سلاح نامتقارن-متعارف نتیجه هژمونی طلبی آمریکا/ خواب آشفته ترامپ برای سلاحهای ایرانی
ترامپ در اولین روزهای ریاست جمهوری اش، از ایران به عنوان "تهدید استراتژیک" نام برده است که باید با سلاح های متعارف و توانمندی های نامتقارن آن مقابله کرد، اما منظور اصلی ترامپ چیست؟
![سلاح نامتقارن-متعارف نتیجه هژمونی طلبی آمریکا/ خواب آشفته ترامپ برای سلاحهای ایرانی](https://cdn.namehnews.com/thumbnail/YxSkptq6D63m/Z16wE4UvYwwq6tR2EOJTejTxKx9DXqK3YfgsjFmQFUEqxj9CcAcsr3Bs2cue3t0ZsExF6rkFCxci7j_MFQFH4aoQt7As15Rtx5JIMESgw4E,/1958776_264.jpg)
دونالد ترامپ، در اولین روزهای حضور در کاخ سفید در دوران دوم ریاستجمهوری خود، ایران را به عنوان یک «تهدید استراتژیک» معرفی کرد و در یادداشتهای سیاستی خود که اخیرا نوشت، بر سه محور اصلی علیه ایران تمرکز داشت: ممانعت از دستیابی ایران به سلاح هستهای و موشکهای بالستیک قارهپیما، خنثیسازی شبکههای تروریستی مرتبط با ایران ، اما سومین محوری که ترامپ درباره ایران گفت "مقابله با توسعه توانمندیهای نظامی نامتقارن و متعارف این کشور" است.
درباره بندهای ابتدایی این سیاست تحلیل های بسیاری شده است، اما بند سوم یعنی مقابله با توانمندی های نظامی نامتقارن و متعارف، کمتر سخن گفته شده است، ترامپ دقیقا به چه می اندیشد؟
این مواضع که نشانگر نگرانی عمیق واشنگتن از نقش منطقهای ایران و تلاش برای محدودکردن نفوذ آن از طریق ابزارهای مختلف است ما را بر آن داشت که نگاهی داشته باشیم به تعریف نظامی از سلاحهای نامتقارن و سابقهی استفاده از این سلاحها و نمونههای عینی آن از گذشته تا اکنون.
سلاحهای متقارن و نامتقارن چه تعریف و چه ویژگیهایی دارند؟
سلاحهای متقارن به آن دسته از تسلیحاتی گفته میشود که در درگیریهای نظامی، هر دو طرف از ابزارها، فناوریها و قابلیتهای رزمی مشابهی برخوردارند.
در این نوع رویارویی، نیروهای متخاصم از تجهیزات و تاکتیکهایی استفاده میکنند که از نظر قدرت تخریبی، دقت، بُرد و کارایی به یکدیگر نزدیک هستند. جنگهای متقارن معمولاً میان ارتشهای منظم و همتراز رخ میدهد، بهگونهای که هر دو طرف به سلاحهای متعارف مانند تانکها، جنگندهها، سامانههای پدافندی و نیروهای پیادهنظام مجهز هستند. شاید بطور خلاصه بتوان گفت که این اصطلاح به معنای استفاده از سلاحهای برابر در مبارزه است.
سلاحهای متقارن نقش کلیدی در توازن قوا و استراتژیهای نظامی کشورها دارند و توسعه و بهروزرسانی آنها بخش مهمی از رقابت تسلیحاتی در جهان محسوب میشود.
این نوع سلاحها در مقابل تسلیحات نامتقارن قرار دارند که در دههی آخر قرن بیستم، در ادبیات نظامی غرب برجسته شد. در تعریف و ریشهشناسی این مفهوم میتوان گفت واژهی "نامتقارن" از فعل عربی "قَرَنَ" به معنای "نزدیک شد" گرفته شده است. این مفهوم ریشه در تاریخ دارد، نمونههای جنگ نامتقارن در طول تاریخ وجود داشته است، مانند پیروزی حضرت داوود بر جالوت با استفاده از فلاخن، اما پس از فروپاشی شوروی و و تبدیل شدن آمریکا به تنها ابرقدرت و ایجاد عدم تقارن در نیروهای بینالمللی، به طور رسمی در استراتژیهای نظامی جایگاه ویژهای پیدا کرد.
در تأثیر فروپاشی شوروی بر جنگ نامتقارن نباید این نکته مغفول بماند که پیامدهای جهانی این تغییر گسترده بود: قدرتهای نوظهور مانند روسیه و چین از گروههای نیابتی برای تأثیرگذاری غیرمستقیم استفاده کردند، و بازیگران غیردولتی (مانند داعش) با تاکتیکهای نامتقارن، نظام بینالملل را به چالش کشیدند. حتی مفاهیمی مانند «جنگ ترکیبی» و «تقابل خاکستری» از این تحولات نشئت گرفتند.
در تأثیر فروپاشی شوروی بر جنگ نامتقارن نباید این نکته مغفول بماند که پیامدهای جهانی این تغییر گسترده بود: قدرتهای نوظهور مانند روسیه و چین از گروههای نیابتی برای تأثیرگذاری غیرمستقیم استفاده کردند، و بازیگران غیردولتی (مانند داعش) با تاکتیکهای نامتقارن، نظام بینالملل را به چالش کشیدند.
نکتۀ پارادوکسیکال این است که هژمونی بیچونوچرای آمریکا پس از ۱۹۹۱، خود محرک اصلی رشد جنگ نامتقارن بود. هرچه فناوری نظامی متعارف پیشرفت میکرد، نیروهای ضعیفتر به نوآوری در روشهای ناهمتراز (مانند استفاده از موشکهای اسکاد در جنگ خلیج فارس) روی میآوردند.
امروزه این مفهوم فراتر از حوزه نظامی، در سایبرجنگ، جنگ اقتصادی و حتی مبارزات رسانهای کاربرد دارد. به عبارت دیگر، نامتقارن بودن نه یک انتخاب، که پاسخ اجتنابناپذیر به نابرابری قدرت در صحنۀ جهانی است.
در تعاریف رسمی وزارت دفاع آمریکا (QDR ۱۹۹۷) جنگ نامتقارن را "استفاده دشمن از نقاط ضعف ما با روشهای غیرمتعارف" تعریف میکند؛ و همچنین انستیتو IRIS فرانسه آن را چنین تعریف میکند: "بهرهگیری از نقاط ضعف دشمن برای آسیب رساندن به آن". آنها معتقدند جنگ نامتقارن اغلب یک راهکار تحمیلی برای نیروی ضعیفتر است، زیرا در رویارویی متعارف شانسی برای پیروزی ندارد. نمونههای موفقیتآمیز آن شامل جنگ ویتنام، نبرد موگادیشو و حملات ۱۱ سپتامبر است.
رویکردهای سلاحهای نامتقارن، رویکردهای غیرمنتظره یا غیرمتعارف برای خنثی کردن یا تضعیف نیروهای دشمن با بهره گیری از نقاط آسیب پذیر او از طریق فناوریهای غیرمنتظره یا روشهای مبتکرانه است، نه رقابت مستقیم با او. از منظر استراتژیک، نامتقارن به معنای تلاش یکی از طرفهای متخاصم برای دستیابی به بررسی کیفی یا کمی جنگ و بهره گیری از تمام نقاط ضعف دشمن برای آسیب رساندن هر چه بیشتر به اوست.
سلاحهای نامتقارن در جهان به طیف گستردهای از جنگافزارها و تاکتیکها اشاره دارند که به جای مقابله مستقیم و توان نظامی برابر، از عناصری مانند غافلگیری، تاکتیکهای چریکی، جنگهای پارتیزانی، و استفاده از تکنولوژیهای نوین برای ایجاد برتری استفاده میکنند. این سلاحها و روشها به ویژه در درگیریهایی که بین طرفهای با قدرت نظامی نامتوازن رخ میدهند، محبوب هستند. این نوع جنگافزارها، به ویژه در نبردهای نابرابر، به طرف ضعیفتر امکان میدهد تا با هزینه کمتر، خسارات قابل توجهی به دشمن وارد کند.
استفاده از سلاحهای نامتقارن میتواند به طرف ضعیفتر در یک درگیری کمک کند تا با بهرهگیری از نقاط ضعف طرف مقابل و استفاده از منابع محدود به شکل هوشمندانهتر، اثرات قابل توجهی ایجاد کند. با این حال، این نوع جنگها چالشهای اخلاقی، حقوقی و استراتژیک خاص خود را دارند، چرا که میتوانند به غیرنظامیان آسیب بزنند و قوانین جنگ را نقض کنند.
سلاحهای نامتقارن که به عنوان ابزاری برای مقابله با قدرتهای بزرگ و استعمارگران شناخته شدهاند ریشه در تاریخ دارند، از چریکهای اسپانیایی که در جنگهای ناپلئونی مقاومت کردند تا مقاومتهای ضداستعماری در قرن بیستم؛ و از جنگهای استقلال آمریکا تا جنگهای استقلال در آفریقا و آسیا، این تاکتیکها همیشه به عنوان راهی برای تساوی قوا بودهاند. این مسئله در جنگهای مدرن مانند جنگهای خاورمیانه و درگیریهای داخلی نیز دیده میشود. با تکنولوژیهای جدید، این نوع جنگها تکامل یافتهاند. سلاحهای نامتقارن نه تنها تاکتیکهای نظامی را تغییر دادهاند، بلکه جنگ مدرن را به یک مفهوم پیچیدهتر و چندبعدی تبدیل کردهاند که نیازمند تفکر استراتژیک جدید و چابکی در پاسخهای دفاعی است.
سلاحهای نامتقارن از لحاظ تاثیرگذاری بر طرف درگیر از جهات مختلفی قابل بررسی است. از لحاظ استراتژیها و تاکتیکهای سلاحهای نامتقارن میتوان به این موارد اشاره کرد:
جنگهای چریکی و استفاده از شهرها، مناطق جنگلی و مناطق کوهستانی به عنوان میدان نبرد، مناطقی که قدرتهای بزرگتر ممکن است از نظر تاکتیکی محدود شوند.
از بعد تکنولوژی و نوآوری، استفاده از رباتها و پهپادها به عنوان سلاحهای نامتقارن، برای جمعآوری اطلاعات و شناسایی دشمن در نظر گرفته میشود. پهپادهای کوچک، روباتهای جنگی و تسلیحات ارزان ابزارهایی هستند که تاکتیکهای نامتقارن را دموکراتیزه کردهاند، به طوری که حتی گروههای غیردولتی میتوانند به قدرتهای بزرگ ضربه بزنند. این ابزارها میتوانند بدون ریسک از دست دادن نیروی انسانی، عملیاتهای پیچیده و دقیق انجام دهند.
از بعد بیوتکنولوژی میتوان به استفاده از عوامل بیماریزا یا سموم شیمیایی، میکروبها یا ویروسها به عنوان سلاحهای نامتقارن با پتانسیل تخریبی بالا و هزینه کم نام برد که میتوانند بدون نیاز به نیروی انسانی زیاد و تجهیزات سنگین، اثرات مخرب و گستردهای داشته باشند.
یکی از ساختارهای سلاحهای نامتقارن انجام عملیات روانی و ایجاد آسیبهای روانی بر طرف درگیر است. در این خصوص باید به مسئله ایجاد ترس با استفاده از رسانهها و اینترنت اشاره کرد که میتواند به اندازه خود آسیب فیزیکی مخرب باشد. استفاده از این ابزار برای تضعیف روحیه دشمن یا ایجاد ترس و ناامنی در طرف متخاصم و بهره گیری از رسانههای اجتماعی و فناوریهای ارتباطی برای گسترش پروپاگاندا یا اطلاعات نادرست از مضامین این سلاح هاست.
همچنین جنگ سایبری که درآن اینترنت به میدان نبرد تبدیل شده است و میتوان در این میدان به زیرساختهای حیاتی، بانکها، یا ارتباطات دشمن ضربه وارد کرد. حملات سایبری میتوانند بدون تماس فیزیکی به زیرساختها آسیب بزنند، از قطع انرژی تا دستکاری اطلاعات. در دوران مدرن، جنگهای سایبری به عنوان یک سلاح نامتقارن مطرح شدهاند که میتوانند زیرساختهای حیاتی یک کشور را بدون شلیک حتی یک گلوله فلج کنند.
درحوزهی پاسخهای دفاعی و استراتژیهای ضدنامتقارن، کشورها به دنبال توسعهی استراتژیهایی برای مقابله با جنگهای نامتقارن هستند، که از جمله به تلاش برای بالا بردن و بهبود اطلاعات، استفاده از هوش مصنوعی برای پیشبینی و پیشگیری حملات، و به تقویت دفاع سایبری میتوان اشاره کرد.
هرچند که از نظر اثرات انسانی و اخلاقی نقدهایی به استفاده از سلاحهای نامتقارن وارد است چرا که میتواند خسارات بالایی به غیرنظامیان وارد کرده و حقوق بشر را نقض و پرسشهای اخلاقی جدی در مورد حقوق بشر و قوانین بینالمللی مطرح کند. اما از نظر چالشهای حقوقی و بینالمللی تعریف و تنظیم قوانین جنگ برای سلاحها و تاکتیکهای نامتقارن پیچیده است، به ویژه در زمینه حملات سایبری که ممکن است به عنوان جنگ شناخته نشوند، اما اثرات مشابه دارند. استفاده از سلاحهای نامتقارن میتواند حقوق بشر را نقض کند، به ویژه زمانی که غیرنظامیان هدف قرار میگیرند.
سلاحهای نامتقارن نه تنها در میدان نبرد، بلکه در سطح جهانی و داخلی کشورها، ذهنیتها، سیاستها و استراتژیها را تغییر دادهاند. آنها نیاز به پاسخی نوآورانه، چندجانبه و اخلاقی دارند که با درک عمیق از تکنولوژیهای نوین و پویایی جنگهای مدرن همراه باشد.
تاریخچه سلاحهای نامتقارن نشان میدهد که این تاکتیکها همیشه به عنوان راهی برای تساوی قوا در مقابل ارتشهای بزرگتر و بهتر بودهاند. این تاکتیکها با تغییر زمان و تکنولوژی تکامل یافته و همچنان یکی از موضوعات مهم در مطالعات نظامی و استراتژیک باقی ماندهاند. این تاریخچه به قدمت تاریخ جنگ و نبرد است، اما به طور خاص، استفاده مدرن از این نوع سلاحها و تاکتیکها در قرون اخیر شکل گرفته است:
۱. دوران باستان و قرون وسطی:
چریکهای اسپانیایی: در جنگهای ناپلئونی، مردم اسپانیا با استفاده از تاکتیکهای چریکی به نیروهای ناپلئون ضربه زدند. این یکی از اولین نمونههای مدرن جنگ نامتقارن است. در بسیاری از جنگها، مردم بومی از تکنیکهای مخفیکاری و حملات غافلگیرانه برای مقابله با ارتشهای منظم استفاده میکردند.
۲. جنگهای استقلال و ضد استعمار:
جنگ استقلال آمریکا: نیروهای شورشی آمریکایی از تاکتیکهای چریکی برای مقابله با ارتش بریتانیا استفاده کردند.
جنگهای آزادیبخش در آفریقا و آسیا: در جنگهای استقلال و ضد استعمار در قرن بیستم، از ویتنام تا الجزایر، جنبشهای آزادیبخش از تاکتیکهای نامتقارن برای مقابله با قدرتهای استعماری بهره بردند.
۳. جنگهای سرد و جنگهای نیابتی:
جنگ ویتنام: یکی از نمونههای برجسته جنگ نامتقارن که در آن نیروهای ویتکنگ و شمال ویتنام از تاکتیکهای پارتیزانی و تلههای نامنظم برای مقابله با نیروهای آمریکایی و جنوب ویتنام استفاده کردند.در طول جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده از گروههای شورشی برای جنگیدن با یکدیگر در مناطق مختلف جهان بدون درگیری مستقیم استفاده کردند.
۴. دوران مدرن و پسا جنگ سرد:
تروریسم مدرن: گروههای تروریستی مانند القاعده و داعش از تاکتیکهای نامتقارن مانند حملات انتحاری، بمبگذاری و جنگهای شهری برای ایجاد ترس و ناامنی استفاده کردهاند.: با پیشرفت تکنولوژی، جنگهای سایبری به یکی از ابزارهای اصلی سلاحهای نامتقارن تبدیل شدهاند که میتوانند بدون تماس فیزیکی به زیرساختهای حیاتی ضربه بزنند.
۵. نوآوریهای تکنولوژیکی:
پهپادها و روباتها: استفاده از این ابزارها به عنوان سلاحهای نامتقارن به ویژه در درگیریهای مدرن دیده میشود که میتوانند بدون ریسک از دست دادن نیروی انسانی، عملیات انجام دهند.
اما منظور از جنگ نیابتی چیست؟
جنگهای نیابتی به درگیریهایی اشاره دارد که در آن یک یا چند قدرت بزرگ، به جای مقابله مستقیم با یکدیگر، از طریق حمایت از نیروهای محلی، گروههای شورشی یا دولتهای دیگر در یک منطقه ثالث به جنگ میپردازند. این نوع جنگها به ویژه در طول جنگ سرد بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بسیار شایع بودند.
۱. تاریخچه و مثالها:
جنگ ویتنام (۱۹۵۵-۱۹۷۵): یکی از شناختهشدهترین نمونههای جنگ نیابتی که آمریکا از جنوب ویتنام و شوروی و چین از شمال ویتنام حمایت میکردند.
جنگ افغانستان (۱۹۷۹-۱۹۸۹): شوروی به طور مستقیم به افغانستان حمله کرد، اما ایالات متحده و متحدانش به مجاهدین افغان کمک مالی و تسلیحاتی کردند تا علیه شوروی بجنگند.
جنگ داخلی سوریه (۲۰۱۱-۲۰۲۴): بسیاری از قدرتهای خارجی مانند روسیه، ایران، ترکیه، عربستان سعودی و ایالات متحده از گروههای مختلف درگیر در این جنگ حمایت کردهاند.
۲. استراتژی و مزایا:
کشورها میتوانند بدون ورود مستقیم به جنگ که ممکن است به درگیریهای بزرگتر منجر شود، اهداف استراتژیک خود را پیگیری کنند. حمایت و تأمین مالی جنگهای نیابتی ممکن است کم هزینهتر از درگیری مستقیم باشد.تأثیر بر توازن قدرت منطقهای: قدرتهای خارجی میتوانند از طریق این جنگها نفوذ خود را در مناطق استراتژیک افزایش دهند.
کشورها میتوانند بدون ورود مستقیم به جنگ که ممکن است به درگیریهای بزرگتر منجر شود، اهداف استراتژیک خود را پیگیری کنند. حمایت و تأمین مالی جنگهای نیابتی ممکن است کم هزینهتر از درگیری مستقیم باشد
۳. چالشها و عواقب:
کنترل محدود: کشورهای حامی ممکن است کنترل کمی بر روی نیروهای نیابتی داشته باشند، که میتواند منجر به نتایج غیرمنتظره شود.
طولانی شدن درگیریها: جنگهای نیابتی میتوانند سالها یا حتی دههها ادامه یابند، زیرا هیچیک از طرفها ممکن است تمایل به پذیرش شکست نداشته باشند. این جنگها اغلب به رنج وسیع مردم محلی منجر میشود، با تلفات گسترده و جابجایی پناهندگان.
۴. تغییرات در دوران مدرن:
جنگهای سایبری: علاوه بر حمایت مالی و تسلیحاتی، قدرتها میتوانند از طریق حملات سایبری یا پشتیبانی سایبری به نیروهای نیابتی خود کمک کنند.
تروریسم و گروههای شبهنظامی: گروههای تروریستی و شبهنظامیان به عنوان نیروهای نیابتی مورد استفاده قرار میگیرند، که پیچیدگی و ابعاد جدیدی به این نوع درگیریها اضافه میکند.
درک جنگهای نیابتی نیازمند تحلیل پیچیدهای از سیاستهای خارجی، امنیت ملی، و منافع استراتژیک کشورهای دخیل است. این جنگها نشاندهنده یک تغییر پارادایم از درگیریهای مستقیم به درگیریهای غیرمستقیم است که میتواند به همان اندازه مخرب باشد، اگر نه بیشتر، به دلیل طولانیتر شدن درگیریها و تأثیرات گستردهتر آنها بر منطقه و جهان.
جنگهای نیابتی در آفریقا به عنوان یکی از روشهای اصلی برای تعامل قدرتهای بزرگ و منطقهای در این قاره شناخته میشوند. این نوع درگیریها معمولاً شامل حمایتهای مالی، نظامی، و لجستیکی از گروههای مختلف داخلی یا دولتهای آفریقایی توسط قدرتهای خارجی به منظور تحقق اهداف استراتژیک، سیاسی یا اقتصادی بدون درگیری مستقیم است. در اینجا به برخی از نمونهها و جوانب مهم جنگهای نیابتی در آفریقا میپردازیم:
۱. جنگ داخلی آنگولا (۱۹۷۵-۲۰۰۲):
این جنگ یکی از طولانیترین جنگهای نیابتی آفریقا بود که در آن اتحاد جماهیر شوروی و کوبا از دولت MPLA حمایت میکردند، در حالی که ایالات متحده و آفریقای جنوبی (در آن زمان تحت حکومت آپارتاید) از شورشیان UNITA پشتیبانی میکردند.
۲. جنگ داخلی موزامبیک (۱۹۷۷-۱۹۹۲):
این جنگ نیز یک نمونه دیگر از درگیریهای نیابتی بود که در آن دولت موزامبیک از سوی شوروی و کوبا حمایت میشد، در حالی که RENAMO، گروه شورشی، توسط آفریقای جنوبی و رودزیا (زیمبابوه امروزی) پشتیبانی میشد.
۳. درگیریهای اخیر در لیبی:
پس از سقوط معمر قذافی در سال ۲۰۱۱، لیبی به صحنه نبردی برای قدرتهای خارجی تبدیل شده است. روسیه از طریق گروه واگنر از نیروهای خلیفه حفتر حمایت کرده، در حالی که ترکیه، قطر و ایتالیا از دولت وفاق ملی پشتیبانی کردهاند.
۴. درگیریها در ساحل آفریقا:
در کشورهایی مانند مالی، بورکینافاسو و نیجر، گروههای افراطی اسلامی و شورشیان مختلف با حمایتهای مختلف از سوی بازیگران منطقهای و بینالمللی درگیر هستند. فرانسه، روسیه و گاهی اوقات ایالات متحده نقشهای مختلفی در این درگیریها دارند.
۵. درگیریها در شاخ آفریقا:
در کشورهایی مانند سومالی، جنگهای نیابتی بین گروههای مختلف شبهنظامی، با حمایتهای متفاوت از سوی کشورهایی مانند عربستان سعودی، ایران، ترکیه، و امارات متحده عربی، مشاهده میشود.
جنگهای نیابتی در آفریقا نه تنها موجب بیثباتی و درگیریهای طولانیمدت شدهاند، بلکه پیچیدگیهای امنیتی و سیاسی را نیز افزایش دادهاند که حل و فصل آنها را دشوار میکند. ابعاد مهم این جنگها را میتوان براساس این دیدگاهها مورد توجه قرارداد:
منابع طبیعی: بسیاری از جنگهای نیابتی در آفریقا به دلیل منابع طبیعی مانند نفت، الماس، و مواد معدنی دیگر است.
نفوذ منطقهای: قدرتهای منطقهای مانند عربستان سعودی و ایران برای افزایش حضور خود در آفریقا از جنگهای نیابتی استفاده میکنند.
امنیت بینالمللی: برخی از جنگهای نیابتی به عنوان بخشی از مبارزه علیه تروریسم یا برای تأمین امنیت ملی کشورهای خارجی انجام میشود.
پیامدهای انسانی: این درگیریها به رنج وسیع غیرنظامیان، جابجایی پناهندگان، و تخریب زیرساختها منجر شدهاند.
طرح «گفتار ساختاریافته» در سازمان امنیت و همکاری اروپا چه بود؟
آلمان در سال ۲۰۱۷ طرحی را به نام «گفتار ساختاریافته» در سازمان امنیت و همکاری اروپا مطرح کرد. هدف از این طرح این بود که کشورهای عضو بتوانند راحتتر درباره تهدیدات و اطلاعات نظامی خود با هم صحبت کنند و تبادل نظر داشته باشند. آلمان امیدوار بود که این کار به اصلاح و بهبود توافقات مربوط به کنترل تسلیحات متعارف در اروپا کمک کند.
روشهای فعلی کنترل تسلیحات، مثل پیمان CFE، فرض میکنند که همه تجهیزات نظامی که ویژگیهای مشابهی دارند (مثلاً تانکها)، ارزش یکسانی دارند. اما «کنترل تسلیحات نامتقارن» میگوید که ارزش واقعی یک تجهیزات نظامی (مثل یک تانک) باید بر اساس ویژگیهای عملکردی خاص آن تعیین شود. به عبارت دیگر، یک تانک پیشرفتهتر و قویتر باید امتیاز بیشتری نسبت به یک تانک قدیمیتر داشته باشد.
این روش باعث میشود که کشورها به جای اینکه فقط تعداد تجهیزات خود را افزایش دهند، به فکر بهبود کیفیت و کارایی آنها باشند. این کار میتواند به ایجاد یک تعادل واقعیتر در قدرت نظامی بین کشورها کمک کند. این روش شبیه به سیستم امتیازدهی است که در بازیهای استراتژیک استفاده میشود تا بازیکنان با امکانات مختلف، فرصت برابر برای رقابت داشته باشند.
نمونههای عینی جنگ با سلاحهای نامتقارن
نمونههای عملی این تحول در اقدامات گروههایی مانند القاعده مشهود است. حملۀ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ با استفاده از هواپیماهای مسافربری به عنوان سلاح، نمونۀ بارزی از خلاقیت در بهرهگیری از نقاط ضعف دشمن بود. از سوی دیگر، ایالات متحده در اسنادی مانند QDR ۱۹۹۷ به صراحت اعلام کرد که دشمنان از شیوههای غیرمتعارف برای دور زدن برتری نظامی آن استفاده خواهند کرد. این بینش منجر به طراحی دکترینهای جدیدی برای مقابله با تهدیدات هیبرید (تروریسم، سایبرجنگ) شد.
از نمونههای دیگر برجستهی جنگ نامتقارن میتوان به جنگ ویتنام، نبرد موگادیشو و استفاده از موشکهای اسکاد علیه اسرائیل در جنگ خلیج فارس اشاره کرد. استفاده از تاکتیکهای نامتقارن میتواند طرف قویتر را به واکنشهای نامتقارن متقابل تحریک کند.
جنگ ویتنام نیز نماد بارزی از این استراتژی است، جایی که نیروهای ویتکنگ با تاکتیکهای چریکی و تلههای ساده، ارتش پیشرفته آمریکا را به چالش کشیدند. در دوران مدرن، این مفهوم با فناوریهایی مانند پهپادها، حملات سایبری (مانند حمله به زیرساختهای انرژی اوکراین در ۲۰۱۵)، و سلاحهای بیولوژیک تکامل یافته است. حتی گروههای تروریستی مانند داعش نیز با استفاده از رسانهها و عملیات روانی، جنگ نامتقارن را به عرصهای فرامرزی تبدیل کردهاند.
جنگ ویتنام
در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، ویتنام شمالی با استفاده از تاکتیکهای جنگ چریکی و نامتقارن به مقابله با نیروی نظامی ایالات متحده پرداخت. این جنگ به رغم برتری نظامی آمریکا، به پیروزی ویتنامیها انجامید. ویتنامیها با استفاده از آشنایی بهتر با زمین و استراتژیهای غافلگیری، توانستند ضربات مهلکی به نیروهای آمریکایی وارد کنند.
در این جنگ، نیروهای ویتنام شمالی و ویتکنگ با استفاده از استراتژیهای نظامی خاص، توانستند در برابر ارتش قدرتمند آمریکا مقاومت کنند. این استراتژیها شامل موارد زیر بودند:
ویتکنگها از تاکتیکهای جنگ چریکی برای غلبه بر ارتش آمریکا استفاده میکردند. آنها با استفاده از تونلهای زیرزمینی، حملات غافلگیرانه انجام میدادند و به سرعت عقبنشینی میکردند.
ویتکنگها از تاکتیک حملات شبانه برای ایجاد هراس و خستگی در نیروهای آمریکایی استفاده میکردند. ویتکنگها از موانع طبیعی مانند جنگلها و رودخانهها به نفع خود استفاده میکردند تا حرکت نیروهای آمریکایی را کند کنند و به آنها ضربه بزنند. آمریکا از نیروهای ویتنام جنوبی به عنوان راهنما و نیروی کمکی استفاده میکرد، اما این تاکتیک به دلیل عدم وفاداری کامل نیروهای محلی با چالشهایی روبهرو بود.
جمعآوری و استفاده از اطلاعات برای برنامهریزی حملات و شناسایی نقاط ضعف دشمن از دیگر استراتژیهای مورد استفاده در جنگ ویتنام بود. ویتکنگها از حمایت مردمی برخوردار بودند که به آنها کمک میکرد تا اطلاعات جمعآوری کنند و از مخفیگاههای امن استفاده کنند. ویتکنگها از تسلیحات ساده و ارزان استفاده میکردند که تولید و جایگزینی آنها آسان بود.
تأکید بر نقاط ضعف دشمن: استراتژیهای نامتقارن جنگی در ویتنام مبتنی بر تأکید بر نقاط ضعف و نیز اجتناب از نقاط قوت دشمن بود.
این استراتژیها به ویتنامیها کمک کرد تا با وجود ضعف تجهیزات و تعداد نیروها، در برابر ارتش آمریکا مقاومت کنند و در نهایت به پیروزی برسند.
جنگ شوروی در افغانستان
در دهه ۱۹۸۰، شوروی با یک ارتش قدرتمند وارد افغانستان شد، اما با مقاومت شدید مجاهدین افغان مواجه شد. این مجاهدین با استفاده از تاکتیکهای نامتقارن و حمایتهای بینالمللی، توانستند شوروی را شکست دهند و این جنگ به یکی از عوامل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد.
این جنگ در افغانستان از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹ به مدت ۹ سال به طول انجامید. در این جنگ، ارتش شوروی به منظور حمایت از دولت کمونیستی جمهوری دموکراتیک افغانستان در برابر نیروهای مجاهدین افغان و داوطلبان خارجی عرب وارد این کشور شد.
در ۶ دی ۱۳۵۸، لشکر ۴۰ ارتش سرخ از طریق مرزهای شمالی وارد افغانستان شد و به سرعت کنترل مراکز مهم شهری را در اختیار گرفت. همزمان، ناآرامیها در داخل کشور به دلیل تشدید احساسات ملیگرایانه افزایش یافت.
جنگ در افغانستان الگوی جدیدی از جنگهای نامتقارن را نشان داد. مجاهدین افغان با استفاده از تاکتیکهای جنگ چریکی و بهرهگیری از حمایتهای سیاسی و نظامی ایالات متحده آمریکا، اروپای غربی، پاکستان، عربستان و ایران، توانستند در برابر ارتش شوروی مقاومت کنند.
گروههای مجاهدین که علیه دولت افغانستان و نیروهای شوروی فعالیت داشتند، از حمایتهای سیاسی و نظامی ایالات متحده آمریکا، اروپای غربی، پاکستان، عربستان، کشورهای حاشیه خلیج فارس و ایران برخوردار بودند. در مقابل، دولت افغانستان توسط شوروی و هند حمایت میشد.
این جنگ بیش از یک میلیون کشته و نزدیک به پنج میلیون مهاجر و آواره بر جای گذاشت. جنگ افغانستان به عنوان نقطه عطفی در دوران جنگ سرد محسوب میشود و سهم بزرگی در پایان جنگ سرد داشت. همچنین، به دلیل طولانی شدن جنگ، به «جنگ ویتنام شوروی» و «تله خرس» نیز مشهور شد.
نبرد موگادیشو
در سال ۱۹۹۳، نیروهای آمریکایی در موگادیشو سومالی با گروههای مسلح محلی مواجه شدند که منجر به تلفات سنگینی برای آمریکاییها شد. این نبرد نشاندهنده قدرت تأثیرگذاری تاکتیکهای نامتقارن در برابر یک نیروی نظامی بزرگ بود.
جنگ لبنان
حزبالله لبنان در سال ۲۰۰۰ موفق شد اسرائیل را از خاک لبنان خارج کند. این گروه با استفاده از سلاحهای ساده و تاکتیکهای نامتقارن، توانست بر نیروی نظامی پیشرفته اسرائیل غلبه کند
جنگ افغانستان پس از ۱۱ سپتامبر
ناتو پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر به افغانستان حمله کرد و حکومت طالبان را سرنگون کرد. اما پس از دو دهه حضور نظامی، ناتو نتوانست به طور کامل طالبان را شکست دهد و در نهایت از افغانستان خارج شد.
این نمونهها نشاندهنده این است که چگونه نیروهای ضعیفتر میتوانند با استفاده از استراتژیهای نامتقارن، به پیروزیهایی دست یابند که در شرایط متعارف غیرممکن به نظر میرسد.
منبع: تابناک
دیدگاه تان را بنویسید