متحده، پس از جنگ داخلی، بسیاری از دانشگاههای تحقیقاتی با پول خصوصی ساخته شدند – دانشگاههای شیکاگو، کرنل، هاپکینز، استنفورد همگی خصوصی بودند. در این دانشگاه Lehrfreiheit برای محافظت از اساتید در برابر اخراج به دلیل نظراتشان، چه در کلاس درس و چه در بیرون از آن، گذاشته شد. انجمن آمریکایی استادان دانشگاه در سال ۱۹۱۵ تاسیس شد تا نگهبان آزادی آکادمیک باشد.
مدل تحقیق در دانشگاه مدرن، سکولار و علمی است. همه دیدگاهها و همه فرضیهها باید به طور منصفانه آزمایش شوند و موفقیت آنها کاملاً به توانایی آنها در متقاعد کردن با شواهد و استدلال منطقی بستگی دارد. هیچ قضاوت پیشینی مجاز نیست و هیچ ارجاعی به مرجع بالاتر وجود ندارد.
همه حرفهها آرزوی خودگردانی را دارند، زیرا اعضای آنها بر این باورند که فقط متخصصان دیگر تخصص لازم برای قضاوت در زمینههای خود را دارند. اما متخصصان همچنین میدانند که شکست در تنظیم داخلی امور، مداخله خارجی را به دنبال دارد. در مورد دانشگاه، این به نفع دانشکده است که مؤسسه خود را عادلانه و شایسته اداره کند. باید به آنها اعتماد کرد تا مستقل از افکار عمومی عمل کنند.
چرا اعتراضات ضداسرائیلی دانشجویان آمریکایی، بشکه باروت بود؟
به همین دلیل است که پدیدهای که از ۷ اکتبر اتفاق افتاد برای آموزش عالی آمریکا بحرانی بود. این تصور که برخی از دانشگاهها به درستی خود را کنترل نمیکنند و دانشگاههایشان از کنترل خارج شده، فضایی را برای طرفهایی فراهم کرد که به دنبال تأثیرگذاری بر نوع دانشی اند که دانشگاهها تولید میکنند و به طور سنتی در انحصار هیئت علمی بود.
اما آیا این خلاف قانون اساسی خواهد بود؟ حق آزادی دانشگاه چه نوع حقی است؟ آیا این یک حق قانونی است یا اخلاقی؟ این سوالی است که مدتها موضوع بحث علمی بوده است.
کتابهایی، چون «تو نمیتوانی آن را یاد بدهی!» نوشته کیت ویتینگتون، «حق یادگیری» ویرایش شده توسط والری سی جانسون، جنیفر روث، و الن شرکر، «همه وکلای دانشگاه» نوشته لوئیس اچ. گارد و جویس پی. جاکوبسن، «حمله به نخبگان» نوشته درک بوک و «شهر عقل» نوشته نیکلاس بی. دیرک به این موضوع پرداخته اند. بوک رئیس سابق هاروارد است. دیرکس رئیس دانشگاه کالیفرنیا در برکلی بود. احساس عمومی در این کتابها این است که آزادی آکادمیک در خطر است.
ناشران این کتابها دفاع از آزادی آکادمیک را "از مبارزه بزرگتر علیه سیستمهای ستم نژادی، جنسیتی و دیگر اشکال ستم در جامعه آمریکا، جدایی ناپذیر میدانند. ".
اما دانشجویان چطور؟ نسخه دانشجویی آزادی آکادمیک، آزادی یادگیری است. اعمال این قانون کمی سختتر است. دانشجویان معمولاً برنامه درسی را تعیین نمیکنند. در اصل، «آزادی برای یادگیری» صرفاً به آزادی انتخاب رشته تحصیلی اشاره دارد. اما امروز این آزادی به سخنرانی در کلاسهای درس، سخنرانی در دانشگاه، که در آن دانشجویان شعار میدهند، بنرها را حمل میکنند و نافرمانی مدنی میکنند، هم قابل تعمیم است.
تظاهرکنندگان طرفدار فلسطین شرایطی را ایجاد کردند که دانشجویان یهودی ادعا میکنند یهودی ستیزانه است. به همین دلیل است که کنگره تظاهرکنندگان را احضار نمیکند، بلکه به دنبال روسای دانشگاهها میرود. اعضای کنگره که شفیق را کباب کردند، میخواهند که دانشگاهها تظاهرکنندگان را مجازات کنند، دقیقاً به این دلیل که دولت نمیتواند.
تقریباً همه اساتید خواهان بحث آزاد و قوی در مورد موضوعات بحث برانگیز در کلاسهای درس و دانشگاه هستند، زیرا تحقیق دانشگاهی اینگونه عمل میکند. بدون شک مدیران دانشگاه نیز این را میخواهند.
آیا اعتراضات دانشجویان آمریکایی ریشه در اصل «تنوع» دارد؟
«تنوع»، مفهومی بود که توسط دیوان عالی به آموزش عالی تحمیل شد. سال ۱۹۷۸، در پروندهای در دانشگاه کالیفرنیا، دادگاه حکم داد که دانشگاهها میتوانند نژاد متقاضی را به عنوان عاملی در پذیرش در نظر بگیرند. لوئیس پاول، قاضی که این نظر را نوشت، گفت که دانشگاهها این حق را به عنوان بخشی از موضوع آزادی آکادمیک دارند. با این حال قاضی پاول گفت باید یک توجیه عقلی برای در نظر گرفتن نژاد متقاضی وجود داشته باشد، که در غیر این صورت با ضمانت اصلاحیه چهاردهم برای "حمایت برابر" مغایر خواهد شد. او گفت که تنها توجیه قابل قبول قانون اساسی برای پذیرش نژادپرستانه دانشجویان، اصل تنوع است. یک بدنه دانشجویی متنوع میتواند به هدف آموزشی مشروع تبدیل شود و دانشگاهها حق تعقیب چنین هدفی را دارند.
«تنوع» آنقدرها هم که به نظر میرسد یک کالای آموزشی ساده نیست. به عنوان مثال، هاروارد در دهههای نوزده و بیست و سی از «تنوع» به عنوان روشی برای محدود کردن تعداد یهودیانی که پذیرش میکرد استفاده میکرد. در آن زمان، "متنوع" به معنای تنوع جغرافیایی بود؛ دانشجویان بیشتری از کشورهای جنوب، خاورمیانه و دانشجویان کمتری از نیویورک و نیوجرسی. این اقدام مثبت برای غیریهودیان بود.
تنوع یک چالش آموزشی نیز به همراه دارد. اگر به دانشآموزان میگویید که تا حدودی به دلیل نژادشان پذیرش شدهاند، ممکن است احساس کنند که از آنها انتظار میرود هر دیدگاهی که اعضای گروه نژادی خود دارند را نمایندگی کنند.
دانشگاه یک جامعه است و همه به یک دلیل در آن عضو شده اند؛ برای یادگیری. جامعه حق دارد که از دخالت جریانهای بیرونی جلوگیری کند و بر هنجارهای مدنیت و احترام پافشاری کند. در اکثر دانشگاهها برخورد فیزیکی، تهدید یا آزار و اذیت و ایجاد اختلال در فعالیتهای دانشگاه به صراحت ممنوع است. وقتی قوانین نقض میشوند، بهترین رویکرد این است که جامعه راههایی برای مراقبت پیدا کند. اما بیشتر اشکال آزادی بیان باید تحمل شوند.
با این حال، این واقعیت باقی است که تمام تاکید دانشگاهها بر اصل تنوع و فراگیری مانع از تبدیل شدن ۷ اکتبر به یک بشکه باروت نشد. مشکل واقعی این است که همه این مسائل در انظار عمومی مطرح است و دانشگاهها در روابط عمومی مهارت ندارند.
آزادی آکادمیک یک تفاهم است نه یک قانون. نمیشود به آن استناد کرد بلکه باید از آن دفاع کرد.
منبع: رویداد 24
دیدگاه تان را بنویسید