گریستن بر امام حسین هم علل دارد، هم آثار
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
به گزارش نامه نیوز، وقتی بر مصیب زدهای گریه میکنیم، همیشه این گریه از سر رقت و ترحم نیست بلکه گاهی به خاطر محبت به صاحب مصیبت است و البته همین گریه، محبت را نیز افزایش میدهد. در جنگ احد وقتی که شهدا را دفن کردند، زنان مدینه در خانههای مختلف، بر شهدای خویش میگریستند. پیامبر(ص) اشک در چشمانشان غلطید. سبب گریه را پرسیدند، فرمود: «حمزه گریه کننده ندارد». حال که به حسین(ع) رو آوردهایم تا بر او بگرییم، باید بدانیم که گریستن بر حسین(ع) هم علل و اسبابی دارد و هم نتایج و آثاری: ۱- گریه گاهی برای عقده گشایی و راحت شدن ضمیر است. این نوع گریه عاطفه را قوی میکند. لذا انبیا و اولیا جلوی گریهی خود را نمیگرفتند و به مناسبتهای مختلف میگریستند و گاه نیز، سخت میگریستند. مثلاً پیامبر(ص) در مرگ فرزند هفده ماههی خویش، به شدت میگریستند به طوری که شانههای ایشان از شدت گریه تکان میخورد. برخی علت را پرسیدند و شاید به نحوی، اعتراض داشتند. حضرت فرمودند: «القلب یحترق، والدمع یجری و لا نقول ما یغضب الرّب» (قلبم آتش گرفته، اشکم جاری میشود اما چیزی را که موجب ناخشنودی خداوند باشد بر زبان نمیآورم). یعنی گریه به طور
طبیعی، از قلب میجوشد و بر چشم جاری میشود و بار غم را سبک میکند. ۲- گفتیم که گاهی قلب میمیرد و قساوت پیدا میکند. اینجاست که برای قلب، خشوع لازم است. «الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله». یعنی ذکر خدا باعث خشوع قلب است. حال چون امام حسین(ع) خدایی شده و در وجودِ او غیر خدا نمانده است، اشک ریختن بر او و یادِ او موجب خشوع قلب است. چون یاد او یاد خداست. اشک بر امام حسین(ع) قساوت قلب را میشکند و رقت میآورد. ۳- اشک باعث پاک شدن و صفای قلب میشود: چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است بـر رخ او نظـــر از آینــهی پاک انــــداز غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک اندازد وقتی بر حسین(ع) گریه میکنیم، میخواهیم هر چه را غیر حق است از قلبمان بزداییم. امام حسین(ع) تمام وجودش حق است. سراپایش حق است. در برخی احادیث، اشکِ عزاداران حسین(ع) به خون شهدا تشبیه شده است. شهید خون خویش را که جانش بدان وابسته است میدهد تا به وجه الله نظر کند: «الشهید ینظر الی وجه الله». و گفتیم که وجه الله، حسین(ع) است. ما هم که اشک میریزیم، سعی میکنیم که خود را با حسین(ع) پیوند زنیم. قطره دریاست چو او
با دریاست ورنه او قطره و دریا دریاست اگر میخواهیم به خُمخانهی معرفت برسیم، اگر میخواهیم مقدمات ورود به دریای عرفان را فراهم کنیم، راهش شست و شو و «نَه» گفتن به هرچه غیر خداست. شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیرِ خراب، آلوده همهی شما ملاحظه کردهاید که وقتی در مجلس امام حسین(ع) مینشینیم و وقتی اشک میریزیم، چقدر زنگار و سیاهی از قلبمان زدوده میشود، چقدر سبک میشویم و چگونه با حسین(ع) پیوند میخوریم. ۴- وقتی بر مصیب زدهای گریه میکنیم، همیشه این گریه از سر رقت و ترحم نیست بلکه گاهی به خاطر محبت به صاحب مصیبت است و البته همین گریه، محبت را نیز افزایش میدهد. در جنگ احد وقتی که شهدا را دفن کردند، زنان مدینه در خانههای مختلف، بر شهدای خویش میگریستند. پیامبر(ص) اشک در چشمانشان غلطید. سبب گریه را پرسیدند، فرمود: «اما الحمزه فلا بواکی له»(حمزه گریه کننده ندارد). وقتی که زنان مدینه این را شنیدند، جمع شدند و آمدند و با گریهی خویش بر حمزه، پیامبر(ص) را دلداری دادند. اما چه بر زینب(ع) گذشت وقتی که اهل بیت را بر اجساد شهدا عبور دادند ولی اجازه ندادند که بر کشتگان خویش بگریند. یعنی
اگر در مصیبت امام حسین(ع) بگریی یا بگریانی و یا تباکی کنی، محبت تو به امام حسین(ع) و در نتیجه محبت تو به خدا افزایش مییابد. در اینجا اشک میریزیم برای زیبایی و برای عشق. زینب(ع) که به گفتهی خود در صحنهی کربلا غیر از زیبایی و جمال چیزی نمیبیند، «ما رأیت الا جمیلا»، اگر گریه میکند، برای این زیبایی اشک میریزد. این نوع گریه، یک عبادت است. عبادتی که در روایت، پاداش آن را بهشت دانستهاند که «من بکی او ابکی او تباکی وجبت له الجنه». این عبادت، عبادتی است که هیچ شرط و شروطی ندارد. هرکجا، هر وقت و هر گونه گریه کردی، قبول است. حتی تباکی در اینجا پذیرفته است. این عبادت، از عشق ناشی میشود و از قلب میجوشد، لذا ریا در آن راه ندارد. گریهی بر زیبایی و جمال است و «ان الله جمیل و یحب الجمال» (خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد). ۵- گاهی اشک میریزیم در برابر عظمت. در کربلا عظمتی میبینیم و در برابر این عظمت، خود را حقیر مییابیم و بر حقارت خویش گریه میکنیم. در برابر عظمت امام حسین(ع)، شجاعت علی اکبر(ع) و ایثار ابالفضل(ع)، بر حقارت خود میگرییم که: «خدایا! تو چنین انسانهایی داری، من کجا و آنها کجا». یک نمونهاش را
در جماران میدیدیم. وقتی که بچههای رزمنده مقابل امام خمینی(ره) مینشستند، حتی اگر امام سخن هم نمیگفت، اینان میگریستند. با وجودی که رزمنده هم بودند، به عشق امام هم جبهه رفته و در جهاد چیزی کم نگذاشته بودند، ولی وقتی که در برابر کوهِ عظیمِ معرفت، وقار، معنویت و شجاعتِ امام قرار میگرفتند، بیاختیار میگریستند. ۶- گاهی گریه میکنیم برای چیزی که آرزو و تمنا داریم ولی نتوانستهایم به دست آوریم، و یا برعکس، برای چیزی که آن را واجد بوده ولی از دست دادهایم: بگذار تا بگریم چــون ابر در بهــــاران کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران با ساربان بگویید احـوال آب چشمــم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران بسیاری از گریهها چنین است. اما چه چیزی در کربلا است که ما از آن محروم شده و نتوانستهایم به دست آوریم؟ در اکثر قریب به اتفاقِ زیاراتِ آقا ابا عبدالله(ع) میبینیم که یک چیز تکرار میشود: «یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظیماً» (ای کاش با شما بودم و به سعادت عظیم دست مییافتم). این سعادت عظیم، همان شهادت است چنان که در دعای افتتاح میخوانیم: «اللهم اجعل وفاتی
قتلاً فی سبیلک تحت رایه نبیک» (خدایا نکند که من در رختخواب بمیرم. مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار ده آن هم زیر پرچم پیامبر(ص) که پرچم امام زمان(ع) است). عجیب آنکه خودِ امام زمان(ع) هم، خطاب به جدشان میگویند که: «چون در کربلا، در رکابت نبودم، شب و روز به جای اشک، از دیده خون میفشانم». از چیزهایی که ما میخواهیم و عاشق آن هستیم و به دستش نیاوردهایم، خودِ خداست که در وجود حسین(ع) تجلی کرده است. بر این امر نیز اشک میریزیم. ۷- گاهی بر کسی اشک میریزیم به خاطر قدردانی و حقی که او گردن ما دارد. به خاطر لطفی که او به ما کرده است: هر دَمَش با من دل سوخته لطفی دگر است این گدا بین که چه شایستهی انعام افتاد در زیارت امام حسین(ع) میگوییم: «اشهد انک قد اقمت الصلوه و آتیت الزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر» و نیز میگوییم: «جاهدتَ فی الله حق جهاده». اگر امام حسین(ع) نبود، اگر امر به معروف و نهی از منکر و جهادِ او نبود، امروز از اسلام جز اسمی باقی نبود. من اشک میریزم و قدردانی میکنم. گاهی شده است که شخصیت بزرگی به ما عنایتی بکند، هدیهای بدهد و التفاتی نماید، بدون آن که انتظار آن را داشته باشیم؟ در اینجا
بی اختیار اشک ما جاری میشود که «این گدا بین که چه شایستهی انعام افتاد». ۸- گاهی اشک میریزیم که بیعت کرده باشیم و گاهی اشک میریزیم که اعتراض خود را نشان دهیم. همهی این عزاداریها برای امام حسین(ع)، بدان خاطر است که میخواهیم با او بیعت کنیم. در محرّم، درِ هر خانهای که شما پرچم سیاه میزنید و هرگاه پیراهن سیاه میپوشید یعنی: ای حسین بن علی(ع)! من هم در حزب شما هستم. میخواهم حسینی باشم. این رنگِ سیاهِ پرچم و یا رنگِ سرخِ خونِ دلم، همه بهانهی آن است که به رنگ شما درآیم، به رنگ خدا درآیم. رنگ خدا چیست؟ بی رنگی. من میخواهم صفات شما را پیدا نمایم و از همهی رنگها و نیرنگها رهایی پیدا کنم. اشکی که میریزی هم بیعت با حسین(ع) است و هم اعتراض به یزید و یزیدیان؛ با این تبصره که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». اشک تو هم «تولی» است و هم «تبری»؛ و این، اثر اخلاقی بزرگی دارد در کسب فضایل و بیزاری از رذایل. در زیارت عاشورا اشک میریزی و میگویی «انّی سلم لمن سالمکم و حرب لم حاربکم». یعنی: «ای امام حسین(ع)، من با آن کسانی که با تو همراه هستند سرِ صلح دارم و با آنهایی که مقابل جبههی تو ایستادهاند، یعنی با
باطل، در هر لباسی ولو در لباس دین، سرِ ناسازگاری». اینجاست که گفتهاند: حتی اگر گریه نمیکنی و یا نمیگریانی، تباکی داشته باش، خود را به گریه بزن تا بیعت و اعتراض خویش را علنی کرده باشی. ۹- تا اینجا، گریه بر مصیبت و بر مصیبت زده نبود. اگر میخواهیم از مصیبت بگوییم، باید حقایق کربلا را بیان کنیم. به جای آن که اهل بیت را خوار نماییم و یک نوع مذلت و فلاکت را به آنها نسبت بدهیم، از خباثت یزید، شمر، عمرسعد و ابن زیاد سخن بگوییم. چنان که در زیارت عاشورا است. در این زیارت، نام یزید بالصراحه ذکر شده و لعن شده است و حال آن که نام برخی دیگر به کنایه آمده است. در جانب اهل بیت، زیباییها را بیان کنیم و در جانب خصم، زشتیها را. جز حقیقت نیز چیزی نگوییم. همین کافی است برای گریستن. لازم نیست دروغ بسازیم و به اهل بیت نسبت دهیم. جنایت دربارهی هر کسی از ابنای بشر انجام شود، رقتانگیز است اما دربارهی کسانی که عزتی داشتهاند، رقتانگیزتر است. پیامبر(ص) فرمودند: «اکرام کنید عزیز قومی را که ذلیل شده است». علی(ع) در جنگ خندق، عمرو بن عبد ود، یکی از دلیرترین پهلوانان سپاه دشمن را از پا درآورد. معمولاً رسم بر این بود که در
جنگهای تن به تن، فردِ پیروز، زرهِ فردِ شکست خورده را به غنیمت بردارد. زرهِ عمرو بسیار مرغوب و قیمتی بود. امام علی(ع) آن را از تن عمرو بیرون نیاورد و در برابر چرایی آن، فرمود: «چون بزرگِ قوم خود بود، نخواستم هتک حرمت شود». اما یک نگاه به صحنهی کربلا در غروب عاشورا بیندازید و حسین(ع)، عزیز پیامبر(ص)، عزیز فاطمه(ع) و عزیز بنی هاشم را در نظر بگیرید و با امام زمان(ع) همنوا شوید و به حسین(ع) سلام کنید که «السلام علی من نکثت ذمته» (سلام بر آن کس که با او پیمان شکنی کردند)، «السلام علی من هتکت حرمته» (سلام بر آن که حرمت او را نگه نداشتند و در برابر عظمت او پرده دری کردند). «السلام علی البدن السلیب» (سلام بر آن بدنی که نه تنها زره بلکه حتی پیراهن کهنه را هم بر تن او باقی نگذاشتند). حال سری به خیمههای سوختهی اهل بیت عصمت و طهارت بیندازید. «السلام علی المهتوک الخباء» (سلام بر آن کسی که حرمت خیمههایش را نگاه نداشتند. سلام بر آن گوش و گوشواری که با هم دریده شد. سلام بر آن شانههای ظریفی که با کعب نیزه به زمین افتادند. سلام بر آن عزیزان پیامبر(ص) که اراذل کوفه همه چیزشان را غارت کردند). ۱۰- گاهی بر مصیبت زدهای
میگرییم که صفات و کمالات عالی داشته است، بزرگواری و جلالت از او صادر شده است، اما با او درست برعکسِ آن، معامله کرده و خوبیهایش را به بدی پاسخ دادهاند. امام حسین(ع) در همهی عمر شریفشان با مردم جز به نیکویی سخن نگفتند. حتی در امر به معروف و نهی از منکرشان، تندی به زبان نمیآوردند. حکایت آن فرد را شنیدهاید که اشتباه وضو میگرفت و وضویش باطل بود. پیرمردی بود. امام حسن(ع) و امام حسین(ع) که کودک بودند وضوی او را دیدند. نگفتند ای جاهل! وضوی تو باطل است. بلکه آمدند به آن پیرمرد گفتند که: «پدر جان! شما بین ما دو برادر قضاوت کنید که وضوی کداممان نادرست است». سپس هر دو، در برابر آن پیرمرد، وضو گرفتند. آن پیرمرد فهیمد که قضیه از چه قرار است. گفت: «عزیزانم! وضوی هر دویِ شما درست است. این من هستم که یک عمر وضویم نادرست بوده است«. حالا این حسین(ع) را در نظر بگیرید که مقابل اراذل و اوباش کوفه ایستاده است. امام حسین(ع) مشغول نماز است. برخی از آنها میگویند نماز تو قبول نیست. برخی میگویند خارجی هستی. برخی میگویند مسلمان نیستی. یک وقت اسامه بن زید در حال احتضار بود. امام حسین(ع) به خانهی او رفته بودند تا از او
عیادت کنند. دیدند خیلی نگران است. علت را جویا شدند. عرض کرد که: «دارم از دنیا میروم و شصت هزار درهم بدهکارم. چیزی ندارم که بدهیام را بپردازم». امام حسین(ع) فوراً آن شصت هزار درهم را عهدهدار شدند و پرداخت کردند. حال، این حسین(ع) را در کربلا در نظر بگیرید که در کنارِ نهرِ فرات، در حال احتضار و جان سپردن است. تقاضای یک قطره آب مینماید، اما از او منع میکنند و حتی میگویند: «فرات را بنگر که چگونه آبهایش موج میزند، یک قطره از آن، نصیب تو نخواهد شد تا از دنیا بروی». در مدینه، امام حسین(ع) همواره دلها را شاد مینمود. روزی از جایی عبور میکرد، ملاحظه نمود که عدهای از فقرا، پارههای نان خشکیدهای را جلو خود پهن کرده، مشغول خوردن هستند. آنان از امام حسین(ع) دعوت کردند که با ایشان همغذا شود. امام حسین(ع) قبول نمود و فرمود: «خدا متکبران را دوست ندارد». پس با ایشان نشست و نان خشکیده خورد. سپس فرمود: «من دعوت شما را اجابت کردم، شما نیز دعوت مرا اجابت کنید». آنگاه، همهی آنها را به خانه خویش دعوت نمود و همهی پولی را که در خانه پس انداز داشت، خرج کرد و غذای بسیار مرغوبی تهیه نمود و از ایشان پذیرایی کرد.
حالا این حسین(ع) را در نظر بگیرید که کودکانش و اهل و عیالش تا سرحد مرگ تشنهاند، آب فرات نیز نزدیک است، اما امکان آن را ندارد که دل ایشان را به جرعهای آب شاد کند. و عجیب است که در اینجا باز هم، بحث «اشک» با «آب»، گره خورد. مجلس ما به اتمام رسید و همچنان بحثِ عطش اهل بیت باقی است. ای قوم در این عزا بگریید بر کشتهی کربلا بگریید با این دل مرده، خنده تا کی امروز در این عزا بگریید فرزند رسول را بکشتند از بهر خدای، ها بگریید از خون جگر سرشک سازید بهر دل مصطفی بگریید دل خستهی ماتم حسینید ای خسته دلان هلا بگریید در ماتم او خَمُش مباشید یا نعره زنید یا بگریید تا روح که متصل به جسم است از تن نشود جدا، بگریید اشک از پی چیست؟ تا بریزید چشم از پی چیست؟ تا بگریید لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون* *منبع: کتاب گلبانگ سربلندی، حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی
منبع: مهر
دیدگاه تان را بنویسید